أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
در باب اِجزا که آيا مأمورٌبه به امر ظاهری کافی از مأمورٌ به به امر واقعی است يا نه، بحثهايی شده است. يک بحث راجع به اين است که اگر مأمورٌبه به امر واقعی آمد و تکليف را ساقط کرد، نمیتوان همان تکليف را دومرتبه به جا آورد؛ چون امتثال بعد از امتثال است و امتثال بعد از امتثال محال است. فقط در صلاة معاده گفتهاند میشود، اما به خاطر همين اشکالِ من، روی اين صلاة مُعاده هم خيلی حرف زده شده است. اصلش عندالاصحاب مسلّم است که ما صلاة معاده داريم، اما در اينکه چطور میتوان امتثال بعد امتثال را درست کرد، خيلی حرف زده شده است، اما همه قبول دارند که اين مختص به نماز است و در باب روزه و در باب مابقی واجبات نمیآيد. مثلاً شخصی حج تمتع رفته، اگر بخواهد دوباره بخواند مکه رود و حج واجب جا آورد، گفتهاند نمیشود. يا کسی روزهی ماه رمضان را گرفته، اگر دوباره بخواهد برای همان روزههايی که گرفته است، يک ماه روزهی قضا بگيرد، گفتهاند: اين هم نمیشود. اما اگر کسی نماز ظهر را فرادی خوانده و بعد جماعت پيدا کرده و میخواهد نماز جماعت بخواند، گفتهاند: اين میشود.
ديروز گفتيم: اصل صلاة معاده فیالجمله خوب است، اما چطور آن را درست کنيم؟ اين «يَخْتَارُ اللَّهُ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ» يعنی چه؟
با قاعده نشد درست کرد و بالاخره گفتيم: تعبد است. حال اسمش را امتثال بعد از امتثال نگذارید، چنانچه هيچکدام از فقها نگفتهاند امتثال بعد امتثال، بلکه گفتهاند: صلاة معاده. پس بگوييم: يک تعبد است. بعضی اوقات حضرت امام (رضواناللهتعالیعليه) شوخی میکردند و میگفتند: امام صادق (عليه السلام) فرمودهاند، فضولی موقوف. به ما گفتهاند: امتثال بعد از امتثال در واجبات نمیشود، الاّ در نماز که امتثال بعد امتثال میشود. آقا امام صادق (عليه السلام) فرمودهاند: میشود دو بار هم نماز خواند. حال ما به دنبال اشکالاتش نباشيم و بگوييم: روايتها بر روی هم و همچنين شهرت و اجماع به ما میگويند: صلاة مُعاده جايز است. اين معنای اين است که نمیدانيم چطور درست کنيم، اما معنای تعبد همين است که دنيا پشت به پشت يکديگر کند تا بفهمد چرا نماز صبح دو رکعت و نماز مغرب و عشا هفت رکعت است، يا اينکه چرا مردها بايد حمد و سورهی نماز صبح را بلند و اما حمد و سورهی نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند، باز نمیتواند. اصلاً معنای تعبدّ يعنی نمیدانم. به دنبال مدرک روايی هستیم و میدانیم امام صادق (عليه السلام) صد درصد مطابق واقع فرمودهاند. اما اگر بخواهیم تعبّد را حل کنیم، نمیتوانیم و هيچ تعبّدی را نمیتوان حل کرد و از اين همين جهت میگويند: چيزهايی مثل علل و شرايع، یا بگو: حِکَمالشرايع هست، اما معلوم است که نمیتوانيم علت به دست بياوريم.
مسألهی دوم، مسألهی ضرورت است و اين زياد اتفاق میافتد. مثلاً در مسافرت است و بدنش نجس است و آب هم ندارد، اما يک ساعت ديگر به آب میرسد، حالا میتواند نماز ظهر و عصر را با تيمم، با بدن نجس بخواند يا نه؟ آيا مأمورٌبه به امر اضطراری کافي از مأمورٌبه به امر اختياری است، يا نه بايد صبر کند تا به وطن برسد، خودش را تطهير کند و وضو بگيرد و نماز بخواند؟ اسم اين را «بِدار» گذاشتهاند و بِدار به معنای تعجيل است؛ يعنی آيا میتواند نماز اول وقت بخواند يا نه؟
بعضيها گفتهاند: «يجوز البِدار»؛ میتواند، چرا که الان امر دارد؛ «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ»،[2] دلوک شمس هم است و امر دارد و اين مأمورٌبه به امر اضطراری است و چون آب ندارد، تيمم میکند و تیمم، «یَکْفِیکَ سَنَة». اگر هم بدنش نجس است و نمیتواند تطهير کند، میتواند با بدن نجس نماز بخواند و اين تيمم میکند و نماز میخواند و نمازش درست است و يک ساعت ديگر که رسيد، لازم نيست اين نماز را اعاده کند.
قول ديگر در مسأله، برعکس قول اول است و گفتهاند: بِدار جايز نيست. اگر نماز با تيمّم بخواند، يا نماز با بدن نجس بخواند، نمازش باطل است و وقتی به وطن رسيد، بايد بدن و لباسش را تطهير کند و وضو بگيرد و نماز بخواند و «لايجوز البِدار». اين قول دوم هم مشهور است.
قوم سوم در مسأله اين است که «يجوز البِدار»، اما گناه کرده است؛ برای اينکه نماز را خوانده و وقتی نماز را خوانده، مأمورٌبه را ساقط کرده است. میتوانسته مأمورٌبه به امر اختياری را بياورد، اما زمينه را از بين برده و مأمورٌبه به امر اضطراری را آورده است؛ پس امر خود به خود ساقط شده، اما گناه کرده است. لذا گفتهاند: «يجوز البِدار وضعاً و لا يجوز البِدار تکليفاً»؛ اين گناه کرده، امر را هم ساقط کرده است. خدا مرحوم آقای داماد (رضواناللهتعالیعليه) را رحمت کند، ایشان مثال میزدند به اينکه مولی آب میخواهد و میداند که آب گوارا در راه است، اما آب شور میبرد و به خورد مولی میدهد. وقتی اين آب را خورد، اگر آب گوارا بيايد، آب روی آب فايده ندارد. اما مولی میتواند بگويد: چرا چنين کردي. از نظر وضعی آب گوارا فايده ندارد و از نظر تکليفی مولی میتواند او را سرزنش کند، بلکه او را کتک هم بزند.
در مسأله سه قول است و قول سوم خيلی شهرت ندارد، اما قول اول و دوم شهرت بسزايی دارد. اين سه قول اثباتی است، اما درحقيقت و نفسالامر از مقام ثبوت گرفتهاند. به عبارت ديگر دليل عقلی آوردهاند.
کسانی که میگويند: بِدار جايز است، میگويند: اين الان مکلّف به تکليف است؛ برای اينکه «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ» دارد و الان دلوک شمس شده و واجب است که نماز بخواند، اما نمیتواند با لباس پاک نماز بخواند. پس میگويند: وقتی نتوانستی با لباس پاک بخواني، با لباس نجس بخوان. بنابراين حالا که با لباس نجس خوانده، مقام ثبوت تمام شده است و بعد که لباس پاک پيدا کرد، نمیگويند: دوباره نماز بخوان. مثال زدهاند و گفتهاند: مثل صورت جهل است؛ مثلا کسی مسافرت بود و هواپيما نبود و نمیدانست يک ساعت ديگر میرسد؛ لذا نماز ظهر و عصر را با تيمم و با لباس نجس خواند. اتفاقاً هواپيما رسيد و او عصر به خانه رسيد. مسلّم است که نماز ظهر و عصر گذشته و با تيمم درست بوده است. گفتهاند: همينطور که اينجا درست است، در آنجا هم درست بوده است. بالاخره «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ» دارد و میگويد: موقع ظهر نماز برای همه واجب است؛ کسانی که میتوانند و آب پاک و لباس پاک دارند، نماز برايشان واجب است و کسانی هم که نمیتوانند، با تيمم نماز بخوانند. لذا گفتهاند: ثبوتاً مکلف به تکليف است و مأتیبه مطابق مأمورٌ به است و مأمورٌبه ساقط شده و نمیشود دوباره نماز بخواند. همان امتثال بعد امتثالی که صحبت کرديم، در اينجا هم میآيد و اينجا هم امتثال بعد امتثال است و نمیشود؛ برای اينکه نماز ظهر و عصر ساقط شد. همينطور که اگر جاهل بود، نماز ظهر و عصر ساقط بود، الان هم که عالم است، نماز ظهر و عصر ساقط است و امتثال بعد امتثال نمیشود.
کسانی که گفتهاند: نه، گفتهاند: بِدار جايز نيست. گفتهاند: اين مکلّف به تکليف است، لذا «أَقِمِ الصَّلاَةَ» دارد، اما عرف میگويد: تو که میتوانی نماز با طهارت بخواني، مصداق «أَقِمِ الصَّلاَةَ» نيستی. لذا گفتهاند: بِدار جايز نيست و اين اصلاً مصداق «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ» نيست. اما گفتنِ اين حرف مشکل است.
قول سومی که آقای داماد (رضواناللهتعالیعليه) روی آن پافشاری داشتند، ولو اينکه مشهور هم نيست، اما قول خوبي است و رفع اشکال میکند، اين است که بگوييم: عرف میگويد: «لايجوز البِدار»؛ زيرا تو میتوانی مأتیبه را صد درصد مطابق با مأمورٌ به بياوری و چون آنجا صورت جهل است، نمیتوانی، اما در اينجا میتواني. بنابراين تا يک ساعت ديگر صبر کن، تا مأتیبه صد درصد مطابق با مأمورٌ به شود. اما اگر صبر نکردي، مأتی به مطابق با مأمورٌبه است و مأمورٌ به ساقط شد و يک ساعت ديگر که آب پيدا کردي، نماز برايت واجب نيست. آنوقت که نماز برايت واجب بود، اول وقت بود، اما با تيمم و لباس نجس بود و نماز را خواندی و تمام شد و الان که آب پيدا کردهاي، میتوانی آن نماز را با وضو و با طهارت بخوانی، اما مصداق ندارد. لذا «لايجوز البِدار تکليفاً» و «يجوز البِدار وضعاً». اگر بخواهد اين کار را بکند، میتواند، اما اگر اين کار را نکرد و صبر کرد، عالي است و اگر بِدار جلو آورد و تعجيل کرد و نماز را با تيمم و نماز نجس خواند، نماز درست است، اما گناه کرده است؛ برای اينکه به او میگويند: چرا با لباس نجس نماز خواندی؟ او میگويد: آب نداشتم. بنابراين میگويند: چرا صبر نکردي.
مأمورٌ به مطلق است؛ يعنی اول ظهر نماز بر همه واجب است. حال ما نمیتوانيم بگوييم: برای اينکه آب ندارد و يا لباسش نجس است، نماز بر اين واجب نيست؛ برای اينکه خاک برای تیمم دارد و لباس نجس برای اين جايز است، اما عرف به او میگويد: صبر کن. مثال عوامانهی آقای داماد برای همين بود که وقتی آب را به مولی داد و خورد، حالا دوباره بخواهد برايش آب ببرد، فايده ندارد. اما مولی میتواند به او کتک بزند و بگويد: تو که میدانستی يک ساعت ديگر میتوانی آب گوارا برای من تهيه کني، چرا صبر نکردی و آب آلوده و گرم به من دادي؟ لذا «لايجوز البدار تکليفا»، اما «يجوز البِدار وضعاً».
ظاهراً حرف آقای داماد حرف خوبی باشد. ظاهر آيهی «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً»[4] اين است که الان وجدان آب نيست، بنابراين میتوانی با تيمم نماز بخواني. آنکه میگويد: بِدار جايز است، به همين مأمورٌبهای که در قرآن و روايات هست تمسک میکند و آنکه میگويد: جايز نيست، میگويد: عرف میگويد: نه، بايد صبر کنی و اما به قول آقای داماد عرف میگويد: بايد صبر کنی. اما اگر صبر نکرد و حرف عرف و عقل را نشنيد، نمازش باطل نيست و ظاهراً نمیتوان دليلی برای بطلان نماز آورد.
وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ