جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: نفس لوّامه، ابزار بُعد روحی
    موضوع درس:
    شماره درس: 6
    تاريخ درس: ۱۳۰۰/۱/۱

    متن درس:

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الحمدلله ربّ العالمین و الصلاة و السّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علي آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین

     

     بحث دیروز رسید به اینجا که ما قلب داریم و یکی از ابزارهای مهم روح، همین قلب است، و اگر قلب زیر نظر روح برود، سعادت دنیا و آخرت از این انسان است. نتایجی در جلسۀ قبل برای این قلب گفتم که عمده نتایجش اینست که همۀ محبّت‌ها و جاذبه‌ها و همۀ عواطف از این قلب سرچشمه می‌گیرد. وقتی زیر روح رفت، به فرمان روح، تمام عواطف از این قلب سرچشمه می‌گیرد. امروز باز یک بحث مهمّی راجع به قلب است. از نظر قرآن، این قلب اسماء مختلفه‌ای دارد. گاهی قرآن اسم او را صدر گذاشته که دیروز آیه آن را خواندم: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّه‏»[1][1]

    گاهی هم اسم او را قلب گذاشته که دیروز درباره‌اش صحبت کردم و آیه آن را خواندم: «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ، إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ»[2][2]

    گاهی هم اسم او را گذاشته نفس لوّامه، و قرآن به این نفس لوّامه فوق العاده اهمیّت داده است. به اندازه‌ای که نفس لوّامه را در پیش روز قیامت گذاشته است و به او قسم خورده است: «لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ ، وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»[3][3]

    قسم به روز قیامت، قسم به نفس لوّامه. همینطور که روز قیامت روز حساب و کتاب است و برای خوبان روز رستگاریست، متابعت از این نفس لوّامه هم موجب رستگاری دنیا و آخرت است، و معنای نفس لوّامه یعنی چرا به قلب، نفس لوّامه می‌گویند؛ برای اینست که انسان در کارهای خوب، در درونش یعنی همان قلب، ترغیب و تحریص می‌کند که کار خوب انجام شود. مثلاً شما می‌خواهید یک جهیزیه به یک دختر بینوا دهید و او را خوشحال کنید. در درون شما یک چیزی هست که مرتّب ترغیب و تحریص می‌کند که این کار را بکن و مواظب باش هرچه زودتر به تأخیر نیفتد و پشیمانی پیدا نشود و بالأخره ترغیب می‌کند. اگر شما آن کار خیر را انجام دادید، تحسین می‌کند و آفرین می‌گوید. در وقتی که یادتان می‌آید آن جهیزیه را برای آن دختر تهیه کردید، درون شما به شما آفرین می‌گوید. این راجع به کارهای خیر است.

    راجع به کارهای شرّ نیز، مثلاً اگر کسی تصمیم بگیرد که خانه کسی را بیجا و ناحق جمع کند، در درون او چیزی هست که او را تقبیح و سرزنش می‌کند که این کار را نکن و ظلم عاقبت ندارد و این کار برکت ندارد و خیر دنیا و آخرت ندارد و شرّ دنیا و آخرت نصیب تو خواهد شد و مرتب تقبیح می‌کند و شما را از آن کار شر منصرف می‌کند. حال اگر کسی این کار شرّ را انجام داد. یعنی خانه مردم را به نام خودش ثبت کرد، در درون شما همان که تقبیح می‌کرد، در اینجا ملامت می‌کند و اینکه نفس لوّامه می‌گویند به این اعتبار است که در درون شما چیزی هست که در بدی‌ها و در وقتی که بدی را انجام دهید، شما را ملامت و سرزنش می‌کند. به این نفس لوّامه می‌گویند. این همان قلب است و چون در کارهای شر ملامت می‌کند، قرآن اسم آن را نفس لوّامه گذاشته و علمای علم اخلاق هم به آن نفس لوّامه می‌گویند. اگر قلب ما زیر روح ما برود، یعنی روح ما فرمانده آن شود. یعنی آن روح که بنا شد جنبه ملکوتی داشته باشد و به قلب فرمان دهد، یکی از کارهای قلب اینست که در کارهای خوب تحسین و در کارهای بد تقبیح می‌کند. در کارهای خوب آفرین می‌گوید و یک نشاطی در درون انسان پیدا می‌شود و اما در کارهای بد تقبیح و ملامت می‌کند و یک نگرانی در عمق جان او پیدا می‌شود.

    روان‌شناسان به آن ضربان وجدان می‌گویند و این نیز اسم خوبیست. یعنی اگر کسی آبروی کسی را ببرد، اگر نفس لوّامه داشته باشد، وقتی خلوت شد، اگر خواست بخوابد، خوابش نمی‌برد. در درون او چیزی هست که مرتّب به او تازیانه می‌زند و او را ملامت می‌کند. اینکه چرا امروز آبروی مردم را بردی! چرا امروز ظلم کردی! باید این ظلم را جبران کنی.

    روان‌شناسان به این ضربان وجدان می‌گویند و خیلی خوب است، ولی بهتر، علمای علم اخلاق تبعاً از قرآن اسم این را نفس لوّامه گذاشتند. بله گاهی این نفس لوّامه می‌میرد یا ضعیف می‌شود. در وقتی می‌میرد یا ضعیف می‌شود که زیر بار آن فرمانده کل قوا نرود و حرف روح را نشنود. وقتی حرف روح را نشنید، در مراتب اوّل، ضعیف می‌شود و ضربان وجدان دارد، اما کم و آهسته است و اما کم‌کم اگر گناه روی گناه آمد، اگر کارهای ناحق روی کارهای ناحق آمد، کم‌کم می‌میرد. به این معنا که روح نمی‌تواند به آن فرمان دهد و وقتی روح نتوانست به آن فرمان دهد، کارهای ننگ‌آور و عیب آوری می‌کند، اما مثل اینکه هیچ کاری نکرده است و ضربان وجدان ندارد و نفس لوّامه ندارد و وای به کسی که در درون او نفس لوّامه مرده باشد. دیروز آیاتش را خواندم که قرآن گاهی می‌فرماید پلیدی باد بر دلی که زیر حکم روح نباشد. گاهی می‌فرماید وای به کسی که دل او سیاه شده باشد و دل او سنگ شده باشد: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة»[4][4]

    بعضی دل‌ها از سنگ هم سخت‌تر است. بعد قرآن می‌فرماید گاهی از سنگ آب بیرون می‌آید و یا بعضی از سنگ‌ها برای دیگران مفید است، اما دل ناپاک و دل سیاه فایده ندارد، بلکه همیشه در صدد اینست که ضرر برساند. خانه مردم را می‌گیرد و سند را به اسم خود می‌کند و به جای اینکه بگوید چرا، در درونش می‌گوید چه کار خوبی و چه زرنگی خوبی کردم.

    در میان مردم فراوان است که غیبت می‌کند و خود را نه تنها سرزنش نمی‌کند بلکه خود را تحسین می‌کند. آبروی مردم را می‌برد و بعد هم می‌گوید دلم حال آمد از اینکه آبرویش را بردم. بعضی اوقات شایعه پراکنی می‌کند و تهمت می‌زد و ناسزا می‌گوید و نه تنها خود را ملامت نمی‌کند، بلکه خود را تحسین می‌کند. بعد درباره‌اش صحبت می‌کنم که علمای علم اخلاق به این نفس محصنه می‌گویند. یعنی بدبخت کارش رسیده به اینجا که گناه می‌کند و گناهش را می‌پسندد. گناه می‌کند و به خودش آفرین می‌گوید که گناه کرده است. حال اگر به این حد نرسیده باشد، اما گناه روی گناه می‌شود. گناه روی گناه را دیروز معنا کردم که یعنی نشنیدن حرف روح. آنچه روح می‌گوید از طرف خداست و قرآن درباره آن می‌گوید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ، فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[5][5]

    قسم به آن روح مقدس، قسم به نفسی که الهام دارد. قسم به آن نفسی که خوبی را می‌فهمد و بدی را می‌فهمد و خوبی را از بد تمیز می‌دهد و به خوبی‌ها فرمان می‌دهد و از بدی‌ها جلوگیری می‌کند. آن نفس و آن فرماندۀ کلّ قوا اگر راجع به قلب ما فرمان داد و قلب ما فرمان‌پذیر شد، این قلب است که نور خدا در آن می‌تابد و خیر دنیا و آخرت برای او هست. این قلب است که به اعتبار کارش به آن نفس لوّامه می‌گویند و به اعتبار کارش به آن قلب می‌گویند و به اعتبار کارش به آن صدر می‌گویند. در قرآن همین بیش از این سه اسم ندارد، اما فلاسفه و عرفا و علمای علم اخلاق و مفسرین برای این قلب هفت مرتبه درست کردند و هفت اسم گذاشتند، ولی یک چیز بیشتر نیست. اینطور نیست که در درون ما یک چیز به نام صدر باشد و یک چیز به نام قلب و یک چیز برای نفس لوّامه باشد، بلکه همه یک چیز است و همان قلب قرآن است. این قلب به اعتبار کارش هفت اسم دارد و بحث امروزمان این قلب به اعتبار اینست که در کارهای خوب تحسین می‌کند و در کارهای بد تقبیح می‌کند و قرآن به آن نفس لوّامه می‌گوید. و وای به کسی که این وجدان اخلاقی را نداشته باشد. روان‌شناسان و بعضی از علمای علم اخلاق به آن وجدان اخلاقی می‌گویند و این همان قلب است. اگر این وجدان اخلاقی در درون کسی نباشد، از هر سگ درّنده‌ای درنده‌تر است. اگر یادتان باشد، روزهای اول آیه آن را خواندم و به بحث امروزمان تطبیق کنم که آن کسی که وجدان اخلاقی ندارد، ضررش برای جامعه از هر میکروب و از هر درّنده‌ای بیشتر است: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ»[6][6]

    پست‌تر از هر جنبنده و از هر سگ درّنده‌ و پست‌تر از هر میکروب مسری و از هر میکروب کشنده‌، کسی است که قلب ندارد. کسی است که روح نمی‌تواند به قلبش فرمان دهد تا اینکه قلب دارای عواطف شود. وقتی قلب دارای عواطف نشد، قلب سیاه می‌شود و یک آدم بی‌قلب و یک آدم درنده به تمام معنا می‌شود.

    مطلب دیگری هم در قرآن اشاره دارد و آن هم مطلب دقیقی است. چرا قرآن نفس لوّامه را با روز قیامت در پیش هم گذاشته است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ‌ ، لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ ، وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ»[7][7]

    قسم به روز قیامت و قسم به نفس لوّامه! چرا این دو پیش هم گذاشته شده است؟!

    قرآن در آیات دیگری دلیل این را می‌گوید و آن اینست که در روز قیامت پارتی‌بازی نیست و اشتباه نیست و رشوه‌خواری نیست و ناحق بازی نیست. روز قیامت حساب و کتاب است و ذره‌ای زیر و رو نیست و به قول قرآن ذره‌ای خوب باشد، می‌بینند و ذره‌ای بد باشد، می‌بینند: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ، وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»[8][8]

    لذا یک آیه در قرآن تکرار شده و می‌فرماید: «وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً»

    اشتباه‌کاری در روز قیامت نیست. ممکن است در دادگاه‌های اینجا قاضی یک قاضی خوبی باشد، اما اشتباه کند؛ اما قاضی روز قیامت اشتباه کاری ندارد: «وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَة »

    پارتی‌بازی هم در روز قیامت نیست. اگر کسی لیاقت شفاعت داشته باشد، شفاعتش می‌کنند و اگر لیاقت شفاعت نداشته باشد، باید به جهنم رود و پارتی بازی در روز قیامت نیست: «وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ»

    در روز قیامت رشوه نیست. در اینجا ممکن است قاضی رشوه بگیرد و حکم ناحق بدهد، اما رشوه خواری در روز قیامت نیست: «وَ لا هُمْ يُنْصَرُون‏»[9][9]

    در روز قیامت ظلم نیست و طرفداری بیجا نیست و صد در صد حق است. اگر وجدان اخلاقی هم اگر در درون ما باشد، چنین است و نمی‌شود که وجدان اخلاقی را گول زد. اگر وجدان اخلاقی داشته باشیم و کار بدی انجام دهیم، آن وجدان اخلاقی ما را مذمّت می‌کند روی آن کار بد و اینکه چرا آن کار بد را کردی! چرا تجاوز به ناموس مردم کردی؟! اگر وجدان اخلاقی در درون ما باشد، نمی‌شود به او رشوه داد که ساکت شود و وجدان اخلاقی، رشوه بازی برنمی‌دارد. آن قلب ما، آن وجدان اخلاقی ما کار خود را می‌کند و پارتی بازی و تملق و چاپلوسی و غیره هم نیست. و بالاخره اگر بخواهد او را فریب دهد و حق را جای ناحق و ناحق را جای حق بگذارد، نفس لوّامه مانند روز قیامت، این چیزها را برنمی‌دارد. یعنی همان آیه شریفه که راجع به روز قیامت خواندم، همان راجع به نفس لوّامه هم هست.

    خوشا به حال کسی که این نفس لوّامه را دارد و یک آدم حسابی، تملق و چاپلوسی در درون او نیست و نفس لوّامه بیجا کار کردن و بیجا حرف زدن را قبول نمی‌کند و رشوه و پارتی بازی هم نیست. بلکه وجدان اخلاقی کار خودش را می‌کند به شرط اینکه بیدار باشد. یعنی به شرط اینکه از ابزار روح ما واقع شود. اگر ابزار روح ما باشد، حسابی کار می‌کند. دیروز می‌گفتم اگر از عقل و فطرت بهتر نباشد، حتماً کمتر نیست، و ما اگر می‌خواهیم رستگار شویم، باید کاری کنیم، والاّ رستگار شدن بدون این کاری که من می‌گویم، محال است و کار اینست که ما این سه پیامبر در درون، یکی فطرت و یکی به نام عقل و یکی به نام نفس لوّامه را به دست روح دهیم و مواظب باشیم که فرمان کل قوا، سه قوه داشته باشد. یکی فطرت و یکی عقل و یکی وجدان اخلاقی. معلوم است روح ما به واسطۀ این سه قوه و به واسطه این سه نیرو  و سه ابزار می‌تواند ما را برساند به جایی که به جز خدا نداند. می‌تواند ما را برساند به جایی که بهشت برای ما کوچک باشد و به عبارت دیگر می‌تواند ما را برساند به جایی که سعادت دنیا و آخرت، هر دو از ما باشد و به عبارت سوم می‌تواند ما را برساند به جایی که عاقبت‌به‌خیر شویم، هم خودمان و هم اولادمان، هم در دنیا و هم در آخرت. امّا اگر این سه نباشد و یا یکی از این سه نباشد، باید بدانیم که بدبختیم. یعنی روح ما بدون فطرت نمی‌تواند کار کند. یعنی روح ما بدون نفس لوّامه و وجدان اخلاقی نمی‌تواند کار کند، روح ما بدون مغز ما که بنا شد اسم آن عقل باشد، نمی‌تواند کار کند. پروردگار عالم این سه ابزار را در عمق جان آفریده است، یکی به نام فطرت و یکی به نام وجدان اخلاقی و نفس لوّامه و یکی به نام عقل. و برای این آفریده است که ما را در دنیا و آخرت رستگار کند. حال روح است که ما را رستگار می‌کند، البته با این سه ابزار. حتی بعد انشاءالله درباره‌اش صحبت می‌کنم که همین روح با همۀ عظمتش، اگر بخواهد به مقام استکمال برسد و به مقام عنداللهی برسد، باید به واسطه این سه ابزار باشد. روح به خودی خود نارس است و ما قائل شویم به اینکه روح در ازل بوده، اما بالاخره میوۀ نارسی است و ما اگر بخواهیم یک شجرۀ طیبۀ قرآنی در درون خود درست کنیم، روح باید ابزار داشته باشد و ابزار آن این سه چیزی است که گفتم، یعنی سه پیغمبر در درون ما. لذا عقل علاوه بر اینکه ما را رستگار می‌کند و وجدان اخلاقی علاوه بر اینکه ما را رستگار می‌کند و فطرت علاوه بر اینکه ما را رستگار می‌کند، ترقّی از برای روح ماست و روح نارس ما را رسا می‌کند. آن روح با عظمتی که مسجود ملائکه شد، به مقام عنداللهی می‌رسد و وقتی به این مقام می‌رسد که قلب ما کار کند. همینطور که اگر کسی پنج دقیقه ایست قلبی پیدا کرد، می‌میرد، اگر کسی هم گناه روی گناه قلب او را خراب کرده باشد و سیاه کرده باشد، روح ما نمی‌تواند ترقّی داشته باشد و روح ما نمی‌تواند به جایی برسد. استکمال روح ما به واسطۀ عقل ما و به واسطۀ وجدان اخلاقی ما و به واسطۀ فطرت ماست؛ و باید مواظب باشیم که عاقل باشیم، باید مواظب باشیم نفس لوّامه داشته باشیم، باید مواظب باشیم، فطرت داشته باشیم تا هم خود رستگار شویم و هم روح ملکوتی را رستگار کند و آن روح نارس را شجرۀ طیبۀ قرآن کند.

    بحث امروز از نظر علمای علم اخلاق و از نظر فلاسفه و عرفان، فوق‌العاده مهم بود و من بحث را در قالبی ریختم که همه متوجّه شوند و بحث خوبی شد. امیدوارم همۀ شما استفاده کرده باشید و ان‌شاءالله مرضیّ آقا امام زمان هم شده باشد.

     



    [1][1]. الزمر، 22: «پس آيا كسى كه خدا سينه‏اش را براى [پذيرش‏] اسلام گشاده، و [در نتيجه‏] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مى‏باشد.»

    [2][2]. الشعراء، 88 و 89: «روزى كه هيچ مال و فرزندى سود نمى‏دهد، مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بياورد.»

    [3][3]. القیامة، 1 و 2: «نه! سوگند به روز رستاخيز، و [باز] نه! سوگند به  وجدان سرزنشگر!»

    [4][4]. البقره، 74: «سپس دل‌هاى شما بعد از اين [واقعه‏] سخت گرديد، همانند سنگ، يا سخت‏تر از آن.»

    [5][5]. الشمس، 7 و 8: «سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد؛ سپس پليدكارى و پرهيزگارى‏اش را به آن الهام كرد.»

    [6][6]. الانفال، 22: «قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالانى‏اند كه نمى‏انديشند.»

    [7][7]. القیامة، 1 و 2: «به نام خداوند رحمتگر مهربان‏، نه! سوگند به روز رستاخيز، و [باز] نه! سوگند به  وجدان سرزنشگر!»

    [8][8]. الزلزلة، 7 و 8: «پس هر كه هموزن ذرّه‏اى نيكى كند [نتيجه‏] آن را خواهد ديد. و هر كه هموزن ذرّه‏اى بدى كند [نتيجه‏] آن را خواهد ديد.»

    [9][9]. البقره، 48: و بترسيد از روزى كه هيچ كس چيزى [از عذاب خدا] را از كسى دفع نمى‏كند و نه از او شفاعتى پذيرفته‏ و نه به جاى وى بدلى گرفته مى‏شود. و نه يارى خواهند شد.»

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365