جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده اعانة على الاثم / دليل قاعده
    موضوع درس:
    شماره درس: 63
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۱۰/۲۵

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    گفتم در قانون اعانة على الاثم يا اعانة على البرّ دو سه تا مطلب بايد گفته بشود:

    مطلب اول راجع معنايش است، معناى تعاون در «و تعاونوا على البرّ و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان»[1] يعنى چه؟ گفتم در اين باره اقوالى ذكر شده است، آن كسانى كه قواعد فقهيه نوشته‏اند، يامثل شيخ بزرگوار كه در مكاسب محرّمه اعانة على الاثم را بحث كرده‏اند، محشين، مثل مرحوم آقاى كمپانى و امثال اينها با هم اختلاف دارند. شايد اقوال به 7 و 8 قول برگردد، كه اعانة على الاثم يعنى چه.

    ما ديروز گفتيم: اوّلاً: اين اعانة على الاثم از مفاهيمى است كه قصد در او خوابيده است، از مفاهيم قصديه است و در خارج بدون قصد متحقّق نمى‏شود. مثل نماز ظهر و عصر كه بنابر قول مشهور از عناوين قصديه است، مثل بلند شدن جلوى پاى كسى، كه از مفاهيم قصديه - مفاهيم عرفى - است،، اينجا هم اين جور است ؛ بدون قصد متحقّق نمى‏شود. اين يك شرط بود. و يك شرط ديگر را هم گفتيم اين است كه بايد از مقدمات قريبه باشد تا اعانت صادق باشد و اما اگر مقدمه از مقدمات بعيده بود، ولو قصد هم بكند، اما باز هم عرفا اعانت صادق نيست. مثل اينكه مثلاً باغ انگور درست مى‏كند، اما قصدش اين است كه وقتى اين باغ انگور دار شد، با يك شراب فروشى، با يك شراب درست كنى معامله بكند، چون خيلى بهتر مى‏خرد. اينجا گفتم اعانت على الاثم صادق نيست. گناه است، ولى منافات ندارد كه يك چيزى گناه باشد، اما نه از راه اعانت على الاثم، بلكه خودش ذاتا اثم باشد ؛ من رضى بفعلٍ كفاعله و اينجاها اينجور است؛ گناه است، اما نه بعنوان مقدميّت، نه بعنوان اعانت، بلكه اين ذاتا يكى از گناهان در اسلام است. هم روايت رويش داريم، هم مورد لعن واقع شده[2] و ظاهرا فقهاء هم اشكالى ندارند. گناه است، اما نه من باب الاعانة، بلكه خود خودش مبغوضيت دارد، بلكه خودش مفسده ملزمه دارد.

    چنانچه راجع به مقدمه قريبه، چوب را مى‏دهد به آن آقا كه با آن راه برود، عصايش باشد، به اين عنوان مى‏دهد، نه به اين عنوان كه توى سر آن آقا بزند، باز هم اعانة على الاثم نيست. كى اعانة على الاثم است؟ وقتى كه مقدمه قريبه است، نيّت هم داشته باشد ؛ چوب را براى اين مى‏دهد كه توى سر او بزند. مى‏شود اعانة على الاثم. اين كسى كه دارد انگور مى‏كارد، گاهى براى زن و بچه‏اش است، اينجا شايد آن مقدمه قريب باشد، يعنى گاهى اين درخت را مى‏كارد، باغ را درست مى‏كند براى زن و بچه‏اش ؛ گاهى هم باغ را درست مى‏كند كه مردم از آن استفاده كند؛ گاهى هم باغ را درست مى‏كند للتّخمير، خودش شراب فروش است؛ گاهى هم باغ را درست مى‏كند كه بفروشد به كسى كه خمر درست مى‏كند. در همه اينها مو كاشتن، اعانة على الاثم نيست؛ گناه است، اما اعانة على الاثم نيست. چنانچه آنكه براى زن و بچه‏اش باغ درست مى‏كند، «الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل اللّه‏»[3] از مستحبّات است. مخصوصا اينكه باغ را درست مى‏كند، ديوار نمى‏كشد، مردم بيايند از اين باغ استفاده بكنند، خب اين خيلى ثواب دارد ديگر. اما نه از باب اعانة على التقوى. اگر بخواهيم اين اعانة على التقوى را درست كنيم، اين بايد وقتى كه اين باغ شد، برود ديوارهايش را خراب بكند، يا چيزى بنويسد كه مردم! بيايد زير اين درختهاى ما استراحت بكنيد. خب مى‏شود اعانة على التقوى، على البرّ. اما هنوز هيچى نشده، مثل اينكه دارد خيش مى‏زند براى خاطر اينكه وقتى باغ شد، آن وقت وقف بكند، وقتى باغ شد بدهد دست مردم، يا بعكسش وقتى باغ شد، ميوه هايش را براى تخمير بفروشد. اين اعانت نيست، اما گناه است، آن هم ثواب است. فرق است بين اينكه يك چيزى ثواب باشد ذاتا، مثل نماز و بين اينكه اعانت باشد. اگر ما بخواهيم اعانت درست كنيم، بايد عرفا مقدمات قريب داشته باشد و تا مقدمه قريب نباشد، اعانت صادق نيست. آن روايت صفوان [4] هم اخلاق است. ولى در همان روايت صفوان هم باز همان است؛ اعانت نيست، خودش ظلم است نه اينكه اعانت على الاثم باشد، يعنى ما از روايات مى‏فهميم كه روز قيامت يك خيمه‏اى سر پا مى‏كنند، روايت دارد همه ظالمها را مى‏برند آنجا، حتى كسى كه آب توى دوات ظالم ريخته باشد، يا قلم ظالم را تراشيده باشد.[5] اين اعانت نيست، خودش ظالم است. لذا به صفوان گفتند: اينكه شترهايت را اجاره مى‏دهى، گناه است. گفت: يابن رسول اللّه‏ من براى مكّه اجاره مى‏دهم. حضرت بردندش يك جاى ديگر، گفتند: راضى هستى اين زنده بماند تا پولت را بدهد؟ گفت: بله. فرمودند: همين كه راضى هستى ظالم زنده بماند، در حالى كه ظلم مى‏كند، بخاطر همين در روز قيامت با همان محشورى. هيچكدام اينها از راه اعانه على الاثم نيست، همه اينها گناه است، حالا گناه فقهى يا گناه اخلاقى.

    بنابراين اينكه در ميان فقهاء مشهور شده كه اگر قصد آمد، هر مقدمه‏اى را اعانة على الاثم مى‏كند، يا اگر مقدمه قريب شد، ديگر هر مقدمه‏اى باشد اعانة على الاثم است ولو قصد هم روى او نباشد، قبول نداريم؛ نه آن طرفش را قبول داريم، نه اين طرفش را قبول داريم و - اينها تكرار حرفهاى ديروز است - عجب هم مى‏كنم از مثل مرحوم نائينى، يا مرحوم آقاى بجنوردى و امثال اينها كه مى‏گويند فرق است بين اينكه بداند و قصد بكند. در مقدمه يك وقت مى‏داند، اما قصد نمى‏كند، مى‏داند اگر عصا را به او بدهد، توى سر فلانى مى‏زند، اما اين قصد نمى‏كند. مى‏گويند چون مى‏داند، اما قصد نمى‏كند، اين اعانت نيست. كه مرحوم شيخ بزرگوار هم معمولاً مى‏گويند نه، اما ايشان هم در ضمن كلماتش مى‏گويند در مقدمه قريبه اعانة على الاثم هست و لو اينكه قصد هم نكند.

    ايراد بزرگى كه به اينها هست - كه ديروز هم گفتم -  اين است كه انفكاك قصد و علم چه جور ممكن است؟ يك دفعه چوب را مى‏دهد، نمى‏داند توى سرش مى‏زند يانه، خب قصد هم نمى‏كند. خب اين نه. اما يك دفعه مى‏داند كه اگر چوب را به او بدهد، توى سر اين مى‏زند. خب همين چوب را كه مى‏دهد، قصد با آن است، انفكاك علم از قصد نمى‏شود و اينكه گفته‏اند فرق است بين علم و قصد، مسلّم فرمايش اينها درست نيست. ما يك جا بگوييم عالم است اگر چوب را بدهد، توى سرفلانى مى‏زند، اما قصد نمى‏كند. نمى‏شود كه، خب مسلّم مثل اينكه من حالا من مى‏دانم ساعت مثلاً 9 است، اما قصد نمى‏كنم، نمى‏شود كه. بنابراين بايد صورت جهلش باشد، يعنى قصد نكند و الا اگر مى‏داند اين چوب را توى سرش مى‏زند، لازمه‏اش قصد است، لازمه‏اش اراده است. اراده و علم و قصد و همه اينها مترادف اند. يعنى همين كه مثلاً چوب را به دست آقا مى‏دهد، يك دفعه نمى‏داند توى سرش مى‏زند يانه، اما اين به قصد اينكه بزند توى سرش، چوب را مى‏دهد. خب مى‏شود اعانة. يك دفعه نمى‏داند توى سرش مى‏زند يانه، به قصد اينكه با آن راه برود مى‏دهد، اين هم اعانه بر اثم نيست. يك دفعه مى‏داند اگر بدهد، توى سرش مى‏زند. معنايش اين است كه قصد دارد اين چوب را بدهد، توى سر او بخورد. ولى بگوييم علم دارم، قصد ندارم، نمى‏شود. بنابراين ممكن نيست كه علم از قصد انفكاك پيدا كند. خب اين يك مطلب كه مطلب تكرارى است.

    ديگر مطلب دوم در بحث ما اين است كه دليل بر اعانت بر اثم چيست؟ خب فرموده‏اند: ادلّه اربعه. درست هم است.

    قرآن دلالت دارد، دلالتش هم بسيار عالى است و مى‏فرمايد: «تعاونوا على البرّ و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان»[6]

    و اينكه بعضى گفته‏اند تعاون از باب مفاعله است و بايد بين الاثنينى باشد و مربوط به بحث ما نيست، خب معلوم است اين اشتباه خيلى بالايى است، براى اينكه باب مفاعله و باب تفاعل خيلى جاها بين الاثنين نيست و براى تأكيد آورده مى‏شود. لذا معناى «تعاونوا على البرّ و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان» اين است كه اگريك كار خيرى هست تا مى‏توانى شركت كن؛ لااقل كمك كن، مردم را ترغيب كن، مردم را تحريص كن. راجع به آن على الاثم و العدوان هم معنايش اين است كه در كفر و در فسق شركت نكن و علاوه بر اينكه شركت نمى‏كنى، مواظب باش كمك هم نكنى و كمك كردن به ظالم، كمك كردند به گناه، گناه است. لذا آيه شريفه به خوبى دلالت دارد بر اينكه اعانت بر تقوا ثواب دارد، اعانت بر فسق گناه دارد.

    بنابراين اصلاً در ماده كمك كردن به ديگران خوابيده است و كمك گاهى بين الاثنينى است، اين به ما كمك مى‏كند، ما هم به او كمك مى‏كنيم، با هم يك مشكلى را حل مى‏كنيم. اين تعاون است، از باب مفاعله، يا تفاعل است. اما گاهى مشكل است، من مى‏روم و مشكل را براى او حل مى‏كنم و او هم هيچ خدمتى به من نمى‏كند. خب اين هم اعانت است. گاهى هم مشكل را حل نمى‏كند، ترغيب و تحريص مى‏كند، جوانها را ترغيب مى‏كند، تحريص مى‏كند كه برويد مشكل اين آقا را حل بكنيد. گاهى هم مثل امروز اداره‏هاى ماست، كه واجب است كار ارباب رجوع - مردم - را فورا انجام بدهند.

    خب اگر انجام ندهد، حقوقش اشكال دارد، كارش هم حرام است ؛ براى اينكه اگر كسى بتواند به خلق خدا كمك كند و نكند، گناهش خيلى بزرگ است. ثوابش لااقل يك حج و يك عمره مقبول است، گناهش لااقل يك جهنّم حسابى است ؛ جهنمش همه به اندازه‏اى است كه «من اهان وليّا فقد بارزنى بالمحاربة»[7]. اما اداره گاهى كارش نيست، اعانت مى‏كند على التقوى، گاهى هم اعانت مى‏كند على الاثم، يعنى كارشكنى مى‏كند، چوب زير چرخش مى‏گذارد، يا اينكه چوب را زير چرخش برمى دارد. مى‏شود اعانة على التقوى، مى‏شود اعانة على الاثم. لذا اگر مربوط به خودش باشد، مى‏شود اعانت على البرّ، اعانة على الاثم، اگر هم مربوط به خودش نباشد، اما كارشكنى بكند، مى‏شود اعانة على الاثم.

    ظاهرا دلالت آيه خيلى خوب باشد. اين هم كه بعضى‏ها مثلاً گفته‏اند: اين «تعاونوا على البرّ و التقوى» مستحب است، پس «ولاتعاونوا على الاثم و العدوان» هم ديگر دلالت بر حرمت ندارد.

    خب اين اوّلاً: «تعاونوا على البرّ و التقوى» معمولاً وجوب است؛ يك امر عامى است، كه گاهى مستحب است، گاهى واجب، اما «تعاونوا على البرّ و التقوى» كه غالبا واجب است،«ولاتعاونوا على الاثم و العدوان» هم مى‏شود حرام.

    حالا اگر كسى نگويد و بگويد: تعاونوا على البرّ و التقوى» همه مستحب است، خب منافات ندارد كه دو جمله مستقل باشد، يك جمله‏اش را دليل داريم بر اينكه مستحب است، جمله بعدش را دليل بايد بيايد بگويد مكروه است و الّا «ولاتعاونوا على الاثم و العدوان» هم نهى اش، هم نهى باب تفاعلى اش بسيار خوب است و اگر آن را به عرف بدهند، عرف از آن خوب مى‏فهمد كه ما بايد در زندگيمان گناه نداشته باشيم، كمك براى گناه هم نكنيم، بايد ثواب داشته باشيم، ترغيب و كمك به ثواب هم بكنيم. آيه را به عرف بدهند، اينجورى معنايش مى‏كند، ديگر ما بقى اش ان قلت قلت طلبگى است. اين از قرآن كه در قرآن خيلى آيه داريم كه اعانة على الاثم گناه است و يكى از آيات، كه متشابه هم است، همين است كه مى‏فرمايد: «ولاتكن للخائنين خصيما»[8] خب مفسرين مانده‏اند كه يعنى چه. «و لاتكن للخائنين خصيما» براى خائن دشمن نباش، لذا هر كسى آيه را جورى معنا كرده است و حق مطلب اين است كه اصلاً لفظ خصيم - لفظ خَصَم - دو تا معنا دارد: گاهى خصيم مى‏گويند، يعنى آنكه بسيار جدّى در كار است. گاهى هم خصيم مى‏گويند، يعنى آنكه جدّى دشمن شماست. لذا «و لاتكن للخائنين خصيما» يعنى طرفدار ظالم نباش، اعانت بر ظلم نكن. خصم در اينجا بمعناى مدافع است. نظير اين دو  تا آيه در قرآن زياد است.

    راجع به روايت هم، شايد اگر كسى روايتها را مطالعه بكند - كه معمولاً صاحب وسائل روايات را در باب 8 و 9 و 11 و 12 از ابواب عشره، در كتاب حج نقل كرده است - روايات قطعا تواتر معنوى دارد، يعنى از تواتر اجمالى گذشته است، كه قطع به صدور احدهما - عن المعصوم - داريم؛ به حد تواتر معنوى رسيده آن هم از ميان اين روايات تواتر معنوى، كه شايد بيش از 100 تا روايت است، يك مضمون بدست مى‏آوريم و مضمون اين است كه اعانة على التقوى خوب است، اعانت على الاثم بد است. قطعا مى‏توانيم اين جمله را از بيش از 100 تا روايت بدست بياوريم. حالا اگر شما بخواهيد در اين باره كتاب بنويسيد، يا دراين باره جزوه مى‏نويسيد، بخواهيد روايتها را نقل بكنيد، بيش از 100 تا روايت است.

    يك روايتى كه خيلى به چشم مى‏زند و آقايان معمولاً در قواعد فقهيه اين روايت را آورده‏اند اين است كه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند: اگر كسى، من اعان فى قتل مسلم و لو بشطر كلمة (يا ولو بشطرة كلمة) لقى اللّه‏ يوم القيامة و كتب فى وجهه انه آيسٌ من روح اللّه‏».[9] در قتل شركت نمى‏كند، اما يك جمله‏اى مى‏گويد كه ترغيب و تحريص مى‏شود، يك جمله‏اى مى‏گويد، كه آن جمله قتل را تأييد مى‏كند. اين گناهش ذنب لايفعر است. نظير اين روايات را زياد داريم. از نظر اجماع هم مسلّم در مسأله اجماع هست. براى خاطر اينكه وقتى وارد فقه بشويم، خيلى جاها- شايد بيش از 100 مورد - قضيه حرمت اعانة على الاثم مفروغ عنه است. مثلاً بحث مى‏كند كه آيا اين اعانت است يانه و اما اينكه اگر اعانت شد، حرام است، اين ديگر مفروغ عنه است، يعنى در فقه ما حرمت اعانة على الاثم مفروغ عنه است و روى آن مفروغ عنه گاهى شبهه موضوعى مى‏كنند، گاهى شبهه حكمى و اما اينكه يك كسى از فقها در فقهمان پيدا كنيم كه بگويد اعانة على الاثم جائز است، هيچكس را نداريم. اين از نظر اجماع.

    از نظر عقل، عقل مستقل رويش است، يعنى كارى به بناء عقلاء و اينها نداريم، مى‏توانيم بگوييم عقل مستقلاً حاكم است به اينكه كمك كردن به ديگران خيلى خوب است، كمك كردن به ظلم و ظالم و گناه خيلى بد است. لذا مى‏گوييم از مستقلات عقليه است.

    فرق بين مستقلات عقليه و غير مستقلات اين است كه در غير مستقلات عقليه عقل احتياج به شرع دارد تا بتواند حكم بكند، كبرايش را عقل مى‏دهد، موضوعش را شرع مى‏دهد. اين را مستقلات غير عقليه مى‏گويند. مستقلات عقليه آن است كه صغرى و كبرى هر دو مال خودش است و مى‏تواند بگويد: «هذا اعانة و كل اعانة حرام»، فهذا احرام. حالا يا تطبيق كلى بر مصداق بكند، يا راستى صغرى و كبرى درست بكند. لذا ما در مقدمه واجب هم همين را گفتيم، يعنى همين كه مقدمه واجب، واجب است؛ اگر ما مقدميّت را احراز بكنيم، خب مسلّم مثلاً گفته است: برو مسجد. عقل ما مى‏گويد راه بيفتد. نمى‏شود راه نيفتد، بعد هم بگويد نمى‏توانستم. خب عقل تقبيح مى‏كند ديگر. گفته برو مكه. اين نمى‏رود اسم بنويسد، بعد هم وقت اسم نوشتنش تمام شده، مكه‏اش را نمى‏رود. خب مسلم كتك مى‏خورد. اما كتك اين جورى است كه مى‏گويد چرا مكه نرفتى؟ مى‏گويد نمى‏دانستم. مى‏گويند چرا وسائل فراهم نكردى؟ اينكه «چرا وسائل فراهم نكردى» يعنى مقدمه واجب، واجب است. لذا ظاهرا كسى نداريم كه بگويد مقدمه واجب عقلاً واجب نيست. آنهايى كه مى‏گويند مقدمه واجب، واجب نيست، شرعا هم مى‏گويند: لذا يك كسى را در اصول پيدا كنيم كه بگويد مقدمه واجب، واجب است عقلاً، اين را نداريم. مسلّم عقل ما مستقل است به اينكه مقدّمه واجب، واجب است، مقدمه حرام، حرام است. اين هم عقل مستقل. آن وقت همين عقل مستقل سيره هم است، يعنى آن عقل مستقل آمده در ميان عقلاء و عقلاء يك سيره كرده‏اند براى خودشان كه سنة العقلاء على اينكه «تعاونوا على البرّ و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العداون».

    فتلخصّ مما ذكرنا اينكه بر اين قاعده ادله اربعه داريم: من الكتاب، آيات زيادى داريم كه مى‏فرمايد: «تعاونوا على البرّ و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان؛ من الروايات بيش از 100 تا روايت؛ من الاجماع در فقه ما مفروغ عنه گرفته شده، من العقل، عقل مستقل رويش هست، من السيرة العقلاء، بناء عقلا بر اين است كه «تعاونوا على البرّ و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان» الا اينكه اينجا هم از حرفهاى سابق ما يك حرف معلوم شد و آن اين است كه اگر از ما بپرسند اعانة على الاثم به چه دليل حرام است؟ ما برويم روى سيره عقلاء، براى اينكه سيره عقلاء از عقل گرفته شده، آن عقل هيچى، سيره عقلاء مناط است ؛ چون فقه ماست و عرف. و راجع به كتاب و سنت و اجماعش هم بايد بگوييم امضايى است، نه تأسيسى، براى اينكه اگر سيره عقلاء باشد، ديگر خواه ناخواه كتاب و سنت و اجماع او را تأييد مى‏كند، او را امضا مى‏كند. لذا ما مى‏گوييم اين آيه «تعاونوا على البر و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان»[10] «مثل اطيعوا اللّه‏ و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم»[11] است، ارشادى است، امضايى است. پس بنابراين دليل فقط منحصر مى‏شود در سيره عقلاء، ديگر مابقى اش يا امضايى است، يا پايه‏اى و ريشه‏اى است. عقل مستقلش، سيره عقلاء از آنجا سرچشمه گرفته است و كتاب و سنّت و اجماع هم آن سيره عقلاء را تأييد كرده، امضا كرده است.

    عقل دقّى فلسفى اصلاً حجّت نيست و چون عقل مستقل در فقه ما حجّت نيست، بايد به بناء عقلاء برگردد. لذا اين ادلّه اربعه كه ما مى‏گويم كتاب و سنّت و عقل و اجماع، آن عقل فلسفى دقّى را نمى‏گوييم. هيچكس هم نگفته است. لذا فرق ما و اخبارى همين است كه اخبارى مى‏گويد عقل يخدور، ما مى‏گوييم: نه بابا عقل يحذور عقل فلسفى است و اما عقل عرفى، عقل عقلايى و عقل سيره‏اى را كه نمى‏شود بگوييم نه و الا همان عقلش هم غير حجّت مى‏شود. لذا آن عقل دقّى فلسفى در فقه حجت نيست و آنچه هست، بناء عقلاست و آن بناء عقلاست كه ما از ادّله اربعه حسابش مى‏كنيم. اين خلاصه حرف تا اينجاست. حالا مطلب ديگر اين است كه فروعاتى بار بر اين - بر اين قانون تعاون- شده، آيا خود اين فروعات گناه است، يا اعانة على الاثم است؟ مرحوم شيخ در مكاسب محرمه 7 و 8 تا مثالش را دارند، ديگران هم دارند. روى اين مطلب فكر بكنيد.

    من خيال مى‏كنم غالب اين موراد خود گناه است، از باب اينكه مفسده ملزمه فقهى دارد، نه اينكه از راه اعانت گناه باشد.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1]-سوره مائده 5،آيه 2.

    [2]-رك: پاورقى ص 4 همين جزوه،.

    [3]-وسائل الشيعه، پيشين، ج 12، ص42، باب 23، از ابواب مقدمات التجارة، ح 1.

    [4]-«... فقال لى اتحب بقاء هم حتّى يخرج كراؤك؟ قلت: نعم، قال: من احبّ بقاؤهم فهو منهم...». وسائل الشيعة، پيشين، ج 12، ص 13، باب 42، از ابواب ما يكتسب به، ح 17.

    [5]-«قال رسول اللّه‏ صلى الله عليه و آله: اذا كان يوم القيامة نادى مناد اين اعوان الظلمة و من لاحق لهم دواتا، او ربط كيسا، اومدّ لهم مدّة قلم، فاحشروهم معهم». كتاب پيشين، ص 130، ح 11.

    [6]-سوره مائده5، آيه 2.

    [7]-شيخ صدوق ؛ محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه قمى، علل الشرايع، 2 جلد المكتبة الحيدريه، نجف اشرف، 1386 هـ.ق ج 1، ص12، باب علة خلق الخلق و اختلاف احوالهم، ح7.

    [8]-سوره نساء4، آيه 105.

    [9]-ابن ابى جمهور جمهور الاحسائى، عوالى اللئالى، 4 جلد انتشارات سيد الشهداء، قم، چاپ اول، 1403 هـ.ق ج 2، ص 333، و لفظ روايت اين است: «من اعان على قتل مسلم و لو بشطر كلمة، جاء يوم القيامة مكتوبا بين عينيه: آيس من رحمة اللّه‏».

    [10]-سوره مائده5، آيه 2.

    [11]-سوره نساء4،آيه 59.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365