جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده حرمت اخذ اجرت بر واجبات / بررسی دلیل مرحوم بجنوردی بر عدم جواز اخذ اجرت بر واجبات
    موضوع درس:
    شماره درس: 97
    تاريخ درس: ۱۳۸۶/۲/۹

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدۀ من لسانی یفقهوا قولی.

    بحث ما درباره و از اجرت بر واجبات[بود] گفتم: در میان فقهاء این جور مشهور شده- علی سبیل قضایان مهمله- که اجرت گرفتن بر واجبات جایز نیست و انسان می تواند بر روی هم رفته از کلمات این مطلب را به دست بیاورد. اما ادله ای که اینها اقامه کرده اند، خیلی نارساست بنا شد امروز راجع به آن ادله شان صحبت بکنیم.

    ما گفتیم: اخذ اجرت بر واجبات جایز است، برای خاطر اینکه یک عمل محلّل است، یک عمل فایده دار است، تا دلیل بر حرمتش نداشته باشیم، قاعده - چنانچه شیخ انصاری می گویند منفعت محللۀ عقلائیه - به ما می گوید: اخذ اجرت بر واجبات جایز است،چه فعلگی بکند،چه نماز استیجاری بخواند،چه کار بکند - کارهای معمولی- چه مرده ای را دفن بکند،تفاوتی از این جهت ندارد و ما می گوییم:قاعده به ما می گوید اخذ اجرت بر واجبات مطلقاً جایز است،الا ما اخرجه الدلیل.

    اما ما دیروز یک مقدار بیش از این - بیش از آنکه شیخ انصاری فرموده اند - می گفتیم،می گفتیم اصلاً بنای عقلاء روی این است که برای واجبات اجرت می دهند،حتی اگر ندهند،غصب است،ظلم است،باید بدهند.گفته:قبر را بکن و این مرده را دفن کن.قبر را کند و مرده را دفن کرد.اگر طی کرده باشد 100 تومان،می گوید 100 تومانم را بده و اگر طی نکرده باشد،می گوید حقم را بده و اگر ندهد،مردم می گویند:تو ظالمی،غاصبی،حق مردم را خوردی.و دیروز می گفتیم اینکه همه شان قبول دارند،که صنایع و کاسبی ها همه،همه که مایحتاج مردم است،بنحو واجب کفایی بر همه واجب است.  مردم احتیاج به آخوند دارند،برای رفع احتیاج باید دانشجو طبیب متخصص بشود،بعد هم آن طبیب متخصص باید بیاید در جمعیت مردم و مدارا بکند.ما هم باید برویم در جمعیت و بقول قرآن«لعلهم یحذرون»را پیاده بکنیم.خب این طبیب بگوید به من پول بدهید،یا این آخوند بگوید:حق مرا بدهید، عقلاء می گویند:بله حق دارد،باید حقش را داد.و اینکه بگویند:حق ندارد،برای اینکه باید دکتر بشود، خدا گفته بشو و چون خدا گفته بشو،پس بنابراین حق یعنی چه؟عقلاء نمی پسندند.

    حتی دیروز آقا می فرمودند - درست هم می فرمودند - خیلی آیه داریم،من جمله همین آیه که «و ما اسألکم علیه اجرا الا الموده فی القربی».معنایش این است که رسالت اجر می خواهد،مجانی که نمی شود،اما من مزد رسالت نمی خواهم.مابقی انبیاء می گویند:ما مزد رسالت نمی خواهیم،اما پیغمبر اکرم(ص)می گوید من مزد رسال می خواهم؛«موده فی القربی»در حالی که هم واجب عینی است،واجب کفایی هم نیست،برای اینکه کار پیامبرها واجب عینی است و هم عبادی است،نمی شود که پیغمبر نا قربه الی الله کار بکند،باید قربه الی الله باشد و کار دیگر کار پیامبری است.در حالی که واجب عینی است،آن هم تعبدی،پیغمبر اکرم می گوید من اجر می خواهم و اجر من«موده فی القربی»است.بله«موده فی القربی»را آیه دیگر معنا می کند،که«ما سألتکم من اجر فهو لکم»ولی بالاخره اجر می خواهد و یا آن آیه ای که می خواندم،که قرآن می فرماید:شما باید همدیگر را بکار بگیرد و همدیگر را بکار بگیرید معنایش همین است که نانوایی!نان را بپز،پولت را بگیر،آخوند!کارت را بکن،پولت را بگیر- معنای سخری این است دیگر - طبیب! کارت را بکن،پولت را بگیر و ما بخواهیم بگوییم این بناء عقلاء و این هم امضاء عقلاء با این آیات نه[،نمی شود.]لذا دیروز می گفتم - نمی دانم مطالعه کرده اید یا نه، دیگر حالا باید مطالعه کرده باشید، این 2، 3 روزه راجع به این بحث خیلی مطالعه کنید- آقایان اینجا ها را قبول می کنند، می گویند: بله، اجر گفتن در صناعات اشکال ندارد. در حقیقت این جور می گویند که اخذ اجرت بر واجبات نمی شود الا در مثل همین اخذ اجرت بر صناعات. این تخصیص خورده است. خب دیروز می گفتیم: اگر تخصیص خورده، شما دلیل عقلی می اورید که اخذ اجرت بر واجبات ممکن نیست. چه جور تخصیص خورده است؟ بنابراین داعی نداریم که بگوییم تخصیص خورده است. بعکس می گوییم، می گوییم: اخذ اجرت بر واجبات- همین طور که شیخ انصاری نقل می  کنند، که لو خلّی و طبعه هیچ اشکال ندارد، الا ما الخرجه الدلیل – ما هم می گوییم: اخذ اجرت بر واجبات همه همه، علی سبیل قضایای حقیقیه هیچ اشکال ندارد، الا ما اخرجه الدلیل. اما ما بالاتر از شیخ انصاری می گوییم و مسأله را عرفی اش می کنیم، مسأله را سیره ای و عقلایی اش می کنیم، اما سیره ای هم که نه با عدم ردع درستش کنیم، با امضاء درستش می کنیم، با روش پیغمبر اکرم و ائمه طاهرین علیهم السلام و با این آیاتی که بعضی اش را اشاره کردم، درست می کنیم.

    بله حالا آنکه حرف اخلاقی است، که راستی به او بدهکار نبود، شما بدهکاریها را بیاورید در کار. فرمایش شما خوب است، اما امام چهارم علیه السلام هم یک حرف اخلاقی فرمودند؛ که اولیاء دم یک قاتلی را پیش امام سجاد علیه السلام  آوردند، امام سجاد نمی خواستند حکم به اعدام این بکنند، رو کردند به اولیاء دم و فرمودند: این حقی به شما دارد یا نه؟ گفتند: نه، اما یکی از آنها گفت: چرا، حق دارد و ان اینکه مقتول پیش این قاتل درس خوانده است. حضرت فرمودند: به حقی که دارد ببخششان و اعدام نکن. او تعجب کرد، گفت: اعدام یا دیه گرفتن به یک درس خواندن؟ حضرت فرمودند: حقی که این دارد، از یک دنیا و آنچه در دنیاست بیشتر است. این آقا روایتی که خواندند، برای خودشان- برای ما طلبه ها- خواندند، که حقی که ما به جامعه داریم، از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر است. اما متأسفانه حقوق ما نادیده گرفته می شود، اما حقوق دیگران خیلی بالا گرفته می شود این هم یک ظلمی است که همیشه به روحانیت می شود. حالا استدلال شد برای اینکه اخذ اجرت بر واجبات جایز نیست، گفته اند: اصلاً واجب و وجوب و اینها در اختیار انسان نیست، این نظیر ید مرتعشه است. خب دستی می لرزد، آدم بخواهد جلویش را بگیرد، نمی شود که، امر ضروری است، خدا امر کرده که بجا بیاورم و ضروری شرعی مثل تکوینی است. همانطور که مثلاً کسی که رعشه دارد، می خواهد گردنش را تکان ندهد، خودش تکان می خورد و وجوب و واجب هم این جوری است و الضروری فی الشرع کالضروری فی التکوین، چنانچه المانع الشرعی کالمانع التکوینی.بنابراین بر چه می خواهد اخذ اجرت بکند؟ برای چه می خواهد اخذ اجرت بکند؟ باید مقدورش باشد و اصلاًمقدورش نیست. این را بعضی از قدماء و متأخرین و اینها در بسته گفته اند، مرحوم آقای بجنوردی خیلی روی این پا فشاری دارد، می گوید: اصلاً فقط دلیل بر اینکه اخذ اجرت بر واجبات جایز نیست، همین است. یک مقدماتی درست می کند، که انسان باید قدرت بر تحویل دادن اجاره داشته باشد و قدرت نداشته باشد، نمی شود، مثل اینکه بخواهد بپرد هوا، خب اصلاً اجاره این باطل است، قدرت بر تحویل دادن مورد اجاره ندارد. و بالاخره بعد هم مصدر و اسم مصدر درست می کند و وجوب را اسم مصدرش می کند و بالاخره ایشان نتیجه می گیرند، همان جمله ای که بزرگان گفته اند. که خیلی اشکال به ایشان وارد است و توضیحتشان همین است که آقا وجوب یک ضرورت در اسلام است، همین طور که گاهی تکوین ضرورت دارد، وجوب هم یک ضرورت است و همین طور که در تکوین نمی شود مخالفت ضرورت کرد، در اینجا هم نمی شود مخالفت کرد، پس بر مخالفت قدرت ندارند، پس بنابراین بخواهم خودم را برای پول گفتن اجاره بدهم، نمی شد. مثل آنجا که بگوید: بپر به هوا، که نمی توانم، پس برای این اجاره بشوم، جایز نیست.

    به فرمایش ایشان خیلی ایراد وارد است و ایراد اولی که وارد است، که این را استاد بزرگوار ما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه، گر چه خود ایشان یک فیلسوف عارف متخصصی است، در جاهای دیگر بارها می فرمودند، که بابا! فلسفه را نیاورید در فقه، فلسفه را نیاورید در اصول، دردسرها درست می شد؛ قیاس تکوین به تشریع خیلی غلط است، ما اصلاً وجوب که یک امر اعتباری است، واجب که یک امر اعتباری است، اصلاً نباید بیاوریم در تکوین بگوییم: تکوین چنین، پس تشریع چنین است. و اساتید ما، مخصوصاً مثل آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه خیلی به ما سفارش می کردند، گاهی هم یک تبسمی می کردند و می گفتند: فلسفه را آوردند در اصول، برای اینکه چاقش کنند، آماسش کردند. از همین جهت هم همین اصولی که از ایشان چاپ شده، الا اینکه مجبور بشود و الا ایشان اصول را روی مبانی فلسفی پیاده نکرده اند و باید هم همین جور باشد. از مرحوم صاحب قوانین مثلاً شما یک جا پیدا نمی کنید که یک مسألۀ عرفانی، فلسفی، یک مسألۀ تکوینی در اصول آورده باشند. این حرفها اصلاً در عالم اعتبار راه ندارد. همین جمله ای که مشهور است، بقول مرحوم آقا بروجردی یکی از دروغهای دنیا همین است که المانع الشرعی کالمانع العقلی، هر چه در او می گوییم، در آن هم می گوییم؛ الواجب الشرعی کالواجب التکوینی، هرچه دراو می گوییم، در آن هم می گوییم، در آن هم می گوییم. اصلاً آن یک امر اعتباری است و هیچ ربطی به امر تکوینی ندارد و خیلی اشتباهات بزرگ بزرگ از اینجا پیدا شده است. اشکال دومی که مهمتر از این است، این است که این آقایان وجوب حکم است، اصلاً مربوط به مکلف نیست، یعنی شارع مقدس می بیند مصلحت تامه ملزمه در این است که بگوید نماز بخوان، لذا وجوب را انشاء می کند و اسم آن منشأ را واجب می گذاریم و به آن انشاء حکم- حکم الله- می گوییم آن انشاء را می دهد دست فعلیت، یعنی مثلاً به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می گوید: بگو اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل. آن فعلیت را می دهد به عقل و عقل ما گاهی می گوید می توانم بیاورم، گاهی می گوید نه و آنجا که می گوید می توانم بیاورم، تکلیف برایش منجّز است. تکلیف برایش منجز است یعنی چه؟ یعنی یک چیزی بیاید، با آن حکم خدا تطبیق بکند، تا آن حکم خدا ساقط بشود. اصلاً وجوب مربوط به مکلف نیست.

    بله اگر کسی بخواهد بگوید یک امر قهری است، که آقای بجنوردی و امثال ایشان گفته اند، خب بگوید طوری نیست. ولی آن مربوط به خداست و عالم اعتبار و حکم اتقضایی و شأنی و فعلی و تنجیزی، همه اینها مربوط به شارع است و چه چیزی دست من است؟ مأتی به، یعنی آن جور که پیغمبر اکرم فرموده: «صلّوا کما رأیتمونی اصلّی»، من نماز بخوانم. این دست من است، که بر آن مأتی به می گوییم و وقتی گفتم: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته، یک تطابق قهری درست می شود؛ مأتی به مطابق مأمور به، تکلیف ساقط می شد و تکلیفی که بنخو تنجیز، بنحو فعلیت، بنحو انشاء برایم سینه میزد، دیگر ساقط است. چرا ساقط است؟ تطابق مأتی به با مأور به لذا اصلاً به این آقایانی که رفته اند در وجوب و واجب و اینها، می گوییم: من اصلاً نباید وجوب بیاورم، وجوب مال خداست، خدا باید وجوب بیاورد، خدا باید حکم کند، بگوید صلّ، تا در عالم تشریع یکی از احکام الله به نام نماز پیدا بشود. اما من بخواهم این وجوب را بیاورم، نه، این فعل خداست، فعل مکلف که نیست و من باید مأتی به بیاورم و این مأتی به صد در صد در اختیار من است. آقای نماز گذار می تواند نماز بخواند، می تواند نخواند. لذا این مأتی به صد در صد در اختیار من است و لذا وجوب و واجب دست من نیست، نباید هم دست من باشد، حکم الله که دست مکلف نیست و اینکه گفته اند نماز بخوان، معنایش این است که آن چیزی که در عالم تشریع واجب و وجوب است را بیاور. بیاور یعنی چه؟ یعنی ساقطش کن، یعنی تکلیف روی کّله تو آمده، این تکلیف که صد در صد اختیار رویش است، ساقط کن. گاهی ساقط نمی کند؛ نماز نمی خواند تا آقتاب غروب می کند، گاهی هم نماز می خواند و لذا اخذ اجرت بر واجبات این جوری است که این الان که می خواهد نماز بخواند، به او می گویند نمازت را بخوان، من 1000 تومان به تو می دهم. می خواست نماز نخواند، 1000 تومان می گیرد، نماز می خواند، اینکه قدرت بر مأتی به ندارم یعنی چه؟ خب قدرت دارم، 1000 تومان می گیرم برای اینکه نماز بخوانم. جبر شرعی و جبر تکوینی و همه اینها روی عرض من اصلاً سالبه به انتفاع موضوع است. گفتم: به قول مرحوم آقای بروجردی این المانع الشرعی کالمانع العقلی از کجا در آمده؟ چه ربطی به هم دارد؟ اصلاً قیاس کردن مانع شرعی به مانع عقلی، همچنین واجبش، که الضرورۀ الشرعی کالضرورۀ العقلی، کی گفته است؟ ضرورت عقلی مثل اینکه دست انسان می لرزد، نمی تواند نگه اش بدارد، خب بله، اما راجع به ضرورت شرعی، می گوید: نماز بخوان، خب این نماز بخوان، اگر مجبور باشد، نمی تواند نماز بخواند، می گویند نماز نخوان. مجبور است نماز نخواند، مجبور است وضو نگیرد. خب می گویند نخوان دیگر. اما مجبور نیست، یعنی در آوردن مأتی به مختار است، می گویند نماز را بخوان.

    واجب است مأتی به را بیاورد، اگر نیاورد، کتک می خورد. اما آیا این وجوب ضرورت می آورد، تا بگوییم الضروره الشرعی کالضروره العقلی؟ خیال می کنم بقول ایشان این نزاع لفظی است، که خیلی امر بار بر آن است و آن آقا می گوید: دست من نیست، یعنی حکم خداست. خب باشد، مسلم وجوب و واجب دست من نیست. اما بحث ما د روجوب و واجب نیست،بحث ما در مأتی به است،  می خواهد برای مأتی به پول بگیرد.آیا این دست ماست یا نه؟مأتی به واجب هم است،به این معنا که گر مأتی به را نیاورد،کتک می خورد،تطابق هم نکرد،کتک می خورد و اما گاهی مثل آدمهای لاابالی نماز می خواند،نماز باطل، مأتی به مطابق مأمور به نیست و مأمور به سر جایش باقی است و روز قیامت هم به او می گوید چرا نماز نخواندی؟می گوید:خواندم.می گویند:چرا باطل خواندی؟تطابق مأتی به با مأمور به نشد،برو جهنم.گاهی هم عالی نماز را می خواند،تطابق مأتی به با مأمور به می شود و مأمور به ساقط می شد.حکم خدا که دست من نبود،ساقط می شود.

    لذا من می توانم حکم خدا - که این جواب سوم هم است- را ساقط کنم.خیلی خب وجوب و واجب،چرا من نتوانم با واسطه ساقطش کنم؟ما یک حکم الله داریم،باید این حکم الله را اسقاط بکنیم. عقل - اینها که شرعی نیست - می گوید: مأتی به را بیاورد،تطابق مأتی به با مأمور به هم باید باشد. حرف عقل را نمی شنوم،کتک می خورم،حرف عقل را می شنوم،ثواب روی مأمور به می گیرم.دست من نبود،اماباواسطه دست من بود،مأموربه ساقط شد.یعنی مأتی به دست من است،من بایدبیاورم،الله اکبر تا السلام علیکم و رحمه الله و برکاته،این دست ماست و این دیگر اختیاری است؛انسان صددرصد اختیار دارد ولو اینکه عقل می گوید باید این مأمور به را بیاوری،شارع هم که می گوید،می گوید:اقم الصلاه،آن نماز دست من نیست که من بیاورم،آن حکم الله است،آن نماز از طرف خداست،فعل خداست، هیچ ربطی هم به من ندارد.اما شارع می گوید:نماز را بیاور.خب من نمی توانم بیاورم،چکار باید بکنم؟ آنکه در اختیار من است باید بیاورم،یعنی بگویم:الله اکبر تا السلام علیکم و رحمته الله و برکاته.خب این فعل من این مأتی به مطابقت می کند با مأمور به و مأمور به ساقط می شود،لذا آن آقا می گوید:ممکن نیست من مخالفت کنم،مثل ید مرتعشه است و می گویم یعنی چه که ممکن نیست مخالفت کنی؟چون ممکن نیست مخالفتش،مثل ید مرتعشه است پس بنابراین اجر گرفتن رویش نمی شود.چرا؟چون روی غیر مقدور است.اصلاً نمی فهمیم چه جوری بیانش بکنم،تا ردّش بکنم.یعنی اصلاً سرتا پا خراب است. برای خاطر اینکه مأمور به ید مرتعشه است،چیه؟من هستم که می گویم الله اکبر تا السلام علیکم،منم که گاهی زبانم می گیرد،نمی توانم و لا الضالین بگویم،هی و لا الض،و لا الض می کنم.منم که هی اینجوری می کنم.ولی گاهی نماز را باطل می آورم،گاهی صحیح،اگر باطل بیاورم مأتی به مطابق با مأمور به نیست، کتک می خورم، گاهی هم مأتی به من صد در صد با مأمور به تطابق می کند، منم که مأمور به را دست من نیست، حکم الله است، با واسطه ساقطش می کنم.حالا روی همین پول می گیرم. پسر به باباش می گوید من نماز نمی خوانم، مگر اینکه 10000 تومان به من بدهی. خب بابایش هم می گوید خیلی خب 10000 تومان می گیرد، قربه الی الله نماز می خواند، قربه الشیطان که نماز نمی خواند، راستی قربه الی الله نماز می خواند. معنای اجرت که اجیر شدن نیست، اجرت که اینها در واجبات می گوید معنایش این نیست که اجیر شو، یعنی بازاء پول بگیر، لذا اجاره باشد، می گویند جایزه نیست، حالا مثل مرحوم آقای بجنوردی اصلاً پا را بالاتر از اینها گذاشته و گفته است: جایز نیست، چون مثل امر تکوینی در قدرتتان نیست. من می گویم: آقا! اشتباه شما از همین جاست که وجوب و واجب را با مأتی به اشتباه گرفته اند، اشتباه نگیرد، درست در می آید صد در صد در اختیار من است، پول هم در مقابلش می گیرم، مثل کسی که می گوید: من در مقابل دفن این مرده پول می گیردم، اما وقتی که گرفت، مسلمان است دیگر، قربه الی الله دفنش می کند. حالا دفن را می گویند واجب توصلی است، حالا غسل را، می داند که اگر این غسل را قربه الی الله ندهد، اصلاً باطل است، لذا چون مسلمان است، 10000 تومان گرفته، اما قربه الی الله غسل می دهد. واجب عینی، واجب کفایی، واجب تعبدی، هر چه، گاهی بدون پول است. گاهی با پول، بدون پول، فقط برای خداست، با پول، هم برای خداست، هم برای مردم. چه اشکالی دارد؟

    و صلی الله علی محمد و آل محمد.

     

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365