اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم
اللَّه الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا
قولى.
بحث درباره اين روايت است، اذا شهدا
بالطلاق ثم رجعا فان كان بعد الدخول لم يضمنا حكم نقض نمىشود و ضامن هم نيست و ان
كان قبل الدخول ضمنا له نصف المهر المسمى لانهما لا يضمنان الا ما دفعه المشهود
عليه بسبب الشهادة اگر شهادت بر طلاق داد و بعد از شهادتش برگشت اگر اين زن
مدخولبه است اين شاهدها ضامن نيستند. و اما اگر دخول نكرده باشد و آن شوهر بايد
نصف مهر را بدهد آن نصف مهر را بايد اين دو شاهد بدهند كه از شهادتشان برگشتهاند.
بعد هم علت مىآورند مىگويند علتش هم اين است كه اگردخول كرده باشد خب به واسطه
آن دخول بايد مهريه را بدهد و ديگر چون كه دخول هم كرده است آقاى شاهد چيزى را
ضامن نيست و منفعت بضع و منفعت عمرو امثال اينها اينها لا يضمن و اما اگر دخول
نكرده باشد چون كه بايد نصف مهر را بدهد و اين سبب شده كه نصف مهر را بايد بدهد
بايداين شاهدها نصف مهر را بدهند و ديگر تمام هم مىكنند مسئله را در حالى كه
مسئله فروع بيشترى دارد فروع مهمترى داردو آن فروع مهمترش اين كه اگر اين زن بعداز
طلاق ازدواج كرد و حالا شاهد زور پيدا شد يا اين كه مثلاً شوهرش آمد گفت من
نمردهام اين مسائل را هم كه بايد متعرض بشوند اصلاً محقق متعرض مسئله نشدهاند در
حالى كه روايت روى آن داريم كه حكم نقض مىشود و اين زن به شوهر اولش برمى گردد آن
شاهدها هم بايد ضمانت بكنند حسابى بايد آن مردى كه زن را گرفته در مرتبه دوم حالا
بايد مهريه بدهد مهريه را اين شاهدها بايد بدهند اما مرحوم محقق اصلاً مسئله را متعرض
نيستند همان قسم اول را متعرضهستند آن هم آن جورى كه اگرشهادت بر طلاق داد بعد از
شهادتش برگشت اگر اين زن مدخول بها است اين شاهدها ضامن نيستند و اما مدخول بها
نيست اين شاهدهاى زور كه از شهادتشان برگشتهاند ضامن مهريه هستند بعد علتى هم كه
مىآورند علت هم عجيب است مىفرمايند براى اين كه اين شوهر بايد پول بدهد و اين
شاهدها موجب شدهاند كه اين پول را بايد بدهد زنش نيست پول را هم بايد بدهد و اما
اگرمدخول بها باشد اين لم ينقض الحكم زنش نيست مهريه را هم شاهدها بايد بدهند نه
شوهر. از كجا گرفتهاند؟ نمىدانيم با چه قاعدهاى تطبيق مىشود؟ نمىدانيم اما از
آن طرف هم حكم شهرت به سزايى دارد. اگرما باشيم و قاعده خب در قاعده اولش گفتيم كه
شاهد وقتى از شهادتش برگشت هيچ خب وقتى هيچ اين زن مال شوهرش است اما گفتيم اين
قاعده در فقه ما شكسته شده حالا چرايش را هم نمىدانم اما بالاخره اين قاعده شكسته
شده و گفتهاند كه حكم اول مناط است و تا ثابت يقينى نشود آن حكم اول باقى است و
لم ينقض الحكم خب اينجا هم مىگويند لم ينقض الحكم حالا كه لم ينقض الحكم خب اين
مدخول بهاست مهريهاش را كى بايد بدهد؟ شوهر اما اين شاهدها مىگويند كه ما بى خود
شهادت داديم اين زن را بى خود مىخواهيم از اين بگيريم خب قاعده اين است كه مهريه
را شاهد زور بدهند اگر نه خب مهريه را چه مدخول بهاباشد چه مدخول بها نباشد براى
اين كه به مجرد خواندن عقد مهريه مىآيد به ذمه اين شوهر خب شوهر بايد مهريه را
بدهد وقتى مهريه را شوهر بايد بدهد فرقى ديگر بين مدخول بها و بين غير مدخول بها
نيست در مدخولبها مهر به ذمهاش آمده همه، در غير مدخول بها مهر به ذمهاش آمده
نصفش، خب اگردر مدخول بها بايد شوهر مهر را بدهد در غير مدخول بها هم شوهر بايد
مهر را بدهد اگر هم مىخواهيد جريمه بكنيد مدخول بها باشد مهريه را بايد آن شاهد
بدهد كه اين طلاق را مىگويد كه دروغ است و شما مىگوييد لم ينقض الحكم اما
مىخواهيد اين زن را از اين شوهر بگيريد خب حالا كه زن را از اين شوهر مىخواهيد
بگيريد كى بايد ضمانت اين جريمهها را بكند؟ شاهد زور، مىخواهد مدخول بها باشد
مىخواهد نباشد آن وقت يك حرف در ضمانتش است كه مرحوم محقق مىفرمايند كه لا يضمن
اگر مدخول بها باشد، يضمن اگر غير مدخول بها باشد يك حرف هم همين جورى مىگذرند از
مسئله اين كه حالا آنجا كه مدخول بها است و حاكم مىگويد اين زن تو نيست حالا كى
سبب شده كه حاكم بگويد اين زن تو نيست؟ اين كسانى كه از شهادتشان برگشتهاند حالا
همين جور ولشان كنند؟ شاهد زور است مىگويد كه من اشتباه كردهام من بى خود
مىگويم مخصوصاً صورت عمدش، حاكم شرع هيچ كارش نداشته باشد! لذا چكارش بكنيم اينجا
را؟ راجع به جريمهها بايد پدراين شاهد زور را حاكم شرع در بياورد فاصله انداخته
بين زن و شوهر بگوييم كه اين زنش است بچه دارد زندگيش را به هم مىزند حاكم شرع به
واسطه شهادت حالا همين شاهدها هم مىگويند ما زندگى را به هم زديم اين شاهدهايى كه
مىآيند مىگويند ما زندگى را به هم زديم برود به اميد خدا! دو تا بچه دارد داشته
باشد! زندگيش تباه مىشود بشود! و اين زن به چه مصيبتها گرفتار مىشود بشود! بله
اگرمدخول بها باشداين، اگر غير مدخول بها باشد به اين شاهد زور مىگويند نصف اين
مهريه را تو بايد بدهى اما ديگر حالا كتك مىخورد؟ نمىخورد؟ ديگر مرحوم محقق
متعرض مسئله نيستند لذا به قول ايشان بگوييم كه به وضوح باقى گذاشته، اما خب آخر
به وضوح باقى گذاشته كه جاهاى ديگر به وضوح باقى نمىگذاشتند همين يك جا را به
وضوح باقى گذاشته اگر ما باشيم و عبارت خب مىگويد هيچ، شاهد شهادت داده است اما
لم ينقض الحكم و طلاق به حال خود باقى و اين مرد و اين زن بى چاره هم بشوند و هيچ
به هيچ جا، مخصوصاً درمدخول بها ديگر ضمان هم نه و كتك هم نه، جبران هم نه، در
حالى كه شاهد زور است پدراين زن و شوهر رادرآورده، خيلى مسئله مشكلى است مخصوصاً
به عرف اين جور عرضه بداريم بگوييم كه دو نفر آمدند شهادت دادند به طلاق كه ما
ديديم اين شوهر اين زن را طلاقش داد حالا آن زن مدعى است مرد هم منكر است مىگويد
بابا من طلاق ندادهام اما زن مىگويد خير طلاق داد حالا دو شاهد مىآيند شهادت
مىدهند كه اين زن مطلقه است اين حكم درست است اين زن بعد از عده مىتواند برود
شوهر كند خب اين تا اينجا خوب است حالا اين شاهدها از شهادتشان برمى گردند مثلاً
قبل از دخول اين شاهدها مىآيند مىگويند كه ما بى خود گفتيم اين كه اين مرد زنش
را طلاق داده بى خود گفته مرحوم محقق مىگويد حالا اين شهادت زور اگر قبل از دخول
باشد مهريه را اين شاهدهاى زور بايد بدهند، نه آن شوهر بى چاره اما ولش كنيد ديگر،
همين فقط ضمانت دارد براى دادن مهريه و اما اگر اين زن مدخول بها باشد اين ديگر
شاهدها ضمانت مهريه را هم ندارند شوهر بايد مهريه را بدهد بى زن هم باشد، بعد هم
صاحب جواهر مىگويد كه حال آن صورت اول كه اقلاً مهريه بود اينجا چرا بى چاره
بشود؟ بى زن بشود؟ بچه دارد بى مادر بشوند اين بچهها؟ اين چرا لم يضمن الحكم؟
مىگويد براى اين كه استفادة البضع لا تضمن ما فقط ضمان را روى پول مىبريم و
امااگر غير پول باشد ضمانت ديگر هيچ جا نيست، اين حرف مرحوم محقق.
فساد اخلاقى ما الان در جامعه ما اين
فساد اخلاقى همه چيز را دادهاند براى بضع، و مىگويند ماليت ندارد بعد هم دليل
مىآورند ماليت ندارد اينها رابايد صافش كنيد شماها ديگر، دليل مىآورند براى اين
كه ماليت ندارد مىگويند اگر كسى يك زن را كشت زن شوهر دار را خب فقط بايد ديه
بدهد اما حالا ضمانت بضع را اين مرد بى زن شده اين ديگر ضمانت براى اين مرد ندارد
چه جور آنجا ضمانت ندارد پس معلوم مىشود يك قاعده كلى دستت بدهم و آن منفعة البضع
لا تضمن. الا اين كه دو تا روايت داريم اين را حالا مثلاً بگوييم براى آنجاها كه
خيلى واضح بشود اما روايتها اين نيست دو تا روايت داريم خلاف آنچه مرحوم محقق
مىگويند مرحوم محقق فرمودهاند اگر مدخول بها باشد هيچ، آن دو تا روايت مىگويند
اگرشهادت بر طلاق داد آن زن عده نگه داشت و رفت و شوهر كرد حالا شوهرش آمد روايتها
مىگويد كه عقد دوم باطل و اين بايد برگردد به آن شوهرش و اين شاهد زور هم مهريه
اين زن را براى شوهر دوم بايد بدهد و اين هم عده نگه مىدارد آن هم عده استبرائى،
اصلاً به عبارت ديگرنقض الحكم روايت مىگويد نقض الحكم مرحوم محقق مىگويند لم
ينقض الحكم، روايت مىگويد كه اين دو نفر شاهد زور حد مىخورند ظاهر عبارت محقق
اين است كه نه، حدى هم در كار نيست اين دو تا روايت كه حالا مىخوانيم مىفرمايد
كه علاوه بر اين كه حد مىخورند اين زن مال شوهر اول است نقض الحكم، اما مرحوم
محقق مىفرمايند كه لم ينقض الحكم چون كه قول محقق مشهور است فقهاء افتادهاند در
دردسر عجيبى كه اين دو تا روايت راچه جور درستش بكنند؟ بالاخره در آخر كار مثل
صاحب جواهر و اينها مىگويند روايتها معرض عنها عند الاصحاب است اگر مىتوانيد
تأويلش بكنيد اگر نمىتوانيد هيچ، در حالى كه روايتها حسابى عرفى است و اين
روايتها را ما بخواهيم ردّش بكنيم چون كه با عقل و عقلاء و عرف هم پسند دارد
انصافاً ردّ كردنش هم خيلى مشكل است، ببينيد عبارت مرحوم محقق را مرحوم محقق با يك
سطر مطلب را تمام كردهاند و سه چهار تا صورت دارد مسئله، سه چهار تا صورت را كه
طبق روايات است اصلاً ايشان ذكر نكردهاند كه اين زن اگرشوهر كرد و بعد معلوم شد
حالا چه؟ ديگر آنها را اصلاً مرحوم محقق ذكر نكردهاند عبارت مرحوم محقق اين است
مىفرمايند كه اذا شهدا بالطلاق ثم رجعا ديگر بعدش معلوم مىشود اين طور است. اذا
شهدا بالطلاق ثم رجعا لم ينقض الحكم ولو اين كه رجوع هم كردهاند اما مناط همان
شهادت اول و حكم حاكم است طلاق واقع مىشود طلاق واقع شده ولو اين دونفر شاهد هم
برگردند باز هم طلاق واقع شده اذا شهدا بالطلاق ثم رجعا لم ينقض الحكم حالا فان
كان بعد الدخول لم يضمنا اگر اين شهادتشان بعد از دخول باشد هيچ ضمانتى ندارند اين
دو تا، پس مهريه را كى بايد بدهد؟ شوهر بدبخت، مهريه را بايد بدهد زنش را هم از او
مىگيرند مىگويند اگر مىخواهى شوهر بكنى برو شوهر بكن، و ان كان قبل الدخول ضمنا
له نصف المهر المسمى اگر قبل از دخول باشد چون نصف مهر به ذمه مرد است همان نصف
مهر را آن شاهد زور بايد بدهد نه شوهر چرا؟ علّت مىآورند مىفرمايند كه لا نهما لا
يضمنان الا بما دفعه المشهود عليه بسبب الشهادة، چون كه به سبب شهادت اين بايد پول
بدهد از اين جهت مىگوييم نصف را بدهد اما اگر مدخول بها باشد به سبب شهادت
نبايدپول بدهد به سبب دخول بايد پول بدهد پس بنابراين آن لم يضمنا اما قبل از دخول
يضمنا، به مرحوم محقق مىگوييم كه اين كه مىگوييد بعد از دخول لم يضمنا براى
خاطراين كه اين زن مدخول بها است همه مهر بايد داده بشود خب زن اگرمدخول بها هم
نباشد به مجردى كه انكحت گفتند به ذمه كى مىآيد؟ به ذمه شوهر شهادت بدهند آن نصف
مهر را بايد بدهد شهادت هم ندهند آن نصف مهر را بايد بدهد اصلاً قضيه باشد قضيه
نباشد آن نصف مهر به ذمه اين شوهراست اگر مدخول بها شد ديگر به واسطه آن انكحت با
دخول همه مهر را بايد بدهد همه به ذمه شوهراست ما بگويم اين سبب شده اگر سبب شدند
شاهدهاى زور در هر دو سبب شدهاند چه در مدخول بها چه در غير مدخول بها اگر هم سبب
نشدهاند در هيچ كدام سبب نشدهاند پس در آنجا كه مدخول بهاست همه هيچ اين شاهدهاى
زور نبايد بدهند آنجا كه غير مدخولبهاست نصف مهر را بايد بدهند!
مسلم طلاق نصف مهر را نمىآورد براى
خاطر اين كه اگر طلاق هم ندهد نصف مهريه را بايد بدهد براى اين كه اگربه مجردى كه
مىگويد انكحت بعضى اوقات الان همين مزخرف بازى هست در سفره عقد مىنشينند همه
كارها را درست مىكند مىگويد مهريهام را بده تا بگويم بله، يا نه مهريهام را
بده تا بيايم خانه ات، همين چند وقت قبل مهريه هم چندين ميليون بود بالاخره روز
جمعه هم بوداين پدرشوهر مجبور شد اين طرف و آن طرف يك چمدان پول درست كرد آمد
گذاشت در مقابل اين زن. گفت بله، به مجردى كه مىگويد انكحت مالك مىشود ديگر آن
عقد است كه مهريه را مىآورد نصف تا دخول نشده باشد دخول باشد همه مهر لذا طلاق
هيچ چيزنمى آورد حالا اگرهم كسى بگويد كه طلاق مهريه مىآورد كه بى خود مىگويد
مدخول بهايش هم همين طور است فرق كه ديگر نمىكند اگر طلاق مهريه مىآورد خب مدخول
بها باشد غير مدخول بها باشد همين طور است.
حتى آقايان مىگويند همه، من مىگويم
نصف اگر يك زنى قبل از دخول مُرد خب الان شوهر بدهكار است يا نه، خب بله، يا همه
مهر كه بعضى گفتهاند ما مىگوييم نه ديگر نصف مهر را شوهر بايد بدهد البته خودش
هم از آن ارث مىبرد و اگر هم مدخول بها باشدو بميرد همه مهر را بايد بدهد قرآن
همين را مىگويد طلاق هيچ وقت هيچ چيز نمىآورد و آن كه مىآورد همين است كه اگر زن
گفت بله يعنى آن گفت انكحت آن هم گفت قبلت هر چه باشد نصف مهر را اين مرد بدهكار
مىشود آن وقت اگر طلاق نداد نصف مهر را بدهكار است اگر هم طلاق داد نصف مهر را
بدهكار است اگرمدخول بها شد باز آن انكحت و قبلت كار مىكند همه مهر را بايد بدهد
اگر طلاق نداد به ذمهاش است اگر هم طلاق داد همه مهر را بايد بدهد طلاق هيچ وقت
نه مىتواند نصف مهر بياورد نه مىتواند تمام مهر بياورد بلكه انكحت و قبلت است كه
مهريه مىآورد نصف يا تمام. لذا اين جمله مرحوم محقق از عجايب است ديگر اذا شهدا
بالطلاق ثم رجعا اين وضوح دارد ديگر لم ينقض الحكم، حكم آن كسى كه طلاق داده يعنى
حاكم طلاق داده اين حكم نقض نمىشود ولو اين كه دو شاهد مىگويند بى خود گفتهايم
بىخود گفتيم اين شوهر طلاق داده اما حكم نقض نمىشود ديگراين شوهر اول فاصله
مىشود بين اين زن و مرد معنايش هم همين است كه زن مىتواند عده نگه دارد برود
شوهر بكند چنانچه اگر لم يرجعا چه جور مىتواند شوهر بكند خب حالا هم كه شاهد زور
آمده و رجعا باز هم مىتواند برود شوهر بكند اذا شهدا بالطلاق ثم رجعا لم ينقض
الحكم فان كان بعد الدخول لم يضمنا اگر اين زن مدخول بهاست اين دو تا شاهد زور
ضمانت مهريه ندارند بلكه مهريه به ذمه زوج است و زوج است كه بايد انكحت گفته بعدش
هم مدخول بها اين زن واقع شده زوج است كه بايد مهريه بدهد پس اين شهادت زور لم
يضمنا يعنى به معنا اين كه جريمه هم نمىشود ظاهرعبارت اين است جريمه نمىشوند به
شوهر چيزى نبايد بدهند و فقط زنش را گرفتهاند و ظاهر عبارت اين است حدى چيزى هم
در كار نيست اما و ان كان قبل الدخول ضمنا له نصف المهر المسمى آن وقت علتش چيست؟
مىگويند لانهما لا يضمنان الا بما دفعه المشهود عليه بسبب الشهادة و چون اين پول
را قبل از دخول بايد اين شوهر بدهد به واسطه شهادت حالا شاهدها كه مىگويند دروغ
گفتيم پس بايد ضمانت اين را بكنند خب حالا اگر دفعه المشهود عليه بسبب الشهادة خب
مدخول بهايش همين طور است يعنى مدخول بها را هم به سبب شهادت است كه همه مهر را
بايد بدهد اگرهم نه، مدخول بها باشد غير مدخول بها باشد تفاوتى نمىكند بنابراين
اگركسى مثلاً بگويد كه به واسطه طلاق اين مرد بايد مهريه بدهد فرقى بين مدخول بها
و غير مدخول بها نمىكند و اگر هم به واسطه عقد باشد بايد مهريه بدهد فرقى بين
مدخول بها و اين نيست و آن شهادت ناحق آن موجب نشده اين مهريه بدهد بلكه موجب چه
شده؟ انكحت قبلت. فرقى بين قبل از دخول و بعد دخول نيست اصلاً عرفيت هم ندارد
بگوييم بعد از دخول هيچ نبايد بدهد قبل از دخول نصف المهر بايد بدهد، به طريق اولى
بايد بدهد. حالا مرحوم محقق كه فرمودهاند مرحوم صاحب جواهر و آن كسانى كه شرح بر
شرايع نوشتهاند همه پذيرفتهاند حال اى كاش پذيرفته بودند همه گفتهاند كه خلافى
درمسئله نيست و اما حالا روايتها ببينيم چه كار مىكنند؟
باب 13 ازابواب شهادات:
روايت 1: محمد بن يعقوب عن على بن
ابراهيم عن ابيه عن ابن ابى عمير عن ابراهيم بن عبد الحميد عن ابى عبداللَّهعليه
السلام روايت سندش خيلى عالى است مخصوصاً اين كه ابن ابى عمير هم در سند هست ديگر
سند نور على نور مىشود. فى شاهدين شهدا على امرأة فان زوجها طلقها همين كه مرحوم
محقق الان گفتند فتزوجت اين حكم شد طلاقش دادند و رفت و شوهر كرد فتزوجت ثم جاء
زوجها فانكر الطلاق زوج آمد و گفت بابا من طلاق ندادهام قال يضربان الحدّ اين دو
تا شاهد را بايد حدشان بزنندو يضمنان الصداق للزوج آن زوج دومى، نه اولى ثم تعتد
ثم ترجع الى زوجها الاول نقض الحكم، شاهدها رجوع كردند معنايش اين است كه طلاق بى
خودى بوده حالا شوهر آمده مىگويد طلاق بى خودى بوده آن وقت كه آمده معنايش اين
است كه اين شاهدها دروغ گفتهاند يعنى پذيرفته روايت اين كه اين شاهدها دروغ
گفتهاند حالا گاهى دروغ گفتنشان به اين است كه خودشان مىگويند دروغ گفتيم يك
دفعه امرمعلوم مىشودشوهر مىآيد مىگويد كه من طلاق ندادهام لذا ما مىخواهيم
اين جور باشدكه حرفهاى قبل هم كه ديگر همه حرفها همين بود كه اگراين حكم باطل شد
حالا يك وقت به واسطه اين كه شهادت آمد مىگويد من بىخود گفتم يك دفعه عليه شاهد
مىآيد جرح مىكند كه بحث بعد ماست مىآيد بينه مىگويد اين شاهدها فاسق هستند بى
خود هستند يك دفعه هم ثبت الحكم اصلاًخود شوهر مىآيد حالا اينجا خود شوهر هم
مىآيد ندارد، خود شوهر آمده قولش كه حجت نيست الا اين كه بايد از جيبمان هم روى
آن بگذاريم بگوييم كه معلوم شد معلوم شد كه اين شهادتها بى خود بوده. فى شاهدين
شهدا على امرأة زوجهاطلقها خب هيچ، حالاكه طلاق داده حاكم حكم مىكند مىگويد تو
مطلقه هستى اين زن عده نگه مىدارد مىرود شوهر مىكند حالا ممكن است زن هم بداند
اين بى خودى است اما عاشق است مثل حالاها خيلى واقع مىشود عاشق يك مردى شده دو
نفر را پيدا كرد پول داد اين دو نفر آمدند پيش حاكم گفتند اين زن را شوهرش طلاقش
داده زن هم رفت به آن معشوق شوهركرد حالا شوهر آمد درمحكمه گفت من طلاق ندادهام
مىگويند نقض الحكم و اين دو شاهد كتك مىخورند حسابى و بعد از كتك خوردن هم آن
خسارتهايى كه داده شده بايد خسارتها را هم بدهند و زن هم برگردد به شوهر اول. لذا
همه ماندهاند در اين كه چكار بكنند مثلاً صاحب جواهر كه اين طرف و آن طرف و آن
طرف مىزند نمىتواند درست بكند در آخر كار مىفرمايد كه اينجا آنجاهايى است كه
حاكم حكم نكرده باشددر حالى كه شاهدان شهدا پيش كى شهدا؟ خب پيش حاكم بايد شهادت
بدهند كى گفته برو شوهر كن؟ خودش رفته شوهر كرده؟ شاهدان هم شَهَدا پيش كى؟ پيش
پدر و مادرش! اين كه روايت معنا كردن نيست خودشان هم قبول دارند مىبينند روايت را
نمىشود معنا كرد از آن طرف هم قول قول مشهور است آمدهاند روايت را تأويل
كردهاند اى كاش همين طور گفته بودند روايت معرض عنها عند الاصحاب است يك چنين چيزى
و الا اين تأويلهايى كه مرحوم صاحب جواهر نقل مىكند يا خودشان مىگويند مسلم
روايت قابل اين تأويلها نيست حالا دير شد. اين را ببينيد آيامى شوددرست كرد؟ اين
لم ينقض الحكم را اگر بتوانيد شما درست بكنيد و بگوييد نقض الحكم بيشتر كار اسان
مىشود تا اين كه بگوييم لم ينقض الحكم آن وقت برويم در بحث بگوييم اگرمدخول بها
باشد مهريه را هيچ نبايد بدهند شاهدهاى زور امااگر قبل مدخول بها باشد شاهدهاى زور
بايد مهر المسمى را بدهندمطالعه كنيد تا فردا.
وصلى اللَّه على محمد و آل محمد.