جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: شرح اخلاقی برخی آیات قران کریم
    موضوع درس: شرح آیات 30 تا 40 سوره بقره
    شماره درس: 550
    تاريخ درس: ۱۳۹۲/۱۰/۱۸

    متن درس:

    أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.‏‏

    بحثهای روز چهارشنبۀ ما این بود که گفتیم همینطور که آقایان چهل حدیث می‌گویند و می‌نویسند و روایت هم روی آن هست که خیلی ثواب دارد؛ ما هم یک بحث چهل آیه‌ای بکنیم و ندیدم کسی این کار را کرده باشد. از نظر من انصافاً کار مقدسی است. ما چهل حدیث زیاد داریم. مرحوم شیخ بهائی و مرحوم مجلسی و حضرت امام نوشتند و خیلی از افراد چهل حدیث نوشتند و روایات صحیح السند و ظاهرالدلاله هم داریم که خیلی ثواب بر این چهل حدیث نوشتن و چهل حدیث خواندن و چهل حدیث حفظ کردن داریم. اما چهل آیه و اینکه آیه را معنا کنند و روی آیه صحبت کنند، نداشتیم و من ندیدم کسی این کار را کرده باشد و کار بکری است. لذا گفتیم ما چهل آیه از نظر اخلاقی کنیم. اما آنچه نظر من بود چهل آیه از اول قرآن تا آخر قرآن بود و ظاهراً چهل آیه هم در این جلسه مباحثه کردیم اما در همان اوایل سوره بقره ماندیم. ولی علی کل حالٍ این بحثهای آیه‌ای که کردیم، انصافاً بحثهای خوبی بود و از نظر اخلاقی خیلی ارزش داشت. علی کل حالٍ می‌خواهیم طول نکشد، اما خیلی طول می‌کشد. یعنی یک آیه را متعرض می‌شویم و یک یا دو جلسه روی آن بحث می‌کنیم و یک یا دو ماه طول می‌کشد.

    حال بحث امروز به بعد این ده سوره در سورۀ بقره یعنی از آیۀ 30 تا 40 مربوط به خلقت آدم و سوال ملائکه از خدا و معلم شدن حضرت آدم برای ملائکه و بالاخره سجده کردن ملائکه به آدم و تخلّف شیطان از این سجده و مخالفت حضرت آدم و حوا راجع به امری که به آنها شده بود و بالاخره خطاب «احبطوا» و اینکه حضرت آدم و حوا و شیطان روی این کرۀ زمین آمدند و این کرۀ زمین برای آدمها مسکن واقع شد. این خلاصۀ این ده آیه است. بحث کلامی و تفسیری و قرآنی نمی‌کنیم بلکه بحث اخلاقی می‌کنیم و این آیات نکات اخلاقی دارد و روی این نکات اخلاقی آن بحث می‌کنیم. و این آیات بر روی هم از متشابهات قرآن است و اینکه انسان بتواند آنها را هضم کند، کار بسیار مشکلی است و از آیاتیست که تفسیر می‌خواهد، هم تفسیر عقلی و هم تفسیر روایی. تقاضا دارم در این ده آیه در حینی که بحث اخلاقی می‌کنیم، بحث عقلی و روایی و تفسیر و تشابهی و محکمی را خودتان داشته باشید و اگر چیز بکری به نظرتان آمد یا پیدا کردید، به من بگویید تا از شما استفاده کنیم. آیات از اینجا شروع می‌شود که:

    وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ‌ ﴿البقرة، 30﴾

    خدا به ملائکه گفت می‌خواهم خلیفه خلق کنم.

    از همین یک جمله به خوبی استفاده می‌شود که این انسان خلیفة الله است و این مقام خیلی بالاست. ظاهراً ملائکه توجه نکردند به اینکه این خلیفه خدا جسمش نیست بلکه انسان دو بُعدی است. یک بُعد ناسوتی و یک بُعد ملکوتی دارد. از نظر بُعد ملکوتی خلیفة الله است و اما از نظر بُعد ناسوتی یک شرور به تمام معناست. از همین جهت نیز ملائکه چون توجه به این حرف نکردند، به خدا گفتند خدایا! اگر این را خلق کردی، خیلی دردسر درست می‌شود. اول دردسرش اینست که فساد در کرۀ زمین پیدا می‌شود و اینها مفسد فی الارض می‌شوند و اینها خونریزیها می‌کنند و اختلافهایی پیدا می‌شود و خلق این آدم یعنی خلقت شرّ.

    خطاب شد که شما نمی‌دانید یعنی صبر کنید و کم کم فهمیده می‌شود که خلیفة الله یعنی چه.

    از همین یک آیه فهمیده می‌شود که انسان دو بُعدی است. یک بُعد ملکوتی دارد و خلیفة الله است، که در قرآن در آیات دیگر می‌فرماید همۀ عالم هستی برای این خلق شده است. (أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً ...) ﴿لقمان‏، 20﴾؛ ای انسان توجه نداری که عالم هستی مسخّر توست.

    در آیۀ دیگر می‌فرماید و اما تو (وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِي) ﴿طه‏، 41﴾؛ یعنی تو را برای خودم خلق کردم.

    انصافاً مقام خیلی بالاست. «خَلَقتُ الأَشیاءَ لِأَجلِک وخَلَقتُکَ لِأَجلی»، تو برای خودم و عالم برای توست و معنای خلیفة الله اینست که هرکاری که خدا می‌کند، این نیز قدرتش را دارد که انجام دهد. همۀ انسانها هم همینطور هستند. یعنی مثلاً یک انسان ولو اینکه از اولیاء الله هم نباشد و یک آدم بیخودی باشد، اما خالق است و هرچه بخواهد خلق کند، می‌تواند. الاّ اینکه چون وجودش ضعیف است، خلقتش ضعیف است و ما طلبه‌ها اسمش را وجود ذهنی می‌گذاریم و اما نمی‌شود که نتواند خلق کند و هرچه بخواهد، می‌تواند خلق کند. لذا تا به این خلقت توجه دارد، موجود است و تا صرفنظر کرد، معدوم می‌شود. دوباره اگر بخواهد خلق کند، یک خلقت دیگر می‌شود. لذا هم توانست موجود کند و هم توانست معدوم کند و آن هم با توجه و عدم توجه. مانند خدا. پروردگار عالم هرچه بخواهد (... إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ‌) ﴿يس‏، 82﴾. شما فضلاء می‌گویید این (کُن فیکون) کُن لفظی نیست بلکه تکوینی است. هرچه باشد (... إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ کُنْ فَيَکُونُ‌). آنگاه قرآن در اینجا و خیلی جاها راجع به معاد می‌فرماید همینطور که ما اراده کردیم و عالم وجود را خلق کردیم، از عالم وجود صرفنظر می‌کنیم و آنگاه معدوم می‌شود. آنوقتی که می‌گوید: (... لِمَنِ الْمُلْکُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ) ﴿غافر، 16﴾؛ آنگاه عالم معدوم است و نه اینکه معونه از خدا بخواهد بلکه صرفنظر می‌خواهد. یعنی همینطور که پروردگار عالم از عالم وجود صرفنظر کند، آنگاه معدوم می‌شود. همان کار خدا را ما هم می‌توانیم بکنیم. ما می‌توانیم هرچه بخواهیم ایجاد کنیم. تا به آن توجه داریم، این مخلوق ما موجود است و وقتی از آن صرف نظر کردیم، معدوم می‌شود. یعنی صددر صد وابسته به ماست. لذا هم عالم و هم قادریم و هم خالقیم. و فرق بین خلقت خدا و خلقت ما اینست که موجوداتی که ما ایجاد می‌کنیم، چون وجود خودمان ضعیف است، موجودات ما هم ضعیف است و وجود ذهنی است، اما عین خارج است و صد در صد مانند خارج است اما چون وجود ضعیف است، اثری ندارد. اگر وجود قوی شد، همین است که پروردگار عالم در سورۀ بقره راجع به حضرت مسیح همین را می‌فرماید. حضرت مسیح می‌گفت من به اذن الله مرده زنده می‌کنم. یا من مرض ناعلاج را شفا می‌دهم و من از خاک مرغکی درست می‌کنم و روح در آن می‌دمم و مرغ پرواز می‌کند، البته به اذن الله. این باذن الله یعنی من هیچکاره هستم و همه کاره خداست و من خلیفة الله هستم. اگر وجود قوی شود، آنگاه می‌تواند کار خدایی کند. به این خلیفة الله می‌کنند. یعنی هرچه بخواهد خلق کند، می‌تواند.

    همۀ معجزات انبیا و اولیا و اوصیا که زیاد هم هست، از همین جا سرچشمه می‌گیرد. حضرت موسی عصا را اژدها می‌کرد و آن اژدها یک بیابان را می‌بلعید، البته باذن الله.

    امیرالمؤمنین «سلام‌الله‌علیه» فرمودند اینها به پیغمبر گفتند نصف از این درخت جلو بیاید و ما به تو ایمان می‌آوریم. پیغمبر فرمودند این کار را می‌کنم. پیغمبر اکرم آمدند و من هم در پیش پیغمبر اکرم بودند و پیغمبر به درخت گفتند نصف تو بیاید و آنگاه نصف درخت آمد. امیرالمؤمنین می‌فرمایند شاخه‌های درخت روی شاخه‌های من بود. بعد گفتند نصف دیگر هم بیاید و آمد و بعد گفتند برگردد و برگشت و اما معلوم است وقتی دل نباشد، ایمان نیست بلکه لجاجت و عناد و بدبختی و پژمردگی است. وقتی بُعد ملکوتی باشد، می‌شود پیغمبر و امیرالمؤمنین و به زبان درآوردن درخت و وقتی بُعد ملکوتی نباشد، آنگاه بُعد ناسوتی می‌شود و قرآن می‌فرماید: (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ‌)﴿الأنفال‏، 22﴾؛ پست تر از هر درّنده‌ای است. شما مثلاً بگویید پست‌تر از هر میکروب ایدز و سرطان، کسی است که عقل دارد  و تعقّل ندارد و فکر دارد و تفکر ندارد. آنگاه می‌شود شمربن ذی الجوشن و استکبار جهانی فعلی.

    فرقش با آن فقط و فقط در اینست که این بُعد ناسوتی دارد و بُعد ملکوتی مُرده است و آن بُعد را کشته است و پرورش نداده است و آن بُعد ملکوتی دارد و خلیفة الله می‌شود. البته از بُعد ناسوتی هم مواظبت کرده اما عمده همان بُعد ملکوتی اوست. و این انسان از نظر قرآن اشرف مخلوقات است. (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً) ﴿الأحزاب‏، 72﴾؛ دربارۀ این «أمانه» خیلی حرف زدند و استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می‌فرمایند ارادت و بعضی از بزرگان طبقاً للروایات می‌گویند ولایت. ولی ظاهراً (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ) یعنی بُعد ملکوتی یعنی خلیفة اللّهی انسان. اما متأسفانه مواظب نیست که قرآن هم می‌فرماید هیچ موجودی این لیاقت تکوینی را ندارد که دو بُعدی شود به جز انسان و متأسفانه انسان هم جهول و هم ظلوم است. یعنی خیلی نسبت به خودش جاهل و ظالم است و خودش را نشناخت. اگر خودش را شناخته بود، خدایش را شناخته بود و اگر خدایش را شناخته بود، خودش را نیز شناخته بود «من عرف نفسه فقد عرف ربه». اما خیلی ظالم و جاهل به خودش است، لذا خیال می‌کند همین بُعد ناسوتی است. صدسال عمر مانند یک حیوان زندگی می‌کند. گاهی یک حیوان معمولی و گاهی یک حیوان درنده و شرور. گاهی یک آدم معمولی صد سال زندگی می‌کند و به قول شیخ بهائی، خری زائید و خری خورد و خری مُرد. گاهی هم صد سال درندگی و گناه و صد سال جنایت می‌کند زیرا بُعد ملکوتی و آن امانة الله که فرمود: (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً) را به دست خودش کشته است. به قول صدرالمتألهین این انسان «حیوانٌ بالفعل، انسانٌ بالقوه» است و در همان حیوان بالفعل مانده است. قرآن می‌فرماید: (... إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً) ﴿الأحزاب‏، 72﴾؛ این خیلی ظالم و جاهل نسبت به خودش است.

    رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند           بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت

    به این خلیفة الله می‌گویند.

    نمی‌دانم چه شده که قرآن بدون قرینه، گاهی انسان را خیلی یاغی و طاغی می‌داند و گاهی هم این انسان را خلیفة الله می‌داند. مثل اینکه قرینه را به دست خود ما داده است که بدانیم انسانها در این کرۀ زمین دو قسم هستند. یک قسمش پیغمبر و پیغمبرنماها و یا تابعان پیغمبر و یک قسمش هم درنده‌ها و حیوانها به صورت انسان هستند. صورتاً هر دو مثل هم هستند اما خیلی تفاوت دارند. یکی امیرالمؤمنین علی «سلام‌الله‌علیه» می‌شود و یکی هم ابن ملجم یا ابی جهل می‌شود. رسم قرآن این شده که بعضی اوقات می‌فرماید این انسان هلوع است، (إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً) و یا (قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ)، مرگ بر این انسان که چقدر کفران نعمت می‌کند و قدر خودش را نمی‌داند. یا (إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ)، یعنی ظلوم است و این ظلوم به ظلم به دیگران برنمی‌گردد بلکه ظلم به خودش است. یعنی نسبت به خودش خیلی ظالم است. خیلی کفار است و قدر خودش را نمی‌داند، (وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ...) ﴿الأنعام‏، 91﴾؛ اما گاهی هم بدون قرینه تعریف انسان را می‌کند و تعریف خیلی بالاست، (وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ...) ﴿الإسراء، 70﴾ و مثل اینکه قرینه را دست ما داده تا ببینیم کجا آدم است و به عبارت دیگر کجا خلیفة الله است و کجا حیوان است و به عبارت دیگر کجا ظلوم و جهول و درنده است. اگر بتواند بُعد معنوی یعنی امانة الله را حفظ کند، به مقامهای بالایی می‌رسد و در همین جا ملائکه نوکر او می‌شوند، (إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ ...) ﴿فصلت‏، 30﴾. این مربوط به آخرت و دم مرگ نیست بلکه در همین دنیا هم هست. و اگر بد شد، (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ‌).

    حال آیۀ اول این شد که:

    وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ‌ ﴿البقرة، 30﴾

    یعنی می‌خواهم یک آدم تودار که بعد ملکوتی دارد خلق کنم. ملائکه آن بعد را ندیدند و بُعد ناسوتی را دیدند و بعد دیدند اگر این بُعد ناسوتی آن بُعد ملکوتی را نداشته باشد، از هر درنده‌ای درنده‌تر است. آنگاه گفتند خدایا! اگر می‌خواهی کسی تو را تسبیح کند، ما هستیم (... وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ ...) ﴿البقرة، 30﴾. حضرت امام شوخی می‌کردند و می‌فرمودند خدا به ملائکه گفت مقدس نمی‌خواهم بلکه می‌خواهم آدم خلق کنم. لذا خطاب شد (... وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ ...) از شما باشد و من چیز بالاتری می‌خواهم خلق کنم و آن خلیفة الله است. صبر کنید تا بُعد ملکوتی را به شما نشان دهم، آنگاه ببینیم که خلقت من چه خلقتی است!

    این هفت ـ هشت ده آیه را مقداری درباره‌اش حرف بزنیم اما تقاضا دارم از شما کمک بگیریم و تفسیر کم وارد این آیات شده اما علی کل حالٍ این ده آیه خیلی مطلب دارد. امیدوارم بتوانیم از شما استفاده کنیم. انشاء الله

    و صلّي الله علي محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365