جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قيامت - جلسۀ دوم
    موضوع درس:
    شماره درس: 91
    تاريخ درس: ۱۳۰۰/۱/۱

    متن درس:

    بسم الله الرّحمن الرّحیم

    الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

     

    بحث ما دربارۀ معرفت نفس يعنی انسان‌شناسی و به عبارت ديگر خودشناسی بود و از نظر اهل معرفت، اين بحث از بالاترين بحث‌هاست. راجع به اين بحث هجده فصل به طور فشرده صحبت کردم و بحث ديروز راجع به فصل نوزدهم بود و فصل نوزدهم راجع به معاد و سرنوشت انسان‌ها بعد از مرگ است. در اين باره عرض کردم فصل‌هايی بايد عنوان شود.

    در فصل اول گفتم قرآن دربارۀ معاد خيلی تأکيد دارد و مسئله‌ای در قرآن نداريم که اينقدر آيه داشته باشد. هزار و چهارصد آيه در قرآن راجع به معاد است. گفتم يکی از حکمت‌هايش اينست که اگر ما ترس از معاد داشته باشيم، اگر روح معادترسی در ما موجود باشد، نه تنها گناه نمی‌کنيم، بلکه درسرحد عصمت می‌رسيم و آنگاه می‌رسيم به جايی که فکر گناه هم نمی‌کنيم. نه تنها صددرصد اهميّت به واجبات می‌دهيم، بلکه واجبات برای ما فوق‌العاده لذّتبخش می‌شود. نماز برای ما يک مکالمه و معاشقه با خدا می‌شود. اگر می‌بينی اهميّت به واجبات داده نمی‌شود و اجتناب از گناه کرده نمی‌شود، برای اينست که اعتقاد به معاد ما لقلقۀ لسان است. آباء و اجداد ما گفته‌اند خدا و پيغمبر و امامت و معاد، و ما هم می‌گوييم خدا يکی است و نبوّت و امامت و معاد هم هست. همين اعتقاد ولو عمل با آن نيست، خوب است، ولی نيروی کنترل‌کننده نيست و وقتی نيروی کنترل‌کننده می‌شود که انسان باور کند و ايمان رسوخی باشد و اين ايمان رسوخی از عمل پيدا می‌شود:

    «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى يَأْتِيَکَ الْيَقِينُ»[1][1]

    اگر می‌خواهید مقام يقين پيدا کنيد، بايد متّقی باشيد. بايد رابطه با خدايتان محکم باشد و رابطه با غيرخدا، نفس امّاره و شيطان درون و شيطان برون قطع باشد. هرچه تقوا بالاتر باشد، اين باور برای انسان بيشتر پيدا می‌شود. می‌رسد به آنجا که مثل اينکه وقتی می‌بينيد آب در ظرفی هست و در حال جوشيدن است، مسلّماً دست در اين آب نمی‌کنيد؛ زيرا باور داريد که اين آب می‌سوزاند. اگر انسان به اين اندازه باور کند آتش جهنّم است و می‌سوزاند و هرچه بسوزد دوباره پوست روئيده می‌شود:

    «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ»[2][2]

    اگر اين باور را داشته باشيد، معلوم است که حتماً‌ بهشتی می‌شويد. نيروی کنترل‌کننده برای شما پيدا می‌شود و گناه نمی‌کنيد و صددرصد اهميّت به معاد می‌دهيد و روح خداترسی در عمق جان شما پيدا می‌شود و اين معاد يک نيروی کنترل‌کننده می‌شود. ديروز گفتم اگر هزار و چهارصد آيه در قرآن راجع به معاد است، يکی از حکمت‌هايش همين است که انسان را به مقام يقين و به مقام حقّ‌اليقينی می‌رساند و به عبارت ديگر انسان را به سرحدّ عصمت می‌رساند. خيلي‌ها را سراغ داريم که به راستی معصومند. نه به اين معنا که خطا و جهل و نسيان ندارند، بلکه به اين معنا که گناه ندارند. هستند افرادی که تصوّر گناه هم نمی‌کنند. خود ما راجع به خيلی چيزها تصوّر هم نمی‌کنيم. آتش برافروخته است و تصور کنيم خودمان را در اين آتش بيندازيم، ما چنين تصوّری را نمی‌کنيم تا اينکه تصديق کنيم و بعد عمل کنيم؛ برای اينکه می‌دانيم اگر در اين آتش بيفتيم، می‌سوزيم و می‌ميريم.

    در خيلی چيزها ما به مقام حقّ‌اليقينی رسيده‌ايم. قرآن می‌خواهد ما راجع به معاد هم به مقام عين‌اليقين و حقّ‌اليقين برسيم. الحمدلله اين اعتقاد علم‌اليقينی را داريم و از پدر و مادر و از محيط ياد گرفته‌ايم که معادی هست و اگر بميريم و خوب باشيم به بهشت می‌رويم و اگر بد باشيم به جهنّم می‌رويم و اين علم هست و به آن علم‌اليقين می‌گويند؛ اما اين کم است و کاربرد ندارد. قرآن می‌فرمايد ای کاش به عين‌اليقين برسيد.

    اينها می‌گويند مراتب يقين سه مرتبه است: يک مرتبه علم‌اليقين است و همين است که انسان می‌داند. يک مرتبه عين‌اليقين است که انسان می‌بيند و يک مرتبه هم حقّ‌اليقين است و آنکه انسان می‌چشد. به‌عنوان مثال می‌گويند دودی از دور می‌بينی و می‌فهمی در آنجا آتش است، امّا نزديک‌تر می‌روی و آتش را می‌بينی و بعد سر آتش می‌روی و هرم آتش را درک می‌کني. اولی خوب است و معمولاً بالاتر از نود درصد مردم همين يقين را دارند. يعنی هم معاد را قبول دارند و هم گناه می‌کنند. صورت دوّم کم است و اگر پيدا شود، کنترل‌کننده است؛ اما مرتبۀ سوم که به آن حقّ‌اليقين می‌گويند و قرآن روی اين حقّ‌اليقين خيلی پافشاری دارد، اينست که کاربرد دارد و جداً نيروی کنترل‌کننده است و انسان را به سرحدّ عصمت می‌رساند. چه کنيم که قسمت اوّل به قسمت دوّم بيايد که به آن عين‌اليقين می‌گويند و بيايد به قسمت سوم که به آن حقّ‌اليقين می‌گويند؟!

    اين عبادت و رابطه با خدا می‌خواهد. اگر جدا رابطه با خدا محکم باشد، علم‌اليقين ما عين‌اليقين و عين‌اليقين ما حقّ‌اليقين می‌شود و آنگاه باور می‌شود و کسی که باور به عالم آخرت داشته باشد، برای بهشتش صددرصد کار می‌کند و برای جهنّم صددرصد اجتناب می‌کند و به اين مقام عصمت می‌گوييم که خيلي‌ها دارند. اين سواد هم نمی‌خواهد، بلکه عمل می‌خواهد. اگر انسان عمل کند و رابطه با خداش محکم باشد، نيروی کنترل‌کننده پيدا می‌شود و آنگاه صددرصد بهشتی و صددرصد دور از آتش جهنّم می‌شود. لذا قرآن هزار و چهارصد آيه راجع به معاد دارد برای اينکه از علم‌اليقين ببَرد به عين‌اليقين و از عين‌اليقين به حق‌اليقين ببَرد.

    نگوييد نمی‌شود، بلکه رفته‌اند و شده است و رفته‌اند و به مقام‌های بالايی رسيده‌اند. رفته‌اند و با يک ترک مستحبّ، يک تلاطم درونی برای آنها پيدا شده است يا با يک مکروه، تلاطم درونی برای آنها پيدا شده است. اصلاً‌ فکر گناه را نيز نمی‌کنند و تخيّل گناه هم برايشان جلو نمی‌آيد. قرآن می‌فرمايد اين مخلَص است و اگر مخلَص شد، شيطان در دو سه جا به خدا تشر می‌زند و می‌گويد همۀ بنده‌هايت را جهنّمی می‌کنم و قسم می‌خورد:

    «قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ‌ ، إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ‌«[3][3]

    خدا هم می‌فرمايد اگر جداً با خدا باشيد و اگر جداً خدا را حاضر و ناظر بدانيد، به اين اندازه که همه جا محضر خداست و ما در محضر خدائيم و ادب حضور بايد مراعات شود، اين را باور کنيم که همه جا محضر خداست و همه می‌دانيم و اگر ندانيم خدا را قبول نداريم اما بايد باور کنيم که همه جا محضر خداست و ما در محضر خدائيم و ادب حضور بايد مراعات شود. نمی‌خواهد به سرحدّ عصمت انبيا و اوصيا و اهل‌بيت‌«سلام‌الله‌عليهم» برسيم و اگر به سرحدّ حقّ‌اليقين برسيم، معصوم می‌شويم و شيطان حق ندارد با ما تماسی داشته باشد. شيطان قسم خورده که من همه را نابود می‌کنم، اما با مخلَصين کار ندارم:

    «النَّاس كُلُّهُم هَالِكُونَ‏ إلَّاالعَالِمُونَ وَ العَالِمُونَ كُلُّهُم هَالِكُونَ‏ إِلَّا العَامِلُونَ وَ العَامِلُونَ كُلُّهُم هَالِكُونَ‏ إِلَّا المُخلصُونَ وَ المُخلصُونَ فِى خَطَرٍ عَظِيمٍ»[4][4]

    اما اگر مخلَص شد، پروردگار عالم يار اوست، پروردگار عالم کمک کار اوست و شيطان از او دور است و جرئت جلوآمدن ندارد. آنگاه مقامی پيدا می‌کند و قيامت را باور می‌کند و وقتی قيامت راباور کرد، آنگاه گناه نيست و ثواب هست و در روز هفت‌هشت ده مرتبه به فکر مرگ و قبر و برزخ و قيامت است.

    روزۀ ماه مبارک رمضان اين حالت را می‌دهد. نماز در دل شب اين حالت را می‌دهد و اجتناب از گناه اين حالت را می‌دهد. ديده‌ايم بعضی اوقات کسی اجتناب از گناه می‌کند و خدا به او پاداش می‌دهد و پاداشش همين مرتبۀ حق‌اليقين است. خوشا به حال کسانی که گناه بزرگ جلو می‌آيد و پا روی نفس امّاره می‌گذارند و در دهان شيطان می‌زنند و گناه نمی‌کنند و آنگاه همۀ گناهانش آمرزيده می‌شود و دست عنايت خدا روی سرشان می‌آيد. قرآن می‌فرمايد علاوه بر اينکه: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَيِّئَاتِکُمْ»[5][5] است، آنگاه در زندگی هم به او کمک می‌کنم.

    اين فصل اوّل بود که ديروز مقداری درباره‌اش صحبت کردم و نگوييد که نمی‌شود، بلکه می‌شود و رفته‌اند و شده است و رفته‌اند و به مقام‌های بالايی رسيده‌اند و طی‌الارض برايشان چيز عادی می‌شود و همچنين طی‌اللسان هم پيدا می‌کنند.

    يکی از شاگردهای مرحوم آقای نخودکی«رحمة‌الله‌عليهما» به من می‌گفت مرحوم آقای نخودکی علاوه بر اينکه طی‌الارض داشت، طی‌اللسان داشت و سببش اين بود که اين آقای نخودکی برای اينکه نتوانست کار کند و مجبور شد در چهارفرسخی مشهد در دهی زندگی می‌کرد و عصر به عصر به حرم مشرّف می‌شد و نماز مغرب و عشا را در حرم می‌خواند و برای شام به خانه می‌رفت. در وقتی اين چهار فرسخ را فوراً می‌آمد، طی‌اللسان هم داشت و نصف قرآن را می‌خواند و در وقتی که برمی‌گشت و همينطور که طی‌الارض داشت و در دو سه دقيقه می‌رسيد، طی‌اللسان هم داشت و نصف ديگر قرآن را می‌خواند.

    رسد آدمى‏ بجايى كه بجز خدا نبيند

    بنگر كه تا چه حدّ است مقام آدميّت

    اگر اين درنده خويى ز طبيعتت بميرد

    همه عمر زنده مانى به روان آدميّت

    طيران مرغ ديدي تو ز پاي بند شهوت

    به‌‌در آي تا ببينى طيران آدميّت

    اين ثواب نمی‌خواهد، بلکه اجتناب از گناه می‌خواهد؛ ثواب نمی‌خواهد، بلکه روح خداترسی می‌خواهد؛ ثواب نمی‌خواهد، بلکه می‌خواهد در اثر عبادت برسد به جايی که هيچ چيز و هيچ کس در دل نباشد به جز خدا. ثواب نمی‌خواهد، اما می‌تواند برسد به آنجا که بيابند همه جا محضر خداست و او در محضر خداست و ادب حضور بايد مراعات شود و ادب حضور را مراعات می‌کند. آنگاه طی‌اللسان و طی‌الارض برايش چيز عادی می‌شود و مهم‌تر از اينها رسيدن به مقام عصمت برايش چيز عادی می‌شود. ديده‌ايم و شنيده‌ايم که انسان می‌تواند به جاهای بالايی برسد در اثر عبادت و عمده اجتناب از گناه. اهميّت به همۀ واجبات و اهميّت به مستحبّات به اندازۀ وسعش و اهميّت به اجتناب از گناه مخصوصاً حقّ‌الناس، آدم را به خيلی جاها می‌رساند.

    اين بحث اول و اينکه هزار و چهارصد آيه در قرآن است و حکمت قضيه اينست که معاد نيروی کنترل‌کننده برای انسان است. هرکدام از شما شک داريد، تجربه کنيد و ببينيد که تجربه چه چيز به شما می‌دهد.

    در فصل دوّم گفتم اين معاد، معاد جسمانی است. يعنی ما با همين جسم و روح وارد صف محشر می‌شويم. همينطور که در دنيا روح و جسم داشتيم و عبادت می‌کرديم و اگر در دنيا روح نداشتيم، ‌نمی‌توانستيم عبادت کنيم و اگر جسم نداشتيم، نمی‌توانستيم عبادت کنيم. در دنيا اگر جسم نداشتيم، نمی‌توانستيم گناه کنيم و اگر روح نداشتيم، نمی‌توانستيم گناه کنيم. پس بهشتی شدن ما در اين دنيا به واسطۀ اين هيکل ماست که مرکّب از جسم و روح است. در روز قيامت نيز همين است. جسم و روح ما وارد صف محشر می‌شوند. لذا همه با همين هيکل با اين جسم و روح وارد صف محشر می‌شوند. از زمان حضرت آدم تا زمانی که قيامت به پا شود. اينها در يکجا هم جمع می‌شوند و پروردگار عالم در قرآن می‌فرمايد همه را يک جا جمع می‌کنيم. برای اينکه بهشتيان به بهشت و جهنميان به جهنم روند. برای اينکه آدم‌های خوب پاداش بگيرند و آدم‌های بد کيفر بگيرند و برای بروز عدالت خدا و برای بروز رحمت خدا. ان‌شاء‌الله مُهر ولايت با سعۀ وجودی اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌علیه» به پيشانی شما می‌خورد و زير لوای حمد می‌رويد و از محشر جدا می‌شويد. لوای حمد جای بالايی است و از بهشت بالاتر است و لب حوض کوثر است. از آب کوثر می‌خوريد و همان که مهر ولايت بر پيشان شما زده، به شما آب کوثر می‌دهد. آنگاه اگر پير هستيد، جوان می‌شويد و اگر نازيبا هستيد، زيبا می‌شويد و اگر دردمند هستيد، سلامتی پيدا می‌کنيد و اگر جاهليد، عالم می‌شويد و بالاخره يک مرد ملکوتی و يک آدم می‌شويد و آب کوثر شما را آدم می‌کند مثل حقيقت حضرت زهرا«سلام‌الله‌عليها». آنگاه تماشای محشر را می‌کنيد و قرآن می‌فرمايد محشر پنجاه هزار سال است:

    «كانَ مِقْدارُهُ خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ»[6][6]

    شما هم تماشای محشر می‌کنيد. سورۀ اعراف برای همين آمده که محل تماشای شماست. بعد از آنکه حساب و کتاب‌ها تمام شد و بعد از اينکه بهشتيان به بهشت و جهنّميان به جهنّم رفتند، شما با اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» مثل برق جهنده وارد بهشت می‌شويد. بعضی از شما همسايه اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» هستيد و بعضی از شما می‌توانيد با اهل‌بيت رفت و آمد داشته باشيد و بعضی از شما می‌توانيد همينطور که در دنيا در نماز مکالمه با خدا داريد در آنجا نيز با خدا مکالمه و معاشقه داشته باشيد. و زندگی رفاهی و آسايش صددرصد داريد. لذا بايد بگوييم ان‌شاء‌الله مثل شما اصلاً در محشر با آن همه دردسرها نيستند. پس بياييد کار کنيد و در اين چند روز، چندين مرتبه گفتم آقا و خانم کاری ندارد بلکه يک توجّه می‌خواهد.

    استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی دم مرگ مرتّب می‌گفت «توجه، توجه، توجّه» تا اينکه از دنيا رفت. استاد بزرگوار ما حضرت امام مرتب می‌فرمود همه جا محضر خداست و ما در محضر خدائيم و ادب حضور بايد مراعات شود. اين توجّه شما را می‌رساند به آنجا که گفتم.



    [1][1]. الحجر، 99: «و پروردگارت را پرستش كن تا اينكه یقین تو فرا رسد.»

    [2][2]. النساء، 56: «كه هر چه پوستشان بريان گردد، پوست‌هاىِ ديگرى بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند.»

    [3][3]. ص‏، 82 و 83: «[شيطان‏] گفت: پس به عزّت تو سوگند كه همگى را جدّاً از راه به در مى‏برم، مگر آن بندگان پاكدل تو را.»

    [4][4]. با اندک اختلافی در متن روایت، ر.ک: روضة المتقین، ج 12، ص 146؛ بحار الانوار، ج 67، ص 245؛ مصباح الشریعه، ص 37.

    [5][5]. النساء، 31: «اگر از گناهان بزرگى كه از آن‏[ها] نهى شده‏ايد دورى گزينيد، بدي‌هاى شما را از شما مى‌زداييم.»

    [6][6]. المعارج، 4: «مقدارش پنجاه هزار سال است.»

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365