جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده لاحرج / مدرك قاعده
    موضوع درس:
    شماره درس: 38
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۹/۶

    متن درس:

     اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث ديروز ما به جاى حسّاسى رسيد، و آنچه من گفتم مخالف با گفته مفسّرين بود، مخالف با عم اصول ما و همچين فقه ما بود و مشهور غير از اين گفته بودند. لذا چون حسّاس است يك مقدار رويش حرف بزنيم، بينيم به كجا مى‏رسد.

    گفتم اين قاعده حرج را علاوه بر اينكه قرآن عالى دلالت دارد، كه «ما جعل عليكم فى الدين من حرج »[1]، «يريد اللّه‏ بكم اليسر  و لايريد بكم العسر»[2]، «لايكلف اللّه‏ نفسا الا وسعها»[3]، «لايكلف اللّه‏ نفسا الا ما آتاها»[4] مى‏گويد حرج نيست. از نظر روايات هم بيش از صد تا روايت در موارد مختلف داريم كه «ما جعل عليكم فى الدين من حرج» را بر يك موردى تطبيق كرده است، يعنى مفروغ عنه گرفته‏اند كه حرج نيست، بعد امام عليه‏السلام فرموده‏اند اين مورد از آن موارد است، اين مصداق «يريد اللّه‏ بكم اليسر و لايريد بكم العسر» است. از نظر اجماع هم مسأله مسلّم است، مسأله ضرورى است. تا اينجا همه گفته‏اند. اما ما اضافه كرديم: علاوه بر اينها مسأله عقلى است، مسأله بناء عقلاء است. اگر يك كسى مثلاً ساعت 8  با شما وعده كرد، حالا عرفا نتوانست ساعت 8 بيايد، مثل اينكه يك ميهمانى برايش رسيد كه نشده ازخانه بيرون بيايد يا مريض شد، نتوانست از خانه بيرون بيايد، خب اين به شما مى‏گويد: عذر داشتم، نتوانستم بيايم. اين نتوانستن، نتوانستن عرفى است، عقلى كه نيست. عقلاً مى‏شد او را روى برانكارد بگذارند و بياورند، عقلاً  كه دم مرگ نبوده، خب مى‏توانسته بيايد. اطلاقِ نمى‏توانم، نمى‏دانم زياد در ميان مردم مى‏شود و حرج يعنى اينكه اگر شما گفتيد نمى‏توانم، عرف بگويد درست است. و ديگر ملامت نكند؛ آنجا كه شما بگوييد نمى‏توانم و عرف ملامت نكند، بگويد عذر است، عذرش درست است، ما به اين قاعده حرج مى‏گويم. عقلاء اين قاعده حرج را دارند، عقلاء اين قاعده «يريد اللّه‏ بكم اليسر و لايريد بكم العسر» را دارند. مثلاً پسر به پدرش مى‏گويد براى من خانه بخر، من مى‏خواهم عروسى كنم. مى‏گويد ندارم، نمى‏توانم. يك دفعه عرفا مى‏تواند، مردم به او مى‏گويند يعنى چه دروغ مى‏گويى؟ خب برو برايش خانه بخر، راست مى‏گويد، خانه مى‏خواهد، زندگى مى‏خواهد. يك دفعه مردم به پسر مى‏گويند چرا اين قدر زور مى‏گويى؟ خب نمى‏تواند. به اين مى‏گويم قاعده عسر، به اين مى‏گويم قاعده حرج. خب معلوم است، آنجا كه مردم بگويند عذر دارد - عذر عرفى -  آنجا كه بگويد نمى‏توانم، بگويند راست مى‏گويد. به اين مى‏گويند قاعده حرج.

    عقل ما هم همين را مى‏گويد، مى‏گويد معنا ندارد پروردگار عالم براى بنده‏اش عسر و حرج درست بكند- نه عسر و حرج محال، عسر و حرج عرفى - عقل ما بخوبى دلالت دارد، مخصوصا اينكه خداشناس باشيم. خدايى كه ذره‏اى خلاف حكمت نمى‏كند، خدايى كه در تكليفش هم ارحم الراحمين است، خدايى كه ما در وقت تكليف بچه هايمان بايد جشن بگيريم، بايد بگوييم اينكه خدا دختر را 9 ساله مكلف كره، اين از الطاف خفيّه خدا براى اين دختر است. حالا اين خدا بخواهد قانون حرجى - حرج عرفى -  داشته باشد، مسلّم نمى‏شود.

    لذا ديروز گفتم من عقيده دارم آياتى كه هست، ارشاد است، رواياتى كه هست، ارشاد است،  اجماعى كه هست، گرفته شده از همين آيات و روايات است و آن هم ارشاد است؛ تابع ما يرشد اليه است و بايد ببينيم عقلمان چه مى‏گويد. ديگر نه مى‏توانيم از آيات اطلاق‏گيرى كنيم، نه تعبّدى در كار است، كه ما بگوييم تعبد در كار است، نه، تابع ما يرشد اليه است ؛ هر چه عقلاء مى‏گويند، همان را شارع مقدس امضاء كرده است. مثل خبر واحد است؛ در خبر واحد عقلاء خبر ضعيف را حجت نمى‏دانند، شارع مقدس هم مى‏گويد من بناء عقلاء را امضا مى‏كنم، خبر ثقه - ثقه در گفتار - را حجت مى‏دانم، مى‏خواهد عادل باشد، مى‏خواهد نباشد و مثلاً رواياتى داريم، كه مرحوم آخوند در كفايه مى‏فرمايند روايات تواتر اجمالى دارد ، درست هم است، بلكه ما گفتيم تواتر معنوى هم دارد، اما هيچكدام تعبّد نيست و همان بناء عقلاء روى خبر ثقه را شارع مقدس امضا كرده است. نه زيادى است، تا بگوييم صحيح السند مى‏خواهيم، نه كم است، تا بگوييم روايت ضعيف السند كفايت مى‏كند - كه اخبارى مى‏گويد - عقلاء مى‏گويند خبر ثقه، اين همه روايات تابع بناء عقلاست، مى‏گويد خبر ثقه. اين خلاصه حرف است.

    آن وقت يك شبهه بزرگى جلوى آمد و آن اين است كه در اديان سابقه حرج بوده است، عسر بوده است. دليلش آمن الرسول، دليلش «عن امتى» است. خب اين «عن امتى» يعنى براى ديگران بوده، يك تخفيفى براى امّت من، منّة على الامه است. پس بنابراين حديث رفع، يا آيه آمن الرسول مى‏گويد در اديان ديگر عسر بوده است، در اديان ديگر مشقّت بوده است. در اديان ديگر عسر و حرج بوده است و چشمشان كور شود، بايد اين عسر و حرج را بياورند. خدا گفته، فضولى موقوف. خب همه شان اين را گفته‏اند؛ هم در اصول ما اينكه اين حديث رفع منّة على الامة است، يا ما بقى، مثلاً لاضرر منّة على الامة است آمده است و اگر بخواهد ضرر را متحمّل بشود و وضو بگيرد، آيا باطل است يانه؟ ما مى‏گوييم صحيح است، اما آنها مى‏گويند: نه، وضو باطل است، براى اينكه خدا منّت گذاشته و اين مى‏خواهد منّت خدا را قبول نكند. همه اينها از همين جا سرچشمه مى‏گيرد كه در اديان سابقه عسر و حرج بوده، اسلام آمد منّة على الامّة اين عسر و حرج را برداشته است.

    و ما ديروز مى‏گفتيم اين را قبول نداريم. چرا قبول نداريم؟ براى اينكه اگر قاعده بناء عقلاء باشد. زمان دون زمان كه نيست، اگر عقل باشد، زمان دون زمان نيست، امت، دون امت نيست. خب عقلاء مى‏گويند حرج نه، همه اديان بايد بگويند حرج نه. الا اينكه ردع بناء عقلا بكند و ردع بناء عقلاء هم كه بچه بازى نيست، طنطراق حسابى مى‏خواهد. همچنين اينكه ردع عقل بكند، بگويد: عقل تو چيزى سرت نمى‏شود و من مى‏خواهم تعبّدا براى گذشته‏ها عسر و حرج درست مى‏كنم، براى اينكه آينده‏ها عسر و حرج را بردارم؛ لايُسئل عمّا يفعل و هم يسئلون. بايد اين جورى بگوييم. و نمى‏توانيم بگوييم. آدم شام نخورد، شامش را به ديگرى بدهد، اگر آدم باشد، به اندازه‏اى لذت مى‏برد كه خدا مى‏داند. اما اگر بخواهد بميرد، بخواهد غذايش را به ديگرى بدهد، حرام است، اگر برايش ضرر داشته باشد، بخواهد به ديگرى بدهد، حرام است، بخواهد غذاى زن و بچه‏اش را به ديگرى بدهد حرام است. مگر مى‏شود آدم چراغى كه به خانه رواست، به مسجد بدهد؟ نه بابا، مسجد بايد تاريك بماند، اينها پيش اصحاب مسلّم است. لذا «ويؤثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة»[5] آنجاست كه به زن و بچه‏اش ضرر نخورد و الا روايت - روايت صحيح السند - داريم: يك كسى مُرد، پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمبه جنازه‏اش نماز خواندند. شب خبر دادند، زن و بچه اين چيزى ندارند، شما شامشان را بدهيد. گفتند: اينكه وضعش خوب بود. گفتند: براى خاطر اينكه همه‏اش را به فقراء داد. حضرت فرمودند: اگر من مى‏دانستم، به جنازه‏اش نماز نمى‏خواندم. اين چه مسلمانى است كه بلد نيست اسلام يعنى چه؟ مگر مى‏شود؟ چه آن دين، چه اين دين، تفاوتى  كه ندارد خداى اديان است، اديان هم، اديان آسمانى است و صد درصد موافق حكمت است. نمى‏شود كه ما يك دينى خلاف حكمت، خلاف عقل درست كنيم و ما بگوييم آنجاها خلاف حكمت بوده، خلاف عقل بوده، عسر و حرج بوده است. عسر و حرج اينها كدام است؟

    بله اينها بوده، در اين امّت هم هست، كه «فبظلم من الذين هادوا حرمّنا عليهم طيبات احلّت لهم »[6] اين هم موقت بوده، نه اينك هميشه باشد. حالا هم همين طور است. آن وقتها مثلاً سرگردان مى‏شدند در وادى تيه، الان هم همه ما براى اين فساد اخلاقى كه دايم سرگردان در زندگى هستيم. خيال نكنيد الان نداريم، نه همان قضيه تيه الان براى جامعه ما هست. روايت هم داريم:«سيأتى زمان على امّتى دينُهم دنانير هم، قبلتهم نساؤهم، يركعون للرغيف، يسجدون للدارهم، حيَارى سَكارى، لامسلمين و لانصارى»[7] ما الان همين طوريم. اين آقا الان مى‏گويد شما چرا ساكتيد، دارند فيملى پخش مى‏كنند كه توهين به روحانيت است. بله ساكتيم، كار رسيده به اينجا كه فيلم جمهورى اسلامى به روحانيت جسارت مى‏كند. اينهابلاست، اينها بلاست، بلايى هم است كه نه رهبر مى‏تواند كارى كند، نه من آخوند، نه شما طلبه‏ها، براى اينكه لج مى‏كنند. رؤسايشان اشكال ندارند؛ نفوذى در ميان آنهاست، نمى‏توانند جلوى نفوذيها را بگيرند. بارها مقام معظم رهبرى به من گفته‏اند: نمى‏شود ديگر، چكار كنيم؟ آن آقا را آن وقت مى‏گفت پسر مرجع تقليد است، خب نمى‏تواند كار كند. همين آقا الان يك بسيجى است، اما نمى‏تواند كار كند، آنها رويشان نفوذ مى‏كنند.

    خيال مى‏كنيد وادى تيه فقط آن وقت بود؟ اتفاقا آن وقت وادى تيه شان خيلى خوب بود، براى اينكه چلوكباب از آسمان برايشان مى‏آمد؛ من و سلوى برايشان مى‏آمد، تحديد حسابى، كوه روى سرشان بود، سنگ دستشان بود، از آن آب جارى مى‏شد، دوازده چشمه برايشان درست شد. بله براى خاطر بى‏انصافيشان، براى خاطر لجاجتشان در وادى تيه سرگردان شدند.

    لذا اگر آن سرگردانى اصر است، حالا هم ما اصر داريم. اينها كه گردن خدا نيست، اعمال خودمان اصر مى‏شود. قرآن اين را مى‏گويد؛ «فبظلم من الذين هادوا حرّمنا عليهم طيّبات احلّت لهم»[8] نمى‏گويد كه ما، مى‏گويد: به خاطر ظلمشان طيبات را برايشان حرام كرديم. اما نه اينكه هميشه، موقت، مثل وادى تيه، كه گفتند يك سال گوشت نخوريد. خب بعد تمام شد ديگر و اين در همه اديان بوده، حالا هم هست.

    اين «ربنا و لاتحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا»[9] يعنى خدايا«فبظلم من الذين هادوا حرمنا عليهم طيبات» را براى ما جلو نياور، خدايا اين روز را براى ما جلو نياور. آورده است. يك وقتى روغن حيوانى يك چيز خيلى عالى بود و برنج يك چيز خيلى عالى بود. بقول عوام «اين عيد پلو، آن عيد پلو» و اگر يك مقدار روغن حيوانى گيرشان مى‏آمد، چقدر پنهان مى‏كردند، چقدر براى شب عيدشان مى‏گذاشتند. حالا براى ما درست كرده‏اند: آقا روغن حيوانى ضرر دارد، اين روغن نباتيها را بخورد برايت نفع دارد. اما با اينها طيبات برايمان حرام شده است و اينها زياد است كه طيبات براى ما حرام شده است. يك عنوان هم برايش درست كرده‏اند. الان زنها حسابى مى‏ترسند. مريضيهايى براى ما جلو آمده، كه گوشت قرمز برايمان حرام شده است. اين مرضها را خودمان آورديم؛ «فبظلم من الذين هادوا حرّمنا عليهم طيبات». اين‏ها مربوط به احكام نيست، اينها مربوط به عسر و حرج نيست. حالا فقهاء، يا در اصول، يا مثلاً مفسرين اين جورها معنا كرده‏اند، حالا ما چرا اين جورى معنا كنيم؟ اصلاً معنا ندارد كه اصر از طرف خدا باشد. بابا خدا مى‏فرمايد: من حضرت موسى را به دست خودم تربيت كردم، رفت زير دست پيغمبر، ده سال زير دست آن پيغمبر تربيت شد، بعد يك امتحان عجيبى داد و پيغمبر شد. خب اول حرف اين است: «اذهبا الى فرعون انّه طغى فقولا له قولاً لينا لعلّه يتذكر او يخشى».[10]

    به قول حضرت امام سفارش فرعون را به حضرت موسى مى‏كند، مى‏فرمايد: برو، با تندى نه، با تلطّف و مهربانى. حالا اين خدا براى قوم موسى تكليف اصرى، تكليف عسر و حرجى جلو بياورد. مسلّم نيست. مگر اينكه خودش براى خودش عسر و حرج درست كند. الان هم ما براى خودمان عسر وحرج درست مى‏كنيم، يعنى الان مرد مانده است چكار كند - اگر دين داشته باشد - دخترش را روانه دانشگاه بكند يانه، بكند بى دين مى‏شود، نكند، كسى او را نمى‏گيرد، چكارش كند؟

    لذا يك حرف اين است كه عسر و حرج را خودمان بياوريم، يك معنا اين است كه عسر و حرج را خدا بدهد، تكليف حرجى بكند. خب بله اعمال ما موجب عسر و جرج براى ماست؛ هميشه بوده الان هم است. يعنى الان تكاليف نه، كارهاى ما موجب عسر و حرج براى ماست. طيبات را براى خودمان حرام كرده‏ايم. راستى هم حالا ديگر حرام است، براى اينكه همه يا كوره دارند يا موره، يا قند دارند، يا فشار، يا آن مرض زهرمارى را دارند، كه روايت هم داريم: «تو گناه تازه تازه بكن، ماهم بلاى تازه تازه مى‏دهيم». در اثر گناه ما طيبات براى ما حرام شده است. الان زندگى براى ما عسر و حرج است. براى چى؟ براى اينكه قرآن مى‏فرمايد: اگر مردم اسراف‏گر شدند، ديگر خواه ناخواه زندگى حرجى مى‏شود. خب الان همين طور است، يعنى مردم مصرفى شده‏اند. معلوم است زندگى مصرفى، يعنى زندگى عسر و حرجى. حالا اين تقصير خداست؟ تكليف خداست؟ خدا اصلاً گفت زندگى مصرفى حرام است كى گفته است زندگى مصرفى داشته باشيد؟ اروپاييها زندگى مصرفى ندارند، ما داريم. خب زندگى مصرفى موجب عسر و حرج است. كى آورده است؟ خودمان.«وضرب اللّه‏ مثلاً قرية كانت آمنة مطمئنة يأتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم اللّه‏ فاذاقها اللّه‏ لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون»[11]، «بما كانوا يكسبون»[12] صد تا آيه اين جورى داريم. آن وقتها بوده، الان هم هست. اما تكليف حرجى آن وقتها نبوده، الان هم نيست، هيچ جا نمى‏توانيم پيدا كنيم. اصلاً عقل ما مى‏گويد چه جورى مى‏شود تكليفى حرجى باشد.

    لذا اگر مى‏گويد: «ربّنا و لاتحمل علينا اصرا»[13] يعنى خدايا زندگى حرجى براى من درست نكن، چنانچه بعضى اوقات در اثر گناهشان براى آنها درست كردى. بعبارت ديگر مى‏گويد خدايا ما را به گناه ما نگير. «ربّنا و لاتحمّلنا ما لاطاقة لنا به»، خدايا ما طاقت عشق مجازى را نداريم. راستى هم طاقت فرسات و ما طاقت نداريم. اختلاط بين دختر و پسر عشق مجازى مى‏آورد. همين الان صدِ پنجاه دخترها و پسرها با هم رفيقند، خواه ناخواه با هم عاشق و معشوق‏اند. خواه ناخواه باهم زندگى حرجى دارند، زندگى‏هاى خودكشى دارند، آن وقتها بوده، الان هم هست. تكليف حرجى يعنى خدا در تكليف بر بنده سخت بگيرد. بله خدا به بنده‏ها در اعمالشان سخت مى‏گيرد، كه اعمال بدشان دست و پاپيچشان مى‏شود. وقتى كه مردم با روحانيت سروكار نداشته باشند، موجب بى دينيشان مى‏شود؛ «يخرجون من الدنيا بلا ايمان».

    اصلاً حرج مربوط به اشخاص است، تكليف نوعى كه نداريم. حالا راجع به حرج در مطلب دوم صحبت مى‏كنم كه اين قانون حرج شخصى است، نه نوعى. اين را همه فقهاء فرموده‏اند و اما حالا براى اينكه عفت جامعه، عفت عموم باقى بماند، صد تا تازيانه به اين بزنند، اين ربطى به تكليف حرجى ندارد. لذا ديروز مى‏گفتم  در همين جهاد - كه آنها به جهاد مثال مى‏زنند-  كه مى‏گويند حرجى است نه، جهاد حرجى نيست؛ براى اينكه اگر آن 8  سال دفاع مقدس نبود الان صدام اينجا حكومت مى‏كرد، آمريكا هم آقا بالا سر بود. خب مسلّم عقل ما مى‏گويد برو صدام را دفع كن اينها كه تكليف حرجى نيست. اما اگر در همين تكليف حرجى شد، قرآن مى‏گويد: «لاجناح»، قرآن مى‏گويد: شل نبايد برود جبهه، كسى كه زن و بچه دارد، زن و بچه‏اش بى سرپرست مى‏شوند، نبايد برود جبهه، آن كسى كه فقير است و نمى‏تواند اداره كند، نبايد برود جبهه.[14] مگر اينكه دفاع جلو بيايد. در روزه، خب در اصل تكليف كه «كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلّكم تتقون»[15] خيلى مفيد است. اما اگر اين روزه حرجى شد، مى‏گويد نگير، به پيرمرد مى‏گويد: پيرمرد اگر روزه برايت سخت است، نمى‏خواهد بگيرى. به جوان هم مى‏گويد اگر مريضى، نمى‏خواهد بگيرى. كى حرجى مى‏شود؟ وقتى كه بگويد: من روزه را مى‏خواهم، مى‏خواهد مريض باشد، مى‏خواهد نه، مى‏خواهد پير باشى، مى‏خواهد نه، مى‏خواهد كار داشته باشى، مى‏خواهد نه، برو همه كارهايت را، كنار بگذار، شبانه روز در خانه ات بمان وروزه هايت را بگير. اين مى‏شود حرج، اين مى‏شود عسر. اما اين را در اسلام نداريم، در اديان ديگر هم نداشته‏ايم.

    يك حرف در تكليف است، كه اصلاً ربطى ندارد به اينكه تكليف سخت است. بله تكليف سخت است، مثل اينكه يك درخت به خدا بگويد: خدايا من زير لاى و گل پرورش نكنم، ميوه هم به مردم بدهم. خب نمى‏شود ماها تكليف نداشته باشيم، به مقام فناء و لقاء هم برسيم. نه، 40 سال خون جگر مى‏خواهد تا بتواند از منزل تخليه رد بشود. اينها كه حرج نيست، خب هر كسى كه مى‏خواهد بهشت برود، بايد كار كند.

    نابرده  رنج  گنج  ميسر   نمى‏شود         مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد

    حالا اين فلّه‏اى برو در خانه بنشيند، اسلام عسر و حرج ندارد، كار كردن براى من سخت است. مى‏گويند: خيلى خب، كارى به تو نداريم، اما گرسنگى بخور. اگر هم زن و بچه دارى واجب است بروى كار كنى و الا كتك مى‏خورى؛ حاكم اسلام تو را مى‏گيرد، كتك مى‏زند، مى‏گويد برو كار كن. تكليف حرجى، حكومت بر اين عناوين دارد، اين از عناوين ثانويه است، از عناوين اوليه كه نيست و ما عناوين اوليه و عناوين ثانويه را با هم خلط كرده‏ايم و يك حرفهايى مى‏زنيم.

    و على كل حال آنكه من مى‏فهمم اين است كه اصلاً در اديان گذشته سراغ نداريم كه تكليفى عسرى باشد. بله عسر بوده، در اثر گناهانشان، مثلاً اگر آن قضيه سامرى درست باشد و سامرى زحمات حضرت موسى را از بين برده باشد. خب فقط اين سامرى كه مقصّر نيست، مردم مقصّرند. امام صادق  عليه‏السلام به آن بابا گفت بابا اگر اطراف بنى اميه را نگرفته بوديد، بنى اميه كه نمى‏توانستند حق ما را غصب كنند، شما با سكوتتان موجب شديد. خب راستى اگر اين جور باشد - كه اين جور بوده -  صدِ هشتادشان گوساله پرست شدند. خب مرتد شدند، بايد اعدام بشوند. گفتند: بيفتيد به جان هم، همديگر را بكشيد. حالا ما اين را قبول نداريم. اما باز اين تكليف عسرى نيست، يك ظلمى كرده‏اند، بايد عقاب آن را ببيند. مثل اينكه مرتد را بايد بكشيم، اين كه قانون حرجى نيست. جهاد بايد بروى، اسلام را زنده كنى. اين كه حرجى نيست. اگر بخواهى به مقام محمود برسى، بايد نماز شب بخوانى، يخ را بشكنى -  حالا كه ديگر اين حرفها نيست - و وضو بگيرى، نماز شب بخوانى. خب اينها كجا حرج است؟

    حالا على كل حال تكليف حرجى محال است چون خلاف حکمت است چه در اديان گذشته، چه در دين اسلام.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1]-سوره حج22، آيه 78.

    [2]-سوره بقره2، آيه 185.

    [3]-سوره بقره2، آيه 286.

    [4]-سوره طلاق65، آيه 7.

    [5]-سوره حشر59، آيه 9.

    [6]-سوره نساء4، آيه 160.

    [7]-علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، 110 مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان، چاپ دوم، 1403هـ.ق ج 71، ص 166، باب حسن المعاشرة...، ح 31. و لفظ روايت اين است:«عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم انه قال: يأتى على الناس زمان... دينهم دراهمهم و همتهم بطونهم و قبلتهم نساؤهم، يركعون للرغيف و يسجدون للدرهم، حيارى سكارى، لامسلمون و لانصارى».

    [8]-سوره نساء 4،آيه 160.

    [9]-سوره بقره2، آيه 286.

    [10]-سوره طه 20، آيات 43 و 44.

    [11]-سوره نحل16، آيه 112.

    [12]-سوره يونس 10،آيه 8.

    [13]-سوره بقره2،آيه 286.

    [14]-«ليس على الأعمى حرج و لاعلى الاعرج حرج و لاعلى المريض حرج».سوره فتح 48، آيه 17.

    [15]-سوره بقره2،آيه 183.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365