جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: مدعی کیست و بینه چیست ؟
    موضوع درس:
    شماره درس: 131
    تاريخ درس: ۱۳۸۶/۴/۲۳

    متن درس:

     اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

        بحث ما در قاعده البینه و الیمین لمن انکر یک بحث در این داشیم که آیا تعبد است فقها فرموده بودند آری لذا تمسک به روایت کرده بودند قتیه و امثال اینها معنای روایت و جملات روایت و ما می گفتیم نه این یک امر عقلی است و عرف متابعت از این امر عقلی می کند سیره هم نیست و بالاتر از سیره هست لذا هم عقل و اجماع هم قرآن و هم روایت می گوید البینه للمدعی و الیمین لمن انکر در این باره صحبت کردیم بحث امروز این است که مدعی کیست؟ بینه کیست بزرگان مثل صاحب جواهر یا آن کسانی که کتاب قضا و شهادت نوشته اند خیلی مفصل در این باره صحبت کردند و هفت هشت قول درباره اینکه مدعی کیست منکر کیست؛ مرحوم صاحب جواهر هم در کتاب قضا و شهادت این اقوال را نقل می کند، برسی می کند، رد می کند قبول می کند اما در آخر کار یک جمله حسابی می فرماید؛ می فرماند بینه و مدعی یک امر عرفی است بلکه ما به صاحب جواهر می فرماییم یک امر عقلی است برای اینکه وقتی برویم در عرف خیلی بینه شناس است خوب مدعی شناس خوب منکر شناس است دلیل آن هم این اگر کسی بگوید خانه مال من عرف به او می گوید آقا به چه دلیل؟ و این را مدعی حسابش می کند و از این بینه می خواهد چنانچه وقتی مدعی را درست کرد مدعا درست می شود .

        این آقا در این خانه نشسته تا دلیل نیاوری که نمی شود او بلند کرد این آقا منکر است وقتی منکر است توهستی که باید دلیل بیاوری تا این آقا را از این خانه بیرون بکنی هم بینه سرش می شود که معنای مایتبین به است هم مدعی سرش بدون این قلت هم یمین سرش می شود هم منکر و انکار انصافاً حرف صاحب جواهر خیلی حرف متینی است حرف بی سر و صدا و پر کاری است لذا اگر به ما بگویند مدعی و منکر کیست می گوییم هر که را عرف بگوید مدعی ماهم می گوییم مدعی و هر کس را عرف بگوید منکر ما هم می گوییم منکر این خلاصه حرف صاحب جواهر است لذا اگر به ما بگویند مدعی و منکر چه کسانی هستند می گوییم این دو تا مفهوم عرفی است و عرف برای ما معنا می کند می گوید مدعی آن است که می خواهد منکر کسی است که آن مدعی چیزی از او می خواهد مدعا علیه آن خواست چیزی را از کسی به آن می گویند مدعی و آن کسی که از آن می خواهند به آن می گویند منکر و به قول صاحب جواهر اصل دو امر ضروری است از نظر لغت مفاهیم است یک مفاهیم عرفیه ضروری است که این ان قلت، قلت ها را دیده باشد یا ندیده باشد می گوید خانه مال من به آن می گوید تو مدعی و به آن هم می گوید تو مدعا علیه تو منکر این حرف صاحب جواهر بعضی از بزرگان گفتند مدعی آن است که من ترک ترک این هم خیلی خوب است البته این هم یک معنای عرفی است من ترک ترک این است که یک دعوای هست اگر یک کدام دعوا را رها کندتمام می شود منکر کدام است اگر دعوا را رها کند دعوا تمام نمی شود یک کسی می گوید که این کتاب مال من است آن منکر می گوید خیر این کتاب مال خودم است مال تو نیست در این نزاعها آنکه مدعی است می گوید خوب آقا کتاب مال تو من ترک ترک وقتی که دعوا را ترک می کند دیگر دعوا تمام می شود اما منکر کیست "من ترک لم یترک " اگر بگوید بابا ولش کن نه بابا ول کن چی است کتاب را باید بدهی مدعی می گوید اما راجع مدعی اینها نیست ول کن چی است باید برویم پیش حاکم ببینیم حق با کیست این هم انصافاً خوب است در آن هفت هشت معنا که صاحب جواهر برای مدعی و منکر نقل می کند قطعاً بهترین همه معانی است خیلی مختصر است و در ذهن می آید که من ترک ترک و راجع به منکر ترک لم یترک خوب این بگوییم همان معنای اول که تقریباً بعد از هفت هشت معنا که می کند که همه نزاعها را بخواند یک صلح کل درست بکند فرموده همه اینها که شما می گویید در عمق جان عرف خوابیده است که مدعی کیست منکر کیست احتیاج به ان قلت ندارد لذا معنا هم معنای خوبی است بعضی از بزرگان یک جمله گفتند آن هم خوب است گفتند : مدعی آن است قولش مخالف با اصل است می گوید این خانه مال من اصل می گوید نه مال آن آقا که در آن نشسته است منکر کیست قولش موافق با اصل اگر بگوید که این خانه از کجا بوده می گویدد مال پدرم بوده به من ارث رسیده است لذا قول آن مخالف با اصل است و قول منکر موافق با اصل است این هم حرف خوبی است که این هم باز معنای عرف می گوید که مدعی همیشه مخالف با اصل حرف می زند و اصل موافق با او معیت اما منکر اصل با آن موافق است که معمولاً هم که عرض می کنم به خاطر قاعده ید و امثال ید است دیگر، یک اصل عقلایی است و در نزاعها معمولاً این قاعده ید کار می کند برای منکر و مدعی آن است که قولش مخالف با قاعده ید است لذا می گوید خانه مال من است و ید هم روی آن ندارد لذا معمولاً اینجور است که قول این آقا مخالف با اصل است که در مسئله است حالا حجت بالفعل و اینها لازم نیست که بگوییم خوب مدعی آن است خیلی مختصر که قولش مخالف با اصل است و منکر آن است که قولش موافق با اصل است مثال بخواهیم بزنیم همین، که آقا که می گوید خانه مال من است دلیل ندارد به او می گویند بینه بیاور یا آن که خانه دارد دلیل دارد به او می گویند بینه بیاور می گویند خیلی خوب تا آن دلیل بیاورد بینه بیاورد تو را از خانه بیرون کند خانه مال تو باشد بدیهی عرفی باشد یعنی احتیاج به ان قلت ندارد یعنی می فهمد حرف کثل سایر مفاهیم که سایر مفاهیم را موضوعات را از عرف گرفت یعنی فقه ما احکامش مال اسلام موضوعش مال مردم برای اینکه آنها موضوع شناس هستند من جمله بحث ما حکم مدعی چیست؟ آن مال دین و عرف و امثال اینها اما در موضوع که نفس بینه و مدعی و منکر و حلف اینها یک مفاهیم واضحه است حالا ایشان می گوید بگو یک مفاهیم بدیهی است. خلاصه حرف این است که این مسئله اینقدر ظاهراً با ان قلت ما مشکل شده و راستی نمی دانم که یادتان هست یا نه شرح لمعه را که می خواندیم یکی از مسائل مشکل تمییز بین مدعی و منکر بود مرحوم صاحب جواهر هم می بیند بحث مشکلی است بسیار دنبال می کند اما همه دنبالش کردنش را خودشان پنبه آن را می زنند و می فرمایند بابا این حرفها را ندارند مدعی و منکر دو تا مفهوم عرفی است و عرف باید برایمان معنا کند و عرف برای ما معنا می کند مدعی کیست؟ مدعی آن است که می خواهد منکر هم آن است که از می خواهند آن وقت اگر کسی بخواهد بین این هفت هشت تا قول قول مشخص بکند قول من ترک ترک برای مدعی خیلی خوب است قول اینکه مدعی آن است که قولش مخالف با اصل است منکر آن است که قولش موافق با اصل است این هم خیلی خوب است ایشان می گویند اصل را معنا نکن اصالۀ العدم معنا بکن حجت معنا بکن ظهور خیلی خوب اصل مساوی با قاعده پس مدعی کیست؟ آنکه قولش با قاعده است منکر هم قولش موافق با قاعده است. خوب این هم دیگر حرف در این نداریم .

         مسئله سوم این که گاهی در یک دعوا هر دو مدعی هستند یعنی قولشان مخالف با اصل است و از جهتی هم هر دو منکر هستند یعنی موافق با اصل هستند در اینجاها چه بکنیم یک خانه هر دو در آن نشسته اند آن می گوید خانه همه اش مال من است و تو اجاره نشین من هستی دیگری می گوید همه خانه مال من است ارث پدرم بوده خوب هر دو آنها من جهت مدعی هستند هر کدام دعوا را رها کند خوب دعوا تمام می شود من جهت هر دو منکر هستند برای خاطر اینکه آن قاعده ید دارد دیگری هم قاعده ید دارد و قول هر دو موافق با اصل است لذا آنکه می گوید همه خانه مال من قولش مخالف با اصل است و آنکه می گوید نصف خانه مال تو قولش موافق با اصل و آنکه می گوید همه خانه مال تو قولش نصفش موافق با اصل و نصفش مخالف با اصل است لذا اگر یک جایی پیدا کردیم هر دو مدعی هر دو منکر من جهت آن من جهت و دیگری هم من جهت اخری. خوب این یک دفعه یک کدام بینه دارد البینه المدعی، خوب دعوا تمام می شود بینه دارد که خانه همه آن ارث است و به آن رسیده و او اجاره نشین ما می دانیم و این می خواهد دغل بازی بکند خوب این مطلب تمام می شود صاف می شود یعنی احدهما بینه دارد وقتی احدهما بینه دارد دیگری دلیل  ندارد بجنگد دیگر خواه ناخواه قول قول صاحب بینه می شود این یک صورت که احدهما بینه دارد دون دیگری؛ یک دفعه هیچ کدام بینه ندارند اما احدهما حاضر به قسم خوردن دیگری حاضر نیست به قسم خوردن در اینجا مطلب تمام می شود برای اینکه قسم می خورد خانه همه اش مال من است و دیگری حاضر نیست قسم بخورد و حاضر او قسم بخورد خانه را همه اش بدهد باید همه اش را بدهد در اینجا دیگر لازم هم نیست که قسم را رد بکند مثل این است که         می گوید این خانه مال من است و قسم هم می خورد ولی او حاضر است قسم بخورد دست از آن بر می دارم این هم طوری نیست بگوییم او قسم را رد می کند اگر آن آقا قسم بخورد دیگر خانه می شود اما به اینجا نمی رسد برای اینکه فرض این است که احدهما قسم می خورد و دیگری قسم نمی خورد بنابر این اینجوری می شود اگر احدهما حجت پیدا کردند مثل اینکه احدهما بینه دارد دون دیگر یا احدهما قسم می خورد دون دیگر حق می شود با آن صاحب بینه و حلف صاحب قسم صورت بعدی این است که هر دو بینه دارند در صورت اول هیچ کدام بینه ندارند و صورت دوم هر دو بینه دارند یا اینکه حاضرند هر دو قسم بخورند و اینجا چه باید بکنیم دیگر خواه ناخواه بینه ها با هم تعارض می کند قسم ها با هم تعارض می کند تساقط می کند دیگر چاره ای نیست حاکم قرعه می کشد بنام هر کدام خانه مال اوست این همه ظاهراً مسئله صاف است اگر هیچ کدام بینه ندارند هیچ کدام قسم نمی خورند یا اینکه هر دو بینه دارند هر دو قسم می خورند همه اینها حاکم چاره ای جز قرعه ندارد و با قرعه مشخص می کند لذا اگر خانه هر دو دست روی آن دارند هیچ کدام هم بینه ندارند هیچ کدام هم قسم نمی خورند چه کار باید کرد؟ حاکم باید قرعه بکشد .

        آیا تنصیف بکنیم در هم بدعی یا نوبت قرعه است، نه نوبت قرعه است بگوید مثلاً کسی اگر قانون عدل و انصاف را اینجاها انصاف بداند قاعده تنصیف را انجاها حجت بداند الا اینکه قاعده تنصیف لازمه اش این است که مخالفت قطعیه را بپذیرد یعنی اگر هیچ کدام بینه نداشتند یا هر دو داشتند یا هیچ کدام قسم نخورد بگوییم خانه را نصف کن نصفش مال این و نصفش مال دیگری این مخالفت قطعیه عملیه لازم می آید قانون عدل و انصافاً هم همین است دیگر که مخالفت قطعیه عملیه لازم می آید برای آنکه یا قول این دروغ است یا قول آن لذا بهترین را قرعه است که در قرعه خانه را می دهند به یک کسی مخالفت احتمالیه است احتمالی می دهیم که خانه به نام کسی در آمده است که بی خودی گفته است شاید هم قاضی صلاح بداند که خانه را بدهد به یک کسی شاید هم حاکم صلاح بداند به هر دو و یا قرعه را اجرا بکند اینها عنوان ثانوی است که مورد بحث ما هم نیست اگر حاکم صلاح بداند قانون عدل و انصاف را بیاورد جلو ولو مخالفت قطعیه می شود قاعده تنصیف مثل درهم بدعی همین است که دو درهم پیش یک نفر بوده که یک درهم از خودش و یک درهم از کسی دیگری یکی از اینها گم شده حالا نمی دانیم مال کسی است که ودیعه پیش این گذاشته یا صاحب مال است گفتند و روایت داریم که گفتند تنصیف کنید اسمش را اصلاً در فقه گذاشتند درهم بدعی خوب آیا اصلاً این یک قاعده است به آن می گویند قاعده عدل و انصاف آیا این یک قاعده است مقدم بر قرعه است مشکل است که انسان بگوید و یا به نظر حاکم است حاکم گاهی قانون عدل و انصاف و گاهی هم نه قاعده عدل و انصاف هم نه صلاح می داند مال احدهما گاهی هم صلاح می داند قرعه دیگر بمایراه الحاکم این دیگر معلوم است این ابزارها را حاکم دارد .

        فتلخص مما ذکرنا این شد که اگر در نزاع آنکه مدعی است منکر هم باشد عرفاً و آنکه منکر است مدعی هم باشد عرفاً تعارض دو تا قاعده ید تعارض یتبین و امثال اینها و بر می گردد به این که هم مدعی است و هم منکر عرفاً و آن هم هم مدعی است هم منکر عرفاً هر دو در خانه نشسته اند پس منکر هستند هر دو ادعای خانه را دارند پس مدعی هستند چه بکنیم اگر احدهما دلیل داریم طبق دلیل عمل بکنیم مثل احدهما دلیل دارد دیگری ندارد یا احدهما قسم می خورد دیگری قسم نمی خورد آنجا که هر دو قسم می خورند هر دو بینه دارند این چهار صورت تعارض دیگر خواه ناخواه باید بدهیم دست حکومت و حکومت هر چه صلاح می داند عمل بکند اگر قاعده تنصیف را صلاح می داند عمل بکند اگر قاعده قرعه را صلاح می داند عمل بکند گاهی هم نه هر دو را می گذارد کنار صلاح اجتماعی این است که خانه را بدهد به یک کدام و اما حاکم بخواهد قلدر بازی بکند و بگوید هر دو گم شوید که نمی شود بنابر این همین که اسلام می فرماید یا قاعده تنصیف یا قرعه و ما در باب قرعه گفتیم قاعده تنصیف پایه دار و ریشه دار نیست قاعده قرعه مقدم است گاهی کسی بگوید نه بمایراه الحاکم گاهی تنصیف است و گاهی قرعه و گاهی چنانچه صلاح اقتضاء می کند که حکم بر احدهما بشود و چنانچه گاهی که زیاد هم اتفاق می افتد که هر دو را از خانه بیرون کند مثل فروش وقف است خوب وقف را نمی شود فروخت خوب حاکم می بیند اگر این وقف را نفروشد کشت کشتار می شود لذا وقف را می فروشد اختلاف تمام می شود در اینجا هم هر دو را بیرون می کند اخلاف تمام می شود حالا این هم بحث سوم بحث چهارم ماند برای فردا انشاء الله .

      وصلی الله علی محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365