جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قاعده امكان
    موضوع درس:
    شماره درس: 14
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۶/۱۴

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    يكى از قوانين فقهيه - البته مختص به دماء ثلاثة - را گفته‏اند قاعده امكان است. يك قاعده هم به اين عنوان درست كرده‏اند:«كل دم يمكن ان
    يكون حيضا فهو حيضٌ، هر خونى را كه بشود زن بگويد حيض است، آن خون حيض است.

    ديروز عرض كردم اين قاعده و لو يك شهرتى پيدا كرده است، اما شهرتش لااصل له، يعنى فقهاء در فقه به آن ملتزم نشده‏اند، روايتى كه هم بر
    طبق آن نداريم. مثل مرحوم بجنوردى تبعا لشيخ انصارى در آخر مكاسب خيلى اين طرف و آن طرف زده‏اند تا اين را درستش بكنند و نشده است، كه ما يك قانون درست كنيم كه هر خونى از زن بيرون بيايد هر وقت شك كند خون حيض است يانه، بگويد خون حيض است، نه فقهاء به آن ملتزم‏اند، نه دليل حسابى روى آن داريم، خيلى اين طرف و آن طرف زده شده، حتى رسيده به اينجا – كه شيخ انصارى هم يك اشاره‏اى دارند، اين كسانى هم كه قواعد فقهيه نوشته‏اند يك اشاراتى به اين حرفها دارند - كه مثلاً اصل در خون، خون حيض است. وقتى اصل اينجورى باشد، وقتى شك بكنيم حيض است يانه، آن اصل مى‏گويد حيض است. خوب اين اصل از كجا پيدا شده؟ معنايش چيست؟ يا مثلاً استدلال شده به اين كه طبيعت زن اين است كه خونى كه زن مى‏بيند حيض است، اگر غير از اين باشد، مخالف با طبيعت زن است، پس بنابراين چون مخالف با طبيعت زن است، پس طبيعت زن اقتضاء مى‏كند كه اين خون، خون حيض باشد.

    در حالى كه اين خانم را اتفاقا فقها مى‏گويند اگر شك كردى بگو خون استحاضه است و خونهايى كه از زنها بيرون مى‏آيد، غالبا خون استحاضه
    است. خون حيض هست، اما به نسبت خون استحاضه كمتر است. حتى پيش فقها مسلّم است كه اگر شك كردى خون حيض است يا استحاضه، بگو استحاضه است. نمى‏داند خون قروح است، خون جروح است، خون حيض است، خون استحاضه است. مى‏گويند خون استحاضه است. اگر اثبات بشود كه خون قروح و جروح است، آن است، اگر اثبات بشود كه حيض است، حيض است و الا خون استحاضه است.

    اين هم كه بگوييم طبيعت زن چنين اقتضاء مى‏كند، يا مثلاً بالاتر از اين دو تا دليل، ادعاى اجماع كرده‏اند؛ اجماع داريم كه كل دم يمكن ان يكون حيضا فهو حيض.

    خوب چنين اجماعى هم در مسأله نداريم. معمولاً اين قاعده را فقط مرحوم علامه در قواعد - نه در كتابهاى ديگرشان - و مرحوم فاضل اصفهانى -  كه
    مشهور به فاضل هندى است - دارند و الا اينكه يك اجماعى در مسأله باشد، نداريم.
    [1]

    لذا ديروز مى‏گفتم اين از مشكلات مسايل است و من آن وقتى كه رساله مى‏نوشتم اين دماء ثلاثه را براى اينكه راستى مسائلش هم مشكل است،
    بررسى كاملى كردم. مرحوم سلطان العلماء كه بر شرح لمعه حاشيه دارند، انصافا آدم ملّايى است. ايشان گفته بود من يك تسلط حسابى بر همه فقه دارم، اما بر دو تا مسأله تسلط ندارم، نمى‏دانم هم چيست، به حسب ظاهر مى‏نويسم و مى‏روم: يكى مسأله حج است، كه اين را ممكن است بروم حج، و بر آن تسلط پيدا كنم. يكى هم مسأله دماء ثلاثة است، كه زن نيستم خون ببينم، لذا نمى‏توانم حقيقتش را بفهم. راستى هم اين مسأله دماء ثلاثه، مسأله مشكلى است. مسأله حجش هم همين طور است. من خودم حج را چهار سال گفتم، اما آقاى داماد كه
    من درس ايشان مى‏رفتم يك حج را هشت سال گفتند. مسأله حج انصافا مسأله مشكلى است. لذا من آن وقتى كه رساله مى‏نوشتم بررسى كامل كردم و جاى اين قاعده امكان را فقط يك جا يافتم و آن قضيه استظهار است. اگر يك كسى عادتش 7 روز است. حالا اتفاقا روز هشتم خون ديد، گفته‏اند: استظهار كن. استظهار را دو تا معنا كرده‏اند: ـ كه من در رساله‏ام هر دو معنا را پذيرفته‏ام - يكى اينكه حيض قرار بدهد تا روز دهم، اگر باز هم خون ديد، بفهمد استحاضه بوده، نمازهايش را قضا كند و اگر خون نديد، بفهمد حيض بوده و نمازهايش ديگر قضاء ندارد. اين يك معنا براى استظهار است. يك معناى بهتر از اين كه عقيده من هم همين است، اين است كه يعنى احتياط كن. اگر اين زن عادت وقتيه و عدديه داشته باشد و هميشه روز هفتم پاك مى‏شده است، حالا امروز پاك نشده و روز هشتم هم خون ديده است ـ اين را هم توجه داشته باشيد خونى كه علامات حيض داشته باشد ـ اين احتياط بكند. احتياطش به چيست؟ عمل مستحاضه رابجا بياورد و تروك حائض را هم ترك كند، مسجد نرود، اما نماز بخواند، شوهر با او مقاربت نكند، اما غسل حيضش را بكند. به اين مى‏گويند استظهار، يعنى احتياط. حالا بفرماييد هر دو، هر دويش خيلى خوب است، كه اين مى‏تواند حيض قرار دهد، چون روايت داريم،
    [2] مى‏تواند هم احتياط بكند  و اگر احتياط بكند بهتر است و ديگر خانم محتاطى شده است. تا روز يازدهم
    معلوم بشود كه خونش حيض بوده يا استحاضه. قاعده امكان فقط اينجا آمده است، كه چون ممكن است حائض باشد، حيض قرار بدهد و اما غير از اينجا ما ديگر هيچ جا پيدا نكرديم.

    مثلاً خانم اول حيضش يك لكه هايى مى‏بيند، نمى‏داند حيض است يانه، گفته‏اند حيض نيست. براى اينكه روزه هايش را بگيرد قرص مى‏خورد، اما يك
    لكه هايى مى‏بيند، اما آن غدد باز نمى‏شود و تا آن غددى كه در رحم است باز نشود و خون فوران كند، جارى بشود، صرف يك لكه ديدن طورى نيست؛ اين خون استحاضه است  عمل استحاضه را مى‏كند، روزه‏اش هم درست است.

    يا مضطر به، آن كه وضعش نامناسب است، يا آن كسى كه اصلاً عدد و وقت را نسيان كرده، خوب اين را هيچ كس نگفته قاعده امكان، گفته‏اند: مثلاً به خويشان خودش مراجعه بكند، اگر عادت آنها مثلاً هفت روز است، اين هم هفت روز قرار بدهد.

    آن كسى كه تازه حائض مى‏شود، دخترى كه تازه حائض مى‏شود، نمى‏داند چند روز است، نمى‏داند چه جورى است، نگفته‏اند قاعده امكان، بلكه گفته‏اند هر كجا شك دارد، قاعده استحاضه جارى كند، هر كجا هم نمى‏تواند درست بكند، به خويشان مراجعه كند، اگر هم نمى‏تواند، گفته‏اند ده روز قرار بدهد. بعضى از روايات هم هفت روزه دارد، كه من هم در رساله نوشته‏ام هفت روز. اين هفت روز از ماه را حيض قرار مى‏دهد، ديگر مابقى اش استحاضه است و بايد نمازهايش را بايد بخواند. و طبيعت زن هم اين باشد كه هر خونى مى‏بيند حيض است، ما اين را قبول نداريم؛ براى اينكه گفتم غالبا خونهايش استحاضه است، نه حيض.

    حيض علامت دارد و آن اين است كه آن خونى كه سياه رنگ است، با فشار بيرون مى‏آيد، سوزندگى هم دارد حالا ولو كم؛ ديگر در آن اواخر كم است،
    غلظت سياهى اش كمتر مى‏شود، فشارش هم هست، اما روزهاى آخر خيلى كم است، آن جهندگى اش هم روزهاى آخر هست، اما خيلى كم است، سوزشش هم آن روزهاى آخر خيلى كم است. اما بالاخره ولو كم، بايد اينجورى باشد. بالاخره اين جورى است كه خانم قاعدتا در ماه خون حيض مى‏بيند و اين خون حيض علامت دارد، اگر علائمش هست، حيض است و اگر علائمش نيست، خون حيض نيست، بلكه خون استحاضه است.

    اگر ما قاعده امكان را در استحاضه ببريم خيلى بهتر است و آن اين است كه هر خونى را كه شك بكنيم آيا حيض است يا استحاضه، بگوييم استحاضه
    است. اين قاعده را داريم. من در رساله دارم، مراجع هم دارند، ما بقى فقهاء هم دارند، صاحب جواهر دارد، ديگران هم دارند، كه هر خونى كه اين علائم حيض را ندارد، خون استحاضه است، براى اينكه اگر خونى، خون قروح و جروح نباشد، كه معمولاً نيست، خون حيض هم نباشد، ديگر خون استحاضه است. لذا آنكه دليل دارد همين است، آنكه روايت رويش هست، همين است، كه خون حيض علامت دارد، اگر علائم را نداشته باشد، اگر بداند خون قروح است، مثلاً مى‏داند يك سوزه‏اى در رحمش است، رحمش زخم است، خون قروح و جروح است و گرنه ديگر اين خون، خون استحاضه است و مى‏شود يك قاعده كلى درست كرد و آن اينكه: هر خونى كه علائم حيض را نداشته باشد، استحاضه است، مگر اينكه خون قروح و جروح باشد، كه آن از بحث بيرون است، آن بحث استثنايى است. لذا اگر قاعده امكان را ببريم در استحاضه، خيلى بهتر از اين است كه ببريم در حيض. تعبّد كه نيست، اگر تعبّد در كار بود، خوب بود، اجماعى بود، خوب بود.

    مثلاً مثل فاضل هندى، يا امثال فاضل هندى گفته‏اند: عرف ؛ مردم هر خونى كه از زن بيرون بيايد را مى‏گويند حيض، مگر اينكه اثبات بشود حيض
    نيست.

    مردم چنين قاعده‏اى داشته باشند، ما نمى‏دانيم كدام مردم! هر خونى كه بيرون بيايد حيض باشد، نه. مردم هم خون حيض را مى‏شناسند، خون استحاضه را هم مى‏شناسند و همين است كه در روايات ما آمده است، تعبد هم در كار نيست. خون حيض جهندگى دارد و لو خيلى كم، سوزش دارد و لو خيلى كم، رنگش سرخ است، اما سرخ مايل به كبودى.  خون استحاضه چيست؟ نه سوزش دارد، رقيق هم است، زرد رنگ هم است. لذا مردم بگويند اگر شك كرديم حيض است، مردم مى‏آيند از ما مى‏پرسند و اينكه حيض قرار بدهند، هيچ خانم بى سوادى، هيچ خانم با سوادى از اين كارها نمى‏كند. خانم مى‏آيد حالاتش را مى‏گويد. يك خانمى آمده بود پيش يك آقايى، لكه‏اش را روى كهنه‏اى به آقا نشان مى‏داد، كه اين خون حيض است يا استحاضه؟ خوب مردم مى‏آيند پيش ما، پس اينكه بگوييم مردم مى‏گويند وقتى شك كردى بگو خون حيض است، ما هر چه گشتيم، پيدا نكرديم. خود اين كسانى هم كه مى‏گويند، قبول ندارند؛ گفته‏اند، اما اينكه اصل اين است، طبيعت اين است، اجماع اين است ولى اين يك چيز بغرنجى در فقه ما شده است كه «كل دم يمكن ان يكون حيضا فهو حيض».

    بعد مرحوم شيخ انصارى اشاره كرده‏اند، مثل همين مرحوم آقاى بجنوردى، يا بعضى از مراجع كه كتاب قواعد فقهى نوشته‏اند، مثل مرحوم
    نراقى كه عوائد نوشته‏اند و مثل بعضى ديگر از بزرگان كه در سه، چهار جلد عوائد نوشته‏اند، اينها وقتى مى‏آيند در اين قاعده امكان يك مثالهايى
    مى‏زنند، كه اين مثالها مورد اختلاف است و نمى‏شود هم درستش كرد، خودشان هم قبول ندارند. به غير از اين يك جا كه من گفتم، هيچ جا نمى‏توانيم پيدا بكنيم كه اگر شك بكنيم وضع چيست، چيست.

    مثل مرحوم آقاى بجنوردى، كه گفتم مرحوم شيخ انصارى هم اشاره دارند، اول رفته‏اند در اينكه اين امكان چه امكانى است؟ امكان ذاتى است؟ امكان
    وقوعى است؟ امكان قياسى است؟ امكان احتمالى است؟
    [3]

    اينها چه ارتباطى به بحث ما دارد؟ خوب معلوم است كه امكان احتمالى است، يعنى كل دم يمكن ان يكون حيضا، يعنى يُحتمل. مثل اول كفايه كه اگر
    يادتان باشد يك جمله خيلى بالايى از مرحوم شيخ الرئيس نقل كرد كه «كلما قرع سمعك فذره فى بقعة الامكان» ؛ نه رد بكن، نه قبول بكن، تا اينكه برهان پيدا كنى، وقتى برهان پيدا كردى، اگر قول اين كه گفته برهان رويش است، قول اين را بپذير و اگر آنكه پشت سرش حرف زده‏اند برهان دارد، قول او را بپذير. كه اين روايت هم است، روايت است كه پيش شما غيبت كسى را كردند، اگر مى‏توانى دفاع كن، اگر نمى‏توانى دفاع بكنى، فذره فى بقعة الاحتمال.

    از همين جهت هم مرحوم شيخ انصارى مى‏فرمايند: امكان قياسى است. ايشان يك معناى ديگر مى‏كنند، مى‏فرمايند معنايش اين است كه هر خونى كه علامت داشته باشد، اين خون حيض است و الا خون استحاضه است اسمش را امكان قياسى مى‏گذارند.[4]

    خوب معلوم است كه هر خونى كه علائم شرعى (حيض را) داشته باشد، اين خون حيض است. لذا امكانش هم امكان احتمالى است، يعنى اگر نمى‏دانى خون حيض است، يا استحاضه، بگو خون حيض است. ما مى‏گوييم اگر نمى‏دانى خون حيض است يا استحاضه، بگو استحاضه است؛ ما بعكس مى‏گوييم. هيچ جا هم نداريم كه طبق آن فتوا رويش باشد. مثلاً عادت زنى روز اول ماه و هفت روز است. حالا يك روز قبلش خون ديد. مى‏گويند بگو حيض است. چرا حيض است؟ براى اينكه يك ساعت و دو ساعت و نيم روز اينها ضرر به وقتيه‏اش نمى‏زند، اين جورى جلو مى‏آيند، نه روى قاعده امكان. و الا اگر دو روز قبل باشد، مى‏گويند بگو استحاضه است، يا استظهار كن تا اول ماه كه حيض مى‏شوى، ببين خون ادامه پيدا مى‏كند يانه، اگر خون قبل از آن وقتيه‏اش قطع شد، معلوم مى‏شود استحاضه است، براى اينكه خون حيض حتما بايد سه روز پشت سر هم باشد و چون سه روز نبوده، ديگر روى آن روايات و روى آن قاعده بگو خون استحاضه است، نه حيض. اين اولش، آخرش هم همين طور، با استصحاب جلو مى‏آيند. اگر عادت زنى هفت روز است و حالا يك لكه‏اى مى‏بيند، يك زرد رنگى مى‏بيند، يك خونى مى‏بيند، اين وضعش چيست؟ مشهور مى‏گويند استصحاب بكن. اما همين اگر عادتش هفت روز باشد، استصحاب ديگر نمى‏گويند، مى‏گويند استظهار. استظهار روايت صحيح السند دارد، كه من در رساله نوشته‏ام مى‏تواند روزه نگيرد، نماز نخواند، حيض قرار دهد، مى‏تواند هم بالاتر از اين احتياط بكند. استظهار يعنى احتياط. ديگر يك معنا پيدا مى‏كند. تا روز يازدهم اگر باز خون ديد، معلوم مى‏شود اين سه روز هم استحاضه بوده است و اگر خون نديد معلوم مى‏شود اين عددتش تغيير
    كرده، حيضش تغيير كرده و اين چند روز هم حيض بوده است. استظهار يا احتياط به عقيده ما. اينجا خوب است كه انسان قاعده امكان را بياورد، چون
    روايت رويش هست، يك تعبد است. اما اين تعبّد فقط اينجاست، نه جاهاى ديگر، حتى در عدديه بدون وقتيه، در وقتيه بدون عدديه، در مضطربه، در ناسيه، در همه اينها من جايى نديده‏ام كه فقهاء به قاعده امكان تمسك كره باشند.

    ما خيال مى‏كرديم آقاى بجنوردى روى الفبا جلو مى‏روند، حالا مى‏بينيم روى الفبا قاعده امكان را كه يك قاعده خيلى دور است، آورده است. اگر با
    الفبا بود، خوب بود آورده باشند. يا قاعده من ملك را اول آورده‏اند، كه با الفباء نمى‏آيد، آن هم اينجا بى خود آمده است.بله بحث روز يكشنبه قاعده قرعه است كه ايشان آورده‏اند، كه خوب قاعده‏اى است. كه مرحوم شيخ جزء رسائلشان است، مرحوم صاحب كفايه جزء كفايه شان است. البته اينها خيلى مختصر بحث كرده‏اند. روز يكشنبه ديگر قاعده قرعه را بحث مى‏كنيم. قاعده قرعه قاعده خوبى است. در بحث فقهمان قاعده قرعه را در باب قضا و شهادات بحث كرديم. اما على كل حال قاعده قرعه بحث خوبى است.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.



    [1]- علاوه بر مرحوم علامه در قواعد و مرحوم فاضل هندى در كشف اللئام، مرحوم شيخ طوسى در خلاف و مرحوم محقق در معتبر و همچنين مرحوم علامه در منتهى و نهايه ادعاى اجماع كرده‏اند. رك: محمد بن حسن طوسى، الخلاف،  6 جلدمؤسسه نشر اسلامى، قم، چاپ اول، 1417 هـ.ق ج 1، ص 235 ؛ محقق حلّى، المعتبر فى شرح المختصر، 2 جلد (مؤسسه سيد الشهداء عليه السلام، قم، 1364هـ.ش) ج 1، ص 203، علامه حلّى منتهى المطلب فى تحقيق المذهب، 4 جلد(مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، چاپ اول، 1413 (هـ.ق) ج 2، ص 287، علامه حلى، نهاية الاحكام، 2 جلد (مؤسسه اسماعيليان، قم، چاپ دوم، 1410) ج 1، ص 134.

    [2]-رك: وسائل الشيعه، پيشين، ج 2، ص 556 - 559، باب 13، از ابواب الحيض.

    [3]-رك: القواعد الفقيهة، پيشين، ج 1، ص 19 - 20.

    [4]-رك: شيخ مرتضى انصارى كتاب الطهارة ط ق، 2 جلد(مؤسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، قم) ج 1، ص 223 - 224.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365