جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: عترت/اثبات قرآن در مورد ولايت
    موضوع درس:
    شماره درس: 558
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۹/۱

    متن درس:

    فصل ششم بحث ما دربارة يك امر مهمي بود و آن امر اين بود كه قرآن به ما ولايت مي دهد چنانچه ولايت به ما قرآن مي دهد. اگر ولايت نباشد قرآن نمي تواند تفسير شود مبين آنها هستند. چنانچه قرآن ولايت را عترت را عالي معنا مي كند و گفتم اقلا ثلث قرآن دربارة عترت دربارة اهل بيت (ع) است و بنا شد اين چنر روزه آياتش كه خيلي مهم است دربارة ولايت بحث بكنيم و 3تا از آن آيات را در جلسات قبل بحث كرديم يكي آيه تبليغ بود ديگري آيه اكمال دين بود و سوم آية ولايت و هر سه آيه فوق العاده مهم بود فهميديم فوق العاده مهم بود و ولايت را براي ما معنا مي كرد تعليم مي كرد و پاية شيعه گري را استوار محكم مي كند لذا به شما مي گفتم كه الحمدلله پاية شيعه گري مهم است خدا كه پايه ريزي كرده است خيلي محكم و مستحكم و اين از افتخارات بزرگ شيعه است و ما بايد ولايت شناس بشويم مخصوصا از نظر قرآن آية چهارم آن كه مورد بحث امروز است كه آن هم خيلي مهم است آية تطهير است كه اين آيه هم مثل ساير آيات غائب شده مخفي شده در وسط آياتي كه مربوط به زنهاي پيغمبر است و آن كسي كه قرآن را تفسير مي كند آن كسي كه مقدمات تدير در قرآن را دارد مي فهمد كه اين آيه مخفي در ميان اين آيات است و اين آيه مربوط به اهل بيت (ع) است «ان الله يريد الله ليذهب عنكم و الرزق اهل البيت و يطهركم تطهيرا» خدا خواسته است اينكه اهل بيت (ع) از هر رحبي از هر پليدي منزه باشد از پليدي گناه از پليدي تصور گناه. از پليدي و رحبس صفات رذيله از پليدي جهل از پليدي شك و شبهه. از پليدي سهو نسان. اهل بيت (ع) از همة اينها كه نقص است پليد است رحبس است منزه و پاك است اين آيه در مقابل آن آياتي كه حكومت تعيين مي كند و مي گويد حكومت مال اهل بيت (ع) است و آن حكومت ابزار مي خواهد. يكي علم، يكي هم تقوا. اما تقوا در اينجا يعني عصمت و آن عصمتي كه شيعه براي ائمه طاهرين براي فاطمة زهرا (س) براي پيغمبر قائل است از يك سمت بالايي از يك مقام بالايي برخوردار است. اينكه ما مي گوييم چهارده معصوم معصومند يعني اينها سهو نسيان در زندگي شان نداشتند. اينها جهل در مدت عمرشان نمي دانم نداشتند. اينها شك و شبهه در مدت عمرشان نداشتند و بالاخره اينها صفات رذيله اصلاً و ابداً ندارند و اينها گناه در مدت عمرشان نكردند چه گناه كبيره چه گناه صغيره حتي تصور گناه هم كه يك نحو پليدي يك نحو رحبس است اينها نداشتند. خدا خواسته است اينها از هر پليدي پاك باشند خدا خواسته است هر پيلدي هر رحبسي را، هر ناپاكي را از اينها ببرد همان وقتي كه اينها را موجود كرده است در ازل، اين جور وجودي موجود كرده است. «و يطهركم تطهيرا» خدا خواسته است كه اينها پاك منزه از هر چه عرف مردم، عقل، آن را رحبس بداند و از هر چه در شرع، در عقل، در ميان مردم رحبس باشد، نقص باشد اينها را ندارد يك آدمي شك و شبهه داشته باشد اين يك نقص است براي انسان يك آدمي سهو نسيان داشته باشد اين نقص است براي انسان. يك آدمي «العاذبالله» صفت رذيله اي داشته باشد اين نقص است براي او يك آدمي گناه ولو تصور گناه داشته باشد اين ناپاكي است و اهل بيت (ع) وجودشان پاك منزه از نظر بزرگان يك حرف ديگري است كه آن حرف خيلي بالاست كه اگر يادتان باشد من مي گفتم كه پروردگار عالم تجلي كرد با همة اسماء و صفاتش حتي السماء و صفات مستاثره اهل بيت پيدا شد و اينها يك نور واحد يك تجلي از طرف حق و اين نور واحد منشعب شدند به چهارده نور و شدند چهارده معصوم و اين چهارده معصوم از نظر علم همه مثل هم از نظر فضائل همه مثل هم از نظر نام بوده از نظر كمال همه مثل هم از نظر اينكه نقصي نيست اصلا و ابدا همه مثل هم به قول پيغمبر اكرم مي فرمود «اولنا محمد او سطنا محمد و آخرنا محمد و كلهم نور واجد» تفاوتي از نظر فضيلت بين اينها باشد اصلا و ابدا نيست بلكه يكي از آنها پيغمبر شد و يكي از آنها زن شد و فاطمة زهرا افتخار براي بابا، افتخار براي ائمه طاهرين شد و دوازده امام هم يكي پس از ديگري اما اينها از نظر فضيلت با هم تفاوتي داشته باشند اصلا و ابدا. لذا آن قاعده مهم به ما اين آيه تطهير را مي فهماند. آن تكوين است آن تشريع، تكوين و تشريع. و دوش به دوش يكديگر آية تطهير پيدا شده و اين آية تطهير انصافا يك افتخار است از براي تشيع لذا به اندازه اي مهم است اين آيه تطهير كه چندين مرتبه نازل شده است. در خانة عاشيه در اتاق عاشيه نازل شده است. در اتاق ام سلمه نازل شده است مهمتر از اين وقتي كه پيغمبر اكرم مي خواستند مباهله بروند اين آيه نازل شده است و وقتي هم كه مي خواست آيه نازل شود پيغمبر اكرم يك مقدمة خيلي عالي براي آن فراهم مي كردند و آن اين بود كه اين پنج تن زيرعبايي كه وحي در آن نازل مي شد جمع مي شدند وقتي كه جمع مي شدند جبرئيل با يك وضع خاصي با عده اي از ملائكه آيه را مي آورد آيه نازل مي شد بر قلب مبارك پيغمبر اكرم. جبرئيل اجازه مي گرفت جز اين پنج نفر آيه خوانده مي شد. «انما يريد الله يذهب عنكم الرحبس اهل بيت و يطهركم تطهيرا». اي اهل بيت پيغمبر خدا خواسته است كه شما پاك، منزه، خدا خواسته است كه شما بي عيب خدا خواسته است كه هر ناپاكي در وجود مقدس شما نباشد  و چيزي كه بايد توجه به آن داشته باشيم گفتم كه اين آيه چون دري است از درهاي قرآن در وسط آياتي كه مربوط به زنهاي پيغمبر است آمده اما با جمله اهل بيت، با ضميرهاي مذكر زنهاي پيغمبر را بيرون كرده است و فرموده است كه اين مربوط به اهل بيت است. «انما يريد الله ليذهب عنكم الرحبس اهل بيت» اين اهل بيت كه آمده زنهاي پيغمبر همه و همه خارج شدند كه حتي سني ها هم مي نويسند ام سلمه كه يك زن فوق العاده اي بود زن مقدسي بود شيعه بود. نه فقط شيعه بود امام شناس بود و زن فوق العاده اي بود اما يك وقت طمع كرد كه او هم بيايد زير عبا. لذا وقتي كه اميرالمومنين، حضرت زهرا، امام حسن، امام حسين زير عبا بودند آيه نازل شد ام سلمه آمد كه يا رسول الله اجازه مي دهيد كه من هم جزء شما شوم سني ها مي گويند كه پيغمبر اكرم فرمودند نه. اين مختص به ما پنچ نفر است «انت و بخير و لست منهم» تو زن خوبي هستي اما مربوط به آل عبا نيستي از اين جهت هم هيچ سني نگفته است كه مثلا عايشه هم از آل عبا است و اين حديث كسا را سني ها نقل كرده اند شيعه نقل كرده است اما چيزي كه بايد توجه به آن داشته باشيم يك مرتبه نه چندين مرتبه نازل شده است بعضي از آيات چندين مرتبه نازل شده است همين آيه ولايت كه گفتم چندين مرتبه نازل شده است همان آيه ولايت كه گفتم چندين مرتبه نازل شده اين آيه چندين مرتبه نازل شده. سورة حمد چندين مرتبه نازل شده و اين نزول بعد نزول دلالت مي كند بر تأكيد، دلالت مي كند بر فضيلت دلالت مي كند بر اينكه اين آيه ها از درهاي خيلي درخشندة قرآن است و بالاخره دلالت مي كند بر اينكه شيعه آن كه مي گويد مدرك دارد و مدركش قرآن است شيعه مي گويد امام بايد عالم «بما كان و مايكون و ما هو كائن» باشد. قرآن هم مي گويد بله: «و يقول الذين كفرو لست مرسلا قل كفي بالله شهيدا بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب» يا رسول الله مي گويند تو پيغمبر نيستي. بگو نه من پيغمبرم دو تا شاهد دارم يك شاهدم قرآن، خدا، اين معجزه اين شاهدم است. يك شاهدم هم علي بن ابي طالب (ع) آن وقت به جاي اينكه بگويد علي بن ابي طالب (ع) مي گويد آنكه علم اين كتاب پيش اوست و معناي علم كتاب پيش اوست خيلي شمول دارد. براي اينكه قرآن خودش زا معرفي مي كند مي گويد «من تبيان لكل شي من و لا رتب و لا يا بس الافي كتاب مبين» مي گويد من علم مطلق خدا، هيچ چيزي از ازل تا ابد نيست كه در قرآن نباشد. علم اين قرآن پيش اميرالمومنين علي (ع) است. شيعه مي گويد اين ابراز كار است اگر كسي عالم نباشد كه نمي تواند ادعاي حكومت در اسلام بكند. بايد عالم باشد عملش هم اينجوري بايد باشد لذا اميرالمومنين علي (ع) اين اواخر خيلي خسته شده بود اين پنچ سال حكومت خيلي اميرالمومنين را خسته كرده بود اندازه اي كه در آخر كار روي منبر گريه مي كرد. خيلي بلند بلند گريه مي كرد. اين كسي كه استراحت او ميدانها بود وقتي كه مولا اميرالمومنين از دنيا رفتند. خبر به معاويه رسيد معاويه از بين تلاتم پيدا شد دو سه مرتبه بلند شد ايستاد و نشست گفت مرد: آن شيري كه استراحت او ميدانها بود. اما اين شيري كه استراحت او ميدانها بود ديگر در اواخر كار از بس مردم او را خسته كرده بودند بلند بلند گريه مي كرد ديگر اين اواخر يك جمله مولا اميرالمومنين دارند كه در نهج البلاغه هم آمده تكرار هم هست در چندتا از منبرهاشون مي فرمايد «سلوني قبل ان تفقدوني» هر چه مي خواهيد از من بپرسيد من آشنائي دارم به علوم آسمانها به علوم زمينها به هر چه از ازل از ابد هر چه مي خواهيد از من بپرسيد. و بعد در بعضي از خطبه ها يك جمله دارد شيعه بايد به وجد در بيايد به اندازه اي كه مدهوش شود. در يكي از خطبه ها مي فرمايد «سلوني قبل ان تفقدوني و الله لاشئت لان اخبر كل رجل بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لفعلت» اي مردم هر چه مي خواهيد از من بپرسيد. من همة شما را مي دانم كي به دنيا آمديد. كي مي ميريد. سرنوشت زندگي شما چيست. باز در يكي از خطبه هاي نهج البلاغه مي فرمايد «سلوني قبل ان تفقدوني و الذي نفسي بيده ما تسألتموني عن شي فيما بينكم و بين الساعه الا انبئكم به» هر چه مي خواهيد از من بپرسيد و ولله من تا روز قيامت مي دانم چه چيز واقع مي شود من علم به «ماكان علم به مايكون غلم بما هو كائن». جهان در مقابل من نظير دست شما در مقابل صورتتان از اينها خيلي بالاتر است خب اين علم علي در نهج البلاغه اما اين آيه اي كه خواند شمولش خيلي بالاتر است «و يقول الذين كفرو لست مرسلا قل كفي بالله شهيدا بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب» مي گويند تو پيغمبر نيستي بگو هستم. دو تا شاهد دارم يكي خدا، قرآن يكي هم علي بن ابي طالب آنكه همة غلم قرآن پيش اوست. اگر يادتان باشد يك وقت مي گفتم كه عاصف بن برخيا يك قطره از درياي علم علي داشت امام سجاد (ع) مي فرمايد قطره اي از درياي علم ما، قرآن هم همين را مي گويد. مي گويد قطره اي از درياي علم قرآن داشت. ادعا كرد به حضرت سليمان گفت اجازه بده من تخت بلقيس را با خود بلقيس با يك چشم بر هم زدن بياورم يك مملكت را با يك چشم بر هم زدن گرفت. اتفاقا اين بلقيس خانم قدرت بالائي هم داشت ادعاي شاهي مي كرد اما همه شان خورشيد پرست بودند لذا حضرت سليمان زير بار نرفت كه خورسيد پرست باشد نمي خواست هم جنگ كند. بلقيس خانم اما بالاخره حضرت سليمان اينجوري او را تسخير كرد اجازه داد. قرآن مي گويد اجازه داد عاصف ابن برخيا يك چشم به هم زدند چشم را گاهي به هم مي گذارند باز مي كند گاهي به هم مي زارند با هم باز است باز مي كنند اين آيه مي گويد گفت چشمهايت را هم بگذار باز كن تا تخت را بياورم تا مي آيي چشم ها را باز كني مي آورم تخت را آورد با بلقيس خانم. حضرت سليمان به بلقيس گفتند كه وقت تو است. گفت «كانه هو». گفت مثل خودش است. چه جور مي شود. يك قدر قرآن مي گويد «علم من الكتاب» يك قطره از علم علي ابن ابي طالب. يك قطره از علم قرآن يك قطره از دريا. در وقتي كه مهدي روحي فدا بيايد اين جوري است. اينكه صحبت مي كنند مي گويند چه جور مي شود مهدي روحي فداه بيايد مسلط بر عالم شود مسلط به اين آمريكاي جنايتكار با اين اسلحه هايش مسلط بر شوروي مسلط بر اروپا و بالاخره با اين اتمها چه جور مي شود. خب جوابش همين است. مهدي روحي فداه علم قرآن دارد. درياي علم آن درياي علم كه يك قطره اش پيش عاصف ابن برخيا بود توانست در يمن به يك چشم بر هم زدن تخت را بياورد فلسطين. به يك چشم بر هم زدن يمن را تسخير كند. كودتاي اين جوري وقتي كه مهدي روحي فداه همة علم قرآن را داشته باشد به يك چشم بر هم زدن عالم را تسخير مي كند لذا در روايات داريم به يك شبانه روز مسلط مي شود بر جهان به شش شبانه روز حكومتهايش را نصب مي كند. مستقر مي شود همه جا. ديگر «الله اكبر». همه جا ديگر «اشهد ان لا الله الا الله» همه جا ديگر «اشهد ان محمد رسول الله» همه جا ديگر «اشهد ان علي ولي الله» ديگر اين بوشي و شارون ها. اين بوش و موشها گم مي شود. ديگر نه ظلمي است نه تبعيضي است. نه فقري هست نه خاقه اي هست نه مرضي هست. يك عالم گلستان، يك مداينة فاضله به دست مهدي روحي فداه لذا اين آيه مي گويد ابزار حكومت را اين چهارده معصوم دارند ديگر آنجايي كه بايد به كار بندند مي بندند. آنجا هم كه بايد ساكت بمانند ساكت مي مانند اما ابزار كار را قرآن مي گويد دارند. و ابزار دوم علم فقط نه. علم فقط آمريكاي جنايتكار را تحويل جامعه مي دهد. غلم توأم با عصمت، علم توأم با تقوا. شيعه مي گويد اين دو تا بال براي حكومت بايد با شريكي علم و يكي عصمت. طرف دوم

    تأكيد اين است كه اين دو ابزار در آن حكام پايين هم بايد باشد. لذا در مثل زمان غيبت كه ولايت فقيه است اين ولايت فقيه هم بايد اين دو ابزار را داشته باشد. اما مرتبة ضعيفش اينكه ولايت فقيه آشناي به اسلام جوابگوي جامعة بشريت باشد در علم. اين يك جهت كه به او مي گوييم مجتهد يك ابزار ديگر هم بايد عادل باشد لذا مثلا ولايت فقيه اگر يك دروغ بگويد خود به خود از ولايت فقيه بودن مي افتد. مرجع تقليد هم همين طور. اگر مرجع تقليد يك دروغ بگويد. مرجع تقليد يك غيبت بكند خود به خود از مرجعيت مي افتد لازم نيست كسي او را عزل بكند. ولايت فقيه، مرجع تقليد، امام جماعت. امام جماعت هم بايد اين جور باشد. بايد آشنا به مسائل باشد عادل باشد. لذا امام جماعت يك دروغ بگويد العاذ بالله يك غيبت بكند يك مسخره گي بكند يك زخم زبان بزند از عدالت مي افتد. و اينها از شاهكارهاي تشيع است. تشيع خيلي چيزهاي خوبي دارد وقتي مي رسد به امام و پيغمبرش مي گويد بايد «عالم بما كان و بما يكون و ما هو كائن» عصمت، مطلق به تمام معنا. وقتي مي رسد به ولايت فقيهش، به مرجع تقليدش، به امام جماعتش مي گويد بايد عادل باشد. بايد آشنا به احكام اسلام باشد. اگر بخواهيم از او تقليد كنيم بايد مجتهد جامع الشرايط باشد. اگر بخواهيم او را حاكم قرار دهيم بايد مجتهد جامع الشرايط باشد و معناي مجتهد جامع الشرايط اينكه علاوه بر اينكه عالم خيلي خوب آشنا به معارف اسلامي. از نظر احكام از نظر اعتقادات از نظر اخلاق. علاوه بر اين بايد عادل باشد. و معناي عدالت هم اين است بايد همة واجبات را خوب به جا بياورد بايد آشنائي به مستحبات داشته باشد. با مستحبات رفيق باشد. اما مهم بايد اجتناب از گناه داشته باشد. اگر يك گناه بكند از ولايت فقيه از مرجعيت از امام جماعت مي افتد ولي چيزي كه بايد تعجب كنيد و مورد تأسف است اين است كه اسلام مي گويد هر كه كار اجتماعي دارد بايد عادل باشد. بايد هم عالم باشد به كار خودش هم عادل باشد. مثلا مدير يك اداره است. استانداري، فرمانداري، مدير كلي، رئيس جمهوري، وزيري. وكيلي مي گويد بايد اين دو تا شرط باشد. يكي بايد آشنا باشد به كارش يكي هم بايد عادل باشد اين پايه هاي تشيع است. لذا اين آية تطهير دوش به دوش آية ولايت. دوش به دوش آيه اي كه الان راجع به علم ائمه طاهرين راجع به علم عترت برايتان خواندم شيعه مي گويد امام من اميرالمومنين هم «عالم بما كان و هو كائن» بود هم عصمت مطلقه در هر چه كه پليدي باشد در هر چه كه نقص باشد. عصمت در همان چيز داشت. لذا همين طور كه آية ولايت خيلي مهم است اين آية عصمت اين آية طهارت هم انصافا خيلي مهم است. و ما بايد خيلي افتخار بكنيم به اينكه علي بن ابي طالب (ع) اينقدر تقيد در كارهايش داشت. سني مي نويسد شيعه مي نويسد. علاوه بر اينكه علم «ما كان و ما يكون و ما هو كائن» داشت اما تقيدش حيرت انگيز است. اين جمله در نهج البلاغه مال اميرالمومنين است مي فرمايد اگر مرا برهنه كنند و از اول شب تا به صبح روي خارهاي بيابان آن هم خار مقيلان آن بوته اي كه خيلي خار دارد و خار آن سفت است و فرد مي رود مثل نوك شمشير. مي فرمايد اگر از اول شب تا به صبح مرا در حالي كه لخت كردند برهنه هستم روي اين خارها بكشانند براي من بهتر از اين است كه ظلمي به يك نفر بكنم يك نفر از دست من ناراضي مي شود. حق يك كسي را من بخورم اما بالاتر از اين در نهج البلاغه جاي ديگر مي فرمايد: «و لله لا اعطيتل اقاليم التبع و ما تحت افلاكها علي ان اعسي في نمله اصلها جلب الشعيره ما فعل» به خدا قسم اگر عالم هستي را به من بدهند و بگويند ظلم به يك مورچه بكن پوست جو را بي خود از دهانش بگير نمي كنم. اينها خيلي افتخار است. اينها به اندازه اي افتخار است كه گفتگويش بايد انسان به وجدي در بيايد كه بي هوش شود. مدهوش شود اين قضية خانمي كه بد به اميرالمومنين مي گفت همة شما شنيديد سني نقل مي كند، شيعه نقل مي كند. خيلي قضية شيريني هست انصافا يك افتخار براي ماست. اميرالمومنين (ع) در كوچه ها مي رفتند يك خانمي مشك آب به دوشش بود خسته شده بود نق نق مي كرد اما شير مولا اميرالمومنين علي را نمي شناخت. خدا بازخواست مرا از علي بكند. من بچه يتيم دارم. من اين وضعم هست كه مي بيني. اميرالمومنين به من رسيدگي نمي كند. اميرالمومنين جلو آمدند اول سلامش كردند بعد هم از او اجازه خواستد كه مشك آب او را به دوش بگيرند. مشك آب را به دوش گرفتند. او جلو اين به عقب. اين پيرزن نق نق آن هم سر مولااميرالمومنين. مولااميرالمومنين آمدند خانه اين ديدند آره وضع او بده راستي خيلي ناراحت شدند رفتند برايش آرد آوردند. برايش خرما آوردند حتي برايش هيزم آوردند. خليفة مسلمانها آن وقتي كه اميرالمومنين اين كارها را مي كرد تقريبا دو ثلث جهان زير سيترة مولااميرالمومنين بود. و به اين زن گفتند كه من حالا كار ندارم مي توانم به تو كمك كنم. بچه داري كنم يا نان بپزم گفت نه بچه داري كن من نان مي پزم. زن رفت دنبال نان پختن مولااميرالمومنين اين بچه ها را در دامن نشانده هسته هاي خرما را مي گيرد خرما به دهان اينها مي گذارد و هي مرتب گريه مي كند و مي گويد علي را ببخشيد اگر كوتاهي در كار شما شده بعد يك زني آمد مولااميرالمومنين را شناخت به اين زن گفت اين كيه اينجا گفت: نمي دانم يك پيرمردي آمده به من كمك بكند گفت اين مولااميرالمومنين است آمد خجالت زده هي عذر خواهي. مولااميرالمومنين از او عذر خواهي مي كرد مي گفت نه تو بايد مرا ببخشي كوتاهي كرده ام دربارة تو. كوتاهي شده دربارة تو. در حالي كه خودش از اين بيت المال يك شاهي استفاده نمي كرد. يك شاهي، اطرافيانش يك شاهي از اين بيت المال استفاده نمي كردند. مولااميرالمومنين مي فرمود با اين كوله بار آمدم با همين كوبار پيراهن كهنه ام بايد برگردم بميرم يا برگردم اما پيراهن عوض بكنم از بيت المال نمي كنم. حالا اين، اين جوري دارد گريه مي كند براي خاطر اين خانمي كه كوتاهي اين جوري، قصوري در كار او شده. اينها خيلي افتخار است باي ما و اينها زياد است انسان نهج البلاغه را مطالعه كند بس است براي اينكه بيش از صد فقيه از اين قضايا از اين قضايا از اميرالمومنين (ع) بپرسد عثمان بن حنيف است استاندار است انسان خوبي است راستي مقدس است راستي مفيد است اميرالمومنين (ع) جاسوس داشتندهمه جا مخصوصا آن استاندارها خبر دادند اين يك مهماني رفته كه در آن مهماني خبرها بوده تشريفات و اين استاندار شما خورده حسابي خورده خورده حتي يك استخواني كه گوشت داشته برداشته گوشت آن را خورده و استخوان آن را زمين گذاشته. اميرالمومنين يك نامة تندي به او نوشتند كه من شنيدم تو اين جوري هستي و بعد در اين نامه مي فرمايد كه من كه علي هستم از اين دنيا در شبانه روز به دوتا دانه آن هم نان جو، با دو پيراهن آن هم وصله دار آن هم كهنه كفايت كردم در سر حدي اميرالمومنين بوده نمي دانم كجا بوده هوا سرد بوده اميرالمومنين مي لرزيده يك كسي گفت يا اميرالمومنين تو به اندازه يك پيراهن كلفت حق نداري به اين بيت المال. فرمودند بابا دنيا مي گذره. من از سرما بلرزم بهتر از آن است كه از بيت المال چيز بخورم از بيت المال پيراهن بپوشم به عثمان بن حنيف مي گويد كه عثمان بن حنيف من مي توانم بهترين غذاها را بخورم بهترين لباسها بپوشم. «هيهات من ان يغلبني هواي» اما من كجا و اينكه بخواهد هوا و حوس من، تمايلات من بر من مسلط شود «اقنع ان يقال لي اميرالمومنين و لا اشاركهم في مكاره الدهر». به من بگويند اميرالمومنين اما من شريك غم مردم نباشم. من بايد وضعم جوري باشد كه يك نفر نتواند بگويد من از تو پست ترم. اين تقواي علي است اين عصمت علي است آي هم علم علي است. اما گفتند به اندازه اي اذيت كردند در نهج البلاغه مي گويد كه اگر يك خار در چشم كسي باشد يا نمي دانم آشغال در چشم شما رفته باد مي آيد آشغال در چشم شما چقدر ناراحت مي دانم گلو گير شديد يا نه لقمه پايين نرود مولااميرالمومنين همين را مي گويند اگر يك خاري در چشم من يك استخواني در گلوي من سي سال اميرالمومنين با اين استخوان در گلو و خار در چشم را مخصوصا آن 5 سال آخر خيلي سخت بود براي اميرالمومنين براي همين هم وقتي شمشير خورد گفت و الله راحت شدم. راستي هم راحت شد. من از همة شما تقاضا دارم يك مقداري در تاريخ اميرالمومنين علي(ع) در نهج البلاغه كار كنيدقطعا متنبه مي شويد. بايد هم متنبه شويم. در همين خطبه مي فرمايد كه من نمي گويم مثل من باشيد اما تقاضا دارم كه من از حلال خدا نخوردم شما از حرام خدا نخوريد من در مدت عمرم نان گندم نخوردم شما بخوريد اما حلال باشد مولااميرالمومنين در مدت عمرشان خدمتگزار خلق خدا بودند شما يك مقدار به اندازه وسعتان گاهي فكر مردم، دعا به مردم، خدمت به مردم و اينها لازم است واجب است اصلا معني شيعه گري همين است. اصلا معني شيعه اين است كه پاي ما در عمل جاي پاي اميرالمومنين خب اينكه نمي شود خود مولا اميرالمونين در نهج البلاغه مي گويد نمي شود اما «اعينوني بورع تقوا و ................. و سيداد» كمك كنيد به من عليل، اين پيغام الا براي همة ما است براي شما زن و مرد كمك كنيد به من اينكه تقوا داشته باشيد اينكه تا اندازه اي كه مي توانيد شباهت به من داشته باشيد گفتار من كردار من سرمشق بگيرد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365