جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده جبّ 4
    موضوع درس:
    شماره درس: 18
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۶/۲۵

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    مى‏خواستم قاعده قرعه را متعرض بشوم، اما اين قاعده جب، چون خيلى مهم است و دو سه آيه‏اش را هم نخوانديم، گفتم امروز را هم صرف قاعده جب كنيم. چون كه ما در ميان قوم بوديم، قوم حرفى مى‏زنند، من حرف ديگرى مى‏زنم، لذا ان شاء اللّه‏ مطالعه كرده‏ايد، امروز كه روز اخر قاعده جب است از شما استفاده كنيم و ان شاءاللّه‏ فردا قاعده قرعه را شروع كنيم. قاعده قرعه را هم مرحوم شيخ انصارى در آخر استصحاب مفصل بحث كرده‏اند، مرحوم آخوندهم فى الجمله در آخر استصحاب در كفايه بحث كرده‏اند، بزرگان هم، مثل استاد بزرگوار ما مرحوم حضرت امام، مثل آن فحل در اصول، مرحوم آقاى نائينى و شاگردانشان من جمله مرحوم آيت اللّه‏ خويى در تقريراتشان همگى اين بحث قرعه را فى الجمله كرده‏اند و من جمله مرحوم آقاى بجنوردى كه بنا شد روى كتاب ايشان جلو برويم، بحث قرعه را كرده‏اند، ولى نه به آن مفصّلى؛ نمى‏دانم چه جور شده كه ايشان بحث قرعه را خيلى ناتمام تمام كرده‏اند.

    حالا بحث در اين قاعده جب - الاسلام يجب ما قبله - است، گفتم از نظر سند اشكال ندارد، براى اينكه اين «الاسلام يجب ما قبله - هم در ميان سنى‏ها و هم در ميان شيعه زياد در كتابها آمده است و اگر گفتيد ضعف روايات بواسطه عمل اصحاب جبر مى‏شود، روايات صحيح السند مى‏شود و اشكال ندارد، اگر هم بگوييد اين روايات عامى است، اصلاً در ميان شيعه اين جور روايتى نداريم، اجماع هست. لذا اين جمله «الاسلام يجب ما قبله» هم در ميان شيعه و هم در ميان سنّى حجت است.

    چيزى كه ما داشتيم و آقايان نداشتند اين بود كه گفتيم اين الاسلام يجب ما قبله يك بناء عقلاست و ما اصلاً داعى نداريم اين قدر روى روايات و روى آيات بحث بكنيم. حتى در قاعده قرعه هم همين است، مرحوم شيخ كه همه چيز را به همه ما نشان داده است و همچنين بعديها در قاعده قرعه هم اين حرف مرا نزده‏اند، كه همه اين قواعدى كه ما داريم مى‏خوانيم قواعد تعبدى نيست، همه‏اش قواعد عقلايى است كه شارع مقدس اين قواعد را امضا كرده است و من جمله اين الاسلام يجب ما قبله را همه عقلاء داشته‏اند، الان هم همه عقلاء دارند و اينكه بخواهند گرفتگى بكنند در ميان عقلاء نيست، مگر يك موارد خاصى. كه عرض كردم در زمان پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، حضرت دو سه نفر را عفو نكردند ؛ الاسلام يجب ما قبله را درباره آنهاجارى نكرده‏اند، كه آن يك امر حكومتى بوده است و يك مصلحت تامه ملزمه‏اى در كار بوده است، ولى نمى‏دانيم چه جور بوده است، قطعا يك مصلحت تامه ملزمه‏اى در كار بوده است. بنابراين الاسلام يجب ما قبله يك بناء عقلاست كه شارع مقدس آن را امضا كرده است.

    مطلب مهمى كه مى‏خواهم از شما استفاده بكنم اين است كه ما گفتيم الاسلام يجب ما قبله هم احكام تكليفيه را مى‏گيرد، هم احكام وضعيه را، اما آقايان مى‏گويند احكام تكليفيه را مى‏گيرد، وضعيه را نمى‏گيرد. لذا مى‏گويند اگر يك يهودى به يهودى ديگرى بدهكار بوده و حالا مسلمان شده، بايد برود بدهى اش را بدهد. اگر يك مشركى به يك مشرك، يا به يك مسلمانى بدهكار بوده، وقتى مسلمان شد، بايد بدهى اش را بدهد، اگر ضمانى بوده، بايد به ضمانش عمل كند، اگر ديه بدهكار بوده، بايد ديه‏اش را بدهد. هم گذشته‏ها، هم مثل مرحوم آقاى بجنوردى، يا مثل آن كسانى كه قاعده جب را در قواعد فقهيه آورده‏اند، همه اينها مى‏گويند اين مربوط به تكليف است،نه مربوط به وضع و ما اشكال مهمى كه داريم اينجاست كه اين نامردها در جنگ، هم آدم مى‏كشتند - مسلمانهاى واقعى - مثل جنگ احد كه 70 نفر، آن هم از خواص، من جمله حمزه عموى پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را به شهادت رساندند، هم مال غارت مى‏كردند، هم صحرا خراب مى‏كردند و هم زن اسير مى‏گرفتند. اما وقتى كه مسلمان شدند، فرمودند: «لاتثريب عليكم اليوم»، «انتم الطلقاء». نه گفتند ديه بدهيد، نه گفتند بجاى آنهاشما را مى كشيم، نه گفتند مالى كه خورده‏ايد برگردانيد، تا آخر. عمده اشكال ما اينجاست. بالاخره آن مشركى كه مى‏آمده مسلمان مى‏شده، افتخارش غارتگرى، مرادنگى‏اش آدمكشى بوده است، مردانگى‏اش دختر كشى بوده است. اصلاً در زمان جاهليت اين جورى بوده است. مردى آمد خدمت رسول گرامى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم گفت: يا رسول اللّه‏ من 11 دختر از خودم كشته‏ام. دختر آخرى وقتى به دنيا آمده بود، من آمدم گفتند مرده است. خوشحال شدم. اما او را برده بودند در طائفه و بعد از 7 سال يك دختر زيباى خوش كلامى پيش من آوردند. تصميم گرفتم نابودش كنم. او را بردم در بيابان و يك قبر كندم، اين دختر هم مهربانى مى‏كرد، شيرين زبانى مى‏كرد، مى‏گفت اين كه مى‏كنى براى چيست؟ مى‏آمد خاكهايى كه به صورتم ريخته بود پاك مى‏كرد، بوسم مى‏كرد، در همين حال او را انداختم در قبر و خاك رويش ريختم. حضرت گريه كردند، فرمودند: مَن لايرحَم لايُرحَم. چقدر قساوت! اما همين مرد مسلمان شد، پيغمبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند: اسلامت را مى‏پذيرم و لاتثريب عليك.[1] هم حق اللّه‏ است، هم حق الناس است و هم قتل است. دو تا دختر كشته باشد، پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بايد او را بكشد.

    ظاهرا بپذيريد -  ولو اينكه آقايان نگفته‏اند - كه الاسلام يجب ما قبله، مطلقا يجب ما قبله، چه در تكليف، چه در احكام وضعيه و اگر يك چيزى پيدا كرديد، بگوييد تخصيص است. كلى اش الاسلام يجب ماقبله الا ما اخرجه الدليل است و آن ما اخرجه الدليل را هم، خيلى كم داريم، كه تقريبا بر مى‏گردد به يك امر حكومتى. امر حكومتى هم اين جورى بوده كه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم يك شاهكاريهايى داشتند براى اينكه در تاريخ بنويستند و ما را آدم بكنند. مثلاً در جنگ خيبر وضع براى مسلمانها خيلى مشكل شد، يعنى خدامى خواست اميرالمؤمنين عليه‏السلام را بنماياند، ابابكر را هم بنماياند و چون خدا مى‏خواست اين جور بشود، لذا اول ابوبكر رئيس لشكر شد، بعد عمر و بعد عثمان و هر سه روز شكست عجيبى خوردند. اين سببش اين بود كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام - به حسب ظاهر - چشمان مباركشان درد مى‏كرد و نمى‏توانستند جنگ بروند. لذا فرمودند: فردا كه پيروزى صدر در صد است عَلَم را مى‏دهم به آن كسى كه خدا او را دوست دارد، او هم خدا را دوست دارد، رسول خدا او را دوست دارد او هم رسول خدا را دوست دارد. فرمودند: يا على! گفتند شما كه مى‏دانيد چشمان ايشان به اندازه‏اى درد مى‏كند كه بسته‏اند، فرمودند: على بيا، بعد حضرت آب دهان به پشت چشمان حضرت ماليدند، چشمهايش خوب شد و فرمودند: برو يك جمله براى ما طلبه‏ها دارند، كه اين جمله خيلى عالى است، به دنيا و آنچه در دنياست ارزش دارد. وقتى خواستند بروند فرمودند: «لأن يهدى اللّه‏ بك رجلاً خيرٌ لك من الدنيا و ما فيها»، دارى به جنگ خيبر مى‏روى، اين هم جنگ اين جورى كه اسلام در مخاطره است، اما اگر بتوانى يك نفر را مسلمان كنى، از دنيا و آنچه در دنياست با ارزشتر است، يعنى از جنگ خيبر هم ارزشش بيشتر است. لذا كارما طلبه‏ها اين جورى است، ولى ما اصلا قدر خودمان را نمى‏دانيم و چون قدر خودمان را نمى‏دانيم، «كفى بالمرأ جهلاً ان لا يعرف قدره»، مسائل عمده از همين جا پيدا مى‏شود.

    حالا يك چوپانى بود كه گلّه خيبر را مى‏چراند، اين چوپان آمد مسلمان شد و گفت: يا رسول اللّه‏ من مسلمان، اين گله هم مال اين يهوديهاى متغلب است كه در اين قلعه‏اند،  اين گله هم مال شماست. خوب چوپان درست گفت، براى اينكه پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم يك ساعت بعد خيبر را گرفتند، گوسفندها را هم گرفتند و مال خودشان شد. حضرت فرمودند: نه، اين امانت پيش توست. برو رد كن، تنها برگرد تا اسلامت را قبول كنم.

    اين خيلى حرف بزرگى است، البته اخلاق است، يك دنيا اخلاق است، كه ما در امانت دارى چكار بكنيم، ما راجع به بيت المال مسلمين چكار كنيم، اگر امانتى پيش ما باشد، با اين امانت چكار بكنيم. اما مرادم اينجاست كه اين جمله پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم يك استثناء است، مربوط به بحث ما نيست. ما كه نمى‏توانيم با اين چيزها«الاسلام يجب ما قبله» را تخصيص بدهيم. لذا ما مى‏گفتيم اين قاعده هم در احكام تكليفيه است، هم در احكام وضعيه است، الا ما اخرجه الدليل و ما اخرجه الدليلش خيلى كم است. كسى نگفته است، اما اگر شما حرف مرا بپذيريد، بگوييد و بنويسيد، اگر هم نپذيريد، هر چه قوم گفته‏اند، قبول بكنيد.

    حالا چند آيه، كه آقايان بغير از يك آيه به آنها تمسك نكرده‏اند، در مساله داريم كه دو تا از آن آيات را خوانديم، دو سه تا ديگر هم باقى مانده است، امروز اين دو سه تا آيه را هم چون قرآن است و نورانيت دارد و بركت دارد مى‏خوانيم. اوس و خزرج  هفت، هشت، ده هزار نفر از يكديگر كشته بودند، كه سبب تقويت اسلام هم شدند. از بس كشته بودند، از بس غارتگرى كرده بودند خسته شده بودند، لذا پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را براى همين آوردند. آنها پيغمبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم  را به زور و با التماس به مدينه آوردند كه سبب شد، پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم همان اول حكومت اسلامى را تشكيل بدهد، همين اوس و خزرج بودند. اينها با هم مسلمان شدند، حضرت فرمودند: ديگر گذشته‏ها گذشته است.«واذكروا نعمت اللّه‏ عليكم اذ كنتم اعداءً فألّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على شفا حفرة من النار فأنقذكم منها»[2]؛ ديگر گذشته‏ها گذشته است، حالا متذكر بشويد ببينيد چه نعمت بزرگى به نام اسلام داريد.

    سوره مائده، آيه 95: «يا ايها الذين آمنوا لاتقتلوا الصيد و انتم حرم و من قتله منكم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم يحكم به ذوا عدل منكم هديا بالغ الكعبة او كفّارة طعام مسكين او عدل ذلك صياما ليذوق و بال امره عفا اللّه‏ عمّا سلف و من عاد فينتقم اللّه‏ منه و اللّه‏ عزيز ذوالانتقام». اگر آن وقتها در حالى كه مُحرِم بوديد صيد مى‏كرديد، گذشت، حالا لازم نيست كفاره بدهيد. از اين به بعد اگر در حال احرام صيد كرديد، اگر آهوى گوسفندى است، يك گوسفند، اگر آهوى گاوى است، يك گاو و امثال اينها. بالاخره هر چه بوده بايد مثلش را كفاره بدهيد. اما آن گذشته‏ها «عفا اللّه‏ عمّا سلف»، «الاسلام يجب ما قبله».  در جلسات قبل مى‏گفتيم راجع به جبّش همين است، راجع به قانونش هم همين است و اگر شما راجع به مسلمانش گفتيد، راجع كفارش بطريق اولى مى‏توانيد بگوييد. حالا جلو كه مى‏رويم مى‏فهميم اين جورى نيست، كه فقط براى مسلمانها باشد. حالا اگر هم براى مسلمانها باشد معنايش اين جور مى‏شود كه اگر قبل از قانون بجا آورده شده، هيچى، براى اينكه قانون كه نمى‏تواند گذشته‏ها را هم حساب بكند. قانون وقتى جعل مى‏شود، از آن به بعد لازم الاجرا مى‏شود. اما اگر بخواهيم قانون را ببريم به قبل، اين اصلاً عرفيت ندارد، معنا ندارد؛ اصلاً قانون نداريم تا كفاره باشد، وقتى قانون آمد، به بعد، به قول ايشان عطف به ما سبق معنا ندارد. لذا اگر مسلمان باشد، اين است، ديگر درخت كمبيزه اللّه‏ اكبر، ديگر مشرك بودن و يهودى بودنش بطريق اولى است. اگر مشرك يك قانونى داشته و به قانون عمل نكرده است - كه آقايان مى‏گويند الكفار يعاقبون بالفروع كما يعاقبون بالاصول، كه ما قبول نداريم- حالا كه مسلمان شده ديگر عطف به ما سبق نيست، ديگر الاسلام يجب ما قبله. خوب آدم كشى، يا مال مردم خورى در حالى كه در ميانشان مشهور بوده، اما در ميانشان بد بوده، آنها هم قائل به ديه بوده‏اند، آنها هم قائل به (احترام) مال مردم بوده‏اند، اما رسيد به آن‏جا. مثل حالا،  ما مسلمانيم، اما خيلى از گناهان براى ما مُد شده است. الان در همين اصفهان ما فساد اخلاقى درهمه اداره‏هاى ما مد شده، نمى‏شود جلويش را هم گرفت. البته مى‏شود، بله با التماس نمى‏شود به آن خانمى كه در اداره بد زبانى مى‏كند بگويند فردا نيا. اتفاقا يكى از بزرگان كه كارخانه داشت قبل از اين حرفها آمده بود پيش من و مى‏گفت: من قانون وضع كردم، گفتم هر خانمى كه مى‏خواهد بيايد اينجا بايد چادر داشته باشد. يك خانمى بدون چادر آمد. آمدند به من گفتند، گفتم: اخراجش كنيد. آن وقت به التماس افتاد، آن وقت چادرش بهتر از چادر ديگران هم شد. اگر همه اداره‏ها يك شدت عمل به خرج بدهند، به خدا قسم نه زمين به آسمان مى‏رود، نه آسمان به زمين. اگر از فحش آمريكا بترسند، اگر لخت و عور هم بكنند، آمريكا فحش مى‏دهد. «و لن ترضى عنك اليهود و لاالنصرى حتى تتبع ملتهم».[3] اگر مى‏خواهيد آن 50 رسانه به ما فحش ندهند، آمريكايى شويد، آن وقت به شما مى‏گويند به به بارك اللّه‏، چه آدمهاى خوبى! ايران بهتر از عربستان است، براى اينكه آدمهايش نابغه هستند، آدمهايش حسابى پيشرفت كرده‏اند، ما هم بايد كمكشان كنيم، نه دانش هسته‏اى، بايد بمب اتم به آنها بدهيم. هر كارى دلتان بخواهد، آمريكا برايتان مى‏كند، فقط نگوييد مرگ بر آمريكا، بگوييد آمريكا من تابع تو هستم. بنابراين نمى‏شود كدام است؟! يك هفته بدهند دست من، فساد اخلاقى را در استان اصفهان بر مى‏دارم. ولى حيف كه نمى‏كنند و نمى‏دهند، حيف كه نمى‏شود. اگر يك قدرى شدت عمل به خرج بدهيم، همه كارها درست مى‏شود.

    سوره انفال، آيه 38: «قل للذين كفروا ان ينتهوا يُغفر لكم ما قد سلف و ان يعودوا فقد مضت سنّت الاوّلين». دلالتش خيلى خوب است. به كفار بگو: اگر مسلمان شديد، ديگر الاسلام يجب ما قبله. شما مسلمان بشويد - «ان ينتهوا» يعنى مسلمان بشويد و دست از كفرتان برداريد - ديگر ما سلفتان آمرزيده مى‏شود. اما اگر مسلمان نشويد، «فقد مضت سنّت الاوّلين»، هرچه را ديگران به سرتان آوردند، ما هم به سرتان مى‏آوريم، يعنى شما را مى‏كشيم و اموالتان را بعنوان غنائم تقسيم مى‏كنيم و بالاخره شما را بيچاره مى‏كنيم، اما اگر مسلمان شديد، ديگر خون و مالتان كه محفوظ است، ما سلفتان هم ديگر هيچ چيز نيست، اگر آدم كشته‏ايد، كشته‏ايد، ديگر تمام شد، شما را نمى‏كشيم، مال مردم را خورده‏ايد، ديگر از شما نمى‏گيريم، اگر هم گناه كرده‏ايد، ديگر روى گناهتان حساب نمى‏كنيم. دلالت آيه خيلى خوب است. اينكه بگوييم «يغفر لكم ما قد سلف» يعنى آن تكليفها، يا اينكه در قيامت، همه‏اش تأويل آيات است. اگر ما باشيم و اين آيات، مخصوصا اين آيه، دلالت مى‏كند بر اينكه الاسلام يجب ما قبله.

    فردا قاعده قرعه را شروع مى‏كنيم. مطالعه كنيد تا از شما استفاده كنيم.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1]-سيد مرتضى عسكرى، احاديث ام المؤمنين عائشة، 2 جلد چاپ اول، النهضة، 1418 هـ.ق ج 1، ص 30.

    [2]-سوره آل عمران، آيه 103.

    [3]-سوره بقره، آيه 120.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365