جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: شرح اخلاقی برخی آیات قران کریم
    موضوع درس: شرح ایات بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الَمَ * ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ * هُدیً لِلْمُتَّقینَ
    شماره درس: 482
    تاريخ درس: ۱۳۹۰/۷/۲۷

    متن درس:

    أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏.

     

    در اول سورۀ بقره پنج آیه راجع به متّقی آمده است. دو تا آیه راجع به کفار آمده است و هفت آیه راجع به منافقین آمده است.

    آن آیاتی که مربوط به متّقی است:

    بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الَمَ * ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ * هُدیً لِلْمُتَّقینَ

    این قرآن شکی در آن نیست. یعنی اگر کسی شک کند، معلوم است که خودش مریض است و این متّقی را هدایت می­کند. اول اینکه آیا خود قرآن هدایت می­کند یا اینکه خدا به واسطۀ قرآن.معمولاً فرمودند خدا به واسطۀ قرآن. آیا این هدایت هدایت تشریعی است یا هدایت عنائیه.

    بعضی گفتند هدایت تشریعی است و بعضی هم گفتند هدایت عنائیه است. اگر هدایت تشریعی گرفتیم، آنگاه حرف اینجا می­آید که چرا هدیً للمُتّقین. در همین سورۀ بقره، ده بیست آیه که جلو برویم، می­فرماید هدیً للنّاس. و هدایت تشریعی که مخصوص به متقی نیست. بلکه هدایت تشریعی قرآن مربوط به دنیاست. قرآن آمده تا مردم را هدایت کند. پس اگر هدایت تشریعی باشد، این هدیً للمُتّقین یعنی چه؟

    تصرف در تقوا کردند. گفتند به قرینۀ آن إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ، این تقوا، تقوای قلبی است. یعنی تقوای اخلاقی است. برای اینکه هدایت تشریعی زمینه می­خواهد. مثل هدایت تکوینی که زمینه می­خواهد. شما یک دانۀ گندم بیندازید در زمین و این زمین اگر شوره زار باشد و اگر این زمین لنجنزار باشد، نمی­شود خدا به این دانۀ گندم، هدایت تکوینی بدهد و شکفته شود و ریشه بالا برود و ساقه پایین بیاید، و اصلاً نابود می­شود. لذا هدایت تکوینی زمینه می­خواهد. هدایت تشریعی هم زمینه می­خواهد. سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ، اگر لجاجت و عناد و حسادت، یک صفت رذیله بر دل کسی حکمفرما باشد، آن نمی­گذارد این قرآن در حالی که نور است، دل این را نورانی کند و نمی­گذارد که قرآن را قبول کند. پس در هدایت تشریعی باید زمینه باشد. زمینه را هم باید خود فراهم کند. چنانچه در هدایت تکوینی زمینه می­خواهیم و در هدایت تشریعی زمینه می­خواهیم، در هدایت عنائیه هم زمینه می­خواهیم، این زمینه را باید خود انسان تهیه کند و الاّ نمی­شود. شاید بیش از هزار آیه در قرآن است که یا رسول الله! نمی­شود. لعلّك باخعٌ نَفسك الاّ يكونوا مؤمنين (سوره شعرا، آیه 3).  خطاب به پیغمبر است که رهایشان کن و بگذار تا بچرند. فَذَرهُمْ یَلعَبُونْ و یلههمُ الأمل. رهایشان کن، نمی­شود. إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ. در همین دو آیه مربوط به کفار، در همین اول سورۀ بقره می­فرماید: سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ* خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ *

    که این ختم الله را معنا کردم که خدا ختم نمی­کند. بلکه خدا این را به خودش وامی­گذارد و وقتی خدا این را به خودش واگذاشت، خواه ناخواه لجاجت و عناد و حب دنیا و حب ریاست، این را کور می­کند و این را کر می­کند و این را مردۀ روح می­کند. لذا این ختم الله و یضلُّ و انّا جعلنا فی أعناقهم اقلالاً و این نسبتهایی که به خدا گفته می­شود، گفتم مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه در یضلُّها معنا می­کند و معنا خیلی عالیست. گفتم اگر خدا کسی را به خودش واگذارد، سقوط است و ضلالت است. باید دست عنایت خدا روی سرمان باشد. لذا اگر صفت رذیله­ای بر دل حکمفرما شد، این دل مهر بدبختی دارد. این کور است و کر است. لذا قرآن هدایت می­کند و از طرف او نور است. قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللَهِ نُورٌ، اما این قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللَهِ نُورٌ، برای کسی که ببیند و الاّ اگر لجاجت چشم این را کور کرده باشد، نور قرآن را نمی­بیند. باید عناد نباشد و باید لجاج نباشد. این قضیۀ مغیرة بن شعبة، قضیۀ خیلی شیرینی است. البته مورد غضب خدا هم واقع شده اما برای ما خیلی قضیه شیرین است. که هفت هشت آیه هم آیۀ غضب آلود، درباره­اش نازل شده است. مغیرة بن شعبة به خانۀ خدا آمد و پیغمبر قرآن می­خواندند با آن جاذبۀ عجیب پیغمبر، و این جاذبه این را گرفت و به اندازه ای که آمد در میان رفقای نااهلش و یک جمله دارد و به قول بزرگان می­گویند خود این جمله دلالت بر این است که این ریحانة الادبی که می­گفتند، درست است. به راستی ریحانة الادب است. گفت رفقاء این قرآن عجیب است. جمله خیلی شیرین است. ان له لحلاوه و ان له لطراوه و ان اعلاه لمثمر و ان اسفله لمغزق و انه يعلو ولا يعلا عليه. گفت این قرآن یک طراوت خاصی دارد و یک شیرینی خاصی دارد. این قرآن ریشه دار است. شجرۀ طیبه و ریشه دار و میوه دار است و کلامی است که هیچ کلامی بالاتر از این کلام نمی­تواند بیاید. اما آن لجاجتی که داشت و مخصوصاً اینکه ریاست عرب را داشت، بلند شد و به خانه رفت. مرحوم طبرسی در مجمع می­نویسد اینها ترسیدند و دیدند که اگر این برود، ضرر عجیبی برای عرب پیدا می­شود. چون استکبار بوده و دیدند اگر این برود برای عرب یعنی برای این لجوجها و عنادها و برای اینهایی که می­دانستند قرآن حق است و زیر بار نمی­رفتند، ضرر عجیبی برای اینها پیدا می­شود. لذا ابی جهل را روی کار کردند و گفتند برو و این را بیاور. ابی جهل او را تحریک کرد و گفت به راستی ما شنیدیم که می­خواهند پول برای تو جمع کنند و تو را بکشانند و مسلمانت کنند. این به قبایش برخورد و آمد و همین شخصی که چند لحظه قبل آن جمله را گفته بود، گفت چه کار کنیم که پیغمبر اکرم را از میدان به در کنیم. یعنی کاری کنیم که مردم از او متفرق شوند و پیغمبر نتواند این آیات را بخواند. یک دسته گفتند می­گوییم ما خویش و قوم او هستیم و ما او را بزرگ کردیم و این آدم دروغگویی است. گفت اللهم لا، این که در میان همه به صداقت مشهور است. می­گوییم مجنون است. گفت اللهم لا، این که عقل و کیاست و امانتش در میان همه مشهور است و این تهمت به او نمی­خورد. مرتب گفتند که می­گوییم مجنون است و دیوانه است و ساحر و کذاب است و این گفت نمی­شود. بعد خودش یک جمله گفت. قرآن می­گوید مرتب فکر کرد و ناگهان گفت این ساحر است. این حرف می­گیرد و گرفتنش هم اینست که این بین برادرها را به هم زده و بین پسر و پدر و بین دختر و مادر را به هم زده و یکی مسلمان شده و یکی نشده و اختلاف عجیبی در خانه­ها پیدا شده است. بنابراین می­توانیم بگوییم که ساحر است. گفتند اللهم نعم. در آن جلسه توطئه شده که مشهور کنند که پیغمبر اکرم ساحر و جادوگر است. پروردگار عالم غضب کرده. هفت هشت آیه راجع به این قضیه نازل شده است. إنّه فكر وقدر* این فکروا و قدروا هم نیست و این راجع به همین مرد است که به راستی خدا او را غضب کرده و دو تا می­فرماید مرگ بر این. إنّه فكر وقدر* فقتل كيف قدر*ثم قتل كيف قدر*ثم نظر* ثم عبس وبسر*ثم أدبر واستكبر*فقال إن هذا إلا سحر يؤثر*إن هذا إلا قول البشر*

    حال این قضیه را ببینید. اینها که می­نشستند و توطئه می­کردند، ریحانة الادبش، یک ساعت قبلش می­گفت این قرآن شریف، ان له لحلاوه. کلمۀ انّ با لام شش مرتبه تکرار شده و خیلی فصاحت و بلاغتش بالاست. می­گوید قرآن شیرین است و قرآن ریشه دار است و قرآن شاخه های پر میوه ­ای دارد و عالیست. حال اگر چنین است پس بگو، لا اله الاّ الله. گفت نه، چرا نه؟ به خاطر لجاجت و عناد و حسادت و ریاست طلبی. این مطلب، این زمان و آن زمان و زمان دیگر هم ندارد. دانسته، می­داند که جهنم است و جهنمی می­شود و می­داند که آبروریزی است و آبروریزی می­شود. امیرالمؤمنین سلام الله علیه در این خطبۀ قاصعه که خطبۀ خیلی شیرینی است. امیرالمؤمنین می­فرمایند به پیغمبر اکرم (ص) گفتم که همه جمع می­شویم و تو فلان درخت را اشاره کن که نصف شود و نصف درخت در مقابل تو بیاید و ایمان بیاورد. پیغمبر اکرم (ص) فرمود می­کنم. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می­فرماید این لجوجها و این عنادها و این افراد در مقابل مستضعفین، جمع شدند و پیغمبر اکرم اشاره کردند و درخت نصف شد و نصف درخت در مقابل پیغمبر اکرم آمد. گفتند آن نصف هم بیاید و به هم بچسبد. دوباره پیغمبر اکرم فرمودند و آن نصف درخت هم در مقابل پیغمبر اکرم (ص) آمد و درخت به هم چسبید. درخت اقرار به رسالت کرد.گفتند برگردد، آنگاه درخت برگشت. امیرالمؤمنین می­فرمایند وقتی درخت در مقابل پیغمبر اکرم (ص) آمد، شاخه های درخت، روی شانۀ ما بود و اما وقتی درخت رفت، جواب پیغمبر این شد یعنی همان که در آن توطئه درست کرده بودند و گفتند عجب جادوگری است و چه کارهای جادوگری می­تواند انجام دهد. امیرالمؤمنین (ع) می­فرماید این تهمت را به پیغمبر اکرم (ص) زدند و یک نفر هم ایمان نیاورد. اگر چشم بندی است، چطور شاخه ها روی شانه ات است. اگر جادوگری است، این چه جادوگری است. اما وقتی آدم لجوج شود، این چیزها سرش نمی­شود و فقط آن لجاجت کار می­کند و آن حسادت کار می­کند. می­داند خوب و عالیست و از هر جهت به جاست اما چشم دیدش را ندارد. لذا وقتی نمی­تواند او را بکشد، به جای او، شخصیتش را می­کشد. غیبت و تهمت می­زنند. این حرفهایی که الان پشت سر بزرگان زده می­شود، اینها تهمت است و غیبت نیست. صد نود و پنجش تهمت است و صدِ پنجش غیبت است. حال اینها از کجا سرچشمه می­گیرد؟ از عناد و لجاجت و خودپسندی و رأی پسندی و دنیاطلبی. اگر بتواند که می­کشد و اگر نتواند تهمت می­زند. اگر بتواند، هرطور بشود این را از صحنه بیرون کند، بیرون می­کند. به او می­گویند گناه است یا نه؟ می­گوید آری. وقتی به او می­گویند اینهایی که می­گویی آیا درست است یا نه؟ می­گوید آری. می­گویند پس چرا چنین می­کنی؟ نمی­تواند جواب دهد و جوابش لجاجت و عناد است. جوابش ریاست طلبی و دنیاپرستی است و حاضر است دو ثلث دنیا را بکشد برای اینکه بر یک ثلث دیگر سلطنت کند. حاضر است همه چیز ولو آبروی خودش از بین برود، اما حرفش به کرسی نشسته شود. و این لجاج و عناد، معنایش اینست که گاهی تقوا در مقابل فسق است و گاهی تقوا در مقابل رذالت است که به این می­گویند تقوای دل. وَ مَن يُعَظِّم شَعَائِرَ اللهِ فَاِنَّهَا مِن تَقوَي القُلُوبِ. این تقوای دل یعنی تقوای خالی از رذالتها. پیدا کردنش هم خیلی مشکل است. به قول حضرت امام گاهی می­گفتند بیخود که نیست بلکه چهل سال خون جگر می­خواهد که انسان بتواند درخت رذالت را از دل بکند و درخت فضیلت را به جای آن غرس کند. به راستی کار دارد و شبانه روز زحمت و خون جگر دارد. بعضیها راجع به تقوای ظاهر یعنی تقوا در مقابل فسق کار می­کنند و به راستی ملکۀ  تقوا پیدا می­کند. اما راجع به اخلاق کار نمی­کنند. لذا متقی است و تقیّد به ظواهر شرع دارد اما حسود است، اما ریاست طلب است، اما دنیا او را می­گیرد و این معمولاً نمی­تواند عاقبت بخیر باشد.

    درجاتش عالی عالیتر، مرحوم آیت الله گلپایگانی که انصافاً خیلی آدم بالایی بود و خیلی به من لطف داشت و من هم به ایشان خیلی ارادت داشتم و به راستی از نظر علم و عمل خیلی بالا بود و حضرت امام هم خیلی ایشان را دوست داشتند و به ایشان اعتقاد داشتند. هم از نظر علم و هم از نظر عمل، تقوای ایشان خیلی خوب بود.

    ایشان برای من نقل می­کرد که یکی از رفقای اهل علم، مریض بود و دم مرگ بود و من رفتم به عیادتش. ناگاه چشمها را باز کرد و گفت محمد رضا تو هستی. گفتم بله. گفت این خدا عجب ظالمی است. فرق بین من و تو چیست. ما که هر دو با هم طلبه بودیم و هر دو با هم مباحثه کردیم و هر از شاگردان حاج شیخ بودیم، چرا من باید خانه نشین شوم و تو باید این ریاست را داشته باشی. و آنگاه مُرد. یک وقت اینطور می­شود. باید کار کرد. به قول حضرت امام، چهل سال خون جگر می­خواهد که آدم بتواند دنیاطلبی و حب به نفس و حب جاه را، آخر ما یخرج عن قلوب الصدیق حب الجاه. اصلاً پیغمبر اکرم تقوا را روی صدیق برده است. ممکن است متقی باشد و ممکن است به مقام صدیق رسیده باشد، اما کار نکرده است. برای تهذیب نفس، کار می­خواهد و وقتی کار نکرده، هنوز حب ریاست، هست. این تا طغیان نکند، طوری نیست اما ناگهان طوفانی می­شود و وقتی طوفانی شد، همین قضیۀ آیت الله گلپایگانی می­شود. که به آقای گلپایگانی می­گوید فرق من و تو چیست. چرا من خانه نشین شدم و کسی مرا نمی­شناسد و تو ریاست پیدا کردی و مرجع شدی. حال این گله ها هم باز طوری نیست اما اگر بگوید خدا ظالم است و خدا نمی­فهمد و من بهتر از خدا می­فهمم.

    لذا این متّقی، اگر این هدایت را هدایت تشریعی گرفتید، هدیً للمتّقین، در مقابل آن سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ، اشکال وارد نیست که بگوییم قرآن که هدیً للناس است، پس هدیً للمتّقین یعنی چه؟ می­گوییم نه، قرآن هدیً للناس است اما برای همه نه، بلکه هدیً للمتّقین. تقصیر قرآن هم نیست. قرآن سرتاپا معجزه است. بارها قرآن می­گوید که معجزه های من خیلی حرف رویش نیست بلکه بیّن و روشن و کتاب المبین است. قرآن بیست یا بالاتر، معجزه دارد. خیلی سرانگشتی و همه فهم و اینکه هر عقلی درک کند که معجزه است. اما برای همه نیست بلکه برای هدیً للمتّقین. آن کسی که عناد و لجاجت و ریاست طلبی نداشته باشد. گفتم یک بار انسان خودسازی نکرده و آن تقوایش نمی­گذارد این غیبت کند و تقوایش نمی­گذارد تهمت بزند یا ظلم کند و تقوایش نمی­گذارد اعمال شود اما یک دفعه آن صفت رذیله طوفانی می­شود و اگر طوفانی شد، هیچ چیز نمی­تواند جلویش را بگیرد. هیچس کس نمی­تواند جلویش را بگیرد. و آنگاه می­شود مغیرة بن شعبة در مقابل قرآن و می­شود این عنادها و لجوجها در مقابل قرآن. می­داند حق است اما به هر گونه که بشود پیغمبر را از صحنه بیرون کنند، می­کردند.

    می­خواستم این بحث را تمام کنم که نشد، ان شاء الله برای هفتۀ آینده.

    و صلّی الله علی محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365