جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: بررسی روایت سوم برای بینه در موضوعات و حجت خبر واحد و رد آن
    موضوع درس:
    شماره درس: 122
    تاريخ درس: ۱۳۸۶/۴/۵

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

    سوم روایتی که به آن تمسک شده برای اینکه در موضوعات بینه می‌خواهیم.

    روایت 3 از باب 23 ابواب نکاح جلد 14 وسایل، روایت از نظر سند بالاست صحیحه یونس ابن عبدالرحمن است؛

    «قال سالته عن رجل تزوج امرئه فی بلد من البلدان فسئلها الک زوج فقالت لافتزجها ثم ان رجل عطاء فقال هی امرئتی فانکرت المرئه ذلک ما یلزم الزوج قال هی امرئه الا یقیم البینه» می‌آید می‌گوید که یک زنی را گرفته یک کسی می‌آید می‌گوید این زن تو زن من است حضرت فرمودند  زنش است مگر اینکه بینه اقامه کند که این زنش نیست گفته خوب ببین اگر عدل بیاید بگوید نه فایده‌ای ندارد باید بینه اقامه بشود تا حرف زن ردع بشود و این دست از این زن بردارد و آن کسی که مدعی است بشود مال او.

    این جمله هی امر الله الا ان یقیم البینه، قطع نظر از اشکالهایش این روایت در همین مورد در همین باب معارض دارد معارضش را بخوانیم.

    روایت 2 از باب 23- همین باب- من ابواب نکاح، جلد 14 وسایل روایت باز موثقه است آن روایت صحیحه بود، این روایت موثقه است آن یونس ابن عبدالرحمن راوی بود این سماعه راوی است سالته عن رجل تزویج جاریتاً تمنع بها فحدثه رجل ثقه او خبر ثقه او غیر ثقه فقال، ان هذه امرئتی و لیست لی بینه فقال ان کان ثقه فلا یقربنها و ان کان غیر ثقه، فلا یقبل منه، آن گفت بینه می‌خواهد این گفت خبر ثقه کفایت می‌کند.

    خوب جمع بین دو تا روایت چه جمعش با این است که آقا یک ثقه بیاید بگوید کفایت می‌کند 2 تا هم باز کفایت می‌کند اما آن بینه که فرمودند الا ان یقیم البینه برای اینکه مثلاً در باب نکاح احتیاط شده آن احتیاط را باید بهش عمل کرد، یا اینکه مثلاً بگوییم آن روایتی که قبلا خواندیم مربوط به دعاویست مربوط به نزاعهاست این مربوط به نزاع نیست و اگر باب نزاع باشد باب حکومت باشد باب قضاوت باشد بله باید بینه باشدو اما اگر باب قضاوت نباشد و صرف اخبار در موضوعات باشد خبر ثقه کفایت می‌کند. هر دوتاش یکی است که مردی می‌گوید که این زن من است یا بینه می‌گوید این زن من است فرمودند اگر ثقه بگوید این زن من است خوب باید بپذیریم آن روایت می‌گوید باید بپذیریم اینکه می‌گوید بینه یعنی اینکه خبر واحد کفایت نمی‌کند خوب ظهورش این است اما آنکه می‌گوید اگر ثقه باشد بپذیر، اگر ثقه نباشد نپذیر می‌گوید بینه کفایت می‌کند خبر ثقه هم کفایت می‌کند و علی کل حال این روایتی که می‌گوید الا ان تقیم به البینه دیروز می‌گفتیم دیگر باید از باب مثال حسابش بکنیم یعنی بینه حجه من الحجج پذیرفته می‌شود اگر بجای بینه علم گذاشته شود می‌شود، اگر بجای بینه حجتی من الحجج عقلائی گذاشته شود پذیرفته می‌شود و من جمله خبر ثقه است هیچ تفاوتی نمی‌کند هیچ فرق نمی‌کند ببینید یکبار بخوانیم که بدانیم هیچ تفاوتی نمی‌کند؛

    سالته عن رجل تزویج امرئه فی البلدان فسئلها الک زوج فقالت لافتزوجها ثم ان رجل عطاه فقال هی امرئتی، فانکر المرئه ذلک ما یلزم الزوج - زوجیت را بطور کلی منکر است- قال هی امرئه- حق با آن زن است- الا ان یقیم البینه، بینه باشد دیگر آن زن و مرد باید از هم جدا شوند. همین روایت عینش همین است.

    سالته عن رجل تزوج جاریه تمنع بها فحدثه رجل ثقه او غیر ثقه فقال ان هذه امرئه و لیست لی بینه فقال ان کان ثقه فلا یقربنها و ان کان غیر ثقه فلا یقبل منه اگر آدم فاسق و فاجر است برود اما اگر آدم ثقه است قولش را قبول کن. مسلم بینه پذیرفته می‌شود ما که نمی‌گوییم بینه پذیرفته نمی‌شود. ظاهراً دو تا روایت مثل هم است در یک مورد هیچ تفاوت هم ندارد اگر می‌خواهید جمع بکنید همین است که این می‌گوید من بینه ندارم پیش قاضی تا زنم را بگیرم، از آن جهت فرمودند اگر خبر ثقه است شهادت می‌دهد زنش را بده آن روایت دیگر از اول می‌گوید با بینه یعنی قاضی باید با بینه حکم بکند بدون بینه هیچ، برمی گردد به اینکه بینه مربوط به قضاوت است نه مربوط به محاورات عرفیه، در محاورات عرفیه خبر ثقه حجت است.

    بالاخره فرمودند اگر ثقه گفت نزدیکش نرو، ولش کن دیگر فلایقربن این مرد نزدیک این زن نرود دیگر سالته ان رجل را لایقربنها سالته عن الرجل تزوج جاریه تمتع بها، محدثه رجل ثقه او غیر ثقه، فقال ان هذه امرئتی و لیست بی بینه فقال ان کان ثقه فلا یقربنها. لذا آنهم عین همین است قال هی امرئه الا ان یقیم البینه، آن می‌گوید بینه می‌خواهیم، آن می‌گوید خبر ثقه کفایت می‌کند. جمع بین روایات همین است که بینه آری خیلی خوب است اما خبر ثقه هم آری هم خیلی خوب است یا اینکه بینه مال قضاوت و شهادت است اما در محاروات عرفی خبر ثقه کفایت می‌کند.

    آقای الهی یک چیزی آوردند در 16 تا روایت نقل کردند از ایشان خیلی تشکر می‌کنم قبل از آنکه روایات را بررسی نماییم یک قاعده کلی به شما بگوییم و آن قاعده کلی این است وقتی ما برویم در فقه می‌بینیم که خبر ثقه چه در موضوعات چه در احکام حجت است و شاید شما بتوانید.

    من جزه‌ای (وقتی که در قم بودم) دیدم راجع به ادله اربعه صحبت کردن آنجاها، بیش از 100 روایت آمدند برای اینکه در فقه بیش از 100 تا روایت داریم خبر ثقه هم حجت است همان اولی که وارد فقه می‌شوید مراجع به تقلید مسئله را از چه کسی بگیریم از مسئله دان، خوب شما طلبه مسئله می‌گویید همه مردم هم می‌گویند که آقا اینجور فرمودند خبر واحد است دیگر حالا بگوییم این بینه می‌خواهد.

    2 نفر باید رساله را نقل کنند تا حجت شود. لذا همان باب تقلید می‌گوید که خبر ثقه کفایت می‌کند اذان ثقه کفایت می‌کند هم برای روزه هم برای نماز، روایتت هم داریم؛ «الموذن معتمد» در همان باب نجاسات باب طهارت، قاعده ید کفایت می‌کند خوب قاعده ید همان خبر ثقه است دیگر، لذا قاعده ید با خبر ثقه هیچ تفاوتی ندارد حتی قاعده ید را علما رویش یک مقدار بیشتر هم حساب کردند گفتند اگر ثقه نباشد متهم هم نباشد که اصلاً در خبر ثقه هم ما همین را می‌گوییم مراد از خبر ثقه یعنی متهم نباشد زن شما می‌گوید لباس را آب کشیدم پاک اس زن شما می‌گوید این غذا نجس است خوب متهم نیست جز خبر ثقه است همه گفتند حجت است دیگر.

    قاعده اصاله الصحه همان خبر واحد است دیگر می‌گوید حجت است دیگر تفاوت که نمی‌کند اگر امین باشد قولش حجت است خوب همان خبر ثقه است دیگر خبر ثقه است اما امین است می‌گوید قولش حجت است قاعده ید است همان خبر ثقه است متهم نیست می‌گوید حجت است قاعده ید و قاعده اصاله الصحه و قاعده سوق و همین بازاریها بگویید متهم نیست پس همین که می‌گوید مالم است درست می‌گوید خوب خبر ثقه است دیگر بعضی این قواعد فقهیه ما همه اش در موضوعات است همه اش خبر ثقه است، شما که می‌گویید قاعده ید حجت است یعنی خبر ثقه حجت است.

    همه گفتند که اگر زن شما بگوید نجس است نجس است اگر بگوید پاک است پاک است هیچ کس نگفته زن شما اگر بگوید پاک است نگو پاک است اگر بگوید نجس است نگو بگو نه، این را هیچ کس نگفته دیگر لذا همان خبره چرا قولش حجت است؟ برای خاطر خبر ثقه، مجتهد چرا قولش حجت است؟ برای این که خبر ثقه دکتر چرا قولش حجت است؟ دیگر آن خبرویت که چیزی برایمان نمی‌آورد چنانچه اگر این خبرویت ثقه بودنش رفت، دیگر همین آقای دکتر متخصص قولش حجت است.

    لذا ما وقتی که استفتاء از ما عمل می‌کنند جواب می‌دهیم که اگر دکتر متخصص متدین بگوید باید عمل کرد اما متخصص است متدین نیست این قولش حجت نیست متدین است متخصص نیست در اینجور چیزها که خبرویت می‌خواهد قولش حجت نیست در غیر این چیزها قولش حجت است لذا آنجا که خبرویت می‌خواهد هم باید خبره باشد هم باید ثقه باشد چون مثلاً به او مراجعه کردی برای اینکه ببینی نمازهایت را چطور باید بخوانی. لذا چرا خبر ثقه حجت است؟ برای ثقه بودنش است دیگر اگر ثقه نباشد، قولش حجت نیست اگر ثقه باشد قولش حجت است لذا اگر با خبرویت است برای ثقه بودنش است اگر قاعده ید است برای ثقه بودنش است اگر قاعده اصاله الصحه است برای ثقه بودنش است اگر قاعده سوق است برای خاطر ثقه بودنش است.

    تمام قواعد فقهیه‌ای که ما داریم و الان ما داریم مباحثه قواعد فقهیه می‌کنیم تمام قواعد - این کسانی که قواعد فقهیه نوشتند مراجعه بکنید- تمام این قواعد مربوط به خبر ثقه می‌شود الا شاذاً مثل آنهایی که اصلاً در موضوعات نباشد اما اگر قاعده در موضوعات آمده همه موضوعات بواسطه خبر ثقه اثبات می‌شود. حالا گاهی برای اینکه خبره است گاهی برای اینکه امین است مثل باب مضاربه پولی را پیش شخصی امانت گذاشته می‌گوید گم شد، خوب با این گم شد متهم باشد پذیرفته نمی‌شود اگر متهم نباشد امین باشد پذیرفته می‌شود چرا؟ اگر قول ثقه را شما حجت ندایند خوب همین جا هم نباید حجت بدانید، دارد مضاربه می‌کند با پول شما، می‌گوید با پولتان ورشکسته شدم اگر متهم است قبول نکن باید برود قاضی آنجا شهادت بدهد اما اگر متهم نیست ثقه است قولش را قبول کن می‌گوید ورشکسته شدم بگو بله.

    فقط مختص به قضا و شهادت است هیچ کجا ندارد الا یک احتیاطی بشود یک خصوصیتی باشد آنها حرف دیگری است یک احتیاطی رویش شده است و اما  لوخلی و تبع از اول فقه ما تا آخر فقه ماست در باب وکالت می‌گوید من فروختم قولش را قبول کن یک ثقه می‌آید می‌گوید آقای وکیل عزلت کرد قولش را قبول کن در باب وصایت وصی می‌گوید من به وصایت عمل کردم قولش را قبول کن. کسی می‌آید - خبر ثقه- به وصی می‌گوید من دیدیم آقایی که مرد گفت صد هزار تومان بده به این پسرم، قولش را قبول کن، اگر متهم نیست قولش را قبول کن. لذا از اول فقه ما تا آخر فقه ما وقتی برویم 100 مورد 100 تا روایت هم داریم که می‌گوید که قول ثقه درموضوعات حجت است اما همه این روایتها را همه این اقوال فقهاء را ندیده می‌گیریم و می‌گوییم که بعضی از روایات می‌گوید که بینه می‌خواهیم. علی کل حال این حرفهای من قابل رد نیست حالا اگر هم فقهاء گفتند و قول مشهور شده است و اینکه ما در موضوعات بینه می‌خواهیم و نه، بسیاری از بزرگان که رویشان حساب می‌شود نظیر محققها علامه و امثال اینها می‌گویند نه خبر واحد در موضوع حجت است چنانچه در احکام حجت است هیچ تفاوت ندارد شما روایت را با قول نجاشی می‌گویید حجت است می‌گوید چرا؟ می‌گویید خبره است می‌گوییم خوب (با فرض اینکه) خبره باشد اما اگر ثقه نباشد باز هم این نجاشی قولش حجت است؟ می‌گوید نه. خوب برای ثقه بودنش است دیگر چون نجاشی ثقه اهل کار است و این حکمی هم که می‌خواهد بکند حرفی که می‌خواهد بزند خبرویت می‌خواهد می‌گویید که قولش حجت است خوب این مدعای ما.

    آقای الهی 16 تا روایت نوشتند اینکه این روایاتی که ایشان نوشتند یا معارض دارد یا غالبا مربوط به قضا و شهادت است حالا این روایاتی که ایشان نوشتند یک مقدار را امروز بخوانیم تا دیگر بحث تمام شود؛

    یکی راجع به اثبات حلال است عن ابی عبدالله علیه السلام انه سئل عن الیوم الذی یقضی من شهر رمضان فقال لاتقض الا عن یثبت شاهدان. اولاً معارض دارد و معارضش را هم خود ایشان نوشته، معارض دارد و می‌گوید یکنفر کفایت می‌کند

    و عنه عن یونس ابن عقیل عن محمد ابن قیس عن ابی جعفر قال، قال امیرالمومنین اذا رایتم الهلال فافطروا او شهد علیه عدل من المسلمین و ان لم تری الهلال الا من وسط النهار آخرین فاتم الصیام الی الیل، که می‌گوید یا ببین یا یک خبر ثقه بگوید کفایت می‌کند لذا جمع بین این دو این است که خوب معلوم است توی هلال 2 نفر شهادت بدهند مسلما بهتر از این است که یک نفر شهادت بدهد ولی یک چیز دیگر را هم باید توجه بکنیم که قضیه هلال از اول، غیر از قضیه محاورات عرضی است همیشه دست حکومت بوده، همیشه زمان پیغمبر اکرم دست حکومت بوده و زمان خلاف الان هم در این مملکت اسلامی دست اینهاست، الان هم دست حکومت است که باید بگوید اول ماه است یا نه، بنابراین همه مردم در عربستان در مملکت اسلامی قضیه هلال را مربوط به حکومت می‌دانند لذا نزد حکومت باید 2 نفر به بالا شهادت بدهند به یک نفر کفایت نمی‌دانیم چون یک امر عام البلوایی است که باید 2 نفرشان شهادت بدهند لذا اصلاً روایات هلال مربوط به حکومت است این روایت هم که می‌گوید یک نفر کفایت می‌کند این روایت را طردش بکنید بگویید این روایت روایتی نیست که بشود به آن عمل کرد قضیه هلال مربوط به حکومت است و حکومت باید بگوید که امروز اول ماه است یا اول ماه نیست، همیشه چنین بوده است الان هم چنین است، زمان آقا امام زمان هم انشاءالله ما باشیم، باید بگوییم چنین است.

    در روایت بعد نوشتند که قال قلت لابی عبدالله عن الرجل یکون فی داره و یقیب عنها، کذا و کذا سنه و یدع فیها عیاله ثم یعطیه هذا کله فلا تقسم الدار بین ورثه الذین ترک فی الدار حتی یشهد شاهدان، مربوط به باب قضاوت است خوب بله، اگر در ورثه اختلاف بیفتد، که حالا اصلاح بکند؟ همه چیزها مربوط به حکومت است نزاع ها، هر نزاعی مربوط به حکومت است مگر تصالح در کار باشد تصالح بکنند حرفی است و الا تصالح نکنند که معلوم است حکومت باید این ارث را قسمت بکند یا تصالح است یا حکومت لذا لااقل نمی‌دانیم در مقابل آن 100 تا روایت این روایت چه می‌گوید؟ خوب می‌گوییم مربوط به حکومت است. دیگر بیشتر از این تعارض است مربوط به حکومت است لذا روایاتی که ایشان (آقای الهی) نوشته همه مربوط به حکومت است و اگر مربوط به حکومت نباشد مثل همان قضیه جبن را ایشان نوشتند که گفت یابن رسول الله پنیر خوردن چطوری است است آقای دیدند این وسواسی است گفتند 2 نفر آمدند گفتند حرام است و الا حلال است که آن خصوصیت وسواسی گری اش بود می‌گفتیم که هر چه بجای این 2 نفر بنشیند پیش امام صادق حجت است حالا گاهی کل شیء لک حلال حتی تعلم گاهی هم کل شیء لک حلال حتی یکون به خبر الثقه.

    لذا در همان باب عدالت مسلم خبر ثقه کفایت می‌کند و اینکه توی رساله‌ها آمده ایشان هم یک روایت نوشتند این از باب احتیاط است و بعد هم روایت جوری است که اصلاً نمی‌شود روایت را پذیرفت، حالا همین روایت ایشان را بخوانیم، سابقا هم در فقه خواندیم اصلاً نمی‌شود این روایت را پذیرفت.

    روایت: قال الصادق علیه السلام وقد قلت له یابن رسول الله اخبرنی عمن تقبل شهادته و من لاتقبل فقال یا القمه، کل من کان علی فطر تالاسلام جازت شهادته همین مقدار که مسلمانی است همین که حالا همین کار را می‌کنند در جمهوری اسلامی می‌گویند آقا این مسلمان است شهادتش را هم قبول کرد.

    کل من کال علی فطرت الاسلام، جازت شهادته، قال فقلت له تقبل شهادت مقطرف بالذنوب فرو رفته در گناه است توبه اش قبول است فقال یا القمه لولم تقبل شهادت المقطرف لذنوب، لما قبلت الا شهادت الانبیاء و الا وصایاء یعنی چه؟ یعنی همه فرو رفته در گناهند، مگر معصوم شما که اینجا نشسته اید هیچکدام مقطرف در گناه نیستید اگر بعضی از مقطرف، در غیبت نباشید اما دیگر مابقی مقطرف در ذنوب کدام است؟ مسلم از مسلمان خیلی کم پیدا می‌شود الا اراذل و اوباش و امثال اینها باشد و الا مقطرف در ذنوب کجا پیدا می‌شود؟ کم است لانهم هم المعصومون دون سایر الخلق فمن تره بعینک یرتکب ذنبه اولم یشهد علیه بذلک شاهدان فهو من اهل العداله و الصدق و شهادته مقبوله و ان فی نفس مذنبا فمن اغتابه، از ولایت خدا هم بیرون می‌شود حالا تمسک به اینکه من لم یشهد علیه شاهدان گفته ببین شاهدان می‌خواهیم خوب قبلا گفتم که مفهوم لقب را باید حجت بکنیم منحصر به این دو تاست یکی ببین یکی شهادت عدلین، غیر از این دو تا نه، مفهوم لقب است مفهوم لقب حجت نیست یک روایت دیگر هم می‌آید می‌گوید اگر خبر واحد به تو گفت کفایت می‌کند یک روایت دیگر می‌آید می‌گوید اگر استصحاب داشتی کفایت می‌کند یک روایت دیگر می‌آید می‌گوید اگر حسن ظاهر باشد و تو با آن برخورد بکنی کفایت می‌کند همچنین تا آخر این دو تا از باب مثال است و با آن روایت معارض ندارد، آن روایات قواعد فقهیه و با آن روایت حجیت خبر ثقه، با اینها که نمی‌شود سیره عقلاء را رد بکنیم سیره عقلاء از اول فقه ما تا آخر فقه ما می‌گوید خیر واحد حجت است حالا باز هم اگر چیزی داشته باشید مثل ایشان باز هم چیزی نوشتند دادند، دیگر چونکه بحث مهم است اجازه بدهید که هفته دیگر هم در این بحث یک مقدار صحبت بکنیم نفیاً یا اثباتاً اگر چیزی داشته باشید، رد (صحبت) من اگر چیزی داشته باشید، حتماً بفرمایید از همه تان تشکر می‌کنم.

    و صلی الله محمّد و آل محمّد.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365