جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: ادامه بحث درباره قاعده الصلح
    موضوع درس:
    شماره درس: 235
    تاريخ درس: ۱۳۸۷/۲/۳

    متن درس:

        اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.

        راجع به قاعده الصلح جايز بين الناس ، يا الصلح جايز بين المسلمين چند بحث داشتيم ؛ بحث اول راجع به معناي صلح بود ، گفتيم كه معناي صلح اينست كه عقدي كه براي رفع نزاع وضع شده ، به اين مي گوئيم صلح و فقها هم اينطور تعريف كردند ؛ « العقد وضع لرفع التنازع » .

        البته گفتيم در اين تعريف مرادشان اين نيست كه مانع اغيار و جامع افراد باشد تعريف مشهور براي تقريب به ذهن است چون 95 درصد در صلح براي رفع نزاع است حتي اگر مالي هم ( در كار ) نباشد ، باز براي رفع نزاع است ، براي الفت هم باشد ، باز هم براي رفع نزاع است ، اما اينكه حالا اگر رفع نزاع نشد ، صلح غلط است ، گفتيم نه . صلح عقدي است كه گاهي براي رفع   نزاع ، گاهي هم براي تسهيل امر و گاهي براي ايجاد الفت است ؛ « صالحت » ( در جواب ) « قبلت » مي گويد .

        مسأله دوم راجع به دليل بود گفتيم كه صلح مثل بيع است هر دليلي بيع دارد ، اينهم دارد و گفتيم در همه معاملات دليل بناي عقلاست براي تسهيل امر ، شارع مقدس هم ، ردعي نكرده بلكه امضاء كرده است ظاهراً در معامله اي نداريم كه شارع مقدس آنرا ردع كرده باشد ، مثلاً مي گويند بيع كالي به كالي كه ما آنرا هم اشكال داريم .

        حرف سوم اين بود كه اين عقد است و عقد لازم است ، مثل بيع مي بيند ، مثل اجاره مي بيند . همينطور كه آنها عقد لازم هستند ، اينهم عقد لازم است . گفتيم كه علاوه بر اينكه اوفوا بالعقود داريم ، چون صلح براي رفع نزاع   است ، اين با لازم نبودن و جايز بودن منافات دارد . لذا فهميديم كه عقدش هم عقد لازم است نه جايز . و اصلاً يك ( حرف ) كلي گفتيم كه همه عقود جايز اند ، مگر اينكه عقدي باشد كه ناتمام باشد ، اصلاً عقد نباشد كه اسمش را تعهد مي گذارند ، پولي يا مالي دست شخصي بصورت امانت است ، اين در حقيقت اصلاً عقد نيست هر وقت خواست مي رود و مالش را مي گيرد مثل باب مضاربه و باب عاريه و هبه و امثال اينها . لذا مي توانيم بگوئيم « الا صل في العقود الزوم » و « اوفوا بالعقود » همه اين عقود را مي گيرد اگر هم در اينكه عقدي جايز است يا لازم شك كنيم ، مي گويد بايد بگوئيم جايز است اما در باب صلح اين خصوصيت را هم دارد كه وضع براي رفع نزاع  شده ، حالا دوباره فسخ كند و نزاع از سر گرفته شود ، اين با اصل جعل منافات دارد.

        مطلب چهارم كه بحث الآن است ، اينست كه اين صلح يك معامله مستقلي است ، عرفاً و يك احكام مستقلي دارد و هيچ ربطي به ساير معاملات ندارد . ولو اينكه اين صلح گاهي نتيجه بيع است ، گاهي نتيجه اجاره است ، گاهي نتيجه هبه است ، گاهي نتيجه مضاربه است و همينطور اما حالا يك حرف در اينكه نتيجه چيست ؟ يك حرف در اينكه عرفاً چه معامله اي است ؟ معلوم است ، صلح در مقابل بيع است ، لذا مي توانيم بگوئيم « معاملات اما بيع او اجاره او صلح » . لذا اگر نتيجه اجاره شد ، احكام اجاره را ندارد ، چنانچه اگر اجاره نتيجه الصلح شد ، احكام صلح را ندارد و اين عقود هر كدامش عرفاً عقدي هستند كه مستقل اند و احكام خودش را هم بر آن بار مي كنند ، حالا مثلاً در باب بيع شخصي بگويد كه نبايد ثمن و مثمن مجهول باشند ، در باب صلح ، بجاي اينكه بعت و قبلت بگويد ، چون مثلاً مي بيند باطل است صالحت و قبلت مي گويد ، مثلاً مي گويد اين صبره گندم را به اين مقدار پول فروختم مي گويد اگر بگويد فروختم ، شما فقها مي گوئيد باطل است ، اما اگر بگويم صالحت ، فقها مي گويند درست است . در حاليكه نتيجه البيع است ، اين همان است ( فقط ) لفظ تغيير كرده است اما چون اراده صلح است احكام صلح را دارد ، نه احكام بيع را . مثلاً در باب اجاره كه بايد منفعت  باشد ، كسي بگويد كه اين منفعت بايد بالفعل باشد نمي شود منفعت بالقوه را اجاره داد اما مي شود صلح كرد مثلاً او را مي برد در باغ و مي گويد زرد آلوهاي اين باغ را با تو مصالحه كردم به يك ميليون تومان . اما بخواهد بگويد  آجرت ، چيزي نيست كه اجاره بدهد البته ما اينها را نمي گوئيم ، آنطور كه مشهور ميان فقهاست ، حالا چرا صلح مي شود ولي اجاره نمي شود ، براي اينكه صلح احكام خاص خودش را دارد اجاره هم احكام خاص خودش را دارد ، اگر اجاره نتيجه الصلح شد ، احكام صلح بر او بار نمي شود ، ( بلكه ) احكام اجاره بار مي شود ، اگر هم صلح نتيجه الاجاره  شد ، احكام اجاره را ندارد ، ( بلكه ) احكام خود صلح بر آن بار مي شود لذا صلح ولو به بيع برگردد ، بيع نيست ، صلح ولو به اجاره برگردد اجاره نيست چنانچه اگر بيع به صلح برگردد ، صلح نيست ، بيع است ، مثلاً بجاي بعت و قبلت بگويد صالحت ، اين صلح نيست بيع است صلح يك معامله مستقلي است كه آن معامله مستقل پيش عرف موضوعات و احكام دارد و عقدش هم وضع خاصي دارد چنانچه بيع هم اينطور است اجاره هم اينطور است . حالا اگر اجاره به بيع برگردد و بجاي آجرت بگويد بعت ، خُب ما مي گوئيم درست است اما اجاره است بيع نيست براي اينكه مي خواهد تمليك منفعت بكند ، تمليك منفعت ولو با صالحت بگويد درست است ، ولو با بعت بگويد درست است ، ولو با آجرت بگويد درست است براي اينكه بايد ببينيد مراد چيست و لفظ نمي تواند مراد را تغيير بدهد همين طور كه بيع نمي تواند صلح شود صلح هم نمي تواند بيع شود و اينكه بعضي از بزرگان گفتند كه صلح گاهي بيع است و گاهي اجاره است و گاهي هبه است و گاهي عاريه ، فرمايش ايشان درست نيست .

        لذا ما بخواهيم احكام بيع را بر صلح بار كنيم براي اينكه صلح نتيجه البيع شده ، درست نيست ما بخواهيم احكام اجاره را بر صلح بار كنيم براي اينكه صلح نتيجه اش اجاره شده ، اين درست نيست . كاري به نتيجه نداريم بلكه كار به عرفيت عقد ( داريم ) و عقد صلح با عقد اجاره و بيع ، اينها 3 چيزند ، دليلش هم همين كه عرف در مقام تقسيم بيع در مقابل صلح و صلح را در مقابل اجاره و اجاره را در مقابل صلح و در مقابل بيع مي گذارد ، نه آن را ربطي به اين مي دهد و نه اين را ربطي به آن .

        بنابراين بحث به اين برمي گردد كه صلح نظير بيع يك معامله مستقل است،  نظير اجاره يك معامله مستقل است ، نظير هبه ، عاريه و مضاربه همينطور كه آنها يك معامله مستقلي هستند و بعضي به بعضي بر نمي گردند ، صلح هم يك معامله مستقل است و به هيچ معامله اي بر نمي گردد لذا مي گوئيم احكام بيع هيچ بار بر صلح نيست ولو واقعاً بيع باشد كه اسمش را نتيجه البيع مي گذارند .

        مي گويد مصالحه مي كنيم كه 10 ميليارد به تو بدهم به شرطي كه خانه ات را به من بدهي ، آن حرف ديگري است ، باز مي شود ، مصالحه مي كنم به اينكه مثلاً 1000 تومان به تو مي دهم به شرطي كه ( به شرط هم نگويد ) خانه ات را به من بفروشي . اين به مصالحه شرط دار بر مي گردد ، مثل آنجا كه بيع شرط دار مي كند ، مي گويد بعت اين خانه را به شرطي كه خانه ات را هم به من بفروشي .

        لذا احكام شرط مي آيد نه احكام بيع و يك جا نمي توانيد پيدا كنيد كه مصالحه به بيع برگردد و احكام بيع را پيدا كند ، يك جا نمي توانيد پيدا كنيد كه بيع احكام مصالحه را پيدا كند و بيع صلح شود .  بله گاهي با الفاظ بازي مي كند كه به آن كار نداريم ، بجاي اينكه بگويد بعت مي گويد صالحت ، بجاي اينكه بگويد آجرت ، مي گويد بعت ، آنها طوري نيست اما بالاخره همان وقتي مي گويد صلحت بجاي بعت اين مصالحه است نه بيع ، همانطور كه وقتي كه مي گويد آجرت اما واقعاً بيع است ، اين بيع است نه اجاره چون در لفظ خصوصيت نمي خواهيم معنا مي خواهيم تا لفظ كاشف از آن باشد ، اين لفظ اينطور است كه گاهي بعت است و گاهي آجرت ، بجاي يكديگر ، طوري نيست اما بحث اينست بيع واقعاً صلح شود ، صلح واقعاً بيع شود ، اين ممكن نيست .

        لذا احكام بيع بر آن ( صلح ) بار نيست لذا الآن مي گويند كه نبايد ثمن و مثمن مجهول باشند ، در مصالحه چه ؟ مجهول باشند طوري نيست . حالا اگر آن را بيع كند ، باطل است ، اگر مصالحه بكند ، درست است . از همين جا پي مي بريم كه مصالحه غير بيع است و بيع غير مصالحه ، آن مصالحه احكام خاصي دارد ، بيع هم احكام خاصي دارد . مثلاً اگر كسي بگويد _ مشهور در ميان اصحاب هم هست _ كه صلح خيار ندارد حتي خيار غبن . آن 14-10 خيار كه مرحوم شهيد در شرح لمعه درست كردند ، مي گويند هيچكدام از آنها در صلح نمي آيند براي اينكه صلح غير از بيع و بيع غير از صلح اند .

        خُب ظاهراً روي اين مطالب اجماع است و نديديم كسي مخالفت كند . تا اينجاهای حرف طوري نيست اما مسأله مشكلي كه هست اينجاست كه اصلاً بايد فرع مستقلي برايش درست كنيم گفتند كه در باب مصالحه تفاوتي نيست بين اقرار و انكار يعني مثلاً همسايه شما اقرار دارد به اينكه مقداري از خانه شما را غصب كرده ، خُب در اينجا مصالحه مي كنيم به اينكه اين خانه و زميني كه پيش اوست را به يك ميليون مصالحه نموديد  گفتند در مورد اقرار، مصالحه هست در انكار چطور ؟ مي گويد تو خانه مرا غصب كردي ، او مي گويد نه ، اصلاً من خانه ات را غصب نكردم ، خُب گفتند مي شود مصالحه كرد ، روي چه چيز ؟ لذا مورد انكار ، صلح ندارد و صلح ( در اين مورد ) پا در هواست . و در باب صلح بايد متصالحي باشد ، كسي كه قبلت را بگويد ، ايجاب باشد ، قبول باشد ، وجه المصالحه اي باشد مورد صلح باشد . در اقرار همه مي آيد ، اما در انكار چه ؟ خُب در انكار هم مي گوئيم عرفاً ادعاست ولو اين ادعا وجود خارجي ندارد ، او راست بگويد يا دروغ بگويد اما روي اين ادعا ، عرف اسلامي حساب مي كند نظير اين است كه مي رود پيش قاضي و ادعا مي كند اين خانه مال من است ، قاضي هم نمي داند كه اين خانه مال اوست يا نه . روي اين ادعا قاضي حساب مي كند و مي فرستد دنبال منكر ،  منكر مي آيد مي گويد نه خانه مال من است . لذا مورد دعوا موضوع ندارد براي اينكه چيزي نيست و كسي روي آن اقرار نكرده است  . اما روي همين ادعا قاضي مي گويد بينه بياور ، مي گويد بينه ندارم ، به منكر مي گويد قسم بخور ، قسم مي خورد ، ادعا ثابت مي شود ، اول ادعايي كه هيچ بود ، كم كم چيز شد و اين ادعا ، اين مفهوم چه واقعيت داشته باشد چه نه ، نظير اقرار كه چه واقعيت داشته باشد چه نه ، مي تواند مورد صلح واقع شود . چنانچه مي تواند مورد دعوا واقع گردد .

        بنابراين در همان اقرار هم اگر احتمال دروغ بدهيم ، براي اينكه كسي را در چاه بيندازد اقرار مي كند ، باز هم مي توانيم مصالحه كنيم و يا مي توانيم شكايت كنيم تا قاضي روي آن حساب كند و عرف روي مفاهيم بدون اينكه نظر روي واقع كند حساب كند . آن مفاهيم را موضوع قرار مي دهد ، آن مفاهيم را مورد قرار مي دهد و فرق نمي كند اقرار باشد يا انكار باشد . مسأله مشكلتر از اين مسأله _ مسأله اي كه الآن گفتم اجماع هم رويش است حل شد ولي مسأله مشكلتر از اين _ اينست كه اگر اين ادعا ، اين انكار واقعيت داشته باشد يا آن اقرار واقعيت نداشته باشد ، فريب و خدعه باشد مصالحه اي هم شد ، آيا آن واقع از بين مي رود يا نه ؟ شما يك ميليون از كسي مي خواهيد ، آن شخص منكر است و مي گويد شما چيزي از من نمي خواهيد . كدخدايي مي شود مي گويند با 500 هزار تومان مسأله را حل كن . مسأله با 500 هزار تومان حل مي شود ، 500 هزار تومان براي منكر آيا حرام است يا حلال ؟ آيا اگر كشف شد ، قاضي مي تواند اين 500 هزار تومان را از منكر بگيرد يا نه ؟ آيا شما اگر بتواني تقاص كني ، مي تواني آن 500 هزار تومان را تقاص كني يا نه ؟ 500 هزار را با صلح گرفتي ، 500 هزار ديگر را با تقاص گرفتي پولي از او پيش شما بود يا پيش شما آمد با اجازه حاكم شرع تقاص كردي ، بجاي 500 هزاري كه او منكر شده بود و با صلح از بين رفته بود مشهور ميان فقها گفتند مي شود يعني گفتند صلح بخشش نيست که دين واقعي را از بين ببرد و اگر شما بجاي يك ميليون به 500 هزار صلح كرديد ، آن 500 هزار ديگر به حال خود باقي است ( و فقط ) رفع نزاع ظاهري شده است.          

        لذا اين حكم ظاهري است ، شيخ انصاري و ديگران مثال هم زدند ، منجمله مرحوم آقاي بجنوردي . ( چيزي را شك كرديد نجس است يا نه پاك است يا نه بنا را بر پاكي گذاشتيد ) و بعد فهميديد نجس بوده ، مال مردم بوده گفتند خُب مال مردم را بايد برگرداند ديگر ، كل شي حلال كه نمي تواند مال مردم را حلال كند ، نمي تواند نجس را پاك كند ، آب كه نيست . لذا مشهور ميان فقها گفتند صلح حكم ظاهري است و اين حكم ظاهري بدرد  مي خورد تا كشف خلاف نشود و الّا اگر كشف خلاف شود ، مثل همين  مثال ، شما مي دانيد كه در اين صلح روي 500 هزار ، اين شخص 500 هزار ديگر بدهكار است ، مي توانيد برويد تقاص كنيد يا اگر كشف خلاف شد ، حاكم شرع مي تواند آن 500 هزار ( ديگر ) را بگيرد ، 2 روايت صحيح  السند ، ظاهر الدلاله برايش آوردند ، كه اين روايات همين را مي گويند كه اگر كشف خلاف شد اين صلح ديگر نمي تواند كار كند ، يا اگر كشف خلاف هم نشد اما شما واقع و نفس الامر را مي دانيد نبايد روي اين صلح ترتيب اثر بدهي .

        روايات را مي گذاريم براي بعد ، كه صحبت كنيم ببينيم آيا حرف ما كه اصل مسأله را قبول نداريم درست است يا حرف شيخ انصاري ( رضوان ا... علیه ) .  

    وصلي الله علي محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365