جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: فرق بين صلح و ساير معاملات
    موضوع درس:
    شماره درس: 238
    تاريخ درس: ۱۳۸۷/۲/۹

    متن درس:

        اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

        امروز 2 مسأله داريم يكي آسان ، يكي مشكل . آسانش را كه همه گفتند و مباحثه مي كنيم . مشكل را نگفتند ببينيد آيا مي شود شما بگوئيد يا نه ؟

         آنكه آسان است اينكه ديروز متعرض شدم ، فرق بين صلح و ساير معاملات اينست كه در معاملات معمولاً ثمن و مثمن معلوم است و بايد معلوم باشد ، بگويد « بعت هذه الدار بالف دينار » او هم بگويد « قبلت » لذا مثلاً محدود درست مي كنند ، خانه 200 متري يك حدش كجا ، حد ديگرش كجا ، خصوصياتش چطور . لذا در باب معاملات همه گفتند نمي شود مجهول باشد ، بايد معلوم باشد . اما در باب صلح بعكس گفتند ، كه صلح وضع شده براي اينكه به حساب مجهولات برسد . يك خانه را كه نمي دانيم چند متر است و قيمتش چند است و نمي دانيم كه وضعش چطور است ، يا نمي دانيم پولش چه مقدار است و كي مي خواهد بدهد . با صلح مي شود همه اينها را درست كرد بگويد كه قيمت اين خانه هر قدر  مي خواهد باشد ، ما با تو صلح كرديم به اين مبلغ كه در دست من است ، مسلم درست است لذا گفتند اصلاً صلح وضع براي مجهولات كما وضع لرفع النزاع . وضع براي مجهولات كه اگر مورد صلح مجهول است و يا   نمي شود معلوم باشد ، يا نمي خواهند معلوم باشد .

        در مسأله اختلافي هم نيست اگر هم دليل نداشتيم مي گفتيم براي اينكه وضع صلح براي باز كردن گره هاست اما روايت هم داريم ، روايات فراواني داريم ، من يكي از آن روايات را نوشتم ،

        روايت 1 از ابواب صلح جلد 13 وسايل صحيحه محمد ابن مسلم ؛ عن ابي جعفر (ع) سألته عن رجلين كان لكل واحد منهم دعان عند صاحبه و لا يدري كل واحد منهما كم له عند صاحبه ، مقداري گندم از او پيش اين است و مقداري جو از اين پيش اوست اينها چقدر است ؟ نمي دانم فقال كل واحد منهما لك ما عندك ولي ما عندي .

        مي گويد بيا با هم صلح كنيم ، آنچه پيش توست مال خودت باشد ، آنچه پيش من است مال من باشد . فقال لا بأس بذلك اذا تراضيا و تابت نفسهما . خُب اين راجع به مقدار است . بالاتر بگوئيم كه آنچه پيش اوست نامعلوم است و آنچه پيش اين است باز نامعلوم است ، اما مي دانند عيني ، جنسي يا پولي از اين پيش اوست حالا مي گويد آنچه ازمن پيش توست مصالحه باتو مي كنم به آنچه كه پيش من است ، لا بأس بذلك اذا تراضيا ، حسابي مي شود درستش كرد لذا مشهور در ميان فقها بلكه اجماع ميان فقها فرمودند كه در صلح علم به خصوصيات لازم نيست ، علم به مقدار لازم نيست . همين مقدار كه بداند مافي الذمه اي هست _ حتي آنجا كه نداند _طوري نيست . مثلاً پيش حاكم شرع مي آيد و مي گويد من خمس مي دهم اما نمي دانم چيزي به ذمه ام هست يا نه ، شما مرا بري الذمه كنيد يا شما مصالحه كنيد به يك ميليون تومان حاكم شرع هم مصالحه مي كند . بداند يا نداند كه چيزي به ذمه اش است يا به نحو احتمال . بداند آن پول است ، يا جنس است يا بداند آن جنس گندم است يا نه همين مقدار كه بشود گفت صالحت او هم قبلت بگويد كفايت مي كند مثل اينكه 2 برادر در خانه زندگي مي كردند ، زندگي اشتراكي يا اختصاصي يا 2 همسايه با هم سالها زندگي مي كردند يا 2 شريك سالها با هم شراكت مي كردند و حالا فسخ كردند و جدا شدند . نه اين ربطي به آن دارد و نه آن ربطي به اين . از نظر ظاهر هم نه اين بستانكار است و نه آن بدهكار ، اما احتمال مي دهند چيزي به ذمه يكديگر باشد . او مي گويد بيا مصالحه كنيم ، هر چه به ذمه توست مصالحه مي كنم به 100هزار تومان ، او هم مي گويد خيلي خوب . تهاتر هم مي شود ، آنچه به ذمه توست مصالحه مي كنم به آنچه كه به ذمه من است ، او هم مي گويد قبلت .

        گفتم مسأله آسان است و كسي هم در آن اختلاف نكرده و روايت هم داشتيم ، زياد است منجمله اين روايت كه صحيح السند است و هم ظاهر الدلاله . در جهل مركب هم همين است ، خيال مي كند 100 ميليون از تو   مي خواهد يا خيال مي كند هيچ نمي خواهد يا چيز جزئي مي خواهد ، با هم رفت و آمدي كردند ممكن است روي فرش آتش سيگار انداخته باشد ، چه اين كم ، چه آن زياد ، اينها با هم مي آيند و مصالحه مي كنند ولو جهل مركب است كه كم بوده و بعد مي فهمد خيلي بوده يا خيال مي كند خيلي بوده بعد مي فهمد كم بوده مي گويد آنچه به ذمه توست من بخشيدم به آنچه به ذمه من است . خُب مطلب صاف مي شود . حالا مسأله بعد را هم عرض  مي كنم ، كه اگر در صلح غرر باشد آن مسأله ديگري است كه فقها نگفتند و ما مي گوئيم اما فعلاً راجع به صلح غرري نمي خواهيم صحبت كنيم ، مورد صلح ، مي گويد ولو اينكه 100 ميليون هم به ذمه من باشد ، به 1 ميليون ببخش ، او هم مي گويد ولو 100 ميليون از تو مي خواهم مصالحه به 1 ميليون مي كنم ، صالحت ، قبلت ، صلح درست است . فقها ديگر آن حرفي را كه بعد عرض مي كنم را هم نگفتند كه صلح غرري مي تواند صلح را بهم بزند ، گفتند صلح را هم نمي تواند بهم بزند مثل اسقاط كافه   خيارات ، حتي خيار غبن ، مشهور درميان فقها اينست كه نمي تواند از خيار غبن استفاده كند لذا عرض كردم كه مسأله ، مسأله صافي است و نديدم كه كسي در مسأله اختلاف بكند ، لذا خيلي ساده از مسأله گذشتم . اما آن مسأله كه خيلي مشكل است براي اينكه فقها نگفتند اينست كه ما اين حرف را در باب همه معاملات مي گوئيم و اينكه در باب معاملات بايد معلوم باشد و الّا بيع باطل است ، ما اينرا قبول نداريم و دليلي برايش نداريم ، عقلا مخالفش هستند . خانه را نديده كه قيمتش چقدر است و چطور است كيسه پولي هم دارد و نمي داند چقدر است ، با هم مي نشينند ، مي گويد آقا خانه ات را مي فروشي؟ اين مي گويد نديدي كه خانه من چقدر است و چطور است ، مي گويد حالا هر طوري باشد ، مي فروشي ؟ مي گويد بله . مي گويد خانه ات را با اين پولها مي خرم . او هم مي گويد بله . بعت ، قبلت .

        چرا اين معامله باطل باشد ؟ مي گوئيد غرري است ، مي گويم چه كسي گفته بيع غرري باطل است ، يك روايت داريم كه نهي النبي عن بيع الغرر آنهم برمي گردد به اين معنا كه اي مسلمان ، مسلمان را گول نزن ، كه اصلاً ربطي به بحث ما ندارد ، حرف ديگري هم هست كه اگر بعدش هم غرري در كار باشد ، خيار غبن است كه معامله را بهم مي زند . چرا معامله باطل باشد ؟ در باغ مي آيد و به ميوه ها نگاه مي كند . كارشناس نيست ، خوشش مي آيد و مي گويد اين باغ تو را اجاره مي كنم به 10 ميليون تومان مي گويد آجرت، او هم مي گويد قبلت ، چه كسي مي گويد اين باطل  است ؟ چرا باطل است ؟ آيا عقلانيت ندارد ؟ ( در حاليكه ) در ميان عقلا زياد است ، آيا شرعيت ندارد ؟ دليلش كجاست ؟ و راجع به پولش هم همين است ، كارشناس آمده باغ را ديده و باغ از نظر كارشناسي معلوم است چقدر است . اما اين كيسه پول معلوم نيست چقدر است . مي گويد اين باغ را به اين پولها اجاره مي كنم . آجرت ، قبلت . چرا باطل باشد ؟ اگر هم شما خيلي بالا برويد مسأله بعد است كه آيا خيار دارد يا نه ؟ اما چرا باطل باشد ؟ اتفاقاً وقتي در مسأله خودمان در فقه ببينيم اسمش را صلح نمي گذارند ، اصلاً صلح نيست ابراء ذمه است ، اسمش را صلح گذاشتند و مسلم پيش اصحاب است كه ابراء ذمه مي شود كرد . خُب ابراء ذمه هم يك معامله است يك عقد است ، مي گويد تو را برئ الذمه مي كنم ، به يك ميليون تومان ، هر چه مي خواهد به ذمه ات باشد مرا برئ الذمه كن ، هر چه مي خواهد به ذمه ام باشد به يك ميليون .

        اين روايت محمد ابن مسلم را هم كه مي خوانيم در آن صلح نيست ، روايت را ببينيد ؛ سألته عن رجلين كان لكل واحد منهما طعام عند صاحبه و لا يدري كل واحد منهما كم له عند صاحبه فقال كل واحد منهما لك ما عندك ولي ما عندي ، اين صلح نيست ، اين بيع است فقال لا بأس بذلك اذا تراضيا مثل اينكه آقايان حتماً گفتند بيع مجهول نمي شود و صلح مجهول  مي شود ، بعد رفتند دليلش را پيدا كنند ، اين روايت را پيدا كردند و  آوردند .          

        مي گوئيم آقا اين روايت كه در آن صلح نيست ، اين هم مي شود بعنوان ابراء ذمه ، هم مي شود بعنوان بيع ، هم مي شود بعنوان صلح . چه مي خواهد تراضي بگويد آنچه به ذمه توست مصالحه كردم به آنچه به ذمه من است كه مي شود صلح گاهي هم مي گويد بعت ، قبلت . آنچه به ذمه توست را فروختم به آنچه به ذمه من است  گاهي هم ابراء ذمه است . هم مي شود صلح كرد ، هم مي شود ابراء ذمه كرد و هم مي شود بيع كرد و ما در باب معاملات مي گوئيم اين شروطي كه فقها فرمودند و از جمله شروطي كه خيلي پافشاري دارند اينست كه ثمن و مثمن بايد معلوم باشد ، اين دليل  ندارد . نان را بايد بكشد و بدهد ، نمي دهد ، دانه اي مي فروشد تخم مرغ را بايد دانه اي بدهد ، مي كشد و مي دهد . تراضي كفايت مي كند . اينكه حتماً نان بايد معلوم باشد اگر او تغلب مي كند خميري كه بايد نيم كيلو  باشد ، ربع كيلو مي دهد ، مردم هم مي خرند و مي روند ، يك حرف اينست كه او بايد جهنم برود ، مال مردم خوري مي كند ، تغلب مي كند ، غش در معامله مي كند . « من غشنا فليس منا » . حرف ( ديگر ) اينست كه اين صلح باطل است ، اين بيع باطل است . اين ابراء ذمه باطل است ، به چه    دليل ؟ هيچ دليلي برايش نداريم جز « نهي النبي عن بيع الغرر » و اين « نهي النبي عن بيع الغرر » هم روايت نبوي است كه سند ندارد و اصلاً در كتب روايي نيامده است و اينرا مرحوم علامه ظاهراً از عامه گرفته و در فقه آورده است ، اين سندش اما دلالت ندارد .      

        « نهي النبي عن بيع الغرر» نهي كرده كه مردم را گول نزن اما حالا گول  زد ، گناه كرده ؟ بله ، بيع باطل است يا نه؟ نمي تواند ردع بناي عقلا باشد .

        عقلا تسامح مي كنند و همين تسامح را شارع مقدس امضاء كرده است ، گاهي معلوم است تسامح است ، آن نمي شود ، ولي گاهي معلوم نيست از همين جهت هم در تسامحات عرفي مي گويند 2 قسم است ؛ يك قسم دانسته تسامح مي كند و روي تسامح هم حساب مي كند . شارع مقدس امضاء كرده است . مثلاً مي گويد 3 كيلو گندم زكات فطر توست . خُب اين 3 كيلو گندم را از در مغازه كه مي خواهم بخرم ، گندم با آشغال مي دهد ، گندم با خاك مي دهد . تقريباً اگر آدم درستي باشد ، يك سير خاك دارد يك سير آشغال دارد . شارع مقدس هم مي گويد كفايت مي كند . كسي هم غير از اين نگفته براي اينكه دانسته تسامح مي كند شارع مقدس هم آنرا امضاء كرده . بله آنجايي كه شارع مقدس ردع بكند و بگويد اين تسامح حجت نيست خيلي خوب . هر كجا بگويد بايد بگوئيم بله . حالا همين گندم و زكات فطر كه مثال مي زنم ، اگر يك سير كم باشد فايده اي ندارد حتماً بايد 3 كيلو باشد يا پولش يا خودش ، آنكه اصل است بايد 3 كيلو باشد اما آيا 3 كيلو گندم صاف؟  نه ، 3 كيلو گندم با خاك . خاك زياد ؟ نه . عرفيت در ميان مردم است كه گندمي كه مي دهند ، گندم ناپاك است ، يك سيرش خاك است مي رويم درب مغازه 3 كيلو گندم مي خريم و به فقير مي دهيم . مسلم است در حاليكه مي دانيم يك سيرش خاك است ، 3 كيلوي منهاي يك سير است ، عرف مي گويد 3 كيلو ، شارع مقدس هم  مي گويد زكات فطر 3 كيلو ، همين را ( بعنوان ) 3 كيلو قبول كردم و خاك را جزء گندم حساب مي كند لذا در جايي كه عرف عقلا نه عرف بي خود ، كاري بكنند ، تسامحات عرف در همانجا حجت است . بله يكدفعه عرف  بي ريشه و بي خود است كه آنها اصلاً مورد بحث ما نيست . مثلاً اگر شهرت  بي ريشه باشد مثل شايعات امروز « قتل الخراسون الذين هم في قمرتهم ساهون » اگر شهرت ريشه دار باشد « خذ بمشتهر بين اصحابك فان المجمع عليه لا ريب  فيه » لذا ما اصلاً شهرت با ريشه را خيلي بالاتر از خبر واحد   مي دانيم و حجت مي دانيم البته بايد شهرت عقلاي راستگو باشد ، عقلايي كه دروغ برايشان فضيلت نباشد ، چنانچه الآن دروغ در جامعه ما يك فضيلت شده است . اين نه . اما به راستي اگر با ريشه باشد شهرت حجت است . لذا ما نحن فيه هم همينطور است . فتلخص مما ذكرنا اينكه مشكل است در مقابل شيخ انصاري با مكاسبي كه دائره المعارف فقه است و ما هر چه داريم از او داريم مشكل است انسان حرف بزند و قد علم بكند اما حالا احتمالش را براي شما بگويم ، اينكه فقها فرمودند نبايد در معاملات جهل باشد غير از صلح ، ما مي گوئيم فرقي بين صلح و ساير معاملات نيست ، معامله بايد عقلانيت داشته باشد و عرف امضاء كند ، هر معامله اي را كه عرف امضاء كرد ، درست است دليلمان هم خيلي واضح است اينكه شارع مقدس در معاملات ، اصلاً و ابداً تأسيس ندارد ، شما نمي توانيد يك معامله تأسيسي در شريعت مقدس پيدا كنيد . همه معاملات شارع مقدس ، يعني آنچه در مكاسب است ، همه امضائي است . لذا اگر يك روايتي براي يك مسأله اي داشته باشيد خيلي خوب آن روايت مي شود تعبد اما در اصل معامله نه .

        مثلاً در باب اجاره بايد كاري در اين خانه كرده باشد ، اين خانه را بايد رنگ كرده باشد و الّا نمي تواند اجاره بدهد ، چون روايت داريم ، اما عقلا اين را قبول ندارند اما تعبد است ( پس بايد گفت ) چشم . خيلي كم است كه در باب معاملات تعبدي باشد اما خيلي كم است ، همه معاملات امضائي  است ، تأسيس براي عقلاست ، لذا مثلاً اين معاملاتي كه تازه پيدا شده زياد هم هست منجمله بيمه ، اينها در آن زمان نبوده ، حالا عقلا بيمه با اين شرايطي كه دارد درست مي كنند ، شارع مقدس مي گويد با اوفوا بالعقود امضاء مي كنم ، كاري به مصداق ندارد ، مصداق يكبار بود ، و يكبار نبود يكبار تازه پيدا شد ، يكبار آنوقت بود ، حالا متروك شد ، اينها كاري به شارع مقدس ندارد ، بطور كلي مي گويد كه هر چه عرف بكند با اوفوا بالعقود امضاء مي كنم و اگر بخواهم ردع كنم دليل خاص براي ردع مي آورم .

        اين بحث مشكلي است و بحث فردايمان هم كه راجع به خيارات است مشكل است كه آيا در باب صلح ، خيارات مي آيد يا نه ؟ كه فقها گفتند نه ، فردا مقداري بحث كنيم كه آيا خيارات راجع به ساير معاملات مي آيد يا   نه ؟      

    وصلي الله علي محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365