جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: استثناء مایحتاج الله مدیون در پرداخت به دائن
    موضوع درس:
    شماره درس: 304
    تاريخ درس: ۱۳۸۷/۸/۱۳

    متن درس:

      اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

       مشهور در میان اصحاب این است که اگر کسی ورشکت خانه او مستثنی است و کسی که بستانکار است خانه او را نمی‌تواند بگیرد همچنین آن ما یحتاج الیه را هم گفتند مستثنی است. مثل ماشینش لوازم زندگیش، فرشش، یخچالش و امثال اینها گفتند خانه و مایحتاج الیه گفتند اینها مستثنی است و اگر ورنشکسته باشد اینها خارج است، کسی بدهکار به کسی است خانه دارد، آن شخص نمی‌تواند بگوید خانه‌ات را بفروش و قرض من را بده اگر هم ورشکسته باشد حکومت مال او را قسمت می‌کند و گاهی به قول عوام تومانی 5 ريال ، بعضی اوقات تومانی 1 ريال به آنها می‌دهد و بحران را می‌خواباند، گفتند اما خانه‌اش را حاکم شرع نمی‌فروشد، قسمت نمی‌کند همچنین مایحتاج الیه را.

       این مشهور در میان فقها است و ظاهراً در اصل مسئله اختلاف هم نیست روایات فراوانی هم در مسئله هست ما یکی از آن روایتها را بخوانیم ببینیم راجع به فروعاتش چه باید بگوئیم.

        روایتها را مرحوم صاحب وسایل در جلد 13 وسایل ابواب باب 11 چند تا روایت در باب 11 نقل می‌کنند، یکی از آن روایتها این است.

        صحیحه حلبی رویات 1 از باب 11 :

        عن ابی عبدالله (ع) : لاتباع الدار و للجاریه فی الدین، ذلک انه لابد للرجل من ظل یسکنه و خادم یخدمه ، هر کسی یک زیر طاقی باید داشته باشد تویش بنشیند. هر کسی باید خادمی داشته باشد که خدمتش بکند پس اگر کسی مدیون است و ندارد بدهد، خانه‌اش را نمی‌فروشند، آن آقای دائن نمی‌تواند بگوید خانه‌ات را بفروش و همچنین نمی‌تواند بگوید که ماشینت را بفروش.

        این روایت اصل مطلب ما را خوب می‌رساند بلکه یک علتی تویش است که ما از این علت چون علت معمم است، مخصص خیلی حرفها می‌توانیم بزنیم مثل خمر لانه مسکر، لاتشرب الخمر لانه مسکر، گفتند معمم است، مخصص است و چون علت معمم است، علت را جای موضوع می‌گذاریم و هر چه آن عموم علت می‌گوید حکم را روی عموم علت می‌آوریم ما نحن فیه اینطوری است که فرموده لاتباع الدار و للجاریه فی الدین اگر ما بودیم تا اینجا می‌گفتیم خانه و کلفت آن زمان، اینها مستثنی‌اند، و بیشتر از این دیگر نمی‌شود گفت مخصوصاً که حق الناس هم هست اما علت آورده گفته چرا لاتباع ؟ ذلک انه لابد للرجل من ظل یسکنه و خادم یخدمه خب این اگر معمم باشد در مسئله مخصص باشد در مسئله خیلی چیز به ما می‌فهماند و آن این است که نه فرشش را می‌شود فروخت؟ نه ماشینش را می‌شود فروخت ؟ نه.اساس البیتش را می‌شود فروخت؟ نه زیور آلات زنش را به اندازه احتیاج می‌شود فروخت؟ نه و هر چه که مایحتاج الیه باشد، هر چه برای اینکه از دار و خادم تجاوز می‌کند، به عموم علت. از آنطرف هم مخصص است این خانه دارد احتیاج به آن ندارد مثل طلبه است، توی حجره زندگی می‌کند خانه هم دارد خب این مایحتاج الیه نیست باید بفروشد نه یک خانه دارد 1000 متر این ورشکسته‌ایها که این 30 ساله‌ها که این بازیهای هرمی، بازیهای مضاربه‌ای پدر مردم را در کرد. مثل همین قضیه چند وقت قبل راجع به این بازی که کرده بود، حالا اینجا مرادم است این دستگاه دارد حالا ورشکسته این ماشین می‌خواهد؟ بله اما ماشین 100 میلیونی می‌خواهد؟ خب نه . ماشینش را باید بفروشد، یک ماشین پیکان بگیرد، مایحتاج  الیه مگر اینکه راستی دیگر آنوقت خلاف شأن هم نیست، مال مردم خوری کرده می‌روند خانه را می‌فروشند یک آپارتمان می‌گیرند می‌گویند برو توی این آپارتمان بنشین خانه می‌خواهی به اندازه مایحتاج، این خانه به اندازه مایحتاج و اما بگوئیم خانه مستثنی است؟ نه ولو روایت داشتیم که اینجور بود که دار داشت گفته بود که لاتباع الدار و للجاریه این کنیزکها با هم خیلی تفاوت دارند، یکدفعه مثلاً کنیز را تصاحب کرده، خب او زنش است آن هیچ چیز، آن را اصلاً این روایت نمی‌گیرد. اما یکدفعه زنش نیست اما حالا می‌توانند با همین جاریه، 4-3 تا جاریه (بگیرند) لاتباع الدار، خانه 100 متری را می‌توانند 5-4 تا خانه کنند، اگر ما بودیم و این ممکن بود کسی بگوید که لاتباع الدار برای جاریه اما علت دارد، ذلک انه لابد للرجل من ظل یسکنه و خادم یخدمه، بنابراین خانه 1000 متری را باید بفروشد باید خانه‌اش را بفروشد، یک آپارتمان برایش بگیرد. ماشینش را بفروشد، یک ماشین معمولی برایش بگیرد معمولاً این ورشکسته‌ها یک آدمهای عقده‌ای هم هستند، قالیهای ابریشمی، چه دستگاهی، همه اینها را باید بفروشد دین مردم مقدم بر همه چیز.

        بنابراین اینکه مشهور شده و این حرفهای ما زده شده مشهور شده خانه مستثنی است و بعضی اوقات هم می‌بینیم که این ورشکسته مال مردم را خورده و توی خانه 3-2 میلیاردی هم نشسته می‌گوید خانه مستثنی است، نمی‌شود گفت دیگر ،این عموم علت می‌گوید نمی‌شود گفت، این خصوص علت می‌گوید نمی‌شود گفت.

        آنچه می‌شود این است، مایحتاج الیه مستثنی است. خانه باشد یا غیر خانه، خب این حرفها را تا اینجا می‌شود زد، آنکه مشکل می‌شود قضیه این است مغازه‌اش را می‌شود فروخت یا نه ؟ برای اینکه مایحتاج الیه است. از جهتی بگوئیم می‌شود چون سرمایه است، لوازم نیست مثل خمس است، خمس که می‌خواهند می‌گویند موونه را خارج کن مؤونه را فقها معنا می‌کنند مثل خانه و لوازم زندگی اما مغازه چه؟ می‌گویند نه، این لوازم زندگی نیست، لوازم سرمایه است، سرمایه خمس دارد لذا این آقا حالا ورشکسته آیا می‌شود گفت یا نه ؟ بگوئیم عموم علت می‌گوید آری اما آن حرف می‌آید مثلاً مغازه‌اش 100 میلیون قیمتش است یک مغازه مختصر برایش می‌گیرند مغازه را می‌فروشند یک مغازه مختصر به اندازه لازم زندگیش برایش تهیه می‌کنند این طوری نیست بگوئیم که محتاج بود. سرمایه دارد سرمایه نداشته باشد باید برود توی خانه بنشیند دق کند بمیرد. حالا سرمایه‌اش را می‌گیرند یا نه ؟ عموم علت می‌گوید آری. آنکه گفتیم خصوص علت هم هست بگوئیم این حالا یک میلیارد سرمایه دارد، تاجر بوده انداخته توی کسب اینها دیگر نه، به اندازه اینکه برای زن و بچه‌اش یک چیزی تهیه کند دیگر. مثل سایر مردم، مثل دیان بدبختی که گول می‌خورند می‌دهند به این مضاربه ایها و پدر خود و دیگران را درمی‌آورند، بگوئیم که مغازه را می‌گیرد، سرمایه را هم می‌گیرد، این معممش، اما از آن طرف هم مخصص دارد، مخصص مایحتاج الیه است بنابراین مغازه‌اش فروخته می‌شود این معمولی بتواند کار بکند مثل دیگران برای زن و بچه‌اش، سرمایه هم به همان اندازه که اگر این سرمایه را نداشته باشد باید برود توی خانه بنشیند، خب اینهم خوب است نگفتند فقها، فقها هم مخصصش را نفرمودند، هم معممش را نفرموند، اما شما هم معممش را بفرمائید هم مخصصش را بفرمائید. خانه 1000 متری را از او بگیرید، یک خانه معمولی به او بدهید سرمایه هم به او بدهید به اندازه متعارف آن معممش آن هم مخصصش برای اینکه لفظ مایحتاج الیه را موضوع قرار بدهیم، موضوع برای حکم، این لاتباع موضوعش چیست ؟ مایحتاج الیه.

        خب همین است که روایت دارد، روایت گفت این دارد اما خانه‌اش مقدم بر دین است لذا این حرف من خیلی خوب است، رویش حرف نزنید بگوئید بارک الله، حالا فقها نگفتند بگوئید ما می‌گوئیم خیلی حرف خوبی است دیگر برای اینکه 3-2 تا روایت داریم که این لفظ مایحتاج الیه تویش آمده و ذلک هم دارد، لاتباع لانه، لذا چونکه لانه دارد، شما این لانه را موضوع قرار بدهید برای حکم و اینجور بگوئید که لاتباع فی الدین مایحتاج الیه، آنوقت خانه 1000 متری را استثناء می‌کنید، می‌گوئید باید بفروشد. سرمایه معمولی را داخل می‌کنید هم معمم می‌شود هم مخصص، مغازه معمولی را می‌گوئید به او بدهید اما فرشهای نامربوط تجمل گرائیش را می‌گوئیم می‌گیریم و این ورشکسته ، دیگر حالا ورشکسته بدتر نشود، چنانچه حاکم امر می‌کند برو کار کن حسابی اگر بخواهد تنبلی کند توی سرش می‌زند، کار برایش تهیه می‌کند، می‌گوید برو کار کن دین مردم را بده.

        و اما اینکه حالا مال مردم را خورده است و می‌گوید هیچ چیز هم ندارم و هیچ، مالش را ندارد که مصادره بکند برای اینکه بد بوده چه کار بکند، خانه و لوازم زندگی هم مستثناست، توی خانه نشسته مال مردم را می‌خورد، خیلی هم خوشحال است برای اینکه بعنوان ورشکستگی مال مردم را خورده، نمی‌شود اینها را گفت آنچه می‌شود گفت من خیال می‌کنم همین است که این آقا که ورشکسته مایحتاج الیه او استثناست و اما مابقی گاهی مخصص می‌شود از خانه بروید به مغازه معمم می‌شود، گاهی مخصص می‌شود، خانه را از او بگیرید، فرشهای تجمل را از او بگیرید خوب می‌شود دیگر. ماشین را به او بدهید اما ماشینی که 170 میلیون قیمتش است و از خارج آوردند، را از او بگیرید، بگوئید خیلی خوب یک پیکان به تو می‌دهیم برو و بیا این راجع به این مطلب، روایت هم گفته چه کار کند، خانه را گفته علت هم برایش آورده برای اینکه ما توی علتش حرف بزنیم، این یک مسئله که این معمم و مخصص را فراموش نکنید و ظاهراً باید بگوئیم اشکال ندارد.

        یک مسئله دیگر اینکه گفتند اگر این مرد، دیگر خانه را می‌گیرند، می‌دهد به دیان، ورشکسته خانه مستثنی است، خانه را از او نمی‌گیرند، لوازم زندگی‌اش مستثنی است از او نمی‌گیرند، حالا این دق کرد و مرد، می‌گویند تا مرد دیگر خانه‌اش را مصادره می‌کنند این مشهور در میان فقها شده حالا چرا خانه‌اش را مصادره می‌کنند؟ گفتند برای اینکه من بعد وصیت اوصی بها او دین، خب می‌گوئیم این مرده، دینش را باید ادا کرد می‌شود گفت؟ برای اینکه خب این حالا مرد، این مایحتاج الیه که شما می‌گوئید از دین مستثنی است این چرا نباشد؟ این هنوز هست یعنی الان این دینی دارد که خانه از آن مستثنی است خب حالا هم که مرده، ورثه دین را بدهند، کدام دین را بدهند؟ دینی که خانه از آن مستثنی است. ما به چه دلیل بگوئیم که دین دیگر مطلق شد، اگر زنده باشد دین تخصیص می‌خورد، من بعد وصیت یوصی بها او دین درزنده بودن خودش لاتباع الدار حالا که مرده تباع الدار برای اینکه دین است می‌گوئیم آن دینی باید داده باشد که خانه نه، آن دینی باید داده شود که مایحتاج الیه از آن استثناء می‌شود، خب این مایحتاج الیه الان هست. دین منهای مایحتاج الیه این از او منتقل می‌شود یه این بعد من وصیت یوصی بها او دین اینطوری است که شما می‌خواهید مال را تقسیم بکیند دیگر لذا اینطور می‌شود دین ما لایحتاج الیه اما اگر دین اینطور می‌شد مایحتاج الیه شد همان منتقل می‌شود به ورثه، همینجوری که اگر زنده بود دین خانه از آن مستثنی بود، حالا هم که مرده ورثه چه چیزی را باید بدهند؟ الان در زنده بودن این چه چیزی بدهکاراست؟ دین مالا یحتاج الیه حالا مرده، چه منتقل شده که ورثه باید بدهند؟ دین مالایحتاج الیه. خانه آنوقت مستثنی بوده حالا هم مستثنی است. اگر مطلق دین منتقل شود من بعد وصیت یوصی بها او دین حرف خوبی است، باز هم اشکال تویش است که عرض می‌کنم اما این لاتباع الدار می‌خورد به من بعد وصیت یوصی بها او دین، همینطور که می‌خورد به اصل آن کسی که ورشکسته و مقروض است، به او می‌گویند که این آقا دین دارد اما خانه‌اش مستثنی است خب حالا هم که مرده همین را می‌گویند می‌گویند این دین دارد اما خانه‌اش مستثنی است.

        این یک مسئله است، یک مسئله دیگر هم چه فرقی می‌کند بین دائن وزن و بچه‌اش؟ این زن و بچه هم خانه مایحتا الیه شان است خب وقتی مایحتاج الیه‌شان باشد همینطور که راجع به آن مدیون می‌گوئید مستثنی است، ما هم راجع به اهل بیت او می‌گوئیم مستثنی است. برای اینکه الان ورثه می‌خواهد چه کار کنند؟ می‌خواهند دین ادا بکنند، مطلق دین را باید ادا کنند یا دین مالایحتاج الیه را؟ خب الان این ورثه به ذمه‌شان آمده دین را بدهند، هیچ چیز نیست. المفلس فی امان الله خانه هست، خانه که من بعد وصیت یوصی بها او دین نمی‌گرفتش، یعنی به عبارت دیگر این ورثه مدیونند، حالا که مدیونند په باید بدهند؟ چیزی که محتاج الیه نباشد. لذا یا آن حرف اول من را بگوئید که من بعد وصیت یوصی بها او دین تخصیص خورده، این تخصیص هست تا آخر یا حرف دوم من را بگوئید اینکه این ورثه شدند مدیون،حالا که ورثه مدیون شدند، چه باید بدهد؟ آن چیزی که محتاج الیه نیست، آن چیزی که محتاج الیه هست چه؟ ورثه نباید بدهد.

        علی الظاهر این مسئله اینجور که من عرض می‌کنم خوب است.

        مسئله آخر ما راجع به این، اینکه این تکلیفی است یا وضعی؟ یعنی مثلاً این مدیون زیر بار نمی‌رود، می‌رود خانه‌اش را می‌فروشد، زن و بچه‌اش را توی پارک می‌برد، می‌رود دین مردم را می‌دهد، این بیع صحیح است یا نه؟ اگر بگوئید وضعی است، لاتباع یعنی بیع باطل است و اما اگر بگوئید تکلییفی است وقتی تکلیفی باشد، تا آن اندازه می‌تواند کار کند که خلاف امتنان نباشد، این آقا زیر بار نمی‌رود می‌گوید من حاضر نیستم مدیون کسی باشم، خانه‌ام را می‌فروشم می‌دهم به آن آقا باید بگوئیم بیع صحیح است دیگر، نمی‌توانیم بگوئیم بیع باطل است. آن آقا می‌تواند بگیرد یا نه ؟ خب بله می‌تواند بگیرد. حرام است طلبکاری کند اما حالا پول را به او می‌دهند، حرام است بگیرد؟ علی الظاهر باید بگوئیم نه، لذا این لاتباع را باید بگوئیم تکلیفی است نه وضعی، آن دیان حق ندارند تکلیفاً بگویند خانه‌ات را بفروش به اینهم واجب نیست خانه‌اش را بفروشد اما حالا اگر خودش خانه را فروخت و این منت را نخواست از خدا، این منت را نخواست از اسلام، خانه‌اش را فروخت پولش کرد داد به بستانکار، بگوئیم بیع باطل است نمی‌شود، بگوئیم آنهم حرام است بگیرد نمی‌شود، برمی‌گردد به لاتباع، تکلیفی است نه وضعی. نفرمودند ، اما شما بفرمائید.

        تا اینجا این قضیه آقای بجنوردی و 7 جلدشان تمام شد، الحمدلله در این 2 سال ما توانستیم در این قواعد الفقهیه بیش از 60 قاعده بگوئیم ، حالا 3-2 چیز اینجا هست که گفته نشده در باب دین بگوئیم یک قواعد دیگر هم هست، خسته شدیم خیلی اما یکی از فضلا یک قاعده درء را نوشته، خیلی عالی نوشته، بارک الله از او تشکر می‌کنم. خیلی خوب نوشته و این قاعده خوبی است، حالا قاعده درء هم 2 – 1 روز درباره‌اش صحبت کنیم آنوقت اگر بخواهید آقای بجنوردی خیلی از قواعدی که قواعدالفقهیه نیست آورده مثل همین چیزهایی که در آخر گفتیم، منجمله دین، و بعضی از قواعد را آقای بجنوردی نیاورده، نمی‌دانم چه جوری است، مثلاً قاعده اجتهاد را نیاورده قاعده تعادل و تراجیح را نیاورده در حالیکه اینها بالاترین قواعد الفقهیه‌اند مخصوصاً قاعده تعادل و تراجیح خیلی قواعد هست، حالا برای احترام این جلسه برای احترام این آقای ملائی که این قاعده درء را نوشته و داده به من، من احترام می‌گذارم به شما، به مجلس، به شما فضلا این قاعده درء را 3-2 روز درباره‌اش صحبت می‌کنیم، تصمیم بگیرید اگر بخواهید 1 سال دیگر قواعد الفقهیه بگوئیم باز هم بگوئیم، اگر نمی‌خواهید دیگر انشاءالله 3-2 روز دیگر برویم اول اصول، سر کارمان و سر اصولمان، باز هم تصمیم مال شماست.

    والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365