جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت


 
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت مرحوم آيت‌الله نمازى«رضوان‌الله‌علیه»

  • -->

    عنوان درس: ادامه بحث ربا در مثلي و مكيل و موزون
    موضوع درس:
    شماره درس: 246
    تاريخ درس: ۱۳۸۷/۲/۲۳

    متن درس:

        اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

         مسأله ديروز درباره اين بود كه ما روايات فراواني داريم كه مي فرمايد ربا آنجاست كه مثلي باشد و مكيل و موزون باشد . و اما اگر مكيل و موزون نباشد ، ربا نيست اگر هم مثلي نباشد ، ربا نيست . بنابراين يك من گندم بدهد به يك من و نيم عدس ربا نيست 10 تخم مرغ بدهد به 15 تخم مرغ ، چون عددي است ، ربا نيست . اما يك من گندم بدهد به يك من و نيم گندم ، رباست . روايات به ما اينطور مي گفت كه ديروز هم يك روايتش را خوانديم . در مقابل اين قول 4-3 روايت داريم كه اگر 2 جنس هم باشد ، مكيل و موزون هم نباشد و نسيه باشد ، باز هم ربا هست كه 2 روايتش را ديروز خوانديم . كه 10 تخم مرغ بومي به 15 تخم مرغ مصنوعي . اگر نقدي باشد و يداً به يد باشد ، ربا نيست . اما اگر بگويد 10 تا تخم مرغ بومي به تو مي دهم ، فردا 15 تا تخم مرغ مصنوعي به من بده ، گفتند رباست . يا اينكه يك من گندم ، با يك من كشمش ، خُب اينها زيادي هم باشد ربا نيست ، يك من كشمش مي دهد به 2 من گندم چون 2 جنس است طوري نيست اما روايات مي گويد اگر نسيه باشد باز هم رباست . يعني يك من كشمش نقدي مي دهد به 2 من گندم نسيه . گفتند « و اما نظره فلا » پس چه چيزي درست است ؟ « يداً به يد » يعني نقداً .

        لذا روز اول گفتيم كه ولو اينكه قيمت مساوي باشد ، باز هم رباست . حالا اگر 2 جنس باشند ولو قيمت هم مساوي نباشد ، طوري نيست . اما يكدسته روايات مي گويند طوري نيست ، يكدسته روايات مي گويند اگر نسيه باشد طوري هست اگر نقد باشد طوري نيست . لذا اينرا چطور درستش كنيم ؟ اگر ما باشيم و قاعده    اصولي ، خُب آن رواياتي كه مي گويند نسيه اش اشكال دارد ، اين خاص است . آن رواياتي كه مي گويند 2 جنس مطلقاً خريد و فروشش با تفاضل و بدون تفاضل طوري نيست آن عام است و بايد تخصيص بزنيم لذا عمومات ما همه از كار مي افتند و اين خصوصيات زنده مي شوند . و آن اينكه اگر ما ثمن را جنس قرار دهيم گاهي ثمن را پول قرار مي دهيم مثل روش مشهور ؛ 10 تومان مي دهند و گندم مي خرند ، كه ثمن را پول قرار مي دهند ، حالا اگر كسي ثمن را جنس قرار بدهد ، اين روايات مي گويد اگر نقدي باشد طوري نيست ، اگر نسيه باشد طوري هست . لذا در واقع اين روايات اينطور مي شوند كه آنجا كه يك جنس باشد ، نقد و نسيه هر دو رباست _ اگر تفاضل باشد _ آنجا كه 2 جنس باشند ، نقدش طوري نيست و نسيه اش اشكال دارد لذا قاعده عام و خاص اقتضا مي كند كه عمل بكنيم به اين 5-4 تا روايت اصحاب جمع دلالي نكردند ، جمع هيأتي كردند قاعده در عام و خاص اينست كه ما 2 جمع در عام و خاص مي توانيم بكنيم « اكرم العلماء ، لاتكرم الفساق منهم » يكي جمع دلالي يعني بگوئيم « اكرم العلماء الا الفساق منهم » كه اسمش را مي گذارند حمل عام بر خاص . يكي جمع دلالي نه ، جمع هيأتي . تصرف كنيد در هيأت آن خاصه ، « اكرم العلماء و لاتكرم الفساق منهم » يعني اكرام فاسق مكروه است . كه در حقيقت جمع دلالي نكرديم ، جمع هيأتي كرديم ، در همه عام و خاص ها ، در همه مطلق و مقيدها اين حرف مي آيد . الّا اينكه عرف همه جا جمع دلالي مي كند يعني تصرف در ماده مي كند نه تصرف در هيأت و مي گويد « اكرم العلماء الا الفساق منهم » تصرف در علماء مي كند و علما را حمل بر عدول مي كند . در حقيقت آن عام را كه مي گفت همه علما « و لاتكرم الفساق منهم » مي گويد بعضي . اين عام و خاص در ميان عرف اينطور است ، از اين جهت هم اگر يادتان باشد گفتم كه اصلاً بين عام و خاص تفاوتي و تناقضي نيست براي اينكه « وفق العرف » در اينكه جمع بين هر دو دليل بكند . اما عرف در مستحبات رسمش اينست كه تصرف در هيأت بكند ، نه در ماده . از همين جهت هم در كتابهاي دعا روش قدما و متأخرين ، اينست كه اگر عامي و خاصي داشتيم در باب مستحبات مي گويند تعدد مطلوب . مثلاً مي گويد زيارت عاشورا با 100 لعن و 100  سلام . يك روايت ديگر مي گويد زيارت عاشورا ، همينكه بگوئي  « السلام عليك يا ابا عبدالله ، السلام عليك و رحمت الله و بركاته » اين حمل عام برخاص نمي كند ، كه اصلاً آن عام را از كار بيندازد مي گويد هر دو ، مي گويد تعدد مطلوب است ، به قول عوام هر چه پول بدهي آش مي خوري . اگر فقط بگوئي « السلام عليك يا اباعبدالله » به همين اندازه اگر متن زيارت عاشورا را در روز عاشورا بخواني ، به اين اندازه اگر هم 100 لعن و 100 سلام بدهي ، همان اندازه ، اگر نمازش را هم بخواني ، به همان اندازه اگر دعاي علقمه را هم بخواني به همان اندازه . اسمش را تعدد مطلوب مي گذارند و حملش مي كنند به تصرف در خاص ، باب مكروهات هم همينطور رسم فقها اينست كه جمع دلالي نمي كنند ، جمع تصرف در هيأت مي كنند . اين رسم در ميان فقهاست و اين رسم را باز هم از عقلا گرفتند يعني عقلا آنجا كه قانون است ، حمل بر خاص است ، حمل مطلق بر مقيد است ، اما آنجا كه تشريفات است و قانون نيست و اخلاق است . حمل عام بر خاص نيست بلكه حمل خاص بر عام است . تصرف در هيأت خاص مي كنند يا حمل بر كراهت مي كنند يا حمل بر استحباب افضل. « الافضل فالافضل » كه اسمش را تعدد مطلوب مي گذارند . خُب اين رسم فقهاست ، بلكه بايد بگوئيم اين رسم عقلاست كه فقها هم بعنوان فقها نه ( بلكه ) بعنوان عقلا اين تعدد مطلوب را از عقلا گرفتند كه اسمش را مي گذارند تصرف در هيأت نه تصرف در ماده . اگر تصرف در ماده باشد ، حمل عام بر خاص است ، اگر تصرف در هيأت باشد ، حمل خاص بر عام است كه بعكس مي شود . حالا در مسأله ما فقها اين كار را كردند و گفتند كه اينكار مكروه است . در حاليكه وجهي براي كراهت نگفتند ما يك دسته روايات داريم كه گفته اگر مثلين باشد ، مكيل و موزون باشد ، اين تفاضلش رباست . يكدسته روايات گفته اگر 2 جنس باشد و مكيل و موزون نباشد گفتند اين نقدش ربا نيست ، نسيه اش رباست . خُب قاعده اصولي مي گويد اين روايات كه تفصيل قائل است ، عامها را حمل بر اين خاص بكن ، حمل بر اين تفصيل كن و به تفصيل بگو فقها گفتند نه ، حمل عام بر خاص نمي كنيم بلكه تصرف در هيأت مي كنيم و اينكه گفته نه ، نسيه نه ، گفتند مكروه است ، وجه ندارد ولو قول هم مشهور است ، مرحوم صاحب جواهر از ديگران هم نقل مي كند ، مي گويد اين قول مشهور است كه حمل بر كراهت شده ، اينطور مي شود كه اگر ثمن جنس باشد ، نقدش طوري نيست ، اگر ثمن و مثمن از 2 جنس باشند اما نسيه رباست ولو 2 جنس باشند . ولوكشمش و گندم ولو گوسفند و شتر گفتند ديگر تفاوت نمي كند ، در نسيه اگر ثمن جنس باشد ، گفتند رباست اما اگر نسيه نباشد ، نقد باشد و يداً به يد باشد ، طوري   نيست . آن عام است و اين خاص است ، حمل عام بر خاص اقتضا مي كند كه ما بگوئيم كه اگر نسيه باشد رباست . اما فقها تصرف عام بر خاص نكردند بلكه بجاي حمل عام بر خاص تصرف در هيأت كردند و هيچ وجهي براي كلمات فقها ديده نمي شود يعني يك شاهد جمع ديده نمي شود چون در ميان عقلا رسم است تا بشود تصرف در ماده بكنيم و حمل عام بر خاص بكنيم نوبت به اينكه تصرف در هيأت بكنيم نمي رسد و آن هيأت خاصه را حمل بر كراهت كنيم . چون اين نمي شود ، از آنطرف عامه چنين گفتند . عامه گفتند اگر 2 جنس باشد و نسيه ربا باشد ، ديگر روايات حمل بر تقيد مي شود فتلخص مما ذكرنا اينكه ما يكدسته روايت داريم ، دلالتش هم خيلي خوب است ، ربا آنجاست كه در يك جنس   باشد ، مكيل و موزون هم باشد يك من گندم به يك كيلو مكيل و موزون ، اينجا و اما غير از اينجا ، هيچ ، ربا نيست . يكدسته روايات داشتيم كه نسيه اش رباست ، قاعده اقتضا مي كند حمل عام بر خاص كنيم و بگوئيم بله نسيه رباست و نقد طوري نيست اما فقها فرمودند كه مطلقاً طوري نيست . اين روايات را چه كردند ؟ حمل عام بر خاص كردند ، تصرف در هيأت كردند و گفتند مكروه است گفتيم وجهي براي قول فقها ديده نمي شود ، شمائيد كه وجهي براي قول فقها پيدا كنيد اما از آنطرف خاصه را بطور كلي از دست بدهيم ، اين وجه دارد ، در حقيقت تعارض بين روايات است چون نمي توانيم حمل عام بر خاص كنيم ، تعارض بين روايات است و تقيه اينطرف است . چون مشهور ميان عامه اينست كه اگر 2 جنس باشد و مكيل و موزون هم باشد گفتند طوري نيست . نسيه اش رباست ، اين روايات حمل بر تقيه مي شود .

        هر عام وخاصي اظهر و ظاهر دارد ( ولي ) فقها كه نمي گويند ، بعضي ها هم گفتند كه حمل عام بر خاص براي اظهريت خاص است ، نمي شود گفت.    

        اين خلاصه حرف تا اينجاست ، اين مسأله هم تمام شد .

        مسأله ديگري كه اين هم مسأله مشكلي است ، اينست كه آيا اين ربا مختص به قرض و بيع مثلي به مثلي است ؟ _  بعضي گفتند _  يا نه ربا مطلقاً در همه معاملات مي آيد مي خواهد بيع باشد ، مي خواهد صلح باشد ، مي خواهد قرض باشد ، مي خواهد مضاربه  باشد ، هر چه باشد . اينرا هم بعضي گفتند .

       حتي مسأله باندازه اي مشكل شده كه مثل صاحب شرايع _ مرحوم محقق _ در اين مسأله ما فرموده كه مختص به بيع است . لذا ربا در باب صلح نمي آيد. در ساير معوضات نمي آيد و مختص به بيع  است . بفروشم يك من گندم را به يك من و يك كيلو اما اگر صلح كنيم يك من گندم به يك من و يك كيلو گفته طوري نيست . اما در كتاب غصب مرحوم محقق فرموده نه ، ربا مطلقاً در همه معاملات مي آيد مي خواهد بيع باشد ، مي خواهد قرض باشد ، مي خواهد صلح باشد ، مي خواهد مضاربه باشد و ساير معاملات ، در همه مي آيد .

        اين كساني كه گفتند مختص به بيع است دليل ندارند . فقط همين روايات كه گفته است اگر كسي بفروشد يك من گندم به يك من و يك كيلو ، رباست از اين گفتند كه در روايات آمده بيع . يا در باب قرض اگر كسي 1000 تومان يكماهه قرض بدهد ، به 1100 تومان ، اين رباست ، گفتند اين روايت مي گويد قرض . وقتي روايات مي گويد مختص بيع است ، مختص قرض است ديگر در مابقي شك مي كنيم كه آيا ربا هست يا نه ؟ مي گوئيم نه ، اصل هم كه داريم « رفع ما لايعلون » مي گويد نه .

        اين فرمايش بزرگان است ، اما آيا اين حرف مي تواند برايمان دليل باشد ؟ در روايات آمده ، بيع يك من به يك من ، حالا صلح هم نه ، اينكه نمي شود اين مفهوم لقب است ، مفهوم لقب كه حجت نيست . اگر شما به من گفتيد كه زيد عادل است ، خُب معنايش اينست كه عمر عادل نيست ؟ ديگر مفهوم لقب كه حجت نيست اينجا هم همين است ، اينجا مي گويد بيع مثلي به مثلي . حالا در صلح مثلي به مثلي چيزي نگفته . حالا ما بگوئيم آن بيع مثلي به مثلي كه گفته حرام است پس صلح مثلي به مثلي هم حرام است ، نمي شود . لذا هر چه هست مثال است ، يعني مثالهايي زده شده البته مثل « ربائبكم التي في اجوركم » است اين قيد ، قيد غالبي است . چون غالباً مردم بيع و شرا مي كنند اما صلح در ميانشان كم است . خريد و فروش ها 90 در صد است مابقي كم است حضرت هم فرمودند كه بيع مثلي به مثلي جايز نيست ، حالا بگوئيم پس صلح مثلي به مثلي هم جايز است ، نمي شود گفت . عرض كردم مي شود مفهوم لقب مفهوم لقب كه حجت نيست بنابراين قول اين بزرگان هم كه مي گويند مختص به بيع است ، مختص به قرض است وجهي ندارد . لذا آنها دليل ندارند . _ خودشان هم مي گويند _ الّا اين رواياتي كه راجع به بيع و قرض است . و چونكه صلح را نگفتند پس ربا در آن نيست . لذا اگر يك من گندم به يك من و يك كيلو گندم ( باشد ) اين رباست اما اگر صلح كند يك من گندم به يك من و يك كيلو ، مي گويند طوري نيست ، حالا چرا طوري نيست ؟ گفتند كه دليلي بر صلح نداريم ، مي گوئيم دليل بر او داريم ، مي گوئيم اگر آن دليل نفي صلح كند ، خوب است اما اگر نفي نكند ، اثبات شي   لشي ، اين دليل براينست كه اثبات شي بر شي براي ديگري هم نمي شود _ مفهوم لقب _ لذا يك قاعده كلي همه جاست كه ظهور حكم براي يك موضوع نمي تواند بگويد كه اين حكم در ساير موضوعات نيست . نه نفي ما ادا مي كند و نه اثبات ما ادا ، هيچكدام وقتي نتوانست ، آنوقت ما دليل داريم . بنابراين آنها دليل ندارند . اثباتاً و نفياً دليل ندارند جز همين الفاظ بيع و قرض كه در روايات ما آمده است اما از آنطرف ما ادله فراواني داريم به اينكه فرقي نمي كند كه بيع باشد يا صلح قرض باشد يا مضاربه ، يا هر معاوضه اي . اگر ربا در آن آمد ، اين رباي در اين معاوضه ولو بيع نيست ولو قرض نيست رباست و حرام است . حالا ما ادله خود را بگوئيم . شما ادله ما را رد كنيد ، اثبات ادله آنها كه نمي توانيد ، اقلاً ببينيم ادله ما را مي توانيد رد كنيد يا نه ؟

        من گفتم كه « فلو صالح منّاً من الحنطه بمنين من الحنطه فهو مثل من باع ذلك فهو رباً و لايجوز » يكدفعه بيع مي كند و مي گويد كه يك من گندم به يك من و يك كيلو ، مي گوئيم اين رباست . يكدفعه مي گويد مصالحه مي كنيم با تو يك من گندم به يك من و يك كيلو ، ما مي گوئيم اينهم رباست . چرا ؟ « لانه مضافاً الي حكم العقلا علي ذلك » دليل اول ما بناي عقلا ، عقلا آنجا كه ربا را منفور مي دانند _ گفتيم كه ربا مطلقاً پيش اينها منفور است _ ديگر فرقي بين آلت انتقال نمي گذارند ، آن آلت انتقال مي خواهد بيع باشد ، مي خواهد صلح باشد . حالا كسي اين توجيه گرهاست ، بجاي اينكه با مردم بيع ربوي بكند صلح ربوي مي كند . خُب مردم كه فرق نمي گذارند مي گويند اين ( يعني ) كلاهي روي كلاه است . هم ربا خورده ، هم احكام شرعيه را به بازي گرفته . لذا همين در مغازه رباخور است ، هستند الآن در همين خيابان كه بعضي ها مغازه شان رباخوري است . نه همين خوبها ، مثل بانك و امثال اينها ، بجاي بيع صلح كنند ، بجاي قرض بازي ديگري در آوردند . خُب مسلم است ديگر آن ربا حرام است اما آلت رباخوري هر چه مي خواهد باشد . مي خواهد بيع باشد ، مي خواهد صلح باشد ، مي خواهد قرض باشد ، مي خواهد مضاربه باشد ، هر چه باشد .

        اين يك حرف است .

       دليل دوم ما گفتيم اين درهم « و ربا عندالله اشد من السبعين زنيتا ً بالمحارم » اين فرق مي گذارد بين بيع و صلح ، فرض ما رباست، ربايش درست است ، كسي نگفته ربا نيست ، گفته ربا است و جايز است . نه ديگر آن همين را مي گويد مي گويد رباست اما جايز است . يكي هم تنقيح مناط ، الغاء خصوصيت مي گويد « الرجل يشك بين الثلاث و الاربع » ، شما مي گوئيد    « و المرئه اذاً   كذلك » در اينجا بگويد بيع ربا خوري است ، شما بگوئيد صلح ربا خوري نيست خُب همينطور تنقيح مناط مي كند ، مي گويد علت آن ربا اينجا هست ديگر ، هر چه آنجا هست ، اينجا هم هست ، اشتراك در تكليف مي گويد فرق بين زن و مرد نيست . حالا يك رواياتي در مسأله داريم ، يكي از آن روايات را مي خوانم ببينيد چيست ؛

    صحيحه محمد ابن مسلم ، روايت 3 از باب 9 از ابواب ربا ، جلد 12 وسايل « سألته عن الرجل يدفع الي الطحان الطعام ، فيقاطعه علي ان يعطي لكل عشره ارطالٍ اثني عشر دقيقاً ، قال : لا » مقاطعه كاري مي كند بيع و شرا نمي كند مي گويد 12 من گندم با 10 من آرد . حضرت فرمودند نه . چرا مثل است ، مي خواهد مثل بدهد و مثل بگيرد ، اما بيع نيست مقاطعه كاري است ، فرمودند نمي شود . دوباره فرمودند كه « الرجل يدفع سمسم _ كنجد _ الي العصار و يضمن له لكل صاع ارطالا مسماه قال : لا » بخواهد بگويد كه 4 كيلو مي دهم، 3 كيلو به من بده ، فرمودند نمي شود مثل است . در حاليكه ضمان است . بيع نيست . نه صلح است ، نه بيع است ، نه معامله است ، البته معامله هست ، معامله

    ضماني است ، معامله مقاطعه اي به عمله مي گويد 10 تومان مي دهم ، به شرطي كه اين 10 متر را بكني ، اين مقاطعه كاري است ديگر . يا مي گويد پول را مي دهم به شرطي كه ضامن باشي . مضاربه به شرط ضمان ، خُب اين همين ضمان است ديگر گفت كه من 4 كيلو كنجد به تو مي دهم ، 3 كيلو روغن به من بده ، رو غن كنجد ، گفت نمي شود ، چرا نمي شود چون مثل به مثل است . اگر 4 كيلو مي دهي ، بايد همان 4 كيلو باشد . در حاليكه قيمتش هم يكي است  حضرت فرمودند چون مثل به مثل است در بيع طوري هست ، در مقاطعه كاري طوري هست ، در ضمانش هم طوري هست . و روايات اينطوري را اگر مطالعه كنيد منجمله همين باب 9 كه اين روايت 3 بود و من خواندم ، خيلي از روايات داريم كه همينطور است . كه مي گويد ربا در هر معامله اي مي آيد ، مي خواهد بيع باشد ، مي خواهد قرض ، مي خواهد صلح باشد ، مي خواهد مقاطعه كاري مي خواهد ضمان باشد ، مي خواهد چيز ديگري باشد ، اگر ربا آمد و ربا هست مثل همين مثل به مثل گفتند نمي شود.

        حالا اين بحث ، مشكل است ، تقاضا دارم مطالعه كنيد چونكه بعضي از بزرگان مثل محقق ثاني ، مثل صاحب شرايع مثل علامه ، اينها با هم اختلاف دارند ، سرسري از مسأله نگذريد ، ما عقيده داريم ربا در همه معاملات مي آيد اما مثل مرحوم سيد صاحب عروه در ملحقات عروه در كتاب ربا مي گويد نه مختص به بيع است .

        دير شد و از همه شما عذر خواهي مي كنم .                           

    وصلي الله علي محمد و آل محمد .

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365