جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: ادامه مسائل باب حق الشفعه
    موضوع درس:
    شماره درس: 282
    تاريخ درس: ۱۳۸۷/۵/۲۹

    متن درس:

        اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

        فرع مهمی که مبتلا به هم هست اینکه اگر کسی که حق الشفعه دارد می‌خواهد به قیمت کم بخرد، یا به قیمت عادلانه اما کسی که جلو آمده و می‌خواهد به قیمت بالا بخرد، یا به قیمت عادلانه و اگر حق الشفعه را حساب کنیم به بایع ضرر می‌خورد، اگر حق الشفعه را حساب بکنیم به مشتری ضرر می‌خورد، کدام یک از اینها مقدم است، آیا می‌توانیم به واسطه این ضرر حق الشفعه را از کار بیندازیم یا نه؟

        قاعده اقتضا می‌کند که 2 تا ضرر جلو آمده، یکی ضرر برای مشتری که حق الشفعه را اعمال نکند، یکی ضرر برای بایع که حق الشفعه اعمال بشود اگر حق الشفعه را اعمال بکند مثلاً خانه یک میلیون قیمتش است و مشتری پیدا شده که 2 میلیون می‌خرد. حالا بگوئیم این حق مشتری است و باید بدهد به شریکش به یک میلیون تومان خب آن یک میلیون تومان ضرر می‌کند اما اگر بگوئیم حق الشفعه را اعمال نکن، دیگر خواه ناخواه اعمال نمی‌شود و 2 میلیون او استفاده می‌کند اما این آقا حق الشفعه‌اش از بین می‌رود. کدامیک از اینها مقدم است؟ یکی می‌گوید بیا بخر، یکی فروخته می‌تواند معامله را فسخ کند درهر دو صورت می‌شود آنهم فرقی نمی‌کند، یکبار این فرضی که من الان کردم، آنجاست که هنوز نفروخته، خب حق شفعه دارد دیگر یعنی 2 برادر هستند و یکی 3 دانگ خانه دارند، یکی از برادرها می‌خواهد خانه را بفروشد حق الشفعه آن برادر می‌گوید نمی‌توانی بفروشی، تا من می‌خرم نمی‌شود برای فروش بدهی، یکدفعه هم برادرش بدون اینکه به برادر بگوید رفته و فروخته این آقا وقتی متوجه شد که خانه را فروخته بود، این می‌تواند معامله را بهم بزند- حق الشفعه خیار است- و آنجا را به قیمت عادلانه بخرد، لذا آن اصل حق الشفعه است، حالا مسئله ما این است که این به 2 میلیون فروخته در حالیکه قیمتش یک میلیون بوده اما شیرین بوده، آن آقا احتیاج داشته می‌خواسته و به 2 میلیون خریده است، حالا الان این معامله را بهم می‌زند این می‌خواهد به یک میلیون بخرد، برای اینکه قیمتش یک میلیون بیشتر نیست می‌تواند یا نه؟ یا هنوز نفروخته می‌آید و می‌گوید برادر این خانه را می‌خواهم بفروشم، 2 میلیون مشتری دارد، تو می‌خری یا نه؟ این می‌بیند اینجا قیمتش 2 میلیون نیست او بیخود می‌خواهد 2 میلیون بخرد، یا این اصلاً توی سر (مال) می‌زند و می‌گوید من اصلاً 500 تومان می‌خرم، 2 میلیون نمی‌خرم، آیا حق الشفعه از بین می‌رود یا نه؟

        در حقیقت تقابل 2 ضرر است، اگر ما بگوئیم حق الشفعه هست، ضرر به بایع می‌خورد اگر بگوئیم حق الشفعه نیست، ضرر به مشتری می‌خورد، کدامیک از این ضررها مقدم است؟ آیا می‌شود گفت حق الشفعه مقدم بر ضرری است که به بایع وارد می‌شود؟ مخصوصاً آنجا که آن مشتری که حق الشفعه ندارد بیشتر می‌خرد بگوئیم حق الشفعه او از بین نمی‌رود برای اینکه قیمت عادله یک میلیون است و او هم یک میلیون می‌خواهد بخرد و حالا آن یک میلیون ضرر نیست بلکه عدم نفع است و چون عدم نفع است با حق الشفعه نمی‌تواند عرض اندام بکند، آیا می‌شود گفت؟ یا اینکه بگوئیم حق الشفعه در اینجا تقابل 2 ضرر است، اگر این خانه را به این حق الشفعه‌ای ندهد، به او ضرر می‌خورد، برای اینکه ما اصلاً روی قاعده ضرر جلو آمدیم و از نظر روایات گفتیم حق الشفع روی قاعده لاضرر و لاضرر است. خب این ضرر است، اما از آنطرف هم این (شخص) الان مشتری پیدا کرده 2 میلیون و این آقا 2 میلیون نمی‌خرد و این هم نیست و به راستی هم 2 میلیون قیمتش نیست، اما الان این 2 میلیون پیدا می‌کند، خب این 2 میلیون را از دستش ببریم، عدم نفع است و به راستی ضرر است دیگر یعنی خانه‌ای که 2 میلیون می‌خرند او به یک میلیون بفروشد، ضرر است. حالا ضرر را ضرر عرفی بگیرید، بگوئید عدم نفع اما بالاخره ضرر عرفی است دوران امر بین 2 ضرر، دیگر خواه ناخواه هیچکدام نمی‌توانند کار کنند، قاعده لاضرر می‌گوید حق الشفعه دارد، قاعده لاضرر راجع به او می‌گوید مالش است می‌تواند 2 میلیون تومان بفروشد، بگذارید بفروشد، آن قاعده لاضرر، با این قاعده لاضرر با هم تعارض می‌کنند. حق الشفعه این است که اگر می‌خواهد این خانه را بفروشد تا شریکش می‌خواهد نمی‌تواند به دیگری بفروشد، حتی اگر فروخت، شریکش می‌تواند برود فسخ معامله کند، خب حق الشفعه است، حالا در این حق الشفعه گاهی ضرر واقع می‌شود. خانه را 2 میلیون می‌خرند، قیمتش یک میلیون است یا این آقا می‌خواهد یک میلیون بخرد خب حق الشفعه نداشته باشد ضرر است، حق الشفعه داشته باشد ضرر برای اوست، برای اینکه بالاخره 2 میلیون از دستش می‌رود، یا یک میلیون از دستش می‌رود تقدم احدهما بر دیگری هم وجهی ندارد مگر اینکه کسی بگوید اینطرف ضرر است، آنطرف عدم نفع است که انصافاً این را هم نمی‌شود گفت، اینطرف هم عدم نفع است. خب حالا که دو طرف با هم تعارض کردند تساقط می‌کنند وقتی تساقط کردند، قاعده الناس مسلطون علی اموالهم می‌گوید حق الشفعه نیست و این می‌تواند بفروشد به 2 میلیون مگر اینکه کسی که حق الشفعه دارد بگوید هر چه دیگران خریدند می‌خرم. آنوقت دیگر درست می‌شود اما اینکه حق الشفعه دارد بگوید کمتر می‌خرم یا به قیمت روز می‌خرم و این بتواند به 2 برابر قیمت بفروشد این بتواند به آنچه او می‌گوید، 2 برابر بفروشد علی الظاهر حق الشفعه را اینجا نمی‌توانیم بگوئیم. حق الشفعه آنجاست که ضرر برای بایع نداشته باشد می‌گویند آقا تو که می ‌خواهی خانه‌ات را بفروشی خب برای آقا بده برای اینکه ممکن است کسی در این خانه بیاید و موی دماغ باشد و ضرر به این آقا بزند، خب خانه را به این بده، آن آقا می‌تواند جواب بدهد که من حاضرم بدهم اما او 2 میلیون می‌خرد، این هم 2 میلیون بخرد تا بدهم. اما او 2 میلیون می‌خرد، این بخواهد یک میلیون بخرد، این برای من ضرر است خب چرا این کار را بکنم؟ می‌بینیم عرف می‌پسندد و می‌شود تعارض ضررین که تساقط می‌کند و خواه ناخواه باید بگوئیم عمومات مثل الناس مسلطون علی اموالهم می‌گوید این می‌تواند بفروشد و حق الشفعه او هم با تعارض قاعده لاضرر ساقط می‌شود و از بین می‌‌‌‌رود. این هم از این مسئله.

        مسئله دیگر اینکه آیا این حق الشفعه به ارث می‌رسد یا نه؟ خب این در ما نحن فیه تقریباً مسئله دو در دو برابر با چهار است این ارث نیست، خانه از 2 نفر بوده حالا مردند و خانه به اولادشان رسیده خب خانه حق الشفعه بوده حالا هم حق الشفعه هست الا اینکه یکجا گیر می‌کنیم و آن این است که 2 برادر بودند و یکی 3 دانگ خانه داشتند حق الشفعه مال هر دوتایشان بود اما حالا 4 تا شدند و حق الشفعه دیگر نیست آیا می‌شود این را گفت؟ مشهور میان فقها و حتی صاحب جواهر مسئله را باز نکردند، یک قاعده کلی فرموده و آن اینکه حق الشفعه به ارث می‌رسد مثل سایر عقود خب حرف خوبی است اما اگر این حق الشفعه سالبه به انتفاء موضوع شود چه؟ اگر این خانه مال 2 نفر باشد و این 2 نفر مردند و هر کدام یک اولاد دارند دوباره 3 دانگ این خانه مال این است و 3 دانگ مال اوست و حق الشفعه هست دیگر اسم ارث را هم نیاورید و نگوئید به ارث می‌رسد بگوئید این حق الشفعه دارد مثل کجا؟ یک خانه 6 دانگ را 3 دانگش را کسی خرید و شریک شده به مجرد اینکه شریک شد حق الشفعه می‌آید اگر او می‌خواهد 3 دانگ را بفروشد باید به این بفروشد و اگر این بخواهد بفروشد باید به او بفروشد حق الشفعه ایجاد می‌شود، اول نبود، حالا آمد. در مسئله ما هم همین است اگر 2 برادر خانه‌ای را شریک هستند، هر کدام حق الشفعه دارند حالا این برادر مرد و یک بچه دارد، حق الشفعه دارد. نه ارث به او رسیده خانه به او رسیده و لازمه خانه به او رسیدن حق الشفعه است. اگر هم دو برادر مردند و هر کدام یک اولاد دارند، آن 2 نفره حق الشفعه دارند، نه اینکه به آنها ارث می‌رسد، خانه به آنها ارث می‌رسد و حق الشفعه دارند. و اگر خانه را قبل از اینکه اعمال حق الشفعه شود به کسی فروخت و از این دو نفر یکی مرد که حق الشفعه داشت وقتی که خانه را فروخت این دو نفر می‌توانند بروند و فکش کنند، حالا اگر مرد، بچه‌اش بخواهد بنا به قاعده حق الشفعه فکش بکند می‌تواند، چرا؟ نه از جهت اینکه ارث رسیده از جهت اینکه خودش مالک است وقتی مالک است حق الشفعه دارد، مثل آنجا که خانه مال کسی است 6 دانگ خانه دارد و 3 دانگش را به کسی فروخت اول حق الشفعه نبود الان حق الشفعه برای هر دو پیدا شد هر کدام بخواهند بفروشند نمی‌توانند الا با اجازه یکی دیگر، این حق الشفعه نبود، حالا پیدا شد مسئله ما هم همین است اینکه مشهور میان فقها شده که حق الشفعه به ارث می‌رسد می‌گوئیم آقا به ارث نمی‌رسد برای اینکه اگر پدرش مرد، این پسر با عمو هر دو حق الشفعه دارند، چنانچه اگر 2 برادر مردند، 2 پسر دارند، این 2 پسر با هم حق الشفعه دارند اول حق الشفعه نداشتند چون ملک نداشتند حالا حق الشفعه دارند چون ملک دارند.

        2 برادر یک ملک دارند و مردند به مشاع به ارث می‌رسد یعنی یک خانه مال 2 برادر بود مشاعی، یکی از برادرها مرد، حالا چه به این پسر برادر می‌رسد؟ 3 دانگ مشاع، لذا وقتی 3 دانگ مشاع به او به ارث رسید حق الشفعه جلو می‌آید اول حق الشفعه نداشت چون اصلاً ملک نداشت حالا حق الشفعه دارد چون ملک مشاع دارد. چنانچه اگر این برادر 2 پسر داشته باشد، یک خانه بین 2تایشان مشاع بود، حالا یکی از برادرها مرد و آن برادر 2 پسر دارد، این ملک می‌شود 3 نفره، 3 دانگ مشاع مال عمو، یکی یک دانگ مشاع برای پسرها، حق الشفعه سالبه به انتفاء موضوع می‌شود برای اینکه دیروز خواندیم حق الشفعه آنجاست که 2 نفر باشند، اگر 3 نفر شدند حق الشفعه نیست خب ما نحن فیه حق الشفعه نیست، نه اینکه به ارث می‌رسد، یا به ارث نمی‌رسد، آن اصلاً بحث ما نیست اصلاً نمی‌شود ما اینجا ارث درست کنیم، این حق الحجاره نیست که ما بگوئیم به ارث می‌رسد، مابقی حقوق همه، (مثل اینکه) این آقا یک حقی دارد مرده، مثل آنجاست که عینی دارد، همینطور که آن عین به ارث می‌رسد، حق هم به ارث می‌رسد و حق السبق هم به ارث می‌رسد حالا الا اینکه حق السبق سالبه به انتفاء موضوع باشد، آن حرف دیگری است ، مثل حق الحجاره، مثل این حقوقی که برای این ده (است) اهل ده حقی روی بیابانی دارند که مقدم بر دیگران هستند و می‌توانند دیگران را رد بکنند، نیاید بوته بگیرد، نیاید علف بچراند، حریم، یا حق الحجاره ،جایی را تحجیر کرده که خانه بسازد، حالا مرد خب معلوم است حالا که مرد، این حق به پسر می‌رسد آنجا هم، همانطور که حق الحریم برای همه بود، الان هم نسل بعد النسل برای همه هست همه حقوق اینطوری است الا تکلیفی باشد که عرض می‌کنم حقوق مربوط به معاملات- یعنی احکام وضعیه- مسلم است مثل عین می‌بیند همینطور که عین به ارث می‌ رسد، حق هم به ارث می‌رسد حتی بالاتر از اینها خانه را که اجاره داده به ارث می‌رسد، ما نحن فیه مثل اینکه فقها فرض کردند که این حق الشفعه مثل حق الرهانه است، همانطور که او به ارث می‌رسد، این هم به ارث می‌رسد، اما توجه به اشکال من نکردند که آنوقتی که 2 نفر این خانه را شریکی داشتند، حالا که 2 نفر حق شریکی داشتند، حالا این مرد، این خانه به این 2 نفر منتقل شد، ارث نمی‌رسد، 2 نفر شریکند و حق الشفعه پیدا می‌کنند نه اینکه ملک به ارث رسیده حق الشفعه هم به ارث رسیده، حالا ولو کسی بگوید اصلاً حقوق قابل ارث نیست دراینجا حتماً باید بگوید که این بچه‌ها که از این  2برادرند، حق الشفعه دارند نه اینکه حق الشفعه به ارث رسیده باشد، مالک این زمین مشترکاً شدند و وقتی مالک زمین مشترکاً باشند حق الشفعه دارند، چنانچه اگر این بچه‌ها تک نباشند، این 2 برادر یک خانه دارند و این 2 برادر مردند و حالا و ارثها 4 تا شدند، دیگر حق الشفعه نیست چرا؟ برای اینکه سالبه به انتفاء موضوع است ،آنوقت حق الشفعه بود که  2 نفر بودند حالا 4 نفرند حق الشفعه نیست.

        دیروز گفتیم که حق الشفعه منحصر به 2 نفر است، لذا اگر ملک مال 3 نفر باشد دیگر حق الشفعه نیست، حالا الان ملک به ارث رسیده به 4 نفر دیگر حق الشفعه نیست وقتی می‌توانیم فرض کنیم که این برادر تک فرزند داشته باشد و بمیرد ملکش به فرزند برسد و بین برادرزاده و عمو حق الشفعه پیدا شود، به ارث نه حق الشفعه پیدا شود اما اگر این برادر که مرد، 2 فرزند داشته باشد 3 دانگ مشاع به او برسد، اینطور می‌شود که این خانه 3 نفره می‌شود 3 دانگ مشاع برای عمو و یکی 5/1 دانگ مشاع مال بچه‌ها، حق الشفعه سالبه به انتفاء موضوع می‌شود. حق الشفعه آنجاست که بیش از 2 نفر نباشند آنوقتی که او مالک بود اوست وقتی که بمیرد، این است می‌خواهد ما بگوئیم حق منتقل به ورثه می‌شود می‌خواهد بگوئیم حق منتقل به ورثه نمی‌شود و سالبه به انتفاء موضوع است. اگر ارث جلو آمد حق الشفعه سالبه به انتفاء موضوع است نه اینکه به ارث نمی‌رسد، نه این 2 برادر حق الشفعه داشتند برای اینکه مالک بودند یکی از برادرها مرد، تک فرزند دارد، این تک فرزند مالک 3 دانگ مشاع است، حق الشفعه پیدا می‌شود یعنی بعد از آنکه مالک شد حق الشفع پیدا می‌شود، نه اینکه حق الشفعه به ارث برسد، چنانچه 2 برادر مردند و هر دو تایشان تک فرزند دارند، حق الشفعه پیدا می‌شود نه اینکه ملک می‌رسد حق الشفعه هم می‌رسد، نه ولو ما قائل باشیم هیچکدام از حقوق به ارث نمی‌رسند، اینجا قائلیم اگر تک فرزند شد به ارث می‌رسد اگر قائل باشیم همه حقوق به ارث می‌رسد، اینجا می‌گوئیم که اصلاً ارث  معنا ندارد برای اینکه ملک به ارث می‌رسد، اگر ملک به ارث رسید، اگر تک فرزند باشند حق الشفعه دارند اگر تک فرزند نباشند حق الشفعه ندارند.

        خب این مسئله تمام شد، باز مسئله دیگری جلو آوردند مثل همین مسئله حق الشفعه و آن مسائل قبلی که کتاب الوصیه را جلو آوردند که الوصیه حق مسلم، این مسئله خب یک کتاب وصیت است اما 10 -8 مسئله خیلی ارزنده و مسئله روز است یکی از آن مسائل منجزات مریض است، که این مسئله منجزات مریض در فقه ما خیلی مسئله مهمی است، آنوقت که می‌خواستند جواز اجتهاد به کسی بدهند، این مسئله منجزات مریض را به او می‌دادند و می‌گفتند از این یک جزوه بنویس و بیاور، اگر درست نوشتی مجتهدی و گرنه، نه این مسئله مشکلی است و یکی از این 10 -8 مسئله، مسئله منجزات مریض است لذا کتاب وصیت را نه، اما 10 -8 مسئله خوب از کتاب وصیت انتخاب می‌کنیم و هفته آخر درباره‌اش بحث می‌کنیم انشاءالله.

    وصلی الله علی محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365