جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده لاحرج / اشكال به وجود احكام حرجى و جواب آن
    موضوع درس:
    شماره درس: 41
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۹/۱۲

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    در باب حرج دو تا مسأله - مسأله 5 و 6 - مانده است. مسأله پنجم اين است كه يك اشكال شده و آن اين است كه اينكه شما مى‏گوييد «ما جعل عليكم فى الدين من حرج» ما در اسلام احكام حرجى زياد داريم، مثل جهاد، كه مشقّت عرفى دارد؛ مثل خمس دادن، مثل زكات دادن، كه براى عموم مردم حرج است؛ خمس دادن برايشان خيلى مشكل است و راستى هم مى‏بينيم كه در وضع فعلى، براى آنكه موافق هوى وهوسشان است - يعنى مكه رفتن - دلشان پر مى‏زند ؛ بخاطر تشيعشان براى رفتن به كربلا راستى گريه مى‏كنند، اما براى دادن خمس التماس مى‏كنند براى اينكه ندهند. اين طرف بگرد، آن طرف بگرد، اين آقا را ببين، آن آقا را ببين، براى اينكه اين خمس را ندهد، يا كمتر بدهد. الان امر به معروف و نهى از منكر براى مردم مشكل شده است ؛ رودربايستى‏ها و از آن طرف پرخاشگريها. بنابراين اينكه مى‏گوييد ما احكام حرجى نداريم، نه، ما احكام حرجى داريم و اين قانون حرج كه نمى‏تواند در مقابل آن احكام عرض اندام بكند.

    جواب اين اشكال اين است كه ما صغرى را مى‏پذيريم، راستى اصلاً تكليف يعنى حرج، الا لأوحدى من الناس. قرآن مى‏فرمايد: نماز حرج است؛ «واستعينوا بالصبر و الصلاة و انّها لكبيرة الا على الخاشعين»[1]. كبيرٌ يعنى همان عسر عرفى. راستى هم نماز براى مردم سنگين است ؛ نماز اول وقت و در مسجد و با جماعت برايشان سنگين است، از همين جهت هم شركت نمى‏كنند. در همين اصفهانِ دارالمؤمنين يك درصد هم نماز اول وقت و با جماعت و در مسجد را نمى‏خوانند. اگر يكِ درصد مى‏خواندند، مسجدها پر مى‏شد، براى اينكه الان مسجدها خالى است، مسجد خيلى جمعيت داشته باشد، مثلاً پانصد نفر است، به هزار نفر نمى‏رسند، مگر اينكه يك وضع استثنايى جلو بيايد. نماز اول وقت، كه كارش را رها كند و نماز بخواند، اين لازم است ديگر ؛«فويلٌ للمصلّين الذين هم عن صلاتهم ساهون»[2] واى به كسى كه در وقت نما زاز نماز غافل است. ترافيكهاى ما موقع ظهر بيشتر از قبل از ظهر است، موقع مغرب و عشاء بيشتر از ساعت 3 بعدازظهر است. خب همه اينها هست ديگر، با اين تشديدهايى كه شارع مقدس كرده است، اين برايش كلفتى است، كه راستى برايش سخت است، مشقّت عرفى دارد. مغازه‏اش را تعطيل كند كه برود نماز، كه وظيفه‏اش همين است ديگر، اما مسلّم برايش سخت است. بنابراين همه تكاليف سخت است، شكى نيست، البته شدت و ضعف دارد. افراد كمى پيدا مى‏شوند كه تكليف برايشان لذّت بخش باشد؛ يك مسلمان واقعى مى‏خواهد، به قول قرآن «و انها لكبيرة الا على الخاشعين»[3]. خشوع دل كه به اين زوديها پيدا نمى‏شود؛ بعد از تقوا، بعد از ورع، خدا يك تواضع دل درمقابل خدا بدهد، مقام عبوديت است ديگر. راجع به همه تكاليف اينجورى است، كلفت است و اما اينكه بخواهد تعارض بيندازد، اين ديگر نيست. چرا؟ براى خاطر اينكه قانون حرج از عناوين ثانوى است، نه از عناوين اولى و اينها هيچوقت باهم تعارض نمى‏كند؛ عناوين ثانويه هيچ وقت با عناوين اولى تعارض ندارد و عناوين ثانويه مى‏آيد روى عناوين اوليه و يا عناوين اوليه را از بين مى‏برد، يا تضييقش مى‏كند.

    لذا مثلاً اول فروع دين نماز است. نماز خوديك كلفتى است، سخت است، اما اين نماز اگر آن حرجى عرفى را در اجزاء و شرائط پيدا كرد، آن اجزاء و شرائط تضييق پيدا مى‏كند، نمى‏تواند بايستد، خب مى‏گويند بنشين، نمى‏تواند سجده كند، مى‏گويند اشاره كن، نمى‏تواند ركوع كند، مى‏گويند اشاره كفايت مى‏كند، همچنين تا آخر. روزه را نمى‏تواند بگيرد، خب مى‏گويند نگير، قضايش را بگير. قضايش را هم نمى‏تواند بگيرد، مى‏گويند كفاره بده، كفاره هم نمى‏تواند بدهد، مى‏گويند هيچى.

    خمس و زكات هم همين است. يك دفعه خمس بدهكار است، ندارد بدهد، خب مى‏گويند: المفلس فى امان  ؛ هر وقت دارى بيا بده. يانه، خمس بدهكار است، بخواهد يك دفعه بدهد، نمى‏شود. حاكم شرع مى‏گويد آن را قسطى كن؛ «ما جعل عليكم فى الدين من حرج»، «يريد اللّه‏ بكم اليسير و لايريد بكم العسر».

    حج را نمى‏تواند برود، مى‏گويند يك كسى برايت برود. در حج نمى‏تواند رمى حجره بكند، مى‏گويند نائب بگير؛ نمى‏تواند ذبح بكند، مى‏گويند وكيل بگير؛ نمى‏تواند طواف بكند، مى‏گويند او را طواف بدهند ؛ نمى‏توان سعى بين صفا و مروه بكند، مى‏گويند اگر مى‏توانى در آن چرخها بنشين، اگر نمى‏توانى، وكيل بگير.

    راجع به جهاد؛ نمى‏توانى جهاد بروى، خب نرو؛ نمى‏توانى خرج و مخارج جهاد را بدهى، خب نده؛ «يريداللّه‏ بكم اليسر و لايريد بكم العسر».  راجع به امر به معروف و نهى از منكر، عرفا نمى‏تواند امر به معروف و نهى از منكر بكند، رودربايستى هم نيست، يا رودربايستى جورى است كه تكليف را مى‏اندازد، مثلاً رفته منزل نامزدش حالا آنجا گناه مى‏شود، بخواهد بگويد گناه نكن، دردسر مى‏شود عرفا؛ امر به معروف و نهى از منكر ساقط مى‏شود. آنجا كه احتمال تأثير ندهد، آنجا كه احتمال ضرر بدهد كه ديگر امر به معروف و نهى از منكر نيست. در تولّى و تبرّى، خب مسلّم است در قضيه عمّار كه قرآن هم دارد، كه مبتلا به دشمن شدند، گفتند سبّ النبى كنيد و الا شما را مى‏كشيم. خب يك كدامشان سبّ النبى نكرد، او را كشت، اما عمّار سبّ النبى كرد، اما خب انصافا خيلى برايش مشكل بود. بعد كه آمد خدمت پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، پيغمبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند: هردويتان مصاب هستيد. كه همان حرف ديروز من است، كه من ديروز مى‏گفتم اين قانون حرج امتنانى است، اگر كسى تحمّل بكند، طورى نيست. تحمّل ضرر بكند، وضو بگيرد؛ تحمّل ضرر بكند، امر به معروف و نهى از منكر بكند، گفتيم طورى نيست. اين هم همين است، حضرت فرمودند: هردويتان مصاب هستيد؛ آنكه سبّ النبى نكرد، شهيد شد، تو هم كه سب النبى كردى، قانون حرج مى‏گويد طورى نيست.

    البته موارد فرق مى‏كند، گاهى آنكه تحمّل حرج مى‏كند، او بهتر است، گاهى آنكه تحمّل حرج نمى‏كند، او بهتر است. مثل اينكه كسى تيمّم نمى‏كند و غسل مى‏كند، كه گفتم فقهاء مى‏گويند اصلاً غسلش باطل است ولى حالا اين غسل بهتر است يا آن تيمّم؟ من نمى‏دانم، به قاعده«افضل الاعمال احمزها»[4] اگر غسل بهتر نباشد، كمتر از تيمّم نيست. يكى از كسانى كه تحمّل حرج كرد، ميثم تمّار بود؛ ميثم تمّار را پيش ابن زياد آوردند، ابن زياد به او گفت: اميرالمومنين را سبّ كن تا تو را رها كنم. گفت: نه، اميرالمومنين عليه‏السلام اصلاً به من گفته تو چه جور شهيد مى‏شوى، تمام خصوصيات شهادتش را گفت، ابن زياد گفت من همه خصوصيات را به سرت مى‏آوردم الا اينكه دهنه‏ات نمى‏كنم تا حرف اميرالمؤمنين دروغ در بيايد. وقتى رفت بالاى دار، دارهاى آن زمان دو سه روزه مى‏كشت، يعنى طناب را به گلو نمى‏انداختند، طناب را به كمر مى‏بستند، مى‏بردند بالا و دو سه روز ازگرسنگى و تشنگى مى‏مرد. ميثم يك منبر حسابى پيدا كرد، با اينكه چهار سال هم بيشتر شاگرى نكرده بود، اما خب زمينه علم بلاغت پيدا كرده بود و با آن جاذبه تمّاريش بنا كرد حسابى تبليغ كند، له اهل بيت عليهم‏السلام و عليه بنى اميه، كه گفتند برويد دهنه دم دهنش بزنيد. بنابراين اينكه ايشان مى‏گويند، يا آقا گفت: بهتر است، من بهترش را سرم نمى‏شود. موارد فرق مى‏كند، عقل ما هم در موارد فرق مى‏گذارد. همين ميثم تمّار اين جور شهيد بشود، مسلّم خيلى بهتر از اين است كه زير بار ذّلت برود. بقول مرحوم شيخ فضل اللّه‏ نورى - درجاتش عالى است خدا عالى‏تر كند - چقدر قشنگ گفته است. به مرحوم آشيخ فضل اللّه‏ نورى اصرار مى‏كردند كه بابا جان اين عَلَم  روس را بالاى سرخانه ات ببر، ديگر هر كارى مى‏خواهى بكن، هيچكس هيچ كارى به تو ندارد. مى‏گفت: باباجان من علم روس را نزدم، شهيد مى‏شوم، علم روس را بزنم، چند عدل برنج ديگر هم مى‏خورم، بعد مى‏ميرم. حالا شهيد بشوم بهتر از اين است كه حالا چند عدل برنج ديگر هم بخورم. چون مازندرانى بود، برنج مى‏خورد ديگر. حالا آدم هزار مَن گندم، هزار من خوراكى بخورد بعد بميرد، يا حالا بميرد، اما شيخ فضل اللّه‏ نورى بميرد. خب معلوم است شيخ فضل اللّه‏ نورى مردن، اگر واجب نباشد، مسلّم بهتر است.

    لذا موارد تفاوت نمى‏كند ووقتى موارد تفاوت كرد، ديگر موارد اين حرف مرا از بين نمى‏برد، حتى مى‏رسد به آنجا كه موارد تفاوت مى‏كند، بعضى اوقات عرفا تحمّل كردن حرج بهتر است، مثل همين شيخ فضل اللّه‏ نورى و امثال شيخ فضل اللّه‏ نورى.

    بنابراين تكاليف معمولاً براى عموم مردم حرجى است، اصلاً تكليف يعنى حرجى - حرج نوعى، حرج عرفى - و سخت است و چون سخت است، لذا ما مى‏گوييم. اما حرف اين است كه حرج مربوط به تكاليف نيست تا تو ايراد بكنى، مربوط به عناوين ثانوى است، كه بر عناوين اوليه حكومت دارد و آن اين است كه درعناوين اوليه گاهى اجزاء و شرائطش حرجى مى‏شود، مى‏گويند اصلش را بياور، اجزاء و شرائط را نياور و معمولاً هم قانون حرج مربوط به اجزاء و شرائط و موانع است، مى‏گويند اين مانع را بياور، طورى نيست، اين شرط را ترك كن، طورى نيست، اين جزء را ترك كن، مانعى ندارد. «ما جعل عليكم فى الدين من حرج» نظارت دارد بر قوانين اوليه، حكومت دارد، نظارت دارد، و وقتى نظارت داشته باشد، ديگر اصلاً احكام اوليه مربوط به احكام ثانويه نيست، احكام ثانويه هم مربوط به احكام اوليه نيست. اگر بخواهيم تعارض بيندازيم، بايد قانون حرج را با قانون لاضرر تعارض بيندازيم، يا قانون حرج را با قانون لاتعاد تعارض بيندازيم، بگوييم آيا تعارضى هست يانه. چنانچه قوانين اوليه را بايد با هم تعارض بيندازيم، اما قانون اولى با قانون ثانوى هيچوقت تعارض ندارد، براى اينكه در دو مرتبه‏اند، طولى است ديگر، نه اين آن را مى‏زند، نه آن اين را مى‏زند و آن قانون ثانوى حكومت دارد، نظارت دارد، قوانين اولى را تفسير مى‏كند.

    اصلاً معناى «ماجعل عليكم فى الدين من حرج» همين است كه ما دينى داريم كه در اين دين حرج نيست. آن دين چيست؟ احكام، براى اينكه اصلاً دين ما يعنى احكام؛ براى اينكه مركب از سه چيز است، احكام، اعتقادات و اخلاقيات و اينكه «در دين حرج نيست» يعنى در احكامى كه از طرف خدا بنام فقه براى ما آمده، حرج نيست. فسش حرجى است، اما اينكه در اينها حرج نيست به اين معناست كه اگر غير متعارف شد، مثل اينكه جزء را نمى‏تواند بياورد، يا شرط را نمى‏تواند بياورد و امثال اينها، آن مى‏گويد نمى‏خواهد بياورى. اين فرمايش ايشان را هم گفته‏اند - البته بتمامه گير مى‏كنيم- بعضى‏ها در جواب همين اشكال فرموده‏اند: نه، ما اصلاً احكام حرجى نداريم، بالنسبه منافعش كه بسنجيم، ديگرى مى‏بينيم هيچكدام حرجى نيست. خب اينكه جواب نشد؛ مسلّم حرج است، ثواب دارد، نه اينكه چون ثواب دارد، حرج نيست. ولى بزرگان اين جور جواب داده‏اند كه اين احكام چون تابع مصالح و مفاسد نفس الامرى است، پس آدمى كه جهاد برود، كه همان وقتى كه روى زمين بيفتد، حورالعين مى‏آيند بالاى سرش و سرش را به دامن مى‏گيرند، او را برمى داند، مى‏برند پيش خودشان، اين همه ثوابها در مقابل شهادت طورى نيست. ولى اين جواب نشد، اين التزام به اشكال است؛ اين حرج است و ثواب آن حرج را رفعش نمى‏كند، پاداش مى‏دهد. و اشكال ما اين است كه اين آقا مى‏گويد بعضى از احكام حرجى است و مثال مى‏زند به جهاد، مثال به چيزهايى ديگر هم نمى‏شود بزنيم، مثال ديگر هم ندارد؛ مثال مى‏زند به جهاد، مى‏گويد جهاد حرجى است. ما به اين آقا مى‏گوييم: حرج به اين معنا كه مالاطاقت است، همه تكاليف مالاطاقت است، مگر براى اوحدى من الناس كه تكليف برايشان مثل يك لذّت است، يخ شكستن و وضو گرفتن برايش يك لذّت است، پشت پا زدن به رختخواب و خو اندن نماز شب برايش يك لذّت مى‏شود و الا همه تكاليف معمولاً حرجى است، حرج عرفى، حرج نوعى. حرج شخصى هم همين طور است، حرج نوعى كه نمى‏تواند رافع تكليف باشد، ما اصلاً گفتيم – امر دوممان همين بود - قاعده حرج مربوط به اشخاص است، نه مربوط به نوع گاهى چون تكليف حرج نوعى است، آن علت مى‏شود كه شارع مقدس حكم را بياورد، كه آن بحث ما نيست. و الا اگر تكليفى براى نوع مردم حرج است، ولى براى اين آقا حرج نيست، مسلّم اين آقا بايد تكليف را بياورد.

    مطلب آخر در باب حرج كه آن هم مطلب مهمى است، اين است كه اين قانون حرج گاهى عقلاً با يك تكليفى تعارض پيدا مى‏كند كه آن تكليف بر قانون حرج مقدّم مى‏شود. مثل اينكه بگويند يك كسى را بُكش و الا خودت را مى‏كشيم. خب در اينجا حتما به قانون حرج نمى‏تواند بكشد. بگويند برو خانه خدا را خراب كن، يك بمب بگذار و منفجر كن و الا تو را مى‏كشيم و الا زن و بچه ات را از بين مى‏بريم. مسلّم نمى‏شود. لذا مى‏توانيم بگوييم قانون حرج عقلاً - كه تخصصّ است، نه تخصيص - مربوط به عظائم نيست، لذا مثل كشتن پيامبر، كشتن يك شيعه، يك مسلمانى، به او بگويند به ناموس فلان شخص تعرض كن و الا تو را مى‏كشيم، كه مى‏شود مهام امور، عظائم، مسلّم قانون حرج اينجا نمى‏آيد. قانون حرج آنجاهاست كه تكاليف، تكاليف عرفى معمولى باشد متعارف باشد و الا به يك طلبه بگويند برو منبر، بگو نماز واجب نيست - بدعت در دين - والا تو را مى‏كشيم. خب مسلّم بايد كشته شود و از اين حرفها نزند. در مهام امور، اگر حرفش در رو داشته باشد - يك دفعه حرفش رد رو ندارد، خب هيچى - مسلم در عظائم - كه ايشان مى‏گويند بگو مهام امور – در مهام امور نه قاعده لاحرج داريم، نه قاعده لاضرر داريم، نه قواعد ثانويه ديگر داريم و آن قواعد اوليه براحكام ثانويه مقدم است و اين هم يك امر عقلى است، روايت و امثال آن نداريم و تخصّص است ديگر. لذا مثلاً همان قضيه عمّار چه جورى بوده كه سبّ النبى اش طورى نبوده؟ ظاهرا قضيه شخصى بوده، قضيه حرفى بوده، قضيه از مهام امور نبوده و چنين چيزى بايد فرض بكنيم، چون موردى است، نمى‏دانيم چه خبر بوده، اما آنكه مى‏دانيم، عقل ما حسابى حكم مى‏كند، اين است كه اگر بخواهد به عظائم ضربه بزند، به مهام امور ضربه بزند - ولو يكى از مهام امور - مثل بدعت در دين، كشتن يك مسلمان و منحرف كردن يك مسلمان، نمى‏شود با قانون حرج اقدام كرد. مجبورم سر كلاس از اين حرفها بزنم و الا بيرونم مى‏كند. مسلم نمى‏شود بگوييم با قانون حرج برو براى انحراف بچه‏ها.

    ديگر بايد ببينيم آن عظائم، آن مهام امور در اسلام چقدر مهم است، عقل ما ببيند تعارضش چه تعارضى است، گاهى عنوان ثانوى مقدم مى‏شود - در آن متعارف - گاهى هم عنوان اولى - در عظائم امور، در مهام امور – مقدم مى‏شود. اين هم راجع به فرع ششم.

    ديگر راجع به قانون حرج چيزى نداريم. بحث فردا راجع به قاعده غرور است؛ «لاغرر فى الاسلام»، هر كسى كه كسى را گول بزند، بايد جبران كند و اين قاعده غرور يك قاعده كلى است، يعنى گول زدن ديگران، خدعه كردن با ديگران. ان شاءاللّه‏ فردا موضوع و دليلش را عرض مى‏كنيم. فروعى بار بر اين قاعده است، كه فقهاء در باب نكاح مفصّل صحبت كرده‏اند، مرحوم شيخ انصارى هم در مكاسب، در خيار تدليس مفصّل صحبت كرده‏اند، ديگران هم در اين قواعد فقهيه صحبت كرده‏اند، قاعده، قاعده خوبى است، فروعاتى هم بار بر آن است. ان شاءاللّه‏ فردا درباره‏اش صحبت مى‏كنيم.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1]-سوره بقره2،آيه 45.

    [2]-سوره ماعون107،آيه 5.

    [3]-سوره بقره2،آيه 45.

    [4]-بحارالانوار، پيشين، ج 67، ص191، باب النية و شرائطها و مراتبها، ح 2.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365