جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده عدم سلطه كفار بر مسلمين / فروعات پنجم و ششم
    موضوع درس:
    شماره درس: 35
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۸/۲۹

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    راجع به قاعده عدم سلطه كافر بر مسلم بايد بگوييم: معلوم است قاعده خوبى است، مخصوصا اينكه قاعده روز است و بايد به آن اهميت بدهيم. گفتم من ده تا فرع بر اين قاعده مترتب كرده‏ام، كه درباره چهار از آن فرعها صحبت كرديم.

    فرع پنجم: مواصلات و مراودات، رفت و آمدهاى كفار با مسلمانها، مسلمانها با كفار است، كه الان مثلاً در جمهورى روزى نيست كه اين رفت و آمدها نباشد، هزار نفر از خارجيها اينجا هستند، يا اينكه از جمهورى اسلامى در اروپا، يا ممالك ديگرند. اين مراودات حكمش چيست؟

    خب مثل تجارات كه مى‏گفتيم لو خلّى و طبعه اشكال ندارد، براى اينكه سلطه نيست. رئيس جمهور فلان مملكت دو سه روز بيايد اينجا، بعد هم مثلاً يكى از مسئولين دو سه روز برود آنجا، با هم صحبت داشته باشند و باهم پيمان اقتصادى داشته باشند، پيمان اجتماعى داشته باشند، خب معلوم است من حيث هو هو طورى نيست. اما مثل همان تجارات و اقتصاد كه گفتيم، يك مواظبت كامل مى‏خواهد كه آثار سوء بر آن بار نباشد، اگر اين مراودات موجب شود كه فرهنگشان را پياده بكنند، كه يكى از كارهاى استثمارگرها اين است كه بواسطه رفت و آمدها فرهنگ عموميشان را در آن مملكت پياده مى‏كنند. در ضمن صحبتها مثلاً راجع به فيلمها و تلويزيون و امثال اينها صحبت مى‏كنند، يا اينكه آدمهاى موذى هستند، در اين مراوده‏ها كلاه سر ما مى‏گذارند. اينها را بايد مواظب باشيم، با همين مراوده‏هاست كه سلطه درست شده است.

    بعبارت ديگر اين مراوده‏ها سبب براى سلطه نيست، اگر سبب براى سلطه بشود، خب معلوم است كه حرام است، معلوم است بايد جلويش راگرفت، از حرفها هم نبايد ترسيد. يكى از چيزهايى كه ممالك اسلامى را مى‏ترساند اين حرفهاست. آقا مگر مى‏شود ما مراوده نداشته باشيم؟ آقا مگر مى‏شود ما فرهنگ خودمان را پياده كنيم، فرهنگ آنها را عقب بزنيم؟ آقا مگر مى‏شود؟ مگر مى‏شود؟ كم كم راستى مى‏شود، آنكه سلطه مى‏خواهد تحققّ  پيدا مى‏كند. بنابراين فرع پنجم اين است كه مواصلات و مراودات لو خلّى و طبعه مثل تجارات است؛ اشكال ندارد. اما توجه به اينكه همين صادرات و واردات - يعنى اقتصاد - و همين مراودات و مواصلات مقدمه براى سطله شدن است و ما از اين مى‏ترسيم، ترس هم دارد؛ مثلا مى‏بينيم دختر فيلم را شب نگاه مى‏كند، صبح با همان لباس فيلمى مى‏آيد در كوچه و راستى چه اشكالى دارد كه ما در تلويزيونمان فيلم خارجى نداشته باشيم؟ البته مراجع هم كوتاه مى‏آيند، مراجع هم مى‏گويند اگر بدون واسطه نباشد و اجتمال ريبه نباشد، طورى نيست خب همين‏ها كه ما مى‏گوييم طورى نيست، يك دفعه طورى مى‏شود، يعنى ما مسأله مى‏گوييم؛ احتمال مفسده نيست، نگاه كردن به اينها هم مثل نگاه كردن به الاغ است - روايت هم داريم -  طورى نيست، بنابراين اين فيلم طورى نيست. خب طورى نيست، اما ناگهان آن لختى مختى گرى را، همين دختر خانم آخوند اول در خانه و بعد در كوچه پياده مى‏كند. يك معلم اخلاقى داشتيم ؛ آشيخ عباس طهرانى - خدا رحمتش كند - انصافا خيلى خوب بود، خيلى اهل دل بود. ايشان صبحها مى‏آمدند مدرسه حضرت آيت اللّه‏ حجت و براى ما لمعه مى‏گفتند، قبل از درس مقدارى صحبت مى‏كردند. مرحوم آشيخ عباس پسرى داشتند، كه اتفاقا بعد هم پسر خوبى بود. روزى پسرش هم نشسته بود، گفت اين پسر من چند روز قبل رفتم در سرداب، ديدم اين پسر من دارد با روغن خوردن سرش را چرب مى‏كند، گفتم چرا چنين مى‏كنى؟ گفت: آخه جوانها سرشان را چرب مى‏كنند. من هم مى‏خواهم چرب كنم. اول اينهاست، اما ناگهان به چيزهاى باريك، باريك مى‏رسد. بنابراين فرع پنجم اين است كه اگر مراودات موجب سلطه نشود – حالا سلطه اقتصادى، سلطه فر هنگى، سلطه اجتماعى، يا سلطه حكومتى – خوب است، اما خيلى بايد احتياط كرد و از جاهايى كه بايد احتياط كرد، اينجاهاست؛ يعنى محتمل قوى است، ولو احتمال ضعيف باشد. همه اين چيزهايى هم كه به سر عالم اسلام آمده است، از همين جاها پيدا شده است. بقول حضرت امام «رضوان الله تعالى عليه» مى‏فرمودند: شيطان از كم شروع مى‏كند،اما به كم قانع نيست. ما مى‏گوييم حتما مراودات باشد، ما مى‏گوييم حتما مواصلات باشد، ما مى‏گوييم حتما صادرات باشد، ما مى‏گوييم حتما واردات باشد، اما ما مى‏گوييم مواظب باشيم يك دفعه اقتصاد ما مريض نشود، يك دفعه تهاجم فرهنگى «ويهلك الحرث و النسل»[1] نشود، ما مى‏گويم اين مراوده‏ها يك وقت كلاه سرمان نگذارند، حرفهايشان را، فرهنگ عموميشان را برما تحميل نكنند. ما نگفتيم نه، يك دفعه براى ما در نياوريد، بگوييد فلانى گفته صادرات و واردات غلط است، مراودات غلط است، اينها كه مى‏روند و مى‏آيند غلط است. براى اينكه بعضى از شماها از كاه كوه مى‏سازيد، كوه را درست مى‏كنيد و يك تهمت عجيبى به ما مى‏زنيد، كه ديگر زايل كردن اين تهمت كار مشكلى مى‏شود. لذا من گفتم تجارات -  صادرات و واردات -  بايد باشد، مراودات، رفت و آمدها حتما بايد باشد، اما بايد بدانيم در جاهايى كه محتمل قوى باشد، احتمال ولو يك درصد باشد، احتياطش لازم است. من اين را مى‏گويم: استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى - درجاتش عالى است، خدا عاليتر گرداند - دم مرگ هى اين جمله را گفتند، تا از دنيا رفتند: توجه، توجه، توجه، غفلت ما را به اينجا رسانده است، از غفلت ممالك اسلامى، آقا بالا سر پيدا كرده است و بالاخره غفلت از اين حرفها دردسرها درست كرده است. اين خيلى حرف خوبى است.

    بچه حتما برود دانشگاه، نمى‏شود. نرود. مثل بعضى از آخوندها كه جلو يبجه هايشان را مى‏گيرند، كه مدرسه نرو، چه رسد به دبيرستان و دانشگاه نرو، خب اين بچه يك بدبينى عجيبى به پدرش پيدا مى‏كند، يا عقده عجيبى هم برايش پيدا مى‏شود، بعد فحشهايش را به آخوندها و روحانيت مى‏دهد. مسلم همه اينها بايد باشد، بچه بايد دانشگاه برود، گرچه بچه آخوندها همه شان بايد طلبه بشوند، اما نمى‏شود، نه ما آخوندها حاضريم آنها را طلبه كنيم، نه خودشان و فعلاً اين جور شده: وقتى در دانشگاه قبول نشد، استعدادش هم خيلى بالا نيست، بيكار هم است مى‏آيد طلبه مى‏شود. اينكه نه، طلبه يعنى آنكه اگر برود دانشگاه معدّل 20 مى‏آورد، اين بايد بيايد طلبه بشود. يك آدمهاى با استعداد، با جربزه، يك آدمهاى با ذوق بايد بيايند طلبه شوند. پدرشان هم بايد به قول ان آقا گفت: به او گفتم تو بايد عصاى من باشى، اما برو طلبه شو، من عصاى تو مى‏شوم. همه چيز را فداى اين طلبه كند تا بتواند در رفاه و آسايش خوب درس بخواند. لذا من نگفتم بچه‏ها دانشگاه نروند، من گفتم: توجه، توجه، توجه، من گفتم الان تمام اين مفاسد از دانشگاه پيدا مى‏شود. وضع دانشگاههاى ما بد است، بد است، بد است. در درس تاريخ عليه امام صادق  عليه‏السلام حرف مى‏زند، در درس فيزيك و شيمى ناگهان عليه روحانيت و عليه حضرت امام و عليه انقلاب صحبت مى‏كند. همه بايد توجه كنيم، همه، همه و اين توجه از بين رفته كه به اينجاها رسيده است. خب اين هم فرع پنجم بود.

    ششم: دوستى با كافر. كه شايد اين مودّتى كه در قرآن آمده است، يك معناى عامى باشد، تجارت را هم بگيرد، مواصلات را هم بگيرد. قرآن يك قاعده كلى دست مى‏دهد كه خيلى عالى است، مى‏فرمايند: «لاينهاكم اللّه‏ عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين، و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّوهم و تقسطوا اليهم»[2] «لاينهاكم اللّه‏ عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم اين تبرّو هم و تقسطوا اليهم»، خدا شما را نهى نكرده كه با كافر دوستى داشته باشيد، بله با كافر حربى دوستى نداشته باشيد و اما اگر كافر حربى نشد، طورى نيست كه با آنها رفاقت داشته باشيد، دوستى داشته باشيد، رفت و آمد داشته باشيد؛ خوبى به آنها بكنيد، طورى نيست، عدالت را بخواهيد مراعات كنيد، حتما بايد مراعات بشود و اما آنكه خدا نهى كرده، دوستى با صهيونيست است، كه الان كافر حربى است. خب قرآن مى‏فرمايد: طورى نيست.

    شما يك مقدار پا را فراتر بگذاريد، اين «لاينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبرّو هم و تقسطوا اليهم» اقتصاد را هم مى‏گيرد، صادرات و واردات را هم مى‏گيرد، بگوييد مراودات و مواصلات را هم مى‏گيرد، طورى نيست. ما جدا كرديم، اما بالاخره شما مى‏توانيد بگوييد اين آيه شريفه هم تجارت را مى‏گيرد، هم مراودات و مواصلات را مى‏گيرد، هم تعليم و تعلم را مى‏گيرد و هم مشاوره را مى‏گيرد. يعنى همه شما اين پنج شش تايى كه من گفتم، كه يكى مسأله تعليم و تعلّم بود، يكى مسأله مشاوره بود، يكى مسأله تجارت بود، يكى مسأله مواصلات بود و و يكى هم مسأله مودّت و رفاقت بود، بگوييد اين آيه شريفه هر چهار پنج تا را مى‏گيرد. اين طورى نيست. ولى آنكه طور است، اينجاست كه صهيونيسم كافر حربى است، اما آمريكا كافر حربى است يانه؟ كافر حربى به ا ين معنا كه مثل صهيونيستها بجنگد، نه، اما همه جنگها زير سر اوست. اين كافر حربى است يانه؟ اروپا را مى‏گيرد يانه؟ اروپا كافر حربى نيست، اما شبانه روز براى نظام توطئه مى‏كند. جنگ صليبى كه بوش داد زد، گفت جنگ صليبى شروع شد - شروع بود - آيه شريفه اينها را مى‏گيرد يانه؟

    مفسرين مى‏خواهند بگويند كافر حربى آن وقتها منحصر به مشركين بوده، حالا هم مختص به صهيونيسم است. ولى الان بالاتر از صهيونيسم، اروپا ست، سياست را به ما تحميل مى‏كند، پياده نظامهايشان هم براى بر اندازى. ما در اين 27 سال هر سال يك براندازى داشته‏ايم، كه از پياده نظامهاى آمريكا شروع شده است و اين براندازيها از كجاست؟ اينكه مى‏خواهد براندازى كند، مى‏خواهد اصلاً اسلام را به طور كلى نابود كند. كافر حربى نيست؟ اين يك مسأله است، كه من خيال مى‏كنم آيه شريفه هر كافرى كه با جان انسان، با مال انسان، با عِرض انسان، با استقلال و با دين انسان بجنگد، اين كافر حربى مى‏داند.

    فقهاء درباره كافر حربى يك حرفى دارند، آنها مى‏گويند هركسى كه زير پرچم اسلام نيست، كافر حربى است.

    ما اين را آنجا نتوانستيم بپذيريم وگفتيم كافر حربى آن است كه سرجنگ داشته باشد. كه درد سر عجيبى هم درست شد، مثلاً بعضى از مراجع گفته بودند: دزدى كردن در اروپا طورى نيست، براى اينكه مال خودت است، آنها كه زير پرچم اسلام نيستند، بنابراين طورى نيست. جوانهاى نپخته هم مى‏رفتند، مثلاً يك كمپوت مى‏دزديدند؛ ناگهان او را مى‏گرفتند. يك مستمسك عجيبى عليه جمهورى اسلامى مى‏شد، كه اينها دزدند. لذا حضرت امام گفتند: مگر مى‏شود؟ اينها مالشان امن است، جانشان امن است. چند وقت قبل يك استفتاء هم از حضرت آيت اللّه‏ سيستانى ديدم، كه ايشان هم همين جورها گفته‏اند، كه همه اموال و انفس اينها امن است، اينها هيچكدام كافر حربى نيستند. اما وقتى در فقه مى‏آيند، تقريبا يك شهرت بسزايى هست كه هر كافرى كه زير پرچم اسلام است، كافر حربى نيست، اما هر كافرى كه زير پرچم اسلام نيست، اين كافر حربى است. آن وقت معناى كافر حربى هم خيلى داغ است؛ اين است كه هم جانشان حلال است، هم مالش حلال است، هم ناموسش. ما آنجا گفتيم: ما اين را قبول نداريم و كافر حربى در وضع فعلى يعنى صهيونيستم. اين مسأله، مسأله‏اى است كه در باب جهاد است، كه آن جور گفته شده، ما هم اين جور گفتيم.

    اما يك مسأله ديگر هست، اين را چكار كنيم؟ كه آيا مراد از كافر حربى يعنى آنكه مى‏خواهد آدم بكشد، يا آنكه آدم نمى‏كشد، انسانيت مى‏كشد؟ آيا اين كافر حربى است يانه؟ آنكه دين مى‏كشد، آيا اين كافر حربى است يانه؟ خب اگر بگوييد آرى، براى اينكه دين و انسانيت ا زجان و مال خيلى بالاتر است، انسان بايد همه چيزش را فداى دين و فداى انسانيت كند و اينها دشمن اخلاقند، اينها دشمن دينند، اينها سرجنگ دارند. مثلاً ژاپن را ممكن است كسى بگويد نه، نه سرجنگ با دين ما دارد، نه سرجنگ با اخلاق ما دارد و نه سرجنگ با جان و مال ما دارد، اما اروپا با اين توطئه‏ها چيست؟ آيا اين آيه شريفه كه مى‏فرمايد: «انّما ينهاكم اللّه‏ عن الذين قاتلوكم و اخرجوكم من دياركم»[3] اينها را مى‏گيرد يانه؟ خب اگر بگوييد آرى، آن وقت مشكل مى‏شود؛ برمى گردد به اينكه مودّت، رفاقت، رفت و آمد، نشست و برخاست و دوستى با آنها، خوبى با آنها، به عدالت با آنها رفتار كردن - ان تبروهم و تقسطوا اليهم -  آنجاست كه با ما جنگ نداشته باشند، حالا جنگ نظامى، يا جنگ فرهنگى.

    هم قم خوب است هم كاشان، اما جمله آخرشان لعنت به اين اروپا، كه انصافا مردمش بدتر از دولتش هستند و دولتش بدتر از مردمش. اما ما از درد ناعلاجى بايد به گربه بگوييم خانم باجى، ما حتما بايد بگوييم دولت آمريكا بد است، مردم آمريكا خيى آدمهاى خوبى هستند، ما بايد بگويم دولتهاى اروپايى خيلى بد هستند، اما مردمشان خيلى خوبند. اما خدا نكند كه دور دستشان بيفتد كه چكار كردند و چكار مى‏كنند!

    حالا على كل حال اينها يك حرفهايى است كه نه مى‏شود زد، نه مى‏شود گفت، اما توجه‏اش براى شما خيلى لازم است، كه راستى اين«لاينهاكم اللّه‏ الذين لم يقاتلوكم فى الدين و لم يخرجوا من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم»[4] اين اروپاى اين چنانى را مى‏گيرد يانه؟ كافر حربى به اين معنا كه بيايند در جبهه، مثل اينكه همين انگليسيها آمدند در جبهه عراق و آن بلا را به سر عراق آوردند. اين انگليسيها - نه فقط دولتشان -  هر ساعتى كه بتوانند همان حمله‏اى كه به عراق كردند، به ايران بكنند، مى‏كنند ؛ نمى‏گذارند ساعت طول بكشد، نمى‏توانند. اينها چى هستند؟ كافر حربى هستند يانه؟

    ما در قرآن نسخ نداريم، اين حرفها را نزنيد. آن «انما المشركون نجس»[5] و «قاتلو ائمة الكفر»[6] و «فاقتلوا المشركين كافّة كما يقاتلونكم كافّة»[7] براى خودش يك چيزى است، براى اينكه قرآن تصريح بكند كه «لانه لاايمان لهم» يا همين آيه‏اى كه ايشان مثال مى‏زنند، «فاقتلوا المشركين كافة لانه كما يقاتلونكم كافة». لذا آيه مودّت نسخ نشده، اوّلاً كه ايشان بوده‏اند و قبول هم كرده‏اند كه ما در قرآن نسخ نداريم و حالا شوخى مى‏كنند. آن 64 آيه‏اى كه مى‏گويند نسخ شده، ما هيچكدام را قبول نداريم، بحثش را كرديم و ايشان هم قبول كردند. لذا نسخ در قرآن نداريم. حالا اگر هم نسخ داشته باشيم، آيه مودّت به هيچ آيه‏اى نسخ نشده است.

    مى‏خواستيم امروز بحث را تمام كنيم، اما چون كه بحث خيلى مهم است، اجازه بدهيد تا فردا يك جمع بندى بكنيم و ان شاءاللّه‏ روز شنبه قاعده خيلى مهمى، يعنى قاعده لاحرج را شروع كنيم.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1]-سوره بقره، 3، آيه 205.

    [2]-سوره ممتحنه 60، آيه 8.

    [3]-سوره ممتحنه 60، آيات 8 و 9.

    [4]-همان.

    [5]-سوره توبه9، آيه 28.

    [6]-همان، آيه 12.

    [7]-همان، آيه 36.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365