جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قواعد عدم سلطه كفار بر مسلمانها 2
    موضوع درس:
    شماره درس: 33
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۸/۲۷

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحثى كه عنوان شد، بحث عدم سلطه كفار بر مسلمين بود. حالا بعد هم درباره‏اش صحبت مى‏كنيم كه آيا سلطه فساق، فجّار و ظالمين مى‏شود يانه؟ حالا فعلاً بحثمان عدم سلطه كفار بر مسلمين است. خب اين مسلّم در فقه است كه جايز نيست. يك كافرى بخواهدسلطه داشته باشد بر مسلمانى، ولو شخصى، بخواهد قيّم بشود، مثل پدر بخواهد ولايت بر بچه‏اش داشته باشد، بخواهد سلطه رئيس يك اداره‏اى باشد، حاكم بشود، معلوم است كه«لن يجعل اللّه‏ للكافرين على المؤمنين سبيلاً*[1] الا اينكه من عرض كردم: اين قاعده، يك قاعده عقلايى است، تعبد از طرف شارع نيست. اگر هم شارع مقدس خيلى با طنطراق در اين باره صحبت كرده است، براى خاطر اهميت به مطلب است، براى اين است كه هرچه بر سر مسلمانها آمد، براى خاطر همين سلطه بود و اگر مستقل بودند، اين قدر خوار و ذليل نمى‏شدند. لذا قرآن مى‏فرمايد:«ياايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونكم لايألونكم خبالاً ودّوا ما عنتّم قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفى صدورهم اكبر»[2] آن چيست؟ «و لن ترضى عنك اليهود و لاالنصارى حتى تتبع ملتهم»[3] همه اينها ارشاد است، هيچكدام تعبد نيست. طنطراق آن خيلى است، اما وقتى كه ببينيم عقلمان هم همين جورها مى‏كند. بنابراين سلطه كفار بر مسلمانان لايجوز عقلاً و شرعا. اما مسأله ارشادى است، يك قانون عقلى است، كه اين قانون عقلايى را اسلام امضاء كرده است. گفتم: بنابر آنچه من اينجا نوشته‏ام، 10 تا فرع بار بر اين مسأله است:

    فرع اولش اين است كه مناط سيطره كافر بر مسلمان است، اما اگر اين سيطره نباشد، مثل اينكه چونعالم است، مى‏آيد دانشگاه صحبت مى‏كند اين مى‏شود يانه؟ گرچه معلوم كه استاد روى مغز بچه حكومت دارد، تأثير دارد. يامثلاً يك اداره‏اى اختراعى است و مسلمانها نمى‏توانند آن رااداره كنند. الان مثل قضيه بوشهر و انرژى اتمى، كه روسيه آمده اينجا و براى ما كار مى‏كند. همه كشورهاى اسلامى اينجورى هستند كه استقلالشان، استقلال اقتصاديشان، استقلال اختراعيشان دست اجانب اتس وما هنوز در بعضى چيزها به آنها احتياج داريم، آنها بايد احتياج به ما دارند، ما هم احتياج به آنها داريم. آيا اين سلطه است يانه؟ آيا عقل ما مى‏تواند بگويد اين سلطه است ونبايد باشد؟

    ظاهرا مى‏شود، مگر اينكه عنوان ثانوى جلو بيايد. بگوييد چاره‏اى جز اين نداريم و چون جز اين چاره‏اى نداريم، بايد مواظب جوانهايمان باشيم، مواظب مغز بچه هايمان باشيم و يك مواظبت كامل داشته باشيم. او بيايد درسش را بگويد، او بيايد رياست اختراعيش را بكند، ما هم مواظب باشيم خراب نشويم، و الا اگر بگوييم نه، بعنوان اولى سلطه است، مثل رئيس يك كارخانه شدن. گاهى بى تفاوت است، هيچ والا اگر جاسوس باشد، مرموز باشد، كه اينهامعمولاً مرموزند، اين قعطا روى بچه‏ها تأثير مى‏گذارد. و چيزى كه انسان گير است، نمى‏داند چكار بكند، اين است كه يك آدم فاسق و فاجر را، يك لاابالى در دين را استاد دانشگاه كنند، مى‏شود يانه؟

    خب آيه مى‏گويد كافر اما مناط كافر در اين هست. مثلاً اگر يك استاد دانشگاه از خارج بيايد، جرأت ندارد مستقيم و هميشه ضربه بزند و اما اگر يك فاسق و فاجر و ضد انقلاب و ضد دين باشد، علنا حجاب و ارث و ديه را زيد سؤال مى‏برد. اين مى‏شود يا اين كه مناط عدم سلطه كفار بر مسلمين اين است كه ما خراب نشويم، استقلال ما، اقتصاد ما، سياست ما از بين نرود؟ خب اين مناط در فاسق و فاجر هم هست. حالا يك دفعه فاسق و فاجر در خانه‏اش شرا ب مى خورد، موسيقى گوش مى‏دهد، اما يك دفعه فاسق و فاجر پيداده نظام آمريكاست. كه الان هم داريم؛ ماشاء اللّه‏ خيلى هم داريم. سر كلاس حسابى دين را زير سؤال مى‏برد، مرجعيت را قبول ندارد، رهبريت را قبول ندارد، با كمال شهامت مى‏گويد حجاب لازم نيست، حجاب چيست؟ كدام زن است كه حجاب سرش باشد و امثال اينها.

    خب مى‏گوييم: عدم سلطه كفار بر مسلمين چرا؟ يك علت استنباط مى‏كنيم و مى‏گوييم براى اينكه جامعه را بى دنى مى‏كند. خب اين هم مى‏كند براى اينكه استقلال ما را از بنى مى‏برد. خب اين هم مى‏برد. براى اينكه دين ما را از بين مى‏برد. خب اين هم مى‏برد. همان «يا ايها الذين آمنوا لاتتّخذوا بطانة من دونكم». چرا؟ «لايألونكم خبالاً ودّوا ماعنتّم قد بدت البضغاء من افواههم و ما تخفى صدورهم اكبر»[4] خب همه اينها در اين فاسق و فاجر هم مى‏آيد.چ

    حالا فقهاء مسأله را متعرض نشده‏اند، اما شايد همين جورها باشد. اگر از فقهاء بپرسيم؛ حالا اينجا نه، اما اين بعنوان ثانوى مى‏تواند استاد دانشگاه بشود يانه؟ خب مى‏گويند نه، بايد بگوييم نه، نمى‏شود كه بگوييم آرى.

    لذا اين جور مى‏شود كه اگر بعنوان ثانوى حرجى لازم نيايد، اگر بعنوان ثانوى جبرى در كار نباشد، همين طور كه كافر نمى‏تواند حكومت پيدا كند، همين جور كه در اسلام حاكم بايد عادل باشد و فاسق و فاجر نمى‏تواند حاكم بشود، راجع به سرنوشت و مقدرات جامعه هم بايد عادل باشد، بايد مسلمان باشد؛ براى اينكه همان كارى كه او راجع به سرنوشت جوآنهامى كند اين هم مى‏كند. اما اگر مربوط به مقدرات و سرنوشت و امثال اينها نباشد، بعبارت ديگر سلطه فكرى، اقتصادى، علمى، اجتماعى و سلطه سياسى نباشد، بگوييم جايز است. همين طور كه راجع به فاسق و فاجرش جايز است، راجع به كافرش هم جايز است. اين فرع اول است، كه ظاهرا بايد اين جور بگوييم كه ما سيطره مى‏خواهيم، سلطه مى‏خواهيم. فقهاء در اين باره رفته‏اند روى سلطه سياسى و سلطه حكومتى، اما معلوم است كه سلطه اجتماعى و سلطه فرهنگى خيلى بدتر از سلطه حكومتى - كه اسمش را سلطه سياسى مى‏گذارند - است. و اينكه فقهاء متعرض نشده‏اند، بايد متعرض بشوند؛ بگويند سلطه جايز نيست، حالا اين سلطه گاهى اقتصادى است و اقتصاد مملكت را فلج مى‏كند، يا براى تضعيف آن كار مى‏كند. گاهى سلطه اجتماعى است، كه تهاجم فرهنگى مى‏آورد، فساد فرهنگى مى‏آورد. گاهى هم سلطه اقتصادى و سلطه اجتماعى و سلطه حكومتى و از همه اينها بدتر گاهى سلطه، سلطه فرهنگى است. فرهنگ را ضربه مى‏زند. اينكه فرهنگ را ضربه مى‏زند، فرق مى‏كند، گاهى فرهنگ دين را ضربه مى‏زند، زير سؤال مى‏برد. يك دفعه نيم ساعت صحبت مى‏كند كه راستى زبان انگليسى بهتر از زبان فارسى است. همين كه هميشه بوده، ماهم هميشه به آن اعتراض داشته‏ايم، حتى به اين دكترها مى‏گوييم: آقاى دكتر چرا نسخهات را انگليسى مى‏نويسى؟ خب فارسى و با خط خوب بنويس. حتى حلا كه ما الحمد للّه‏ كم كم يك استقلالى در دارو هم پيداكرده‏ايم، اما اسمش بايدانگليسى باشد، لاتينى باشد و دشمن اين را خيلى دوست دارد، كه فرهنگش را، يعنى فرهنگ زبان، فرهنگ رسوم و سنن را به ماتحميل بكند. خب اين هم سلطه مى‏شود، چه فرقى مى‏كند بين اينكه سلطه حكومتى باشد يا فرهنگى؟ اگر سلطه فرهنگى بدتر از سلطه حكومتى نباشد، كمتر كه نيست. سلطه اقتصادى ؛ اقتصاد همه ممالك دنيا مريض است، من جمله كه ما هنوز نتوانسته‏ايم اقتصادمان را درست بكنيم، مادر اقتصادمان مستقل نيستيم، اقتصادمان مريض است، البته مريضش كرده‏اند. حالا تاما آن را دست كنمى، خيلى كار مى‏خواهد، خيلى وقت مى‏خواهد. فقهاء هميشه حرفشان را مى‏زنند. من در زمان رضا شاه يك بچه كوچكى بودم، فقهاء داد مى‏زدند، حتى رسيد به آقايان ائمه جماعت؛ مى‏گفتند: مدرسه موجب كفر است، قهوه خانه موجب فسق است. اما آها را هو كردند، يعنى پهلوى و پهلوى منشها گفتند اينها ارتجاعى هستند، اينها مى‏خواهند مملكت روى خوش نبيند. اما حالا راستى مى‏بينيم حرف آنها، چه حرف خوبى بوده است.

    بالاخره آنكه مى‏خواهيم بگوييم اين است:«لن يجعل للكافرين على المؤمنين سبيلاً» فقط اين نيست كه رئيس يك اداره بشود، يا حكومت پيدا بكند، كه فقهاء روى اين پافشارى دارند، توليتِ فقط نه، اگر سلطه اقتصادى شد، بدتر از اين است، اگر سلطه فرهنگى شد، بدتر از سلطه اقتصادى است، اگر سلطه اجتماعى شد، بدتر ازاين است. بقول خوداشن مى‏گويند ما در اين 8 سال جنگ نتوانستيم كار كنيم، بايد سلطه اجتماعى پيدا كنيم. به قول آن يارو، گفته بود: مينى پوش از هواپيما برايشان بريزند تا بپوشند، لخت و مختشان كنيد. خب اين سلطه از آن سلطه‏ها بدتر است. حالا اگر حرف مرا بشنويد حرف مرا، اگر حرف مرا نشنويد حرام است ديگر، حالا بگوييد بعنوان ثانوى، بعنوان اينكه تهاجم فرهنگى نسل جوان را نابود مى‏كند. كه قرآن مى‏گويد وقتى آنها مسلط بشوند، كارشان اين جورى است: جديّت دارند «و يهلك الحرث و النسل».[5] جوانهاى حاضر را كه نابود مى‏كنند، مى‏كنند، نسل آينده راهم نابود مى‏كند. اينها صبر هم خيلى دارند. خدا انگليسيهارا لعنت كند، كه همه اين دردسرها هم زير سر انگليسها بوده است. البته حالا ديگر خودش شده نوكر، اما هست. صبر انگليسيها خيلى است؛ مى‏گويند حالا ما بايد حالا دانه را بريزيم، درخت را بكاريم بر اى ديگر.

    فرع دومى كه باز بايد در اين باره فكر بكنيد و من بعنوان تئورى و فرضيه به شما مى‏دهم، ديگر شما فكرش را بكنيد، ببينيد چه بايد بگوييم و راجع به
    تعليم و تعلّم است. خب بعضى از بزرگان گفته‏اند: اسلام مرز نمى‏شناسد،«اطلبوا العلم و لو بالصّين»
    [6]

    چنانچه حالا هم بچه‏هاى ما مى‏روند خارج درس مى‏خوانند، دكتر مى‏شوند، متخصص مى‏شوند؛ بچه هايتان را بفرستيد به بلادكفر، براى خاطراينكه عالم بشوند، «اطلبوا العلم و لو بالصين» بنابراين سلطه تعليم و تعلم نداريم، سلطه، سلطه حكومتى است، آنكه قرآن مى‏گويد، سلطه حكومتى را مى‏گويد، نه سلطه فرهنگى را، اما اگر كافرى بر ما سلطه فرهنگى داشته باشد، اين آيه او را نمى‏گيرد. چنانچه اينها بطانه نيست، كه قرآن مى‏فرمايد:«يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا بطانةً من دونكم»[7] بطانه مثل فرش است كه يك زيرى دارد، يك رويى دارد، آن زير قالى، يك بطونى دارد، آن نخهايى كه مى‏بندند، بعد هم مى‏بافند. گفته‏اند بايد اين جورى باشد، بطانه يعنى دخالت در سرنوشت بعنوان حكومت.

    ولى اگر تعليم و تعلّم اين جورى شد، يعنى بطانه حكومتى نه، بطانه فرهنگى شد، ظاهرا سلطه است و ما بخواهيم بگوييم سلطه نيست، كار مشكلى است. مگر اين كه مثلاً مجبورى باشيم كه سلطه فرهنگى داشته باشيم، كه آن بر مى‏گردد به قاعده حرج و به قاعده ضرر و به قواعد ثانوى، به هر اندازه كه مى‏شود. اما انسان مى‏بيند اينهايى كه چند سال مى‏روند اروپا و بر مى‏گردند، بچه مسلمان رفته‏اند، برگشتنش يك فكرهاى غريب و عجيبى به آنها داده‏اند، اگر بچه نامسلمان برنگشته‏اند، فكرهاى غريب و عجيبى به آنها داده‏اند. همى كه «مدرسه موجب كفر است» ما الان مى‏بينيم بعضى از اساتيد بى ادب مى‏خواهد شيمى بگويد، بايد شيمى بگويد، بايد فيزيك بگويد، اصلاً نبايد در اين كارها دخالت بكند، كارش فيزيك و شيمى است، اما دنبال بهانه مى‏گردد، يك تسلسل خواطرى، تداعى معانى، يك چيزى پيدا بكند، فيزيكش به ضد دين مبدّل بشود. مى‏خواهد فيزيك و شيمى بگويد، جوانهاى ما متخصص بشوند و خودكفا بشويم، اما ناگهان جوانهاى ما خودكفا مى‏كند در بى دينى. چه ظلمى بالاتر؟ حالا كافر باشد، يا فاسق و فاجر، يعنى كافر و عملى باشد، يا كافر اعتقادى و ما بخواهيم بگوييم اينجاها را نمى‏گيرد و سلطه مختص آنجاهاست كه مربوط به كارهاى حكومتى باشد، مثل رئيس اداره شدن. نمى‏شود آقا بالاسر ما باشد، نمى‏شود مشاور باشد. كه همان سال اول انقلاب چندين هزار مشاور از آمريكا در ارتش بود، كه فرار كردند. اينها نمى‏شود،«لن يجعل اللّه‏ للكافرين على المؤمنين سبيلاً» و اما اگر اين جورها نباشد، سلطه اجتماعى باشد، طورى نيست.

    انسان نمى‏تواند بگويد اين عدم سلطه كفار على المسلمين مثالهاى مرا نمى‏گيرد. ولى فقهاء گفته‏اند نه؛ فقهاء گفته‏اند قاعده عدم سلطه مختص به سلطه حكومتى است و الا اگر سلطه حكومتى نشد، گفته‏اند آن ديگر مربوط به بحث ما نيست، بايد برويم روى اشخاص، ببينيم آيا مى‏تواند برود خارج يانه، راجع شخصى كه مى‏خواهيم بياوريم استاد دانشگاه كنيم، بايد ببينيم مفاسدش چقدر است، آيا مى‏تواند يانه؟ مى‏توانيم مواظبت بكنيم يانه؟ گفته‏اند: يك موارد شخصى است و مربوط به بحث ما نيست. خب اين هم فرع دوّم.

    بحث سوم قضيه مشاوره است.

    اين مشاوره دو قسم است: يك دفعه مثل الان ممالك اسلامى است، كه سرنوشت ممالك اسلامى دست اجانب است، اسمش را هم مشاوره گذاشته‏اند؛ مشاور خارجى در مملكت داخلى دخالت مى‏كند، اينها هم مجبورند اين دخالت را قبول كنند. خب اگر اين باشد، مسلّم است كه سلطه است، بلااشكال سلطه است.

    و اما اگر مشاوره به معناى «و امرهم شورى بينهم»[8] باشد، از آن باب باشد، آن مشورت باشد، از باب «و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل»[9]
    باشد اين مشاوره چه جورى است؟ خب اين ظاهرا عدم سلطه است، طورى نيست ؛ مسلّم است كه ما در همه كارهايمان هر كسى مشاوره به ما بدهد، خيلى خوب است ؛ «اطلبوا العلم و لو بالصين»
    [10] اسم اين را سلطه نمى‏شود گذاشت، مگر اينكه ما بايد مواظب باشيم با مشاوره كلاه سرمان نگذارند؛ اگر زرنگ باشيم كه كلاه سرمان نگذارند، صرف مشاورت از ديگران، فاسق و فاجر باشد، يا كافر باشد، پس اشكال ندارد و يك نحو طلب العلم است. طلب العلم، چيز يادگرفتن ،و لو از سگ چيز يادبگيرد، مانعى ندارد. در روايات داريم از گاو چيز ياد بگيرد، ببين چه جور راه مى‏رود، با اين وقار راه برو. از الاغ آب خوردن را ياد بگير، ببين چه جور مك مى‏زند. روايت زياد داريم راجع به اينكه از حيوآنها چيز ياد بگيريد.

    آيا بطانه شامل اينها مى‏شود؟ گفتم: يك دفعه مشاورت اين جورى است كه ما در زمان طاغوت داشتيم، خب اين مسلّم بطانه بود، اصلاً سرنوشت و مقدرات ارتش دست آنها بود. يا الان همه ممالك آقا بالا سر دارند و آقا بالاسر هم مشاور مى‏فرستند، يعنى جاسوسها را بعنوان مشاور مى‏فرستند. مى‏گويند تو شاه، اما اين هم وردستت، اين خيلى خوب است، از اين چيز ياد بگير. كه كم كم آن مى‏شود شاه، خود شاه مى‏شود وزير، آن هم وزير تابع. خب اين معلوم است كه باطنه است. اما يكدفعه استقلالش حفظ است، در اين باره هيچ اشكالى نيست، اما نظير تعليم و تعلّم است. اين چه؟

    اينجا ظاهرا بايد مواظب باشيم و چون دشمن بيدا راست، ما نبايد خواب باشيم.

    امرچهارم كه امروز اشاره مى‏كنم، تجارت است. آيا ما مى‏توانيم با اجانب تجارت بكنيم، اجانب هم با ما تجارت بكنند؟ مثل حالا كه اين صادرات و واردات هست. آيا اين صادرات و واردات سلطه است يانه؟ يك قدرى روى اين فكر بكنيد، تا فردا ان شاءاللّه‏ بحث كنيم.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1]-سوره نساء4، آيه 141.

    [2]-سوره بقره،2، آيه 120.

    [3]-سوره آل عمران،3، آيه 118.

    [4]-سوره آل عمران، 3 آيه 118.

    [5]-سوره بقره2، آيه 205.

    [6]-متقى هندى، كنز العمال، 16، مؤسسه الرسالة، بيروت، لبنان، 1409هـ.قج 10، ص 138، ح 28697 و28698.

    [7]-سوره آل عمران3، آيه 118.

    [8]-سوره شورى42، آيه 38.

    [9]-سوره آل عمران3، آيه 159.

    [10]-متقى هندى، كنز العمال، پيشين، ج 10، ص 138، ح 28697 و 28698.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365