جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت


 
  • پیام به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر»
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»
  • پیام تسلیت در پی درگذشت آيت‌الله آقاى حاج شيخ عبدالقائم شوشترى«رضوان‌الله‌عليه»

  • -->

    عنوان درس: قاعده انحلال عقود
    موضوع درس:
    شماره درس: 147
    تاريخ درس: ۱۳۸۶/۶/۱۰

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم . رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

    یک قاعده ای که فرمودند قاعده انحلال عقود است گفتند عقد اگر روی مرکبی آمد این بر حسب ظاهر روی یک عقد است اما به اندازه اجزاء مرکب عقود مختلف می شود مثلاً خانه می خرد (این خود به تنهای) یک عقد است بعت هذا الدار اما این خانه یک عقد رویش است ، چهار تا اتاق دارد چهار تا عقد رویش است ، این خانه یک سالن دارد یک عقد رویش است پارکینگ دارد یک عقدرویش است ، دستشوئی دارد ، یک عقد رویش است گفتند به عدد اجزاء این مبیع عقد ما منحل می شود به عقودی .بعدبر این اکتفا نکردند رفتند در باب اوامر و نواهی گفتندآن هم همین است" لا تشرب الخمر"یا" قم الصلاه"گفتندآن ها هم منحل می شود به اندازه مصادیقش بعد یک قاعده کلی دادند دستمان گفتند که انحلال منقسم می شود به سه قسم ؛ - انحلال عقود ،- ادخلال احکام به اعتبار متعلقات ،- انحلال علم اجمالی دراقل واکثر ارتباطی یا اقل واکثر انتقلالی . نمی دانم 9تومان بدهکارم یا 10تومان ، علم اجمالی منحل می شود به علم تفضیلی و شک بدوی ، علم تفصیلی به 9 تومان دارم شک بدوی به 10 تومان دارم ، ان 1 تومان " رفع مالا یعلمون " آن 9 تومان باید داده بشود برای این که علم اجمالی منحصر شد به علم تفضیلی و شک بدوی این خلاصه حرف آقایان است وهرسه اشکال حسابی دارندراجع به احکام خوب ما در اصول بحث مفصلی کردیم که احکام متعلق به چیست ، خوب بالاخره مشهور گفت مشهور گفت کلی طبیعی " و اقم الصلاه " این امرآمدروی صلاه اما کلی طبیعی و کلی طبیعی معلوم است بسیط است انحلال درکار نیست" لاتشرب الخمر" دراصول گفتیم که در" لاتشرب الخمر" این نهی روی خمر آمده نه روی افراد،روی عنوان،اسمش را می گذارندکلی طبیعی البته آن کلی طبیعی کلی طبیعی کلی نما ، ما اسمش را می گذاریم عنوان ، روی عنوان آمده است لذا " الاصل ان الاوامر و النواهی یتعلق بالتبایع ای بالعناوین ای بالکل طبیعی"عنوان و کلی طبیعی و ماهیت ، این ها همه بسیط است ، در واقع هم بسیط است ، لذا در واقع ماهیت را می خواهند یا ماهیت را نمی خواهند ، وقتی می گوید " اقم الصلاه " می گوید ماهیت را بیاور ، ماهیت می آید امرساقط می شودو در" لاتشرب الخمر" مثل اوامر" الطبیعی یوجد بفردما"اما در نواحی"ینهدم بجمیع الافراد" نه این که نهی آمده باشد روی این خمر و ان خمر ... الی یوم القیامه ، این که محال است ، نهی آمده روی خمر ، این اگر هم خمری بخورد ، دفعه دوم می گویند باز هم خمر نخور در شهر باشد می گویند خمر نخور ، در شهر دیگری هم برود باز می گویند خمرنخور ، نه این که"لاتشرب الخمر" آمده روی خمر های اصفهان ، تهران و امریکا ، نمی شود این را گفت "امر ونهی یتعلق بالتباع" تبایع هم بسیط است ، این ها چیزهایی نیست که من عرض کنم ، این ها در اصول گفته شده اند لذا این جور می شود که در امر چون"ماهیت یوجد بفردما و ینعدم بجمیع الافراد" لازمه اش این جور می شودکه در باب اوامروقتی یک فردرا آوردی ، کلی طبیعی در خارج موجود شده است و امرساقط است اما در باب نواهی" ینعدم بجمیع الافراد" اگر یک کلی طبیعی را ترک کردی کلی طبیعی بعدرا هم باید ترک کنی و همین طور تا آخر لازمه این جور می شود همین که در اصول هم گفتند" ینعدم بفردما ، یوجد بجمیع الافراد" بعد هم در اصول یک اشکال مهمی شده ما در منطق در فلسفه بنا به قول تحقق می گوئیم" الطبیعی یوجد بفردما ینعدم بفردما" و اگر یک مرتبه تعطیل کرد باید نهی ساقط شده باشد درحالی که این جور نیست آن وقت به ما گفتند کلی طبیعی ، در این جا کلی طبیعی منطقی نیست که " یوجد بفرد ما ینعدم بفردما" بلکه کلی طبیعی رجل همدانی است به قول منطقیون لذا" یوجد بفردما ما ینعدم بجمیع الافراد" این حرفهایی است که در اصول زده شده است یعنی حرفهای تحقیقی و حرف های دست آخر و حالا تعجب در این جاست که مثلاً آقای بجنوردی و امثال ایشان که دراواخر قواعد فقهی نوشتند ، خوب این ها اهل کفایه بودند ، مدرسهائی مثل مرحوم نائینی و امثال ایشان داشتند ، همه اصول فراموش شده و اوامر و نواهی به اندازه فرد اجزاء پیدا می کند لذا "اقم الصلاة" این امرمنحل می شود به اجزای متعددی ، لذا یک امر " اقم الصلاة " میلیونها امر است الی  یوم القیامه ، میلیاردها امر است . یا " لاتشرب الخمر" میلیاردها نهی است، چرا ؟ برای این که اوامر و نواهی ، احکام به اعتبار متعلقاتش منحل می شود درحالیکه انحلال ، اصلاً و ابداً درکار نیست ، اصلاً تخطی و تجاوز این ها همه محال است مولا عنوان و نظر می گیرد ، می گوید لاتشرب الخمر . می بیندکه ماهیت که کلی طبیعی است وجودش درخارج مفسده تامه ملزمه دارد ، می گوید لاتشرب الخمر ، دیگرما هستیم که این نواهی راگاهی ترک می کنیم بطور کلی " لاتشرب الخمر" صادق است . گاهی هم یک فردرا عمل می کندو درخارج می آوردکلی طبیعی خمر در خارج آمد، نهی پیدا شد ، گناه دارد ، لذا ما بخواهیم بگوئیم که اوامر و نواهی به اعتبار افراد به اندازه افراد دردنیا ست ، نمی شود . اجزاء هم نمی شود .می گوید "اقم الصلاه" نماز بخوان ، بعدچون که یک ترکیب اختراعی است از شارع باید بپرسیم اجزاء چیست ؟ می گوید آن صلاه یک جزء است که " اوله التکبیر ، آخره التسلیم " لذا امر روی صلاه آمده است ، اجزاءرا او تعیین کرده به عنوان جزء نه به عنوان این که " اقم الصلاة" یعنی " اقم کبّر" این که نیست معنی " اقم الصلاة" یعنی " اقرء فاتحه الکتاب" این هم نیست" ارکع ، اسجد ، تشهد ، سلم" نه اسمش را می گذاریم بیان اجزاء و شرائط یا اسمش را می گذاریم امرغیری . همان که دراصول هم هست امر غیری ، و اما این که اقم الصلاه چون که اجزاء ده تاست ، ده تا امرداریم بنام اقم الصلاه اگرفرمایش این آقایان درست باشد ده تاکتک بخوردبرای این که ده امر را زیرپاگذاشته است اما بنا به قول مایک کتک می خورد ، می گویندچرانماز نخواندی ؟ اما این که به او بگویند چرا الله اکبرنگفتی ؟ چرارکوع نکردی ؟ چرا سجده تا کتک ، مسلم این جور نیست ، یک کتک ، می گویند چرا نماز نخواندی ؟ می گویدخواندم ،می گویند نمازی که تکبیره الاحرام نداشت که نماز نبود . این عنوان نبود همه اش امر غیر است بیان اجزاء و شرائط است نه این که آن " اقم الصلاه" منحل بشود ، نه، شارع مقدس باید بگوید" کبر" از او سوال می کنیم این فرمایش شما ، ترکیب اختراعی است ، من نمی دانم نماز چیست ؟ می گوید من برای تو می گویم یعنی همان را می گوید الله اکبراست ، حمد و سوره است ، رکوع است سجده است ، سلام است وتشهد است . همه اش می شود اوامرغیریه چه اجزاء چه شرائط ، آن داخلیه است ،آن (یکی) خارجیه است ما اسمش را هر چه بگذاریم بالاخره یک امرداریم روی مرکب آن هم روی مرکب نه بعنوان اجزاء ، روی مرکب من حیث المجموع .بعبارت دیگر روی ماهیت اگربشود این جا بگوئیم ماهیت درآنجا هم که اختراعی نباشد هم همین جور است می گوید که" اکرم الرجل" ،" اکرم جمیع العلماء" ، " اکرم کل العلماء" خوب این ها که معنی اش این نیست " اکرم زیداً"،" اکرم بکراً "،" اکرم عمراً " این که نیست . بلکه اکرم العلماء کلم آمده روی عنوان ،روی کلی طبیعی ، این عنوان العلماء این بسیط است . الا این که "اکرم العلماء علی نحو سبیل قضایای حقیقیه" است "کلما وجدفی الخارج و یصدق عنه عالم اکرمه" این مصادیق است واگر هم حکم روی طبیعت آمده باشد دیگربهتر ، معنی اش این است که آنکه ازتو می خواهم طبیعت  است این طبیعت یعنی آن کلی منطقی را ، یا کلی عقلی را ، کلی طبیعی کن بیاورش در خارج ،کلی را بیاور درخارج چه آنجا که حکم خارجی باشد ، چه طبیعی باشد ، چه عام استغراقی باشد هر سه" اکرم من فی الدار" معنی اش این نیست که یعنی ده نفردرخانه هستندمی گوید" اکرم من فی الدار" یعنی اکرم زیداً و عمراً و بکراً و خالداً و... این که معنی اش نیست به این معنی که یک" اکرم من فی الدار" منحل شود به ده تا ، خوب نه ،" اکرم من فی الدار"بسیط است آن" من فی الدار"جوری وضع شده که این 10-8 نفردرخانه رادر برمی گیرد غیرازاین 10-8 نفررانمی گیرداماحکم ماروی عنوان طبیعت است و هیچوقت نمی توانیم بگوئیم که این اوامر و نواهی درخارج است گفتندکه این تحصیل حاصل است نمی تواند متعلق به خارج باشد. این ها دراصول گفته شده ، نمی دانم چرا این جا آمده ، صددرصد عکس اصول شده است این راجع به اوامر و نواهی .راجع به علم اجمالی هم ما هیچ وقت نمی توانیم بگوئیم علم اجمالی منحل معلم تفصیلی وشک و شک بدوی ، این محال است چه جور علم شک شود ؟ بلکه علم اجمالی که منحل می شود به علم تفصیلی و شک بدوی این است این کلاه صدراعظم را سر این ها گذاشتند، این علم نیست . یک علم تفصیلی ، یک شک بدوی دوتاراپهلوی هم گذاشتند ، اسمش راگذاشتندعلم اجمالی،نبایدمی گذاشتندعلم اجمالی، نباید می گذاشتند برای این که علم اجمالی مختص به متبانیان است و اما این علم اجمالی نما را یعنی اقل واکثر ارتباطی با استقلالی را اسمش را گذاشتیم علم اجمالی ؛ خوب تو می خواهی بگذار ، می خواهی نگذار ، اما این که علم اجمالی منحل شد به علم تفصیلی و شک بدوی این محال است علم که نمی شود منحل شود آن هم همین است ، علم بسیط است ، علم وقتی بسیط شد ، انحلال یعنی چه ؟ شکش هم همین طور است شک که نمی تواند علم شود.لذا درآن جا هم که بین متباینین است خودتان دراصول هم گفتیدکه این علم اجمال ندارد معلوم است که اجمال دارد کلاه صدراعظم را سرنوکرگذاشتیدبایدمی گفتیم معلوم اجمالی ، گفتیم علم اجمالی ، لذا نمی دانم که لباسم نجس است عبایم نجس است یا  قبایم ، علم من قطعی است متعلق علم من یاقبا است یا عبا ، معلوم من مشتبه است لذا به آن گفتیم علم اجمالی و الا علم ظاهر بذاته ، مظهر لغیر معنی ندارد که اجمال در علم (باشد) لذا گفتند به اعتبار متعلق است ،متعلق مجهول است و اجمالی است یعنی درمتباینان و اما درآن جاکه اجمال نیست یعنی دراقل و اکثر ارتباطی دراقل و اکثر استقلالی ، ما اصلاً علم نداریم ، علم اجمالی ، تابخواهیم بگوئیم ، منحل می شود به علم تفضیلی و شک بدوی بلکه ما یک علم یقینی داریم یک شک یقینی داریم ، دو تا را پهلوی هم گذاشتیم اسمش راگذاشتیم علم اجمالی و الا نمی داند9تومان بدهکار است یا 10 تومان ، یقین دارد 9 تومان بدهکار است به علم تفضیل نمی داند ، آن یک تومان را هم بدهکار است یا نه ، اصلاً علم ندارد ، بلکه شک دارد صددرصد ، یک شک بدوی ، یک علم تفضیلی اسمش را گذاشتیم علم اجمالی ، مثل کسی که عبائی و قبایی و ریشی و عصایی و اصلاً سواد ندارد ، خوب به او می گوئیم عالم یعنی عالم نما یعنی مضر برای اجتماع اهل علم ، با ژست که نمی شود عالم شود این جا هم که با اسم نمی شود علم اجمالی بشود.لذا انحلال در این جا باز هم محال است لذا این که ، مثل مرحوم آقای بجنوردی 8-7 صفحه ما را معطل کرده ، همه فرمایش ایشان سالبه به انتفاع موضوع است و این که ما بتوانیم جائی را پیدا کنیم حکم باشد یا عقد باشد یا علم باشد انحلال چیزی به چیز دیگری ، انحلال علم به شک ، انحلال شک به علم انحلال کلی به جزئی ، انحلال کل به جزء این ها همه محال است لذا فرمایش آقایان که می گویند از قواعد فقهیه یکی انحلال عقود به اندازه اجزاء است و متأسفانه خیارات را هم می خواهند از همین باب درست کنندکه این تبعض سفقه است اگرخانه را فروخته باشد که باید 2 تا اتاق داشته باشد یک اتاق دارد خوب این یک امر دارد باید به آن عمل کنیم ، " اوفوا بالعقود " برای این که گفته بعت راجع به آن اتاق هم که ندارد " اوفوا بالعقود " ندارد بعت هم روی آن ندارد پس مثل آن جاست که دو تا در فروخته باشد یک را تحویل بدهد ، یکی را ندهد ، یکی را ندهد ، چه جور خیار تبعیض سفقه است ، این جا هم همین طور است خوب همین افراد حرفها را می زننداگر بیاینددرباب خیارات ، مشهور می گویند درخیار تبعض سفقه بیع باطل است با دردسرعجیبی ، اما خیار تخلف وصف را ، این را همه می گویند درست است به این معنی که این خانه فروخته است نه اتاق ، حالا که می خواهد تحویل بدهد باآن اوصافی که گفته بود ، تطبیق نداردخیلی خوب ،گفتیم بعت ، قبلت وصفش نیامده است ، خیار وصف دارم می توانم معامله را بهم بزنم ، می توانم معامله را بهم بزنم بلکه جبران خسارت کن ، این جوری درستش می کند ما می گوئیم قیمت روی خانه آمده ، قیمت آن خانه صد میلیون بود ،الان هم صد میلیون است . اما این که قیمت صد میلیون بوده اما واقعاً ده میلیونش مال این اتاق ، ده میلیون مال آن اتاق و دو میلیون مال فلان جا ، چهار میلیون مال چه و حالا اگر فلان جا نداشته باشد بگوئیم یکی اش نیامده . پس تبعض سفقه است ، مسلم این ها نیست ، این اصلاً عرفیت ندارد ، هیچ عرفی نمی تواند این حرف را بزند ، می گویدآقا خانه خریدی وصفش نیامده ، جبران خسارت کن . لذا همه این جزئیات را حساب می کنند وقتی حساب کردند می گوید بعت هذا الدار اما بگویدبعت تلفن ، مسلم اصلاً در ذهنش هم نیست وقتی که می گوید بعت ، بعت هذا الدار اما درذهنش این باشدکه بعت این اتاق ، بعت آن اتاق و...او هم بگوید قبلت آن ... اصلاً به آدم می خندند اگر این جور حرف بزند بگوئیم این بعت "بعت هذا الدار" یعنی بعت هذا الاتاق یعنی بعت تلفن ، این جور نیست . آن(شخص فروشنده)می تواندبگویدیک اتاق ازاین خانه را فروختم ، آن هم طوری نیست اگر آن اتاق اجزاء نداشته باشدمی شود بسیط ، اگر هم اجزاء داشته باشد ما می گوئیم آمده روی همین اتاق ، حالا این اتاق ، حالا این اتاق اگر کاه گِلی باشد تا اتاق که رنگ داشته باشد خیلی فرق می کند ولی آن که بعت و قبلت است ، یعنی متعلق قبلت بیع است و بیع هم یک عنوان بسیط است و ما بخواهیم بسیط را به اجزاء منحل کنیم ، ممکن نیست . حالا چون که قول مشهور است و قول من غیر مشهور است ولی این که می گوئیم مشهور است در اصل که می روند ، قول من مشهور می شود ولی با این فرض یک دقت حسابی بکنید شاید فردا بتوانیم از شما استفاده بکنیم انشاء الله .

    و صلي الله علی محمد وآل محمد   

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365