جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده اصاله الصحه 1
    موضوع درس:
    شماره درس: 49
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۹/۲۶

    متن درس:

    یکی از قواعد که قاعده مهمی هم هست و می شود گفت از همه قواعد هم مهم تر است یا از قواعد مهم تر است یا از قواعد مهمتر است قاعده اصاله الصحه است.

    این قاعده اصاله الصحه یک مقدمه و چند تا فصل مقدمه راجع به معنایش که معنای اصاله الصحه فی الفعل الغیر یعنی چه عمل را درست به جا آورد یا نه شرایطش را درست به جا آورد نیاورد اجزایش را درست به جا آورد نیاورد یا نه اصاله الصحه می گوید بگو صحیح است.

    لذا باید یک عمل باشد اگر عمل نباشد ما بخواهیم بگوییم صحیح است نمی شود اصاله الصحه فی الغیر نماز استیجاری داده ایم به یک کسی بخواند نمی دانیم اصلش را خواند یا نه خب قاعده اصاله الصحه در این جا سالبه به انتفاء موضوع نمازها را خواندم نمی دانیم خواند یا نه آن اصاله الصحه ندارد اما در گفتنش نمی دانیم این گفتن مخالف با واقع است یا موافق یا واقع اصاله فی الفعل الغیر این فعل که می گوییم اعم از قول و عمل است چنانچه حرفی را می زند نمی دانیم دروغ است یا نه خب راست است اما هعنوز حرف مزده بگوییم که این آدم خوبی است حرفهایش درست است معلوم است نمی شود مثلا یک حرفی زد نمی دانم غیبت است یا نه خب می گوییم غیبت است یا نه خب می گوییم غیبت نیست و اگر قابل توجیه باشد یا دم نمی رود در جلسه ای بودیم خدا رحمتش بکندخیلی خوب بود آقای ستوده یکی از مدرسین خیلی خوب در قم بود الان جای او خیلی خالی است خیلی هم پرکار بود می بینید ماها باید از این مردها پی بزرگ برداشتها بکنیم ساعت اگر می رفت اگر روی منبر می نشست ساعت 12 می آمد پایین4 تا درس پشی سر هم می گفت آن هم درسها مثل فرائد و کفایه و مناسب و خیلی با هم با نشاط بود متاسفانه در آخر کار ایشان مریض شدند خیلی بانشاط شدند توی دریها حسابی درس نبود که این طور که به من گفتند یک مزاح اسلامی هم نشود یکی دو تا طلبه ها را از خستگی در می آورد خودشان هم از خستگی در می آورد خودشان هم از خستگی دز می آمدند مرادم این جاست توی یک مجلسی بودیم یک کسی غیبت کرد اعتراض کردند می خواستند اعتراض کنند می خواستند بعضی لز رفقای پهلوی آقای ستوده اعتراض کند آقای ستوده گفتند که غفلت کرده لااقل اصاله الصحه فی قول الغیر جاری است دیگر در اعتقادات چه بخواهیم بگوییم شیعه است نمی شود اما یک دفعه تظاهر به شیعه می کند یا این که تظاهر عملی نه قولی خب مثل لفیظ دارالحرب است مثل لقیظ پیدا کردید دارالاسلام است که مسلم پیش فقهاست اگر گوشتی شما در بیابان پیدا کردید اگر بیابان مربوط به کفر است این را نمی توان کاری بکنی اصاله عدم تذکیه دارد و اما اگر مربوط به بیابان آن مملکت مملکت به کفر نیست مثل ایران است گفته اند که در این جا اصاله الصحه دارد اصاله الصحه الصحه این جا چه جوری است یعنی همین که ظهور که در میان مسلمانها معلوم است کسی نیست که میته بخورد پس این گوسفند را که زیر این سنگ گذاشته رفقه بیاید ببرد این را تدکیه کرده حالا این جا فقهاء می گویند ظهور است اصلاً مقدم بر اصاله است الصحه اصحه است مثل اقوال ما که حرفهایی می زنیم ظهور دارد و یک مطلبی می گویند این تظاهر به اسلام این اصاله الصحه لازم ندارد ظهور است یا آن لقیظ دارالاسلام ظهور است و همن جور که ظهور حرفهای من را شما از آن چیزی می فهمید و صحیح می دانید گفته اند یا اصاله الصحه دیگر تفاوت ندارد و اما اگر این ظهورها نباشد اصاله الصحه فی الاعتقادات خب معلوم است جاری نمی شود جاری بکنیم فعل جوانحی مثل ذکر است بگوید الله اکبر در قلب و اما این که عقیده دارد خدا هست عقیده دارد معاد هست این یک عقیده رسوخی است و این یک علم است گاهی علم عقل است اسمش را می گذاریم علم گاهی هم علم دل است اسمش را می گذاریم باور گاهی می گوییم دانستی گاهی می گوییم با بیرونی خب معلوم است اصاله الصحه فی الاعتقادات جاری بکنیم نمی شود اما اصاله الصحه در تظاهر به اعتقادات و شک کنیم که آیا این مسلمان است یا مسلمان نیست شک کنیم این رجعت را قبول دارد یا نه شک کنیم که این معاد را قبول دارد یا نه آن تظاهر به شیعه گریش مبی گوید که هست اصاله الصحه می گوید هست لذا اگر از اصاله الصحه مهمتر نباشد دیگر لااقل اصاله الصحه نگفته اند گفته اند ظهور یا بگویید ظهور اگر ظهور هم نه بگویید اصاله الصحه بالاخره هر دو کار خودشان را می کنند به این می گوییم اصالفه الصحه فی الفعل الغیر.

    حالا این اصاله الصحه فی النفس وضعش چیست آن را انشاء الله بعد درباره اش صحبت می کنیم فعلاً در اصاله الصحه فی فعل الغیر می خواهیم حرف بزنیم این موضوعش است.

    و اما قصول:

    فصل اول دلیل برای اصله الصحه مثل مرحوم شیخ انصاری در فرائد می فرمایند اجماع مثل مرحوم آخوند در کفایه می فرماید روایت ضع امراخیک علی الحسنه و امین کسانی هم که قواعد فقیه نوشته اند خیلی مرحوم شیخ انصاری است و پافشاری روی کلام شسخ انصاری و پافشاری روی روایت ضع امر اخیک علی احسنه و امثال اینها.

    اما معلوم است ناتمام است برای این اجماع محتمل المدرکیه است مقطوع المدرکیه است و نمی شود ما دلیل اساسی قرارش بدهیم روایت هم ما در نسئله پسدا نکردیم همین روایت ضع امر اخیک علی احسنه در نهج البلاغه است جاهای دیگر هم هست الا این که مربوط به تکالیف است نه مربوط به امور وضعیه و ما بخواهیم سیال بگوییم راجع به هر چیز راجع به گناهش همین روایت ضع امر اخیک علی احسنه می گوید اگر نمی دانی گناه کرد یا نه که مثال به غیبت زدم نمی دانی گماه کرد یا نه نمی دانی مال مردم خواری می کند یا نه وضع امر اخیک علی احسنه که ظهور در تکالیف دارد نه در وضعیات و سندش هم علی کل حال آن سند فقهی من روایت پیدا نکردم من تقاضا دارم از شماها بگردید ببینید آیا روایاتی در این مسئله یا روایت صحیح السند ظاهر الدلاله ای در این مسئله هست یا نه لذا نداریم یک جمله وضع امر اخیک علی احسنه این که داریم در کفایه فقط همین یک جمله آمده ضع امر اخیک علی احسنه اما امیر المومنین سلام الله علیه خود این ضع امر اخیک علی احسنه را معنا می کنند و معنایش بر می گردد به این که مراد امیرالمومنین در تکالیف است نه در احکام وضعیه و ما می خواهیم احکام وضعیه درست بکنیم می خواهیم بگوییم تاین بیعی که این کرده این صحیح است این نشسته است صحیح است نمی دانیم این خانه مال خودش است یا نه اصاله الصحه فی الفعل الغیر بگویم این خانه مال خودش است یا نه نمی دانم این خانه مال خودش است یا نه اصاله الصحه فی الفعل الغیر بگوییم این خانه مال خودش است یک طلاقی داد نمی دانم درست است یا نه آیا این زن را بعد از عده می شود گرفت یا نه اصاله الصحه نی خواهیم بگوییم درست است و وضع امر اخیک علی احسنه این قدر عرضه ندارد دیگر ولی چیزی که مسئله را حل می کند و بارها گفته ایم این قواعد فقهیه یک درصدش هم نیست که تعبد باشد تمام این قواعد فقهیه سیره عقلاست و شارع مقدس عمل به این اصاله الصحه می کردند و کاری به مسلمانها هم ندارد همه ملل ها همه نحل ها از زمان حضرت آدم تا به الان با قاعده اصاله الصحه جلو می آیند از همین جهت هم مثل مرحوم شیخ و دیگران گفته اند درست هم گفته اند که این اصاله الصحه فی الفعل الغیر مربوط به مسلمانها هم نیست گر چه در روایت دارد ضع امر اخیک اخیک یعنی مسلمان ولی این از باب مثال است نه در هر انسانی ولو فاسق و فاجرهم باشد مگر متهم باشد فاسق و فاجر نمی دانیم این خانه مالش است یا نه خب می دهد غذایش را می توانیم بخوریم از او هم می توانیم چیز بخریم ولو فاسش باشد فاجر باشد حتی منکر خمس باشد و ما نمی دانیم چیز بخریم ولو فاسق باشد فاجر باشد حتی منکر خمس باشد و ما نمی دانیم این کارهایش درست است یا نه مگر متهم باشد اگر متهم باشد آن دیگر قولش هیچ جا حجت نیست نظیر این است که یک زن می گوید حیض نیستم یا هستم یا در عده هستم یا در عده نیستم اصاله الصحه می گوید درست می گوید درست می گوید اما این یک دفعه متهم است ما می دانیم فاحشه لاابالی است حالا بخواهیم قولش را بپذیریم و نمی پذیریم آن یک حرف دیگر است برای خاطاتهایش است که مانع می شود اصاله الصحه درباره او جاری بکنیم لذا عقلاء این اصاله الصحه را در بابا مسلمانهای متقی جاری می کنند خب الان مثلا می رود خارج جنس بخرد خارج جنس بخرد خب مسلم دبگر لا قاعده ید با اصاله الصحه درست می کند این جنس ها مال این است و خریدن و معامله کردن با اصاله الصحه درست می کند این جنس ها مال این است و خریدن و معامله کردن با این طوری نیست و این وارداتی که ما داریم که یک مصیبت بزرگی است دیگر با اصاله الصحه این واردات را درست می کنیم بنابراین بالاتر دلیل سیره عقلا اگر اجماع داریم به همین سیره بر می گردد اگر هم روایت داریم به هین سیره برمی گردد و چون که امر هم خیلی واضح بوده لذا درباره آن هم روایت نداریم یا اگر مثلا روایت باشد این جوری است حالا باز هم بگردید ببینید که برای معنای سیره عقلاء یک روایت صحیح السند ظاهر الدلاله یا آیه ای که ظهور داشته باشیم آیا می توانید پیدا می کند دیگر مثل خبر واحد است خبر واحد بنای عقلا روی آن است بنابراین اگر اجماع داریم به قول مرحوم آخوند این اجماع بما انهام علماء نیست اگر متدینین هستند بما انهم متدینون نیست بلکه عمل به خبر واحد بما انهم انسان هستند که عمل به خبر واحد می کنند لذا متدینین هم همین طورند علماء هم همین طورند ما نحن فیه همین است اگر اجماع هست برمی گردد به همین سیره دیگر اطلاقی و تقییدی و تفسیری و اینها نیست مثلا از وقتی که ما قواعد فقهیه شروع کرده ایمتا الان یک قاعده فقهی بود حدیث لاتعاد که این را می گفتیم تعبد است نمازش تعبد است ولی غیر غیر حدیثلاتعاد دیگر همه این قواعد عقلایی بودند از حالا به بعدهم این قواعد خیلی است 500، 600 تا قاعده را یکی یکی باید هر کدامش را چند روز صحبت می کنیم اگر زنده باشیم اگر هم مردیم که راحت باشیم در همه قواعد فقهیه من جمله اصاله الصحه فی فعل الغیر کار می کند.

    لذا در بنای عقلا این جوری است که تا ردع نشود امضاست اگر ردع بشود اما ردعش به همین جور ساده که آقا می فرمایند نه به قول حضرت امام خیلی با طمطراق باید ردش بکنندمثلا حضرت امام مثال می زدند به ربا می گفتند ربا یک امر عرفی ایت لذا حتی ریبده به این جا متأسفانه جمهوری اسلامی مثلا آب ربا می خورند بانک ها غیر بانک ها قرض الحسنه ها بعید هم اصلاً با کمال شهامت می گویند که جکله اقتصادی غربی اقتصادمنهای بانک نمی شود بانک منهای ربا نمی شود پس باید ربا خورد خب حالا این بنای عقلاء شارع مقدس نمی تواند با یک روایت این را ردع کند باید حسابی طمطراق دار اصل الله بیع و حرم الربا باز هم فان لم تفعلوا فاذنوا بجرب من الله و رسوله هر کجا به قول حضرت امام سیره بخواهد (ع) بشود باید اینجوری ردع بشود طمطراق دار ردع بشود و الا اگر یک روایت باشد به جاری این که روایت می خواند آن را ردع بکند آن می آید روایت را تحت الشعاع قرار می دهد حکومت پیدا می کند بر آن روایت خب این هم فصل اول.

    فصل دوم این اماره است یا اصل.

    مرحوم شیخ انصاری می گویند اصل است مرحوم نائینی که اصل محرز درست کرده اند می گویند اصل است اصل محرز است مرحوم نائینی که اصل محرز درست کرده اند می گویند اصل است محرز است ولی ظاهراً این جور نیست از آن امارتخیلی مهم است اگر از قاعده ید مهمتر نباشد اگر از خبر واحد مهمتر نباشد از نظر کشف مسلم کمتر نیست فرق بین اصل و اماره این است اماره کاشفیت دارد یعنی کاشفیت از واقع اما کشفش تام نیست بنای عقبلء یا شارع مقدس کشفش را تام می کندکه مرحوم شیخ بزرگوار اسمش را گذاشته اند تیمم کشف الغه احتمال الخلاف حالا اگر عقلا گردند می گوییم بنای عقلاء اگر شارع کرد می گوییم بنای شارع این را می گوییم اماره اما اصل کدام است آن است که هیچ کاشفیت ندارد مثلا سمگ است تعیین وظیفه در ظرف شک شارع مقدس می گوید اگر شک داشتی رفع ما لایعلمون و اما کاشفیت داشته باشد نه به این می گوییم اصل اصاله الصحه مثل دومی نیست مثل اولی است حسابی کاشف است بنای عقلاء تیمم کشف می کند می شود اماره حسابی و نه اصل محرز نه آن است نه آن بلکه اماره است کاشف از واقع بنای عقلا یعنی عقلاء تیمم کشف کرده اند اسمش را می گذاریم سیره عقلا بنای عقلاء

    با این جمله ای که من عرض کردم ظاهراً دیگر کلام شیخ انصاری سالبه به انتفاء موضوع می شود و ما نمی توانیم بگوییم این اصل است اگر کاشفیت اصلاً نداشت خوب بود فرق بین اماره و اصل همه اش همین است اصل آن است که تعیین وظیفه در شک است می گوید ایها الشاک نمی گویند و الغاء خصوصیت می کنند می گویند تو یقین داری همین الان گفتیم که ظهور مثلا مقدم بر اصاله الصحه است حالا یک کسی بگوید خبر ثقه خب خیلی ها نمی گویند می گویند خبر ثقه مقدم بر تصاله الصحه نیست بلکه بینه می خواهیم ما قبول نداریم ما می گوییم خبر ثقه در موضوعات حجت است وقتی حجت شد ورود پیدا می کند به اصاله الصحه دیگری دارد یا ورود بر دیگری داردآن حرف دیگری است این حرفی که من عرض می کنم این حرف را رد بکنید آیا کاشققیت دارد یا نه اگر کاشفیت دارد باید بگوییم اماره است اگر کاشفیت ندارد باید بگوییم اصل است.

    حرفهایی که شما الان دارید می زنید می شود بگوییم که شما سر زبانی حرف می زنیدبدون دل حرف می زنید ما می گوییم ظهور اصلاً گوش نمی کند حرفهای من را یا شما دارید با من حرف می زنید بگویم این حرف از دل شما بیرون نمی آید لقلقه لسان است نمی شود که خب معلوم است کاشفیت دارد مهمتر از خبر خبر ثقه هم هست اما حالا منافات ندارد که ظهورش بیشتر از خبر ثقه باشد اما خبر ثقه مقدم بر آن باشد ناظر است وقتی ناظر شد دیگر به قول مرحوم شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه دیگر اظهار و ظاهر وی مین من وجه و عامین مطلق و اینها نمی سنجیم بلکه می گوییم این مقدم بر آن است براغی این که ناظر بر آن است پس حکومت دارد.

    حالا یک مطالب دیگر هم هست مطالعه کنید تا فردا انشاء الله.

      و صلی الله علی محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365