جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: تعذر درپرداخت ثمن یا مثمن
    موضوع درس:
    شماره درس: 257
    تاريخ درس: ۱۳۸۷/۳/۲۶

    متن درس:

        اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

        امروز مسأله اصولمان هم، یک مسأله بغرنجی است و آن مسأله این است که فرمودند یک از قواعد، قاعده این است که اگر کسی معذور شد از دادن ثمن یا مثمن، گفتند بیع باطل می‌شود، گفتند همه معاملات همین است . " بطلان العقود بالتعذر الوفاء به" اگر به عقد نتوانست عمل کند دیگر عقد خود به خود باطل می‌شود مثال هم زدند که خانه را به 100 میلیون تومان فروخت، باید خانه را تحویل بدهد . مستأجر ـ مثل حالا که زیاد است ـ می‌گوید من بیرون نمی‌روم، متأسفانه دادگاه هم بیرونش نمی‌کند می‌گوید حق دارد در این خانه تا هر وقت می خواهد بنشیند گفتند این عقد باطل می‌شود یا مثلاً خانه را به 100 میلیون تومان خرید ( ولی ) 100 میلیون تومان را نمی‌تواند بدهد . تعذر ثمن ( دارد ) اول پولدار بود، حالا تا آمد پول را بدهد ورشکسته شده، حالا هیچ چیزی ندارد و خانه را نمی‌تواند بدهد، گفتند که معامله باطل می‌شود .

        باغش را اجاره داد بریا تملیک منفعت، حالا اجاره هم از عقود لازمه است. مثلاً پولش را هم گرفت، حالا باغ را پلمپ کردند و دیگر نمی‌تواند تحویل مستأجر بدهد . گفتند معامله باطل می‌شود تا به آخر، گفتند هر معامله‌ای بیع باشد یا اجاره، صلح باشد یا حتی هبه و هر معامله، چه معاملات لازم چه معاملات جایز " کل عقد " که نتواند به عقد وفا بکند، گفتند عقد باطل است. حالا ما قبل از آنکه ادله چهارگانه آنها را بگوییم این فرمایش آقایان در اینجا منافات با فرمایششان در باب خیارات دارد. همه گفتند آن کسانی که مثل مرحوم شیخ انصاری 7 خیار شمرده یا مثل مرحوم شهید در شرح لمعه 14 خیار شمرده، همه اینها گفتند یکی از خیارات تعذر ثمن یا مثمن است، گفتند معامله صحیح است، همین مثالهای اینجا را که تعذر مثمن یا تعذر ثمن است، گفتند که طرف مقابل خیار دارد معامله را بهم بزند، یعنی معامله صحیح است اما می‌تواند معامله را بهم بزند . لذا خانه را فروخته به 100 میلیون تومان، 100 میلیون را هم گرفته، ولی مستأجر بیرون نمی‌رود و او نمی‌تواند خانه را تحویل بدهد، گفتند که این ( شخص خریدار ) خیار دارد نگفتند معامله باطل است ، گفتند این ( خریدار ) می‌تواند معامله را بهم بزند، خیار تعذر مثمن نداریم کسی خیار تعذر مثمن نگوید، اینجا می‌گویند معامله باطل است، آنجا می‌گویند خیار تعذر مثمن باز مثال به اجاره زدند، همین مثال من گفتند که باغ را اجاره داد، اما حالا آب باغ را گرفت، اصلاً تخریب شد، نابود شد، گفتند این آقا خیار دارد، خیار چه؟ تعذر مورد اجاره و هیچکس آنجا نگفته که معامله باطل است، گفتند معامله صحیح است اما این آقا خیار دارد که ما آنجا گفتیم خیار دارد و می‌تواند بگوید معامله را بهم نمی‌زنم که پولم را بدهی اما جبران خسارت کن، آقایان در خیار عیب می‌گویند و ما در همه خیارات این حرف را می‌زنیم . می‌گوییم در همه خیارات آنکه خیار دارد، مخیر بین 2 چیز است یا معامله را بهم بزند، یا جبران خسارت لذا در مانحن فیه خیار تعذر ثمن، خیار تعذر مثمن، معامله صحیح است ولی خیار دارد یا جبران خسارت دارد .

        لذا معامله کنید ببینید چطور باید بین این دو قول جمع نمود. قطع نظر از این نقص فاحش که من عرض کردم اینها 4 دلیل دارند بر اینکه بطلان العقود بتعذر الوفاء به . دلیل اولشان که خیلی مهم است و مثال آقای بجنوردی تقریباً یک روق درباره‌اش صحبت کرده این است که می‌گویند این صحت و فساد 2 امر اضافی و متناقضند یا صحیح یا فساد اگر صحیح نباشد دیگر فاسد است، جمع بین نقیضین می‌شود، ارتفاع نقیضین هم نمی‌شود، معامله یا صحیح است و یا فاسد. تا اینجا که خیلی خوب است بعد می‌گویند اوفوا بالعقود اینجا را نمی‌گیرد، چرا؟ برای این که وفای به عقد کردن محال است چون مثمن نابودی است، متعذر است که مثمن را تحویل بدهد . پس اوفوا بالعقود ( این را ) نمی‌گیرد حالا که اوفوا بالعقود نگرفت تا صحیح شود پس فاسد است و گفتیم مثل مرحوم آقای بجنوردی تقریباً یک ورق در این باره این طرف و آن طرف می‌زند، اما خلاصه مطلب همین است که صحت و فساد 2 امری است که اگر صحیح است فاسد نیست و اگر فاسد است صحیح نیست و کسی که نمی‌تواند خانه را تحویل بدهد، افوا بالعقود که او را نمی‌گیرد، دیگر خواه ناخواه صحیح نیست و فاسد است .

        خب به آقایان بجنوردیها می‌گوییم این مصادره به مطلب است اصلاً مدعا همین است که فاسد است یا صحیح شما می‌گویید که اوفوا بالعقود نمی‌گیرد، ما هم می‌گوییم می‌گیرد و اصلاً کاری به خارج ندارد اوفوا بالعقود یک عنوان است . می‌گوید ای مسلمانان به عقدتان وفا کنید .

        یک مسئله دیگر اینکه اگر کسی نتوانست ثمن یا مثمن را تحویل بدهد، چه بکند؟ که یک قاعده دیگر دارد یا خیار، یا بگویید فاسد و امثال اینها، اوفوا بالعقود که نمی‌تواند موضوع درست بکند. اوفوا بالعقود  حکم است، او می‌گوید اوفوا بالعقود، شما یک بیعی می‌کنی، صغری و کبری درست می‌کنی و می‌گویی: هذا عقد، کل عقد یجب الوفاء به. خب مانحن فیه هذا عقد و یجب الوفاء به، نمی‌تواند وفاکند بر می‌گردد به مثل، بر می‌گردد به قیمت، اگر مثلی است مثل اگر قیمی است، قیمت و اینکه اوفوا بالعقود نمی‌گیردش، چرا نمی‌گیرد؟ تکلیف به محال کلی که نمی‌شود، تکلیف به محال اینطور است که اگر مثلی نباشد و قیمی نباشد و شما به مثلی و قیمی نباشی و الا او می‌گوید به عقدت وفا کن، بیع است به آن وفا کن می‌گوید آقا نمی‌توانم وفاکنم می‌گوید خب عین را نمی‌توانی بدهی، مثل را بده، مثل را نمی‌توانی بدهی قیمتش را بده یا نمی‌توانی، آن آقا خیار دارد، معامله را بهم بزن، چرا معامله باطل باشد؟ معامله صحیح است ولی نمی‌تواند معامله را بهم بزند. همه خیارات همینطورند که عقد صحیح است، بعنوان ثانوی می‌شود معامله را بهم بزنی. در این‌جا شما ثمن بخواهی و داری، مثمن بخواهی، داری عقل بایع و مشتری بخواهی داری، ملیت ثمن بخواهی، داری، تمام شرایط در آن موجود است. لذا اوفوا بالعقود می‌گوید به این عقد وفا بکن . خب می‌خواهد وفاکند، ( ولی ) نمی‌تواند، می‌گویند خیلی خوب حالا که نمی‌توانی به عقد وفا بکنی، آن آقا می‌تواند معامله را بهم بزند، می‌تواند بگوید حالا که نمی‌توانی عین بدهی، نصفش را بده، مثل انبوده سازی است که مثلاً 30 خانه در برج مردم دارد و یکی‌اش را فروخته به این آقا، حالا مستأجر بلند نمی‌شود، آن آقا خب این این خانه، با آن خانه که با هم تفاوت ندارد آن را بده و قضیه تمام شده است برای اینکه مثلی است دیگر، می‌گوید اگر نمی‌توانی این را بدهی، آن را بده، همه عقلاء می‌گویند چه حرف خوبی است اما آیا همه عقلاء می‌گویند که این بیع باطل است؟ هیچکس نگفته چرا نگفته باشد؟ او خوشحال هم می‌شود بیع باطل باشد برای این که فروخته 100 میلیون و مثل زمان ماست فردا 110 میلیون است و پس فردا 120 میلیون است خب خیلی خوب می‌شود و آن آقا پولها را در آن مثل حسابی استفاده می‌کند بنابر این دلیل اول مصادره به مطلوب است، اصلاً مطلوب ما و مدعای ما همین است، دلیل عین مدعاست . می‌گوییم اینکه می‌گویید اوفوا بالعقود آن را نمی‌گیرد، دلیل عین مدعا است، ما می‌گوییم اوفوا بالعقود آن را می‌گیرد. این دلیل اولشان که مثل مرحوم آقای بجنوردی( روی آن ) خیلی پا فشاری دارد .

        دلیل دومشان گفتند بنای عقلاء است گفتند بنای عقلاء بر این است که هر عقدی نشود بر آن وفا نمود . عقد باطل است . پس سیره می‌گوید و ردعی هم از سیره نشده پس عقد باطل است . به ایشان عرض می‌کنیم که سیره می‌گوید عقد صحیح است، سیره به این ( شخص ) انبوده ساز می‌گوید این مستأجر را که نمی‌توانی بلند بکنی، خانه پهلویش داری، مثل هم . آن خانه را به او بده، سیره می‌گوید حالا که نمی‌توانی پول را بده می‌توانی از کسی که بستانکاری بدهی، او قبول دارد، چک بده قبول است . و عقلاء می‌گویند همه این معاملات صحیح است اگر شکی است شکش را باید بگویید، اگر قیمی است، قیمتش را باید بدهد .

        ممکن است بگویید عقلاء بگویند این آقا خیار فسخ دارد، اسمش را هم عقلاء گذاشتند خیار تعذر ثمن یا خیار تعذر مثمن . که 100 میلیون داده و خانه به اسمش است، الآن سند خانه دارد و می‌آید به آقا می‌گوید 10 روزه بنا بود این خانه را تحویل بدهی، خانه را تحویل بده، می‌گوید راستش این است که این مستأجر ما بلند نمی‌شود و من نمی‌توانم او را بلند بکنم، قانون هم می‌گوید نمی‌توانی بلندش کنی بنابر این من نمی‌توانم خانه را تحویل بدهم . می‌گوید خب حالا چه؟ عقلاء می‌گویند خیار داری، می‌خواهی فسخ کن، می‌خواهی جبران خسارت کن . می‌گوید آقا این معامله را فسخ کردم، پولش را می‌گیرد و می‌رود، وگرنه می‌گوید من 10 میلیون در این مدت ضرر کردم، رفت و آمد و پول ثبت و پول مالیات اینها را بده . بنابر این خانه را نمی‌توانی تحویل بدهی ما صبر می‌کنیم و 10 میلیون برای صبرمان بده، آن اجاره ای که از او می‌گیری به ما بده . عقلاء همه را می‌گویند درست است، می‌گوید خانه مال من است، من به این مستأجر می‌گویم که از این به بعد اجاره را به من بده، معامله چرا باطل باشد . خب می‌رود اجاره را از او می‌گیرد، آن وقت بایع می‌گرفت، حالا مشتری می‌گیرد .

        لذا سیره عقلاء بر صحت است . جایی نداریم که عقلاء بگویند معامله باطل و منفسخ است . فسخ با منفسخ خیلی با هم تفاوت دارند، بگویند حالاکه نمی‌تواند معامله خود به خود باطل شد، این هم دلیل دومشان .

        دلیل سومشان گفتند قاعده " کل بیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه" این را قبول ندارید؟ بنابر این، خانه که خراب شد از مالک بایع رفته نه از ملک مشتری . این خانه را که پلمپ کردند و مستأجر بلند نمی‌شود همه این‌ها من ملک صاحبه " کل بیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه " این دلیل را می‌گویند عمده است و مهمتر از دلیل اول و دوم همین دلیل است .

        خب حرف ما به آقایان این است؛ اولاً این مختص به بیع است آن هم مبیع نه ثمن در مابقی معاملات که کسی نگفته، هیچ کسی غیر باب بیع نگفته و در باب بیع هم می‌گویند تعبد است . " کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه " می‌گویند این تعبد است .

        اگر یادتان باشد چند وقت قبل هم ما در همین باب صحبت مفصلی کردیم، همین آقایان در آن مانده‌اند که این ( شخص ) خانه را فروخت و الآن مشتری مالک است نه بایع برای چه از مالک بایع برود؟ می‌گویند تعبد، می‌گوید خب حالا تعبد است، چطور درستش کنیم می‌گویند این فسخ ما قبل تلف ( است ) این یک قاعده در مکاسب است یعنی این مالک مشتری است، خانه را به 100 میلیون تومان فروخته، 100 میلیون را گرفته، حالا این خانه خراب شد می‌گویند قبل از آن که خراب شود یک آن به ملک مشتری بر می‌گردد سپس خراب می‌شود و از ملک مشتری رفته است . می‌گوییم خب این قاعده درست است و همین دلیل بر این است که معامله باطل نیست شما فسخ ما درست می‌کنید دیگر . پس بمجرد تعرض ثمن، بمجرد تعرض مثمن معامله باطل نیست . یعنی بمجرد بعت و قبلت، این خانه در ملک او رفته، پول هم رفته در ملک این . و بطلانی در کار نیست و " کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه " هم می‌گوید که نه معامله درست است، اما حالا که معامله درست است، من چکارش کنم که روایت داریم " کل مبیع تلف قبل قبضه من مال بایعه " می‌گوید فسخ آناً ما درست کن . بگو قهراً، تعبداً، شرعاً، یک آن  این معامله بر گشت مال مشتری، مال مالک شد، سپس تلف شد، پس از مالک رفته از مال بایع رفته، همه این حرفها دلیل بر این است که اوفوا بالعقود کار خودش را کرده و فرقی نمی‌کند او می‌گوید " کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه " معلوم می‌شود که این معامله باطل است، ما می‌‌گوییم نه معامله صحیح است الا اینکه چون نمی‌تواند و در ملک مشتری تلف شده، شارع می‌گوید تو باید جبران کنی، تعبد است و معنایش این است که معامله صحیح است و اوفوا بالعقود آن را گرفته است و تمام شده اما با تعبد معامله از بین رفته است، معنایش این است دیگر . و ما می‌خواهیم به صرف تعذر ثمن، بگوییم اصلاً معامله هیچ . سپس اگر یادتان باشد ما اصلاً کل مبیع تلف قبضه را گفتیم قبول نداریم برای این که اگر یادتان باشد خدشه در روایت کردیم و گفتیم اصلاً "‌‌‌کل مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بایعه" نه . الا انیکه تقصیری در کار باشد والاّ من مال المشتری .

        حالا هر طوری می‌خواهید درستش کنید، بگویید فسخ ما درست نیست و از اول تعلیق است، از اول تعلیق نیست، هر چه باشد خود " کل مبیع "  می‌گوید عقد صحیح است . بعبارت دیگر اینطور می‌شود اگر کسی بگوید " کل مبیع تلف قبل قبضه من مال بایعه " می‌گوید اوفوا بالعقود اقتضا می‌کند صحت را الا اینکه امام صادق فرمودند که فسخ آناً ما تقریباً اگر بگویید یک تخصیص می‌گویید بیشتر از این که نیست . اما در قاعده اوفوا بالعقود ببریدش و اصلاً اوفوا بالعقود نمیگیردش، اصلاً اوفوا بالعقود می‌گوید این باطل است و هیچ کدام نیست خود همین کل مبیع تلف قبل قبضه می‌گوید معامله صحیح است .

        دلیل چهارم اجماع است خیلی‌ها ادعای اجماع کردند مرحوم صاحب جواهر و همین‌جا آقای بجنوردی مثل اینکه از بعضی دیگر هم نقل می‌کنند و می‌گویند مسأله اختلافی نیست. خب حالا اگر اجماع در مسأله باشد که نیست، اینها معمولا عدم خلاف است نه اجماع فرق بین عدم خلاف و اجماع آن است سلسله مراتب گفتند باطل است تا به ما رسیده، به این می‌گویند اجماع قولی . اما یکدفعه مسأله را متعرض نشدند که اسمش را عدم الخلاف می‌گذارند . عدم الخلاف که اجماع نیست خیلی از مسائل را قدماء متعرض نشده بودند . این جوامع فقهیه که پیش ماست بعضی شان یک دوره فقه است، اما این دوره 100 صفحه است متأخرین هم همینطور، تبصره علامه 100 صفحه هم نیست، شرایع 1 جلد است، صاحب جواهر آن را 40 جلد کرده است، عدم الخلاف دلیل بر این نیست که اجماع در مسأله داریم لذا عدم الخلاف اصلاً حجت نیست اصلاً متعرض مسأله نشدند حالا اگر کسی این حرفها را نزند و بگوید به راستی اجماع داریم خب مقطوع المدرکیه است مدرکش همان است که گفتیم محتمل المدرکیه است اجماعی حجت است که گنگ باشد ـ به قول این‌ها ـ و احتمال مدرکیت ندهیم و کاشفیت داشته باشد از قول امام علیه السلام و الا اجماع که مقطوع المدرکیه باشد، محتمل المدرکیه باشد، نمی‌تواند کاشفیت داشته باشد وقتی نتوانست کاشفیت باشد حجت نیست . اگر مثل شیخ انصاری هیچ کدام این حرفها را در فقه قبول ندارید می‌گوید اجماع داریم بگو چشم . آن حرف دیگری است و ما می‌گوییم اجماع داریم، چشم . اما با این حرفهای من هم همین طور نمی‌شود بگوییم اجماع داریم پس چشم . بنابر این من عقیده دارم این قاعده‌ای که درست شده، این قاعده بنا ندارد، مدرک ندارد و " کل معامله یتعذر ثمن یا مثمن " این که گفتند باطل است ما می‌گوییم بعکس صحیح است، " صحت کل عقود یتعذر الوفاء به " حالا که صحیح است با تعذر چه باید کرد؟ به قاعده ثانویه عمل کنیم خیار است و منتقل شدن عین به شک است یا به قیمت .

        خوب مباحثه‌ای بود، مقداری رویش فکر کنید، دیروز هم همینطور، خوب مباحثه‌ای بود، متأسفانه رویش فکر نمی‌کنید ما خیلی فکر کردیم، اصلاً اگر بدون مباحثه پای درس می‌رفتیم خود به خود سر به زیر بودیم، بعد درس را می‌گرفتیم، درس حتماً مباحثه می‌خواهد همین که به قول عوام الآن دموده شده درس مباحثه می‌خواهد ما یک مباحثه کمپانی در قم داشتیم وقتی که حضرت امام منتقل به نجف شدند، 15 ـ 10 سال مباحثه دست جمعی داشتیم خود حضرت امام هم فرمودند و این مباحثه دسته جمعی ما یک فقه بود که بیش از 3 ـ 2 ساعت طول می‌کشید، درس مباحثه می‌خواهد . بعد جزوه نوشتن می‌خواهد، قبلش باید مطالعه کنید بعد درس بگیرید ، حسابی گوش بدهید بعد هم جزوه بنویسید ، آن وقت این جزوه هم تحشیه می‌خواهد، یعنی خودمان باید از خودمان چیز داشته باشیم آنچه استاد گفته بنویسیم، آن چه از خودمان است تحشیه می‌کنیم و حاشیه می‌نویسیم این حتماً باید باشد این می‌شود مباحثه خارج این می‌شود مباحثه 10 ساله که انسان را مجتهد جامع الشرایط هم در فقه می‌کند و هم در اصول اما متأسفانه الان مباحثه این است آقا می‌نشینید پای درس و دیگر غالباً به درس گوش می‌دهند بعد هم یک ان قلت قلتی هر کدام داشته باشند حرف بزنند ـ می‌شود درس هم تمام می‌شود، دیگر تمام شد تا فردا افت علم یعنی همین از همین جهت مجتهد جامع الشرایط نه قم و نه این‌جا و نه مشهد و نه ما بقی تحویل جامعه نمی‌دهند . من خیلی می‌سوزم از افت علم و اینکه فردایمان چه می‌شود؟ ما فردایمان مرجع تقلید می‌خواهد حضرت امام و حضرت آیت الله داماد هم بعضی اوقات به من می‌گفتند 4 ساعت حضرت اما یک وقت به من می‌گفتند 8 ساعت، روی درس مطالعه داشتند بچه بازی که نیست پیر مرد است اما 8 ساعت روی این مطالعه می‌کند 4 ساعت روی درس مطالعه می‌کند من روی این 2 مباحثه‌ام 4 ـ 3 ساعت کار می‌کنم، روزها وقت ندارم، در تعطیلی‌ها در 5 شنبه و جمعه‌‌ها یکی از کارهایم همین است که فقه یا اصول مطالعه می‌کنم که دیگر نخواهم شنبه یک شنبه و دوشنبه خیلی رویش وقت بگذارم چون جزوه‌اش را هم می‌نویسم، هم فقه و هم اصول جزوه‌اش را می‌نویسم شما اقلاً نصف من، ربع من در این فقه و اصول کار کنید دیگر .

        حالا در این 2 بحث دیروز و امروز تقاضا دارم کار کنید و جزوه بنویسید و جزوه‌اش را به من بدهید . تحشیه هم داشته باشد تا از تحشیه‌هایتان تشکر کنم . من خیلی ناراحتم از این افت علمی در حوزه‌های علمیه، بگذار باقی را هم بگویم در حالیکه ما در مضیقه شدید بودیم هم از نظر خوراک و پوشاک، مسکن ، ازدواج، هیچکدام از ما خانه نداشتیم، احدی از ما، حتی مراجع . الا بعضی‌ها که یک خانه خشتی و گلی کوچک و ساده ( داشتند ) خیلی در مضیقه بودیم 45 تومان آقای بروجردی به ما می‌دادند یک دفعه کردند 60 تومان، 2 ماه دادند نتوانستند ( ادامه ) بدهند به 45 تومان برگشت با 45 تومان ما زندگی می‌کردیم و هیچ خبر دیگری هم نبود این هم از نظر اقتصاد ما . از نظر اجتماع‌مان، خیلی در مضیقه بودیم، اما بالاخره آنچه بود، دلبستگی به مباحثه ، دلبستگی به درس، دلبستگی به بحث راستی من بارها شده بود درس حضرت امام تمام می‌شد، مثل اینکه نشاط عجیبی دارم 3 ـ 2 ساعت در پارک تفریح کرده باشم چنین نشاطی برایم پیدا می‌شد حضرت امام 3 ـ 2 تا ابتکار داشتند و الا اگر اینطوری باشد حوزه خیلی در مخاطره است و به راستی هم نمی‌دانم چه بکنم و شما هم جوانید و فکرتان بهتر از فکر ما است فکرش را بکنید این افت در حوزه که گناهش هم ذنب الایغفر است برای این که این امانتی که به ما داده شده، باید تحویل بدهیم به نسل آینده، اگر نتوانیم ذنب لایغفر است در روز قیامت باید جواب بدهیم و نمی‌توانیم جواب بدهیم . الحمدلله تعداد بهتر از سابق است خودمان را بجای فارق البال کردن، اشتقال البال کردیم و الا از نظر اقتصادی خیلی بهتر از سابق هستیم تناسبی نیست . از نظر مضیقه اجتماعی خیلی بهتریم تناسبی نست از نظر استعدادها بر روی هم خیلی بالاتریم اما از نظر یک چیز اصاله الاشتغال داشتند ما اصاله التنبلی فقط همین است و هیچ چیز دیگری نیست طلبه‌ای که باید فیلم را ببیند، معلوم است این طلبه مجتهد جامع الشرایط نخواهد شد .

    وصلی الله علی محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365