جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده لاتعاد 5
    موضوع درس:
    شماره درس: 25
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۸/۱۳

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث ما راجع به حديث لاتعاد بود و يكى فرعى از فروعش باقى ماند، كه بنا شد امروز روى آن بحث كنيم و آن فرع اين بود كه لاتعاد الصلاة الا من خمس مى‏گويد: الطهور و الوقت و القبلة و الركوع و السجود. خب اگر طهور نيامد مثل اينكه يادش رفت وضو بگيرد و نماز خواند، نماز باطل است، بايد قضاء هم كند. همچنين اگر قبله نيامد. مراد از قبله هم سِمَت است، لذا آنكه ما بين المشرق و المغرب مى‏ايستد، طورى نيست. اما يك دفعه طرف راست، يا طرف چپ، يا پشت به قبله مى‏ايستد، خب نماز باطل است. نماز را خواند، بعد فهميد يك ساعت به ظهر مانده است؛ خب نماز باطل است. ركوع نكرد و رفت به سجده، يادش آمد ركوع نكرد است ؛ نماز باطل است. دو سجده را با هم فراموش كرد و گفت: السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته و رفت سركارش، يادش آمد دو سجده نكرده است ؛ خب نماز باطل است. خب حديث لاتعاد تا اينجا اين جور مى‏گويد.

    حالا اگر اصل طهور آمد، اما اجزاء و شرائطش نيامد، مثل اينكه بايد دست راست را بشويد، دست چپ را شست. يا در غسل اول بايد سر و گرد را بشويد، بعد طرف راست و بعد طرف چپ، اين اول بدن را غسل داد، بعد سرو گردن را. يا مثلاً در ركوع، ركوع را بجا آورد، ذكر را فراموش كرد. يا در دو سجده، يك سجده را فراموش كرد. اصل ركن آمد، اما جزئش نيامد، شرطش نيامد و امثال اينها. آيا حديث لاتعاد مى‏گويد اين نماز باطل است يانه؟

    تمسك به حديث لاتعاد در اينجا كار مشكلى است، كه ما بخواهيم به حديث لاتعد تمسك كنيم و بگوييم نماز اين درست است. چرا مشكل مى‏شود؟ براى اينكه لاتعاد الصلاة الا من خمس الطهور، يعنى طهور شرع پسند و طهورى كه ترتيب در آن لحاظ نشده، اين طهور شرع پسند نيست؛ پس طهور نيامده و نماز باطل است. و ما بخواهيم بگوييم لاتعاد الصلاة الا من خمس اصلِ طهور را مى‏گويد و اصل طهور آمده، شرطش نيامده، جزئش نيامده، پس لاتعاد الصلاة الا من خمس اين را مى‏گيرد و مى‏گويد اين وضو درست است، اين غسل درست است. تمسك به حديث براى اينكه اجزاء و شرائط را برداريم، مشكل است، اما چيزى كه مسأله را آسان مى‏كند اين است كه در ما بقى، غير از طهور هم روايت داريم، هم اصحاب گفته‏اند نماز درست است. مثلاً يك كسى ذكر ركوع را فراموش كرد، بلند شد، رفت به سجده، خب همه گفته‏اند نمازش درست است. يا مثلاً يك كسى يك سجده بجا آورد، بعد رفت در ركعت بعدى و جايش گذشت. همه گفته‏اند: نمازش درست است. يك كسى اجزاء و شرائط اركان را آن جور كه بايد بياورد، نياورد، همه گفته‏اند درست است. اما به طهور كه رسيده‏اند، همه گفته‏اند باطل است و اين را نمى‏دانيم براى چيست؛ اگر درست است، اينكه وقتى ماهيت طهور و ماهيت ركوع و ماهيت سجده آمد نماز درست است، خب در طهورش هم بگوييد ماهيت آمده، ترتيب نيامده، نماز درست است. مثلاً ذكر ركوع را نگفت، پس ركوع نيامده، اينجا هم ترتيب وضو نيامده؛ آن ذكرش نيامده اين ترتيبش نيامده، چه فرقى مى‏كند؟ ذكر ركوع را غلط گفت، خب اينجا هم در وضو بايد از بالا به پايين بشويد، از پايين به بالا شست، اگر آن درست است، اين هم درست است، اگر اين باطل است، آن را هم بايد بگوييم باطل است. اينكه ما بگوييم در باب ركوع، اگر اصل آمد، پايه آمد، اما اجزاء و شرائط نيامد، نماز درست است. هم در باب ركوع، هم در باب سجده، حتى در باب سجده، اگر يك سجده هم كرد، نماز درست است، همه گفته‏اند. اگر يادتان باشد، سجده سهو در چند جا واجب است، يكى در سجده فراموش شده. خب مى‏گوييد نماز درست است، سجده را قضا كند، دو سجده سهو هم بجا بياورد. ذكر سجده را نسيانا غلط گفت، حالا آنها مى‏گويند نسيانا، ما مى‏گوييم نسيانا ياجهلاً، براى اينكه سابقا اثبات كرديم كه همين طور كه نسيان را مى‏گيرد، جهل قصور و جهل تقصيرى را هم مى‏گيرد. مثلاً يك عمرى سبحان ربى الاعلى و بحمده را غلط گفت - كه گفتنش هم راستى مشكل است - در سبحان ربى العظيم و بحمده، عظيم نگفت. خب همه گفته‏اند نمازش در است، مثل خود  حمد و سوره، چرا؟ گفته‏اند اصل ركن آمده، اجزاء و شرائطش نيامده، طورى نيست. خب همان حرفى كه در باب ساير اركان هم روايت دارد، هم مورد فتواست، ما همان حرف را راجع به طهور مى‏گوييم؛ مى‏گوييم اصل طهور آمد، مثل آنجا كه اصل ركوع آمد، اصل سجده آم‏د، دو تا نيامد، مى‏گوييد نماز درست است، ما هم اينجا مى‏گوييم نماز درست است. فقط در باب سجده است كه قضا دارد. حالا قضاء دارد، حرفى است، نماز درست است يانه، حرفى است. ما كه حالا در باب قضاء و سجده سهو صحبت نمى‏كنيم بلاخره الان ذكر ركوع را نياورد، يك عمرى ذكر ركوع نيامد، رفت به ركوع، هيچ چيز نگفت و بلند شد. خب آن كسانى كه جاهل قاصر، جاهل مقصر را معذور مى‏دانند، مى‏گويند نمازش درست است. مى‏گوييم حديث لاتعاد چه؟ مى‏گويند ركوع آمد، جزئش نيامد، شرطش نيامد و ما مى‏خواهيم ماهيت اين چند چيز بيايد. يا مثلاً همين قبله، مثلاً در اصفهان كه قبله 40 درجه -  كمتر يا بيشتر -  كج است، اين هميشه راست ايستاده است خب همه مى‏گويند نمازش درست است و گفته‏اند: «ما بين المشرق و المغرب قبلةٌ» براى ناسى است، براى جاهل است اما اگر كسى در همين اصفهان بخواهد عمدا مستقيم بايستد، گفته‏اند عامد نمى‏تواند، اما ساهى نمازش درست است، جاهل هم نمازش درست است. خب اصل قبله آمد، آن قبله تام الاجزاء و الشرائط نيامده است. اينها مى‏گويند حديث لاتعاد مى‏گويد اصلش بيايد، اما اگر اجزاء و شرائطش نيامد، طورى نيست؛  براى اينكه حديث لاتعاد مى‏ويد اصلش بيايد. روايت هم داريم – كه عرض كرد روايت هم زياد داريم - مى‏گويد اصلش كفايت مى‏كند. ذكر ركوع را نگفت و از ركوع بلند شد، يادش آمد ذكر ركوع را نگفته است. خب همه فقهاء مى‏گويند طورى نيست، روايت هم داريم. در رساله‏هاى عمليه همه اينها هست. حتى در سجده اگر الّا كلنگى شد، سر مستقر شد، يك عقرب جلويش آمد، يا يك كسى او راهل داد سر را بلند كرد. مى‏گويند اگر بدون اختيار پايين رفت، هيچ، اگر مى‏تواند سر را نگاه بدارد، همين سجده است. در حالى كه بلند نشده بنشيند، ذكر هم نگفته است، مى‏گويند چرا؟ پس حديث لاتعاد را چكار كنيم؟ مى‏گويند حديث لاتعاد اصلش را مى‏گويد. خب حرف خوبى است، كه حديث لاتعاد اصلش را مى‏گويد. وقتى اصلش را مى‏گويد اين جورى مى‏شود كه بايد اصلِ طهور بيايد، اما اگر اجزاء و شرائطش نيايد، طوى نيست، حديث لاتعاد مى‏گويد طورى نيست. اگر هم كسى مشكلش باشد كه به حديث لاتعاد تمسك بكند، مى‏ورد روى رفع مالايعلمون و روى رفع النسيان، مى‏گويد طورى نيست. يا در باب، كه ايجا رواى هم داريم، اگر بعضى از نماز قبل از وقت بود، بعضى در وقت بود، مى‏گويند نماز درست است. چرا؟ مى‏گويند براى اينكه اصلش آمده است، بالاخره يك مقدار از اين نماز در وقت بوده، روايت هم داريم، مى‏گويد درست است. حالا آنكه خيلى واقع مى‏شود، مثل همين غسل است. مى‏گويد شنيدم پيرمردى مى‏گويد غسل حيض بجا مى‏آوردم قربة الى اللّه‏. گفتم غسل حيض يعنى چه؟ گفت آخه موقعى كه كوچك كبودم، با مادرم مى‏رفتم حمام، مادرم مى‏گفت غسل حيض، من هم ياد گرفتم غسل حيض. حالا اين اشتباه در تطبيق است، كه آقايان مى گويند غسلش باطل است و ما مى‏گوييم نه، چرا غسل باطل باشد؟ اين اشتباه در تطبيق است، سبق لسان است، راستى براى آن خاك تو سرى كه شب كرده است، نه براى حيضى كه ديده است؛ اشتباه در تطبيق مى‏كند و حالا مى‏گويد غسل حيض بجا مى‏آورم قربة الى اللّه‏. حالا كسى يك مدتى غسلش را اين جور مى‏كرده، كه اول طرف راست و طرف چپ، بعد سر و گردن را مى‏شسته، يا در وضو اول مسح پا مى‏كرده، بعد مسح سر، اول دستها را مى‏شست. بعد صورت؛ خب اين مثل آنجاست كه ذكر ركوع نيامد، مثل آنجاست كه يك سجده نيامد، مثل آنجاست كه بعضى از نماز در وقت نيامد، مثل آنجاست كه قبله طرف راست و چپ نبود؛ خب همه اينها را هم روايت داريم مى‏گويد درست است، هم اصحاب مى‏گويند درست است و هيچ اختلافى در مسأله نيست، اما متأسفانه وقتى به طهور مى‏رسند، نمى‏دانم اين طهور چه گناهى كرده كه ميگ ويند نماز باطل است؛ نماز باطل است، چون وضو باطل است، وضو باطل است، بنابراين اين بدبخت بايد هفتاد سال نماز قضاء بجا بياورد، چون گفت است غسل حيض بجا مى‏آورم، يا چون هفتاد سال نماز قضاء بجا بياورد، چون گفته است غسل حيض بجا مى‏آورم، يا چون اول بدن را مى‏شست، بعد سر و گردن را، يا اول دستها را مى‏شست، بعد صورت. چرا؟ «لاتعاد الصلاة الا من خمس: الطهور» و طهور نيامده است. همين آقايان در رساله يك قدرى كه جلو مى‏روند، مى‏گويند اگر كسى ذكر ركوع را فراموش كرد، حتى ايستادن كه ركن است را هم گفته اند، يعنى اگر سهوا، يا جهلاً بلند نشده به سجده رفت، گفتهاند نماز درست است، براى اينكه واجبى از واجبات ركوع نيامده است، يا اگر يك سجده كرد، نمازش درست است، براى اينكه اصل سجده آمده است. يك عمرى در سجده بايد سر شست روى زمين بيايد، كف پا مى‏آم‏د، حالا نمازش چيست؟ مى‏گويند نسيانانش طورى نيست. اما وقتى به طهور مى‏رسند، مى‏گويند نماز باطل است.

    ما راجع به عامه، يا راجع به كفاره مى‏گوييم: لكل قومٍ نكاح؛ مى‏گوييم آنهاطبق فقه خودشان كه عمل بكنند، طواف نساءكه بجا نمى‏آورند، طواف بداء هم بجا نمى‏آورند، اين گاهى است و الا اينها كه هميشه طواف بداء بجا نمى‏آورند، روزى كه مى‏خواهند بروند، بجا مى‏آوردند. ولى مى‏گوييم اين ولد الزنا نيست. چرا؟ ولد الزنا نيست؟ براى اينكه شيعه اگر عمدا طواف نساء بجا نياورد، بچه هايش ولد الزنا هستند، اما عامه بچه هايشان ولد الزنا نيستند، چرا ولد الزنا نيستند؟ براى اينكه هر كسى به مذهب خودش عمل كرده باشد،كفايت مى‏كند. لذا اگر يك سنى شيعه شد، در حالى كه سر تا پاى نمازش باطل است، مى‏گوييم الاسلام يجب ما قبله. در باب قاعه جب اين را خوانديم. بله يك تعبّدى هست، كه من روى اين تعبّد فتوا نمى‏دهم، اما مشهور است، روايت هم دارد، شايد روايتش را حمل بر استحباب كنيم، و آن راجع به زكاتش است. در خمسش گفته‏اند، يعنى يك عمر خمس نداده، حالا شيعه شده، گفته‏اند لازم نيست خمس بدهد. اما راجع به زكاتش گفته‏اند اگر زكاتش را به سنى داده، كفايت نمى‏كند، كه ما مى‏گوييم اى هم كفايت مى‏كند؛ ولو روى فتوا خودش هم زكات نداده باشد، طورى نيست. بنابراين آقا ما را مى‏برند، گه به كوفه، گه به شام مى‏كشند. آنجاها نرويد، فعلاً همين حديث لاتعاد را درستش بكنيم و آن اين است كه اگر اين حديث لاتعاد بخواهد ماهيت مستثنى منه را بگويد، لاتعاد الصلاة الا من خمس، مى‏شود اصلِ طهور، نه شرائطش، نه اجزائش، اصلِ وقت، اصلِ قبله، اصلِ  ركوع، اصل سجده، بنابراين اگر اجزاء وشرائطش نيامد، حديث لاتعاد مى‏گويد طورى نيست،. اما اگر بگوييد حديث لاتعاد مى‏گويد: طهور با اجزاء و شرائطش، ركوع با اجزاء و شرائط، سجده بااجزاء و شرائط، حديث لاتعاد اينجا نمى‏آيد. مى‏گوييم خب اگر نمى‏آيد اما در ركوع و سجده‏اش هم روايت داريم، هم فتوا مى‏دهيد كه مى‏آيد. چرا؟ اگر مى‏آيد، همه جا مى‏آيد، اگر نمى‏آيد، هيچ جا نمى‏آيد و حق اين است كه همه جا مى‏آيد؛ اگر توانستى به حديث لاتعد تمسك كن، اگر نتوانستى به رفع مالايعلمون و به رفع النسيان تمسك كن.

    و اين يكى از چيزهاى مشكل فقه است. گفتم شما جوانيد، مطالعه بكنيد، از اين و آن بپرسيد، كتاب ببينيد و ما بايد از شماها استفاده بكنيم. خلاصه حرف اين شد كه حديث لاتعاد در بيان اجزاء و شرائط و اينها نيست، در مقام باين اين است كه ما يك مستثنى داريم، يك مستثنى منه و مستثنى منه ما كه اركان است، ركوع است و سجده، اصلش بايد بيايد و اما اگر اجزاء و شرائطش نيامد، طورى نيست. چون اصلش آمده، طورى نيست، حديث لاتعد مى‏گويد طورى نيست، رفع مالايعلمون مى‏گويد طورى نيست، رفع النسيان مى‏گويد طورى نيست. اما در باب ركوع، در باب سجده، در باب قبله و در باب وقت روايات فراوانى داريم كه اگر تام الاجزاء و الشرائط نيامد، طورى نيست. خب پى مى‏بريم كه راجع به طهورش هم همين است: لازم نيست تام الاجزاء و الشرائط بيايد، بايد اصلش بيايد و اما اگر اجزاء و شرائط نيامد،نماز درست است. لذا در باب ركوع، اگر كسى ذكر را نگفت، قيام هم نكرد و از همان جا به سجده رفت،همه شما مى‏گوييد نماز درست است و يك فقيهى نداريم كه بگويد نماز درست نيست؛ روايت داريم كه مى‏گويد طورى نيست. بعد هم مى‏گويند اصل ركوع كه آمد، اجزاء و شرائط نيامد، رفع مالايعلمون، لاتعاد الصلاة الا من خمس. فقهاء راجع به غير طهور اين پنچ تا، يعنى الطهور و الوقت و القبلة و الركوع و السجدة مى‏گويند اگرماهيت آمد و اجزاء و شرائط نيامد، طورى نيت. بلك يك اختلاف هست، كه آن اختلاف را حل كرديم، كه آيا نسيانا؟ خب قدر متيقن راهمه مى‏گويند نسيانا. آيا جاهل مقصر و جاهل قاصر وضعش چيست؟ ما گفتيم جاهل قاصر و جاهل مقصّر مثل ناسى مى‏ماند. بحث را اينجا نياوردى، اما اصل مطلب را همه فقهاء گفته‏اند، روايت هم داريم، كه اگر اصل ركوع و اصل سجده آمد، كفايت مى‏كند ولو اجزاء و شرائط ركوع و اجزاء و شرائط سجده نيامده باشد. اما متأسفانه در طهورش مى‏گوينداگر اجزاء و شرائط طهور نيامد، نماز باطل است؛ دليل هم ندارند. پهلوى هم گذاشته است: الطهور و لاركوع و السجدة، پس اينكه در ركوع و سجده مى‏گوييد ماهيت كفايت مى‏كند، خب راجع به طهور هم ما مى‏گوييم ماهيت كفايت مى‏كند. ذكر ركوع نيامد، خودش آمد؛ خب اينجا هم ترتيب نيامد، خب خودش آمد، خود طهور آمد، وضو آمد، مى‏گويند آقاى وضوى باطل گرفت، نمى‏گويند وضو نگرفت، مى‏گويند براى اينكه ترتيب نيامد، وضوى باطل گرفت. در آنجا هم عملاً ذكر ركوع را نگويد، مى‏گويند ركوع باطل آمد و اگر سهوا ذكر ركوع را نگويد، مى‏گويند ركوعِ بدون ذكر است، اما حديث لاتعاد مى‏گويد طورى نيست.

    بنابراين مستثنى منه در لاتعاد الصلاة الا من خمس را اگر فرموديد مراد اصل است، در مقام بيان خصوصيات نيست، در مقام بيان اين است كه اگر ماهيت ركوع نيامد، سهوا، جهلاً، نماز باطل است، اما در مقام بيان اين نيست كه اگر اصلش آمد، اجزاء و شرائط نيامد، وقتى اين نيست، يا مستثنى آن را مى‏گيرد، يا اگر مستثنى نگرفت، حديث رفع آن را مى‏گيرد، رفع مالايعلمون، يا رفع النسيان، يا ادله ديگرى كه فراوان است و دلالت مى‏كند بر اينكه اگر كسى اجزاء و شرائط را نياورد، اينها اجزاء و شرائط ذُكرى هستند، عمدا نياورد، نماز باطل است و اما اگر عمدا نباشد، نماز صحيح است.

    آن وقت اگر يادتان باشد در جلسه قبل گفتم اينهادر جاهل مقصّر با آن قاعده جلو مى‏آيند، مى‏گويند الجاهل المقصّر كالعامد، پس بنابراين اين عمدا نياورده است.

    در طهور همين كه ترتيب نيامد، مى‏گويند اصلش نيامد، اما در ركوع اگر ذكرش نيامد، مى‏گويند خودش آمد، در سجده، يك سجده نيامد، مى‏گويند اصلش آمد. اما در غسل اگر سر و گردن را بعد شست، مى‏گويند اصلش نيامده است چه فرقى مى‏كند؟ در سجده مى‏گوييد اصلش آمد، اجماع هم دارد، مسلّم هم است، روايت هم دارد. گفته‏اند - البته اجماعى نيست -  دو سجده سهو بعشد بجا بياور، اما گفته‏اند اصل نماز درست است.

    حتى اگر كسى يك سجده را فراموش كرد، بعد بايد قضاى اين سجده را بجا بياورد، دو سجده سجده سهو هم بكند، نكرد، مى‏گويند نمازش درست است، اما چون قضاى سجده و سجده سهو رانياورده، ترك واجب كرده، كتك مى‏خورد.

    فتلخّص مما ذكرنا اينكه ما عقيده داريم كه اين حديث لاتعاد و آن برادرهايش و آن خواهرهايش - رفع مالايعلمون، رفع النسيان -  راجع به اركان، روى اصل ركن نمى‏آيند، چرا نمى‏آيند؟ مستثنى منه حديث لاتعاد است. اما روى اجزاء و شرائط اركان مى‏آيد؛ ضرورت در فقه ما راجع به ركوع و سجده و قبله و وقت هست. ديگر خواه ناخواه وقتى آنجا باشد، ايجا هم مى‏گوييم رفع النسيان مى‏آيد، رفع مالايعلمون مى‏آيد و اگر كسى اصل وضو و غسل را آورده، حلا ولو نيّت غلط كرده، ولو ترتيب را بجا نياورده است و امثال اينها مانعى ندارد.

    ديگر حديث لاتعاد تمام شد و اگر برداشت كرده باشيد، خيلى چيز در آن داشتيم. فردا قاعده ديگرى را مباحثه مى‏كنيم و آن قاعده هم خيلى مهم است و آن قاعده يد است: من استولى على شى‏ء فهو له. روى قاعده يد يك مطالعه‏اى بكنيد. مرحوم شيخ انصارى در فرائد دارند، مفصّل هم دارند و از جاهايى كه مفصّل بحث كرده‏اند، همين جاست. مرحوم آخوند هم در كفايه يك اشاره دارند. همه اين كسانى هم كه قواعد فقهيه نوشته‏اند مفصّل درباره اين قاعده يد صحبت كرده‏اند. ان شاءاللّه‏ براى فردا يك مطالعه‏اى بكنيد.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365