جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: راه‌های تمیز حقیقت از مجاز
    موضوع درس:
    شماره درس: 10
    تاريخ درس: ۱۳۹۵/۲/۱۱

    متن درس:

    أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.

     

    در حوزه بايد اصول فراوان گفته شود و متأسفانه اصول متروک شده و افت کرده است. يک طلبه‌ای که خارج می‌خواند، بايد يک دوره اصول منقّح، بلکه مستدل در ذهنش باشد. البته ما بايد با تفسير هم سر و کار داشته باشيم و يک دوره تفسير در ذهن ما باشد و از هرکجای قرآن از ما سوال کنند، بتوانيم جواب قانع‌کننده بدهيم. علاوه بر اينها، قرآن نور است «قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِينٌ».[1] اما اين را هم فراموش نکنيد که اصل حوزه و آنچه حضرت امام می‌فرمايند، حوزه‌ی سنتي و فقه جواهري، متوقف بر دو بال است، اگر يک بال يا دو بال نباشد، افت حوزه است و از اين دو بال، يکی فقه سنتی و فقه جواهری است و يکی هم اصول سنتی و اصول جواهری است و همه‌ی ما بايد با اين دو بال پرواز کنيم. اگر اين دو بال نباشد،‌ جداً‌ عزاست و اگر يکی از اين دو بال نباشد، ‌جداً‌ نقص است و حوزه‌ی ما بايد در فقه سنتی و در اصول سنتی کوشا باشد.

    و اما بحث ما راجع به تبادُر، صحت سلب و اطراد بود و مقداری درباره‌ی اينها صحبت کرديم.

    استاد بزرگوار ما، آقای بروجردی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در اين تبادر و صحت حمل و اطراد حرفی دارند؛‌ يعنی تبادر و صحت حمل و اطراد را معنا می‌کنند. آقای بروجردی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در اصول ابتکارهای خوبی داشتند؛ اما بعضی اوقات می‌ديدم که مطالب حضرت امام که به درس ايشان می‌رفتند را در نظر دارند و گفتگو می‌کنند و بعضی اوقات و يا غالب اوقات قبول می‌کنند و انصافاً‌ آقای بروجردی از نظر فقه سنتی و از نظر اصول سنتی ملاّ بودند و ما در اين هفت- هشت سالی که خدمت ايشان بوديم،‌ خيلی از ايشان استفاده کرديم.

    اگر يادتان باشد، ما گفتيم: تبادر و صحت سلب و اطراد يک معنا دارد؛ الاّ‌ اينکه گفتيم: تبادر، مربوط به مفردات، صحت حمل مربوط به جملات و اطراد مربوط به اجناس است و الاّ هر سه يک معنا دارد؛ یعنی موارد تفاوت می‌کند؛ تبادر بايد در مفردات استعمال شود و صحت حمل يا عدم صحت سلب بايد در جملات استعمال شود و اطراد بايد در اجناس و کليات طبيعی استعمال شود. ما مدعی بوديم: در ذهن ما معانی فراوانی موجود است که ما آن معانی را فراموش کرده‌ايم، که به آن ضمير ناآگاه می‌‌گويند و ما می‌توانيم اين ضمير ناآگاه را به واسطه‌ی فکر و به واسطه‌ی بردن لفظ در خزينه‌ی ذهن،‌ پيدا کنيم و به عبارت عرفی، ما می‌توانيم چيزهايی که فراموش کرده‌ايم، يادآور شويم و این اگر راجع به مفردات باشد، به آن تبادر می‌گوييم و اگر راجع به جملات باشد، به آن صحت حمل می‌گوييم و اگر به واسطه‌ی مرکبات و کليات باشد، به آن اطراد می‌گوييم.

    گفتيم: مثلاً نمی‌دانم آيا «زيدٌ اسدٌ» حقيقت است يا نه و فراموش کردهام؛ پس «زيدٌ اسدٌ»‌ را در خزينه‌ی ذهن می‌برم و محمول‌يابی می‌کنم و می‌بينم «زيدٌ ‌اسدٌ» در خزينه‌ی ذهن من نيست؛ بلکه آنچه هست، «زيدٌ کالاسد» از نظر شجاعت است؛ محمول موضوع خودش را پيدا می‌کند، اما مجازاً؛ می‌گويم: معنای مجازی را پيدا کردم. اما گاهی می‌گويم: «زيدٌ ‌عالم» و می‌برم در خزينه‌ی ذهن و در معانی آن را گردش می‌دهم و محمول، موضوع خودش را بدون قرينه پيدا می‌کند و چيزی که يادم رفته، به يادم می‌آيد و می‌گويم: «زيدٌ عالم»‌ حقيقت است و مجاز نيست. مثال‌های امروز مربوط به صحت حمل بود و راجع به تبادر و راجع به کليات هم در جلسه‌ی قبل مثال زدم و صحبت کردم.

    استاد بزرگوار ما، آقای بروجردی، هم تبادر، هم صحت حمل و هم اطراد را به گونه‌ی ديگری معنا می‌کنند؛ ايشان می‌فرمايند: در هرکجا شک داری آيا حقيقت است يا مجاز است، برای موضوع،‌ محمول درست کن؛ به عنوان مثال بگو: «زيدٌ اسدٌ» و ببين ذوق می‌پسندد يا نه؛ يا اينکه بگو: «زيدٌ عالمٌ» يا «عمروٌ عالمٌ» يا «بکرٌ عالمٌ» يا «الاسد عالمٌ» و ببين ذوق اين را می‌پسندد يا نه؛ اگر ذوق پسنديد، بگو: حقيقت است و اگر ذوق عرفی نپسنديد، بگو: مجاز است. ایشان روی اين فرمايش خيلی پافشاری داشتند و نمی‌گفتند؛ اما مدعی ابتکار بودند و می‌گفتند: هم تبادر و هم صحت حمل و هم اطراد، ذوقی است و هرکجا ذوق پسنديد، بگو حقيقت است و هرکجا مگر با قرينه ذوق نپسنديد، بگو: مجاز است.[2] 

    فرمايش ايشان خوب است، اما ايرادی که هست اين است که اين ذوق از کجا پيدا شده است؟ مثلاً آيا يک آدم عادی و بي‌سواد می‌تواند اين کارها را بکند؟ اصلاً آدمی که اسم تبادر و اطراد و صحت حمل را نمی‌داند، نمی‌تواند اين کار را بکند؛ آدمی که حقيقت را از مجاز و مجاز را از حقيقت تميز نمی‌دهد، نمی‌تواند اين کار را بکند. پس اگر نمی‌تواند، اين ذوق بايد يک منشأ داشته باشد و آن منشأ علم اجمالی است. البته نه علم اجمالی اصولی؛ بلکه يعنی علمی که در خزينه‌ی ذهن است و فراموش شده است و به آن علم اجمالی می‌گويند. ما زياد علم اجمالی داريم و علم اجمالی علما و بزرگان صد و علم تفصيلی آنها ده است؛ ما خيلی علم اجمالی داريم. علم اجمالی، يعنی محتاج به فکر است تا تفصيل پيدا شود و به عبارت ديگر محتاج به فکر است تا آنچه يادمان رفته به يادمان بيايد.

    بله، اين ذوق ادبی و ذوق عرفی می‌خواهد؛ اما نه همه‌ی عرف، به معنای اين نيست که از فطريات باشد و مثل تشخيص زن از مرد و مرد از زن و جوان از پير باشد. اينها مربوط به تواتر و اطراد و صحت حمل نيست؛ اما علمياتی که مورد بحث ماست و ما آن را در مقدمات اصول آورديم و می‌خواهيم از مقدمات اصول برويم در فقه و از تبادر، معنا درست کنيم و روی آن معنا فتوا بدهيم. آن وقت تبادر و اطراد و صحت حمل از خواص می‌شود و طلبه، البته طلبه‌ی فکر و طلبه‌ای که با اين حرف‌ها سر و کار دارد و طلبه‌ای که به قول آقای بروجردي، ذوق اين حرف‌ها را دارد.

    اگر حرف مرا بپسنديد، به آقای بروجردی عرض می‌کنيم: آنچه شما فرموديد، با آنچه مشهور می‌گويند، مترادف است. آنها هم می‌گويند: لفظ را ببر در خزينه‌ی ذهن و شما می‌گوييد: حمل کن و او هم می‌گويد: حمل کن در ذهن و رجل را حمل کن بر زيد و عمرو و بکر و خالد و آن وقت اگر می‌بينی همه صادق است و ذوق می‌پسندد؛ يعنی تصديق می‌کند؛ وقتی تصديق کرد، می‌گويد اين رجل، اسم جنس است و به اين اطراد می‌گوييم.

    من خيال می‌کنم- البته با اين شرحی که عرض کردم- فرمايش آقای بروجردی با فرمايش مشهور تفاوتی نداشته باشد، مگر تفاوت لفظی.

    بحث بعدی اين است که مرحوم صاحب قوانين (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) که قوانين کتاب خوبی است و جلد اول و مخصوصاً جلد دوم عالي است، در اول قوانين[3] دو سه صفحه در تميز حقايق از يکديگر صحبت می‌کنند و می‌فرمایند: «اذا دار الامر بين الحقيقة و المجاز»، «اذا دارالامر بين الحقيقة و الاشتراک»، «اذا دارالامر بين الحقيقة و الاضمار»، «اذا دارالامر بين الحقيقة و التخصيص» و «اذا دارالامر بين الحقيقة و التخصص» چه باید گفت؟ ایشان خيلی مفصّل در اين باره صحبت کرده‌اند و ما اشاره‌ای به فرمايش ايشان می‌کنيم و اميدوارم بتوانيم از فرمايش ايشان استفاده کنيم.

    وَصَلَّي اللهُ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد



    [1]. سوره مائده، آیه15

    [2]. نهایة الاصول، تقریر بحث سید حسین بروجردی، حسینعلی منتظری، ص35

    [3]. قوانین الاصول، ابوالقاسم قمی، ج1، ص32

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365