جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده جب 3
    موضوع درس:
    شماره درس: 17
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۶/۲۱

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    راجع به قاعده جب -الاسلام يجب ما قبله - ديروز در باب دليلش صحبت مى‏كرديم، يكى روايت الاسلام يجب ما قبله را گفتم اين روايت و لوعامى است، اما مورد عمل اصحاب است و علاوه بر سنّى‏ها كه 7، 8 روايت اين جورى نقل كرده‏اند و عمل كرده‏اند، شيعه هم در كتابها با اين جمله الاسلام يجب ما قبله جلو رفته‏اند و به اين روايت تمسك كرده‏اند.

    ديروز گفتم يا اينكه بگوييد مجتهدين به اين الاسلام يجب ما قبله تمسك نكرده‏اند، بلكه يك اجماع در مسأله هست و دليل، آن اجماع است. خوب اجماع دليل مى‏شود بر الاسلام يجب ما قبله. اگر هم گفتيد اين اجماع محتمل المدركيه است، مى‏گوييم جبر سند اين روايت به عمل اصحاب مى‏شود و على كل حال همين طور كه بزرگان هم فرموده‏اند مى‏توانيم بگوييم الاسلام يجب ما قبله و لو ضعيف السند است و روايت عامى است.[1]، اما عمل به او اشكال ندارد. چرا؟ چون جبر سند به عمل اصحاب مى‏شود. اين از نظر روايت.

    از نظر عقلى هم دو تقريب هست: يك تقريبش را ديروز عرض كردم و گفتم اين الاسلام يجب ما قبله خصوصيت ندارد، در ميان همه عقلاء اينجور است كه عقلاء هم اين الاسلام يجب ما قبله را، گذشته‏ها گذشته است را قبول دارند. در جنگهايشان، در فتحهايشان، در گره زدن شخصى به يك طايفه‏اى، پناهندگى شخصى به يك مملكتى و امثال اينها، وقتى برويم در ميان عقلاء مى‏بينيم اين الاسلام يجب ما قبله را دارند. آن وقت عقلاء دارند، شارع مقدس يا با عدم ردع، يا با الاسلام يجب ما قبله امضاء كرده است. اين يك تقريب است كه ديروز كردم.

    اما تقريب بهتر از اين اين است كه الاسلام يجب ما قبله يعنى تا براى چيزى قانون نداشته باشيم، قبل از قانون ولو اقتضاء باشد، ولو انشاء باشد، آن حكم فعليت ندارد. همه عقلاء اين را قبول دارند، اسلام هم اين را قبول دارد. اگر يادتان باشد مرحوم آخوند براى حكم چند مرتبه درست مى‏كند: مرتبه اقتضاء، مرتبه انشاء، مرتبه فعليت و مرتبه تنجّز.[2] مرتبه اقتضاء اين است كه مثلاً شارع مقدس مى‏بيند نماز اقتضاء اين را دارد كه در ميان مردم واجب بشود، چون مثلاً «تنهى عن الفحشاء و المنكر»است، چون بهترين رابطه‏ها با خداست، اين زمينه هست. آن وقت براى آن زمينه كه اسمش را مصلحت تامه ملزمه مى‏گذاريم، چون مصلحت تامه ملزمه هست، شارع مقدس انشاء مى‏كند، ى‏گويد:«اقم الصلوة» اين مقام، مقام انشاء است، يعنى شارع مقدس بعنوان «اقم الصلاة» الزام كرده است. ثمّ اين انشاء را دست مردم مى‏دهد، يعنى مردم به او مى‏رسند، حالا به توسط قرآن، به توسط روايات اهلبيت عليهم‏السلام و امثال اينها. به اين مى‏گوييم مقام فعليت. حالا كه مقام فعليت پيدا كرد، مثلاً جاهل به آن است، يك كسى براى آوردن نماز عذر دارد، نمى‏تواند اين واجب را بجا بياورد. اگر بتواند، مى‏گوييم مقام تنجّز و اگر نتواند، مى‏گوييم مقام اقتضاء، مقام انشاء و مقام فعليتش درست است، اما چون اين معذور است، تكليف براو منجز نيست.اين را مى‏گوييم مقام تنجز.

    ما به مرحوم آخوند اشكال داشتيم و مى‏گفتيم: آن مقام اقتضاء مربوط به عقل است، اين مقام تنجز هم مربوط به عقل است، بنابراين اين انشاءات دو مرتبه بيشتر ندارد، يكى مقام انشاء، يكى هم مقام فعليت. حالا اينجا اگر چيزى اقتضاء داشته باشد، انشاء هم شده باشد، اما به دست مردم داده نشده باشد، اين تكليف اصلاً نيست، چه رسد انشاء هم نشده باشد و اقتضاء فقط باشد.

    خوب راجع به كفار همين است، راجع به آن كسى كه مسلمان مى‏شود همين است، حتى راجع به مسلمانها هم همين است. لذا در روايات مى‏خوانيم كه بسيارى از تكاليف - واجب، حرام، مستحب و مكروه - از مقام انشاء گذشته، به مقام فعليت نرسيده، حضرت ولى عصر عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف مى‏آيند و اينها را در ميان مردم پخش مى‏كنند. لذا در زمان غيبت ولو انشاء هم شده، و لو اقتضاء هم بوده، اما چون به مقام فعليت نرسيده، واجب نيست، حرام نيست، اگر كسى بجا نياورده، اشكالى ندارد، حتى اگر كسى بداند مقام اقتضايش تمام است، مقام انشايش هم هست، اما فعليت نيست، چنانچه همين روايات همين را مى‏گويد، مى‏گويد مقام انشاء هست، مقام فعليتش مال امام زمان عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف است، ديگر بجا نياوردن آنها اشكالى ندارد. لذا اگر بدانيم خيلى از چيزها را شارع مقدس انشاء كرده، اما دست مردم نداده است. مثلاً قائليد به اينكه قرآن «تبيانا لكل شى‏ء»[3] است؛ «ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء»[4] است، از آن طرف هم مى‏دانيد كه امام زمان عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف «يأتى بدين جديد» است، خيلى چيزها را مى‏آورد. خوب مقام اقتضاء تمام بوده، مقام انشاء تمام بوده، اما مقام فعليت نيست، واجب نيست، حرام هم نيست. كى واجب مى‏شود؟ وقتى به مقام فعليت برسد. كى حرام مى‏شود؟ وقتى كه به مقام فعليت برسد و تا به مقام فعليت نرسد، تا به مقام انشاء نرسيد ولو اقتضاء هم باشد، مى‏گوييم براى مسلمانها هم تكليف نيست، چه رسد به كفار و الاسلام يجب ما قبله معنايش بر مى‏گردد به اينكه چون تكاليف براى اين فعليت نداشته است، از اين جهت وقتى مسلمان مى‏شود، اصلاً تكليفى نبوده، تا اينكه حالا بخواهيم بگوييم قضاء كن، يا در باب ضمانات بخواهيم بگوييم اداء كن. مثلاً اگر كسى خودش را بيهوش كرده باشد، مقام تنّجز نيست و مشهور در ميان اصحاب مى‏گويند نمازهايش قضاء ندارد. يا مثلاً خودش را بيهوش كرده، مى‏خواستند عملش كنند، يا العياذباللّه‏ شراب خورده، بيهوش شده، خوب نمى‏شود مقام تنجز داشته باشد. وقتى مقام تنّجز نداشت، آن وقت اينجاها مى‏گويند مقام فعليت دارد و اگر بگوييم قضاء ندارد – كه مشهور اصحاب مى‏گويند قضاء ندارد- مى‏گوييم براى كسانى كه مثلاً يك شبانه روز بيهوش باشند، يا آدمهايى كه چند شبانه روز ديوانه باشند. منةً على الامة مقام فعليتش هم برداشته شده است. اما اگر مقام فعليت هم نداشت، مثل اينكه مى‏دانيم انشاء است، اما فعليت ندارد. اگر كسى بخواهد براى كفار مقام فعليت درست بكند، آن حرف ديروز جلو مى‏آيد كه الكافرون يعاقبون بالفروع كما يعاقبون بالاصول، آن وقت همين را مى‏گويند، مى‏گويند احكام برايش فعليت دارد و تنجّزش را هم خودش بايد درست كند و بايد مسلمان بشود. مسلمان كه نشد، آن مقام فعليت را مى‏گويند قضاء دارد و قضايش راكه بجا نياورده، كتكش را مى‏خورد. ولى اگر گفتيم قاعده درست نيست، كه ما مى‏گوييم دليلى براى اين الكفار يعاقبون بالفروع نداريم، ديگر خواه ناخواه برمى گردد به همين كه تكاليف براى اين كافر فعليت نداشته است، پس حالا كه مسلمان شده، مثل آنجاست كه قانون وضع نشده باشد. خوب قانون را كى بايد عمل كرد؟ بعد از وضعش ،بعد از انشاء وفعليتش و براى اين اصلاً قانون نبوده است، چون اصلاً قانون نبوده، پس اصلاً نه قضاء هست و نه روز قيامت كتك دارد. لذا برمى‏گردد به اينكه اگر اسلام قانونى را نداشته و بعد قانون را آورده، نمى‏شود بگوييم حالايى كه قانون را آورده، قبل از قانون هم بايد قضاها را بجا بياورد. نمى‏شود اين حرف را گفت. اصلاً در ذات قانون خوابيده كه وقتى قانون وضع بشود، از وقت وضع شدن قانون به بعد بايد اين تكليف آورده شود و اما اگر قانون وضع نشده - اسمش را بگذاريد فعليت - به فعليت نرسيده، حالا ما بگوييم چون كه حالا وضع شده، پس بنابراين گذشته‏ها را بايد جبران كند، خوب عقل ما مى‏گويد نه.

    عرض كردم اگر الكفار يعاقبون بالفروع كما يعاقبون بالاصول را قبول كنيد معناى الاسلام يجب ما قبله اين است كه اقم الصلوة آمده روى طبيعت، يعنى ايها الانسان. اين كافر هم انسان است، پس بايد نماز بخواند، نماز نخوانده، پس يعاقبون بالفروع؛ به او مى‏گويند چرا نماز نخواندى؟ مى‏گويد كافر بودم، مى‏گويند چرا مسلمان نشدى؟ الكفار يعاقبون بر مى‏گردد به اينكه الناس يعاقبون بالفروع كما يعاقبون بالاصول، براى اينكه تكليف بالفعل بوده، مقام انشايش هم كه تمام  است، پس اى يهودى! نماز بخوان، روزه بگير، خمس بده، زكات بده، حج برو، جهاد بكن، امربه معروف و نهى از منكر كن، اين ظاهرا عرف پسند نيست. خيال هم نمى‏كنم پيغمبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هم وقتى مى‏گفت: اى مردم نماز بخوانيد، نظرش به يهوديها هم بوده باشد. خوب مسلّم نبوده است. نظرشان به يهوديها اين بود كه بيايد مسلمان بشويد، اما نمى‏گفت بياييد نماز بخوانيد. بنابراين يك جا هم نمى‏توانيم پيدا كنيم كه پيغمبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به يهوديها، به نصرانيها و به مشركين فرموده باشند بياييد نماز بخوانيد. مى‏فرمود: بياييد مسلمان بشويد، بگوييد لااله الا اللّه‏. وقتى مى‏گفتند لا اله الا اللّه‏، مى‏گفتند: اى مسلمانها نماز بخوانيد، زكات بدهيد. لذا ديروز مى‏گفتيم براى اين الكفار يعقابون بالفروع دليلى نداريم و وقتى دليلى نداشتيم ديگر خواه ناخواه اين جور مى‏شود كه وقتى مسلمان شد، قانون نماز برايش بالفعل مى‏شود، مثل كسى كه بالغ نيست، بالغ مى‏شود، وقتى بالغ شد، تكاليف برايش بالفعل مى‏شود. لذا كفار و اطفال از اين نظر مثل هم اند. حتى مثلاً كسى كه مسافر است، روزه برايش واجب نيست، يعنى فعليت ندارد. فعليت كه ندارد، تنّجز هم ندارد. الان اين مكلف نيست، به اين معنا كه آقا روزه بگير. خوب مى‏گويد روزه براى من فعليت ندارد. وقتى اين مسافر وارد وطن شد، آن دليل صوم مى‏گويد روزه بگير، لذا تكليف بالفعل مى‏شود.

    مثلاً حجاب براى ارمنى‏ها واجب نيست، اما بعنوان ثانوى بايد چادر سرشان كنند. از همين جهت هم به ا و مى‏گويند حجاب براى تو واجب نيست، چون واجب نمى‏دانى. حتى بعضى اوقات كه ارمنى‏ها دسته جمعى به دفتر ما مى‏آيند، از روز اول بى حجاب راه نمى‏دهيم، چادر هم برايشان درست كرده‏ايم و مى‏گوييم چادر سرت كن و بيا و الا نه. در حضور مقام معظم رهبرى من به آقاى محمدى هم گفتم، به آقاى محمدى گفتم: آقا اين بى چادرها را نگذاريد بيايند در جلسه مقام معظم رهبرى. مقام معظم رهبرى هم با يك تبسّم آبدارى قبول كردند، اما آقاى محمدى حرف مرا نشنيدند. اين ارمنى‏ها كه مى‏آيند، مى‏گويند چادر براى ما حرام است. اما اينها را راه نمى‏دهند، مى‏گويند حرام است كه برو دنبال كارت. لذا دو سه تا ارمنى مى‏روند در ماشين مى‏نشينند، ما بقى مى‏آيندپيش من، يك ساعت در هواى گرم، در هواى سرد در ماشين نشسته‏اند، اما حاضر نيستند چادر سرشان كنند، مى‏گويند چادر سركردن براى ما حرام است. خوب الان ما نمى‏توانيم چادر سر او كنيم، اما مى‏گوييم تو بعنوان ثانوى حق ندارى بدون چادر به اجتماع اسلام بيايى. بعنوان اولى نيست، به عنوان ثانوى است. بر مى‏گردد به اينكه مى‏دانيم چادر بر تو واجب نيست، حرام هم هست - چون نصرانى هستى - اما اگر بخواهى در جامعه اسلامى رفت و آمد داشته باشى، بعنوان ثانوى - امر حكومتى است - بايد چادر داشته باشى. خيلى چيزها همين طور است. همين ساز و آواز براى آنها حلال است. از همين جهت هم شما فتوا مى‏دهيد، مى‏گوييد شراب خوردن براى آنها طورى نيست، حتى فروش شراب به آن‏ها، فروش انگور براى شراب به آنها را شما مى‏گوييد طورى نيست. خوب اين فتواى مشهور است. اما همين بخواهد در خيابان بد مستى بكند، نمى‏گذارند. مى‏گويندهر غلطى مى‏خواهى بكنى، درخانه ات بكن. حالا اين آمد مسلمان شد، الاسلام يجب ما قبله معنايش همين است كه چادر سر نكردى، طورى نيست، روزه هم نگرفتى، طورى نيست، نماز هم نخواندى، طورى نيست، حق الناس هم داشتى، طورى نيست، مثل اينكه تو به بكند و توبه يهدم ما قبله، الاسلام يهدم ما قبله.

    ظاهرا اين تقريبى كه مى‏كنم خوب باشد، كه قانون عطف به ما سبق نيست، قانون وقتى كه وضع شود، اگر دست اجزاء داده شود، بالفعل مى‏شود و وقتى بالفعل شد، آن وقت منّجز مى‏شود و مردم بايد بجا بياورندو اما قبل از وضع قانون لازم نيست. مثلاً در مجلس يك قانونى وضع بكنند، بگويند مثلاً فلان صنف بايد ده يك بيشتر از ديگران ماليات بدهند. خوب مى‏گويند از حالا به بعد، نمى‏گويند آن مالياتى هم كه در وقت نبود قانون نداده‏اى باز هم بده. احدى نگفته است و نمى‏شود گفت. قانون وقتى وضع بشود، ماسبق هيچى، چون قانون نبوده است، سالبه به انتفاء موضوع  است. بعدش آرى، چرا؟ چون قانون بوده است.

    حالا اگر از همه اينها گذشتيد، سه چهار آيه در قرآن هست،كه اين آيات هم دلالتش خيلى خوب است. حالا چرا بزرگان به آنها تمسك نكرده‏اند، نمى‏دانم. اين آيات را بخوانم ببينيد چقدر عالى است.

    1 - سوره بقره، آيه 275: «ذلك بانّهم قالوا انّما البيع الربوا و احلّ اللّه‏ البيع و حرّم الربوا فمن جاءه موعظة من ربّه فانتهى فله ماسلف و امره الى اللّه‏ و من عاد فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون». يعنى رباخورها قبل از حرمت قانون هر ربائى خورده‏اند، طورى نيست ؛ «فله ما سلف». «و امره الى اللّه‏» هم معنايش همين است، يعنى پروردگار عالم بخشيده است، پس از چه زمانى حرام است؟ از وقتى كه قانون حرمت رباء وضع شده «و من عاد» يعنى بعد از آنكه قانون وضع شد اگر كسى ربا بخورد، فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون».

    دلالتش خيلى خوب است. اين جمله «فمن جاءه موعظة من ربّه فانتهى فله ما سلف» ؛ رباخورها قبل از قانون حرمت ربا هرچه ربا خورده‏اند، هيچ؛ فله ما سلف. از حق الناس هم است، اما از آن به بعد اگر ربا بخورد، مخلد در جهنم است و تخليد در اينجا يعنى اينكه خيلى بايد در جهنم بماند.

    نمى‏شود گفت اين مختص به مسلمانهاست، براى اينكه اگر شما به مسلمانها گفتيد، به كفار هم است، براى اينكه علت حكم همين است كه قانون كه وضع شد، ربا حرام است، اما قبلش «فله ما سلف».

    سوره نساء، آيه 22: «ولاتنكحوا مانكح آباؤكم من النساء الا ما قد سلف انّه كان فاحشة و مقتا و ساء سبيلاً».

    در عرب جاهلى رسم بود كه زن بابا را يكى از برادران ناتنى بر مى‏داشتند و زن او مى‏شد. آيه شريفه آمد كه اين خيلى بد چيزى است، هم از نظر عرفى بد است، هم از نظر شرعى بد است و نمى‏شود. اما اگر چنين كرده باشيد، ديگر گذشته‏ها گذشته است و اما اگر چنين كرده باشند و حالا هم موجود باشد چه؟ فقهاء فرموده‏اند ديگر نه، الان كه مسلمان شد بايد زن بابا را رها بكند، حالا چون قانون است، ديگر بايد مثل طلاق، از هم جدا شوند، اما اينجا ديگر طلاق نيست، بايد زن را رها بكند. ظاهرا دلالتش خيلى خوب است. اين مجوسى‏ها، آباء و اجداد ما، خواهر و برادر را با هم مى‏گرفتند ؛ الان هم همينجور است، الان هم ازدواج خواهر و برادر در ميان مجوسى‏ها هست. حالا يك خواهر و برادر مجوسى كه زن و شوهرند، آمدند پيش شما مسلمان شدند. شما چه مى‏گوييد؟ مى‏گوييد گذشته‏ها گذشته است، اما از الان به بعد ديگر خواهر حق ندارد زن برادرش باشد، برادر حق ندارد شوهر خواهرش باشد. خوب برمى‏گردد به اينكه «ولاتنكحوا مانكح آباؤكم من النساء» حالا اگر هم كسى براى آيه شريفه در زمان فعلى مصداق پيدا نكرد، كه مصداق دارد، شما مصداقش را درست كنيد و بگوييد: ولاتنكحوا ما نكح من اخوتكم - مثلاً – الا ما قد سلف انه كان فاحشة و مقتا و ساء سبيلاً. كار بسيار زشت است، اما الاسلام يجب ما قبله، حالا كه مسلمان شديد از اين به بعد زشت است، اما قبلش كه براى شما زشت نبوده،«الاسلام يجب ما قبله».

    حالا دو سه تا آيه ديگر هم داريم، ان شاءاللّه‏ روز شنبه آن دو سه تا آيه را هم مى‏خوانيم.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1]-عوالى اللئالى، پيشين، ج 2، ص 54 و 224.

    [2]- ر ك: آخوند، محمد كاظم خراسانى، درر الفوائد فى الحاشيه علي الفرائد چاپ اول، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، تهران، 1410 هـ. ق ص 70.

    [3]-سوره نحل، آيه 89.

    [4]-سوره انعام، آيه 38.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365