جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: نزاع دو نفر بر سر يك چيز
    موضوع درس: خارج فقه
    شماره درس: 22
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۱۰/۱۶

    متن درس:

    اعوذ بالله من  الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

    امروز دو، سه تا مسئله خوبي داريم اما يك مقدار مشكل و اميدواريم اشكالش را به واسطه شما حل كنيم.مسئله اول اين است كه اگر كسي يك جوبي در ملك مردم دارد كه اين فراوان هم واقع مي شود و اختلاف پيدا كردند آن كسي كه صاحب مجراي آب است با آن صاحب ملك.

    نزاع اينها دو جورمي شود باشد: يكي اين كه صاحب ملك بگويد كه تو حق نداري از اينجا آب ببري و اين آبي كه الآن داري مي بري غصب است ادعا مي كند عدم استحقاق را، آن هم به طور كلي ادعا مي كند استحقاق را حالا يا ادعا مي كند ملكيّت را يا ادعا مي كند كه من استحقاق اين كار را دارم. يا مثلاً تيري از سقف گذاشته روي ديوار مردم و آن صاحب ديوار مي گويد حق نداري، ظلم كردي، غصب كردي اين تير را گذاشتي اما آن مي گويد من استحقاق دارم حالا يا مي گويد اجازه دادي، يا مي گويد خريده ام و امثال اينها. بالاخره    مي گويد استحقاق اين كار را دارم. در اينجا چه بايد گفت؟

    مشهور در ميان اصحاب گفته اند كه آن صاحب ملك يد دارد روي ملك، آن آقا هم نمي دانيم استحقاق دارد يا نه؟ عدم استحقاق. مگر بينه بياورد بنابراين صاحب ملك منكر است بايد قسم بخورد و بعد از قسم ديگر مي تواند جلوي خانه را بگيرد و يا مي تواند آن تير را از روي ديوارش بردارد مشهور اينجور گفته اند.

    اما اشكال كه به مشهور هست اين است كه همانطوري كه آن يد دارد روي ملك آن هم اصالة الصحة دراد براي بردن اين آب، اين را چكارش مي كنيد؟ و اصالةالصحة في فعل الغير مي گويد اين كار اين درست است نمي دانيم آيا غصب است يا نه؟ درست است مثل ساير جاهايي كه شما اصالة الصحة را جاري مي كنيد يك فعلي از كسي ديديد نمي دانيد اين فعل آيا وقع في محله يا نه؟ اصالة الصحة مي گويد اين كارش درست است. لذا اگر اينجور هم باشد هم آن منكر است هم آن منكر، مي شوند متناكران، آن وقت در اين كه هر دو منكرند. قاعده اش را چند روز قبل گفتيم اينها بايد هر دو قسم بخورند اگر احدهما قسم خورد حق با آن است چنانچه اگر آن بينه آورد حق با او مي شود اگر هر دو قسم خوردند ديگر خواه ناخواه حاكم حكم مي كند به اينكه اين جوب برود هم حق با اين است هم حق هم حق با آن و اگر هم هيچكدام قسم نخوردند باز حاكم حكم مي كند به تنصيف يعني جوب بايد برود. اين خلاصه حرف است. فرق بين مدعي و منكر همين است هر دو مدعي هستند هر كدام اصل مطابق با آن باشد آن مي شود منكر و الا منكر هم همه جا مدعي است ديگر نمي شود ما جايي پيدا كنيم كه منكر ادعا نداشته باشد همه جا مدعي منكر است منكر هم مدعي است براي اين كه متخاصم هستند آن قول آن را رد مي كند پس منكر قول آن است آن براي خودش يك قول درست مي كند مي شود مدعي حالا ما اگر بخواهيم تشخيص مدعي و منكر را بدهيم چه جوري بايد بدهيم لذا گفته اند تشخيص بين مدعي و منكر اين است كه اصل مطابق هر كه شد آن منكر است، همينجا فقهاء گفته اند ديگر. همين جا فقهاء گفته اند كه صاحب ملك يد دارد پس منكر است، قولش مطابق با اصل است، اصل يعني يك قاعده، يك اصلي مطابق آن مي شود آن قاعده يا اصل آن را منكر مي كند آن ديگري مي شود مدعي و بايد بينه بياورد بينه كه نياورد آن منكر را همين جوري رهايش نمي كنند بايد قسم بخورد با قسم حق مي شود با منكر حالا در اين جا هم فرموده اند كه اين صاحب ملك منكر است چرا؟ يد دارد و چون يد دارد پس بنابراين آن منكر است آن كسي كه آبش توي ملك اين مي رود اين مدعي است و بايد اثبات بكند و نمي تواند اثبات بكند منكر قسم مي خورد و در باب را مي بندد يا مثلاً آن جايي كه تير گذاشته و آن مي گويد ظالمانه گذاشته اي وآن مي گويد نه خوب صاحب ملك، صاحب ديوار يد دارد.

     مي شود منكر قسم مي خورد مي تواند آن تير را از روي ديوارش بردارد همچنين تا آخر. خيلي جاها پيدا مي شود.

    ايرادي كه ما به مشهور داريم اين است كه بله درست است اين آقايصاحب ملك يد دارد پس مطابق با اصل است منكر است اماآن هم اصالة الصحة دارد و اصالة الصحة في فعل الغير يعني اين آبي كه توي جوب دارد مدتها مي رود نمي دانيم درست است يا نه. درست است نمي شود كه نباشد خب اين هست لذا اصالة الصحة مي گويد كه تو منكر هستي آن آقا اثبات بكند دليل بياورد اين كه اين ظالمانه است و تا آن اثبات نشود اصالة الصحه كار خودش را مي كند اين يك حرف است.

    يك حرف هم اين مجراي آب خودش يك يد است اين را چكارش كنيم؟ يعني روي اين ملك دو تا يد هست يك يد مال صاحب ملك است يد دارد روي ملكش يكي هم آن مجراي آب است آن هم يد دارد روي مجراي آبش، خود اين يك يد است ما چه جوري    مي توانيم دست از اين برداريم لذا در حقيقت بايد بگوييم آن كسي كه مجراي آب مال اوست يعني ادعا مي كند مال من است دو تا اصل دارد هم اصالة الصحة دارد هم يد، آن صاحب ملك يد دارد اما ديگر اصالة الصحة ندارد خواه ناخواه حالا دو تا اصل دارد هم اصالة الصحة دارد هم يد، آن صاحب ملك يد دارد اما ديگر اصالة الصحة ندارد خواه ناخواه حالا دو تا اصل باشد يك اصل باشد آن فرق نمي كند اين كه فقهاء مي خواهند درست بكنند اينكه صاحب ملك را بگويند كه تو منكر هستي قسم بخور حق با تو مي شود، نمي شود بايد بگوييم هر دوي اينها منكرند و هر كدام قسم بخورند با او مي شود.

    يك صورت ديگر اين است كه هر دو مي گويند مستحق هستيم. در اين مجراي

    آب هر دو قبول دارند كه اين غاصبانه نيست اما آن مي گويد ملك من است اما او مي گويد نه ملك تو نيست من گفتم موقت از اين جا آب ببر، به تو عاريه داده ام از عاريه ام برمي گردم و درِ جوب را مي خواهم ببندم اينجا حق با كيست؟ با آن فرق مي كند.

    در اينجا ديگر اصالة الصحة براي مجراي آب خوب مسلم هست و حرفي نيست ديگر اصالةالصحه هم لازم نداريم چون اين اقرار است هم از طرف او، هم از طرف او، استحقاق، در اين هم كه آن يد دارد آن هم حرفي نداريم حالا بفرماييد كه او يد دارد او هم يد دارد براي اينكه وقتي استحقاق را اقرار داشته باشد هر دو، ديگريد و امثال اينها نمي تواند كار بكند فقط برمي گردد به اينكه آن مي گويد ملك من است نه ملك تو نيست در اينجا چه بگوييم؟

    مرحوم صاحب جواهر مي فرمايند كه تصرف ظهور در ملكيت دارد و ظهور مي گويد ملك است وقتي اقرار كردند اين كه استحقاق داري ظهور تصرف، ظهور استحقاق در ملكيت است وقتي چنين شد بالاتر از ادعا و امثال اينها مي شود آن اقرار كار مي كند يعني التزام بشيء التزام به لوازم است آن صاحب ملك ملتزم مي شود ملك است. ديگر هم احتياج به بينه و ايمان و امثال اينها ندارد و همان طور كه صاحب ملك اقرار مي كند استحقاق داري لازمه اش اين است كه ملك تو باشد آيا مي شود اين حرف صاحب جواهر را زد كه ظهور تصرف در ملكيت؟

    يك دفعه احتمالهاي ديگر نيست خب حرف است اما ما نحن فيه آن آقاي صاحب ملك ادعايش اين است كه تصرف تو درست است استحقاق هم داري

    اما با اجازه من بوده و من تا حالا مي خواستم اجازه بدهم از اين به بعد نمي خواهم اجازه بدهم، خب بگوييم كه تصرف اين، اين حرف را رد مي كند اقرار صاحب ملك اين حرفش را رد مي كند و مي گويد آقا اگر اقرار داري كه اين حق دارد نگو عاريه است بگو كه ملك است و انصافاً نمي شود حرف را درستش كرد كه ما بخواهيم بگوييم ظهور در ملكيت، ما نمي دانيم آيا اين ملك او است يا نه؟ خواه ناخواه بايد بگوييم كه صاحب ملك منكر است صاحب ملك مي شود منكر ملكيت، اصلي هم ندارد ديگر بايد قسم بخورد با قسم خوردن حق مي شود با صاحب ملك   مي تواند تيرش را بردارد، مي تواند درِ جوب را ببندد.

    الآن در حين دعوا قاضي بايد ببيند اين اصل مطابق با آن است يا نه؟ حالا بايد قبلش چه بوده و اينها ما چكار با آن داريم ما الآن بايد ببينيم اين دو تا يك ادعا دارند هر دو مي گويند استحقاق داري اين آب برود آن مي گويد ملك است آن مي گويد ملكت نيست عاريه است من عاريه به تو دادم نمي خواهم ديگر از اين به بعد، اجازه دادم اجازه موقت بوده و از اجازه ام مي خواهم برگردم خب بخواهيم بگوييم اصالة الصحة دارد خوب آن هم مي گويد بله اصالة اتلصحة داري من كه نمي گويم تو بي خود و ظالمانه آب را مي بري پس آن صاحب مجري بخواهيم با قاعده يد درستش كنيم نمي شود براي اين كه آن نمي گويد بله داري اما يد تو موقت است بخواهيم با اصالة الصحة درستش بكنيم نمي شود براي اين كه آن هم اقرار مي كند تو مي تواني آب را ببري اقرار مي گويد مي تواني ديگر خواه ناخواه آن كه ادعاي ملكيت مي كند مي شود مدعي، بايد بينه بياورد اما آن كسي كه مي گويد ملكيت نيست آن مي شود منكر چرا مي شود منكر؟

     براي اين كه صاحب زمين است صاحب زمين يد دارد روي آن زمين. او صاحب مجري   نمي تواند كار بكند براي اين كه يد او اعم است از اين كه استحقاق داشته باشد به نحو ملكيت يا استحقاق داشته باشد به نحو عاريه، به نحو اجازه، اصالة الصحة او هم نمي تواند كار بكند براي اين كه نمي گوييم ظالمانه است مي گوييم آب را مي بري درست است اما مالكانه است يا غير مالكانه؟ ديگر اصالة الصحة نمي تواند كار بكند اين قاعده يد آن آقا خوب مي تواند كار بكند چون صاحب ملك است مي گويد كه من مدعي هستم اين جوب كه تو آورده اي استحقاق بردن داري اما به طور اجازه، نه بطور ملكيت آن مي شود مدعي، آن مي شود منكر و آقاي صاحب ملك قسم  مي خورد اگر قسم نخورد هيچ، اگر قسم بخورد مي تواند درِ جوب را ببندد يا آن تير را از روي ديوارش بردارد و ما بخواهيم حرف صاحب جواهر را درست بكنيم – يك ظهور ايشان مي خواهد درست بكند – اين كه اين آب دارد مي رود ظهور دارد در ملكيت عرفاً، عرف مي گويد ملكت است من خيال مي كنم اصلاً اگر به عكس بگوييم، بگوييم آقا جوب توي ملك مردم ظهور دارد در غير ملكيت، اگر آدم اين را نگويد لااقل حرف صاحب جواهر را انصافاً نمي شود زد. الان اين تير گذاشته روي ديوار مردم اين ظهور دارد در عدم ملكيت و اين كه ظهور در ملكيت دارد انصافاً خيلي حرف زوري است. حرف صاحب جواهر نه ، برمي گردد به اين كه اگر آن بگويد مستحق هستم آن بگويد مستحق نيستي اگر هر دو يد دارند، يكي يد دارد يكي هم اصالة الصحة، يكي يد دارد و اصالة الصحة هر دو، يكي هم يد فقط مي شود متناكران و اما اگر قرار به حقيّت داشته باشند ديگر خواه ناخواه منكر مي شود صاحب ملك و آن آقا اصلاً ندارد براي اين كه هر اصلي بخواهيم جاري بكنيم قبل از جريان اصل خود آن اقرار كرده كه بله. اصالة الصحة هست براي اين كه اگر بخواهيم بگوييم يد ندارد صاحب ملك مي گويد يد هم داريد، يد داري روي اين مجراي آب الا اين كه يد تو موقت است نه دائمي. اين جا يد نمي تواند كار كند چونكه اقرار مقدم بر يد است. صاحب ملك مي گويد تو مي تواني آب را از اين جا ببري نمي گويد كه نمي تواني، خواه ناخواه اصاله الصحة ندارد در استحقاق و عدم استحقاق اگر استحقاق نداشت غاصبانه بود اصالة الصحة  مي گويد غاصبانه نيست يا در آنجا كه نمي دانيم اصلاً اين حق دارد ببرد يا نه؟ قاعده يد مي گويد حق دارد اما در اينجا چه؟ اقرار، نه قاعده يد براي آن كار مي كند نه اصالة الصحة يعني سالبه به انتفاء موضوع بكند اصالة الصحة قاعده يد را. وقتي سالبه به انتفاء موضوع كرد يك اصل باقي مي ماند و ان اصل براي صاحب ملك، مشكل است مسئله يك مقدار اما خيال مي كنم همين جور كه من عرض كردم بايد بفرماييد و مسئله را حل بكنيد.

    مسئله دوم آن هم مسئله خوبي است و در اين برج سازي ها و اينها زياد پيدا مي شود كه اين طبقه دوم اين سقف مال كيست؟ طبقه اول خب آن زمين مال آن طبقه اول است اما در طبقه دوم كه آن آقايي كه روي طبقه دوم است روي اين سقف نشسته اين سقف مال كيست؟ آيا مال آن طبقه اول است؟ براي اين كه خانه بي سقف كه نمي شود يا مال طبقه دوم است؟ براي اين كه خانه بي زمين نمي شود. يك دفعه معلوم است و مصالح است و از اول معلوم است كه ظاهراً الان اين جوري است كه آن طبقه دوم سقف مال آن طبقه دوم است، نه طبقهاول، و سوم همچنين تا برود تا آن طبقه آخر و آن طبقه آخر سقف مال همه است از همين جهت هم همه حق روي پشت بام دارند  نمي شود بگوييم حق ندارند همه حق روي پشت بام دارند رفت و آمد و كولر گذاشتن، لباس پهن كردن و امثال اينها و آن زمين يعني زمين اطاقها – حالا تا آن فضا را بعد روي آن صحبت بكنيم – طبقه اول خب معلوم است مال آن آقايي است كه در آنجا نشسته حالا اگر نزاع شد روي اين سقف آن مال من است آن گفت مال من است حق با كي مي شود؟ بگوييم كه مال اول؟ مال دوم؟

    مرحوم صاحب جواهر و ديگران يك قدري مسئله مشكل شده لذا مرحوم محقق«رضوان اللّه تعالي عليه» سه تا قول در مسئله نقل مي كند خودشان هم مي ماند، يك قول اين است كه هر دو منكرند و هر دو يد دارند و مي شوند متناكران، آن يد دارد به اعتبار اين كه خانه بدون سقف نمي شود اطاق بدون سقف كه معنا ندارد چنانچه در ديوارهايش هم اگر اين حرف را بزنيد همين است اطاق بدو.ن ديوار كه   نمي شود پس از اين جهت آن يد دارد روي آن سقف، اما از آن طرف هم اطاق بدون نشيمن كه نمي شود پس بنابراين آن هم يد دارد روي اين سقف هر دو يد دارند هر دو متناكران هستند و بايد يا احدهما قسم بخورند و يا هر دو و حاكم شرع روي آن كار بكند. اين قوم اول است كه مرحوم شيخ طوسي «رضوان اللّه تعالي عليه» اين را فرموده اند.

    قول دوم كه نمي دانم چه جور شده خيلي به آن اعتنا ندارند و فقط مثل حلّي صاحب سرائر و  ابن جنيد اين جوري مسبت مي دهند گفته اند كه اين سقف مال طبقه دوم است نه اول براي اين كه آن يد دارد اما ما بخواهيم آن طبقه اول يد دارد اين عرفيت ندارد بلكه روي زمين يد دارد اما آنكه روي سقف نشسته قاعده يد مال آن است وقتي قاعده يد مال آن طبقه اول بايد اثبات بكند

    سقف مال من است نمي تواند اثبات بكند آن منكر است قسم مي خورد قسم كه خورد سقف مي شود مال آن.

    مرحوم محقق از شيخ طوسي باز نقل مي كنند ايشان گفته اند قرعه و مي فرمايند و هو حسنٌ مرحوم محقق غير حسن است قرعه آنجاها است كه حاكم شرع در آن بماند نتواند مسئله را حل بكند و همين جور ما بگوييم قرعه، قرعه در بن بست هاست لذا بايد روي قول اول و روي قول دوم بحث بكنيم اگر نتوانستيم ما يد درست بكنيم يا يدان درست بكنيم آن وقت بگوييم كه حاكم شرع چاره اي ندارد جز قاعده و علي الظاهر بايد بگوييم كه هر دوي اينها يد دارند به قول فقهاء،مي گويند خانه بدون سقف كه نمي شود، آنها هم  مي گويند خانه بدون زمين هم نمي شود اين مسئله به اندازه اي مشكل است كه ديگر رفته اند توي قرعه آن  هم شيخ طوسي آن هم مرحوم محقق در شارع كه خب مرد فوق العاده بالايي است ديگر ايشان مي فرمايند قيل قرعه و هو حسنٌ ولي علي الظاهر بايد بگوييم اينها هر دو يد دارند آن طبقه اول يد دارد به اعتبار اين كه خانه بدون سقف نمي شود، لذا همين جور كه يد دارد روي زمين يد دارد بر ديوارها يد دارد بر سقف خانه اش. آنجاها كه طبقه نبود چه جور يد داشت در همه خانه، خب اينجا هم يد دارد بر همه خانه. از آن طرف هم طبقه دوم يد دارد بر همين سقف براي اين كه زمين او است يد دارد بر ديوارها، يد دارد بر سقف، كه آن سقف طبقه سوم است، هر دو ذو اليد مي شوند وقتي هر دو ذو اليد شدند ديگر قاعده ذو اليد اين است كه اگر احدهما بينه بياورند اگر نه هر دو بايد قسم بخورند، وقتي هر دو قسم خوردند ديگر قول ساقط مي شود و قاعده عدل و انصاف اقتضاء مي كند آقاي قاضي حكم كند مال هر دو، اگر هم احدهما قسم خورد و ديگري نكول كرد يا قسم نخورد ديگر خواه ناخواه سقف مي شود مال او. ظاهراً اين جور بايد و اين كه ما بگوييم كه احدهما يد دارند دون الآخر ظاهراً عرف نمي پسندد بخواهيم بگوييم كه آن روي آن نشسته يد دارد اما آنكه روی آن ننشسته يد ندارد اين را هم عرف وحشت مي كند بگويد تو روي طاق خانه ات يد نداري بلكه تو فقط روي آنجا كه نشسته اي و روي ديوارها يد داري اما روي سقف خانه ات يد نداري، مشكل است انصافاً.

    لذا از همين جهت هم اگر يك كسي بخواهد طبقه اول را بفروشد خب بي سقف كه نمي فروشد مسلم سقف را هم حساب مي كنند و مي بينند اين خانه چقدر است اما حالا بگوييم طبقه اول را بي سقف معمار، كارشناس قيمت بكند ظاهراً هيچ كسي نمي پسندد طبقه دوم را بي سقف، همين طور برود طبقه هفتم را هم كه شما مي گوييد سقف آن مال همه است طبقه هفتم را هم بي سقف كارشناس قيمت مي كند علي الظاهر اين جور نيست. چنانچه در طبقه دوم اول بگوييم كه بي نشيمن قيمت مي كند علي الظاهر اين جور نيست. بله اگر طبقه دوم نبود اين طبقه اول را قيمت مي كرد سقف را بيشتر قيمت مي كرد حالا كمتر قيمت مي كند اين دليل اين است كه يك نحو اشتراك روي آن است و هر  دو روي آن يد دارند و اين خلاصه حرف است در اينجا. و من خيال مي كنم مسئله دوم كه پيش فقهاء يك مقدار مشكل تر از مسئله اولي است كه گذشت بايد بگوييم پيش ما مسئله دوم واضحتر از مسئله اول است و آن اين است كه عرف اين سقف دوم را قطع نظر از نزاع، اين برج ها كه ساخته مي شود اينها اين جوري است كه سقف هر طبقه اي مشترك است بين آقاي طبقه پايين و طبقه بالايعني اين طاق هم مال آن است يعني طاق خانه اوست و هم مال اين يعني نشيمن گاه خانه اوست وغير از اين بخواهيم بگوييم ظاهراً عرف نمي پسندد حرف ما را. آنوقت اگر نزاع پيدا كردند مثل آنجاست كه دو نفر در خانه نشسته باشند آن بگويد خانه مال هر دو است. يعني اشتراك يد مال هر دو، آن وقت اگر هر دو قسم خوردند خانه مي شود مال هر دو و اگر احدهما قسم خوردند خانه مي شود مال او، ما نحن فيه هم همين طور است مي شوند متناكران اگر هر دو قسم خوردند سقف مي شود مال هر دو اگر احدهما قسم خوردند سقف مي شود مال آن كه قسم را خورده.

    آن وقت اينجا يك مسئله ديگري هست و آن اين است كه اگر نزاع عكس شد يعني الآن بعضي اوقات اتفاق مي افتد مثلاً طبقه دوم آب مي دهد لوله تركيده يا اين كه از دستشويي آب مي دهد حالا كه آب مي دهد طبقه پايين كه دارد صدمه   مي خورد به آن مي گويد كه اين سقف مال تو است و تو بايد ترميمش بكني، آن مي گويد نه سقف خانه تو است تو بايد ترميمش بكني همين مسئله ما عكس مي شود يعني يك نزاع اينجوري پيدا مي شود كه از آن وقت تا حالا صحبت مي كرديم كه طبقه مال آن است يا مال آن؟ آن مي گفت مال من است نزاع اين بود حالا قضيه عكس است مي گويد مال من نيست، طاق خانه تو است و چون طاق خانه تو است خودت بايد ترميم بكني در اينجا حق با كيست؟ ظاهراً دو دفعه همين جا قاعده يد مي آيد جلو يعني اگر شما قائل شديد كه آن خانه بدون سف نمي شود پس يد دارد روي آن ديگر خواه ناخواه آن سقف مي شود مال طبقه پايين. اگر گفتيد خانه بدون نشيمن گاه نمي شود پس آن يد دارد طاق مي شود مال آن كسي كه روي آن نشسته است اگر گفتيد مال هر دو كه حق هم همين است  ديگر خواه ناخواه بايد بگوييم آن هم يد دارد مال هر دو به نحو اشتراك مال هر دو حالا كه به نحو اشتراك مال هر دو اينجا كه خراب شده چكار بايد كرد؟ هر دو بايد بسازند و چون هر دو بايد بسازند لذا نتيجه هم الآن خيلي دارد توي آن آپارتمانها زياد از اين اشكالها پيدا مي شود از اين نزاع ها پيدا مي شود.

    آنوقت مي آيد آن سقف آخر كه اين خيلي اتفاق مي افتد باران مي آيد و نم مي دهد يا بايد قير و گوني و بالاتر از قير و گوني بايد ايزوگام كنند آن مي گويد تو بايد بكني آن مي گويد تو بايد بكني آن هم مي گويد تو بايد بكني الآن آن طبقه آخري باران مي خورد حسابي، اين را بايد چه كرد؟ روي عرضي كه من كردم همه بايد اين سقف را ترميم بكنند. روي حرف مرحوم شيخ طوسي بايد همان طبقه آخري سقف را ترميم بكند و روي قرعه بايد قرعه بكشيم ببينيم آن سقف مال كيست؟ به نام هر كه فكر بكنيد ديگر حرف روي آن نباشد و آن اين است كه اين آپارتمان همه اش مشترك است و وقتي همه مشترك شد يعني همه يد دارند روي اين. در نزاع ها بايد به نحو اشتراك مسئله را بايد حلّ بكنند. ديگر حالا طبقه اول باشد يا دوم، سوم باشد يا چهارم.

    حرف در اين است كه خسارت خودش پيدا شده و الا هر كس كه خراب كرده خودش بايد بسازد.

    مسئله سوم كه مسئله خوبي است براي روز شنبه اين كه اگر درخت همسايه توي خانه شما آمد حالا مي توانيد ببريد و بريزيد دور يا نه؟ و اين در صحراي مردم خيلي اتفق مي افتد، درخت همسايه مي آيد زمين مردم را از بين مي برد. در اينجاها چه بايد گفت؟ مطالعه كنيد تا روز شنبه ان شاء اللّه.

    و صلي الله علي محمد و آل محمد.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365