جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: وجوب تزكيه
    موضوع درس:
    شماره درس: 327
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۱۲/۸

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحثى كه جلو آمده است بحث فوق العاده مهمى است بحثى بالاتر، بهتر در اسلام نداريم و اينكه انسان مخصوصا طلبه بايد درخت رذالت را از دل بكند بايد درخت فضيلت به جاى آن غرس كند شجره طيبه قرآن ميوه دار كند از ميوه‏اش استفاده كند و اگر صفت رذيله‏اى بر دل حكمفرما باشد خيلى خطرناك است ولو به يك مقام بالايى هم برسد اما توى امتحانها رفوزه مى‏شود، قرآن خيلى درباره‏اى اين صحبت كرده است از جمله قضيه بلعم باعورا كه قرآن مى‏فرمايد: در اثر رياضتها در اثر عبادتهايش ما به او علم لدنى داديم «و اتل عليهم نبأ الذى اتيناه من اياتنا» اما همين بلعم باعورا كه فوق العاده در ميان مردم شهرت بسزايى داشت اما حسادتش، پول دوستيش، رياست طلبى‏اش چون كه بود ريشه در عمق جانش بود در امتحان‏ها رفوزه شد «و اتل عليهم نبأ الذى اتيناه من اياتنا فانسلخ منها» آن علم لدنى را از خود گرفت ديگر يك عامى شد «فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين» كه قرآن تا اين اندازه «فكان من الغاوين»، «ولو شئنا لرفعناه و لكنه اخلد الى الارض» اگر مى‏خواستيم بالايش برده بوديم بالا برديم، اما ميخكوب توى زمين بود براى آن صفات رذيله نمى‏شد، نشد. آن صفات رذيله گل كرد، مثل يك كسى كه در يك قفس، مثل پرنده‏اى بالها ميخكوب روى زمين، ديگر نمى‏تواند پرواز كند، فانسلخ منها، آن وقت مى‏فرمايد: «مثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث، مثل سگ هار شد سگ هار را اگر به او حمله كنى حمله مى‏كند، اگر هم حمله نكنى باز هم حمله مى‏كند«ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث» كه من نمى‏دانم تا اين اندازه قرآن است تاريخ يك چيزهاى عجيب و غريبى تعريف مى‏كند، مثلاً در همين باره اين بلعم باعور رفت براى نفرين كردن به حضرت موسى، مريد حضرت موسى بود از صف اوليها بود، اما وقتى كه پيشنهاد رياست، پول، مخصوصا حسادت هم گل كرد، مى‏گويند الاغش نرفت با ميخ طويله الاغ را كشت، يعنى الاغ نرفت اين بايد از الاغ سرمشق بگيرد، رفت براى نفرين كردن به حضرت موسى، باز يك روايت داريم تاريخ مى‏گويد، حالا يا حضرت موسى يانه. الهام خودش الهام به او شد، مقامش بالا بود، مثل شيطان بود به او گفتند سه تا دعاى مستجاب دارى در مقابل پيغمبر خدا ايستادى ديگر جهنمى هستى معلوم مى‏شود ذنب لا يغفر هم بود، سه تا دعاى مستجاب دارى خب آمد، ما سه تا دعاى مستجاب داريم، چه كار كنيم زنش گفت كه يكى از دعاهايت اين باشد كه من جوان بشوم، جوان زيبايى بشوم. خب وقتى جوان زيبايى شد ديگر به بلعم باعور نساخت، ديگر رفيق بازى شروع شد، دعاى دوم اينكه نفرين كرد اين سگ شد بچه هايش آمدند داد و فرياد مادر ما را سگ كردى چرا؟ دعا كن به حال اول برگردد همان پيرزن كه بوده، دعا كن به حالت اول برگرد، دعاى سوم هم اين شد به حالت اول برگردد، سه تا دعايش هم اينجورى شد كه باز هم اين روايت اگر درست باشد كه ظاهرا هم درست است اينجورى مى‏شود كه اين ديگر وقتى كه خدا نباشد علمش هم همين جورها درست مى‏شود علمش هم يك روز در خدمت اين و يك روز در خدمت آن. عمرش هم اين مى‏شود دانى رفيق عمر ما چه جور شد   يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن روز ديگر زكندن دل ز اين و آن گذشت. علمش همين جورها مى‏شود، عمرش همين جورها مى‏شود، شهرتش همين جور مى‏شد هيچى به هيچى، دم مرگ كه مى‏شود، هيچى ندارد رياضتش را كشيده، عبادتش را كرده، اما آنكه بايد بكند نكرده، بايد يك كارى بكند حسود نباشد آن مقدم بر همه چيز است از اوجب واجبات است و الا به قول حضرت امام اگر صفت رذيله باشد علم توحيدش هم شرك است خيلى حرف خوبى است مثل خود حضرت امام است ديگر،علم فقهش هم شرك است، از همين جهت هم روز قيامت مى‏آورندش، در صف محشر  چه كاره بودى من يك عمر قال الباقر و قال الصادق و رفتم به كتابها به روايتها و رفتم تبليغ دين كردم خطاب مى‏شود خب بله. للّه‏ بود يانه، فى سبيل اللّه‏ بود يا نه، «يوم تبلى السرائر» مى‏بيند نه حقائق رو افتاده، خطاب مى‏شود اين را به رو توى جهنم بيندازيد. مرحوم شهيد در مُنيه اين روايت را نقل مى‏كند راستى روايت عجيبى است، مى‏آورندش به صف محشر، چه كاره بودى، مى‏گويد جبهه رفتم، آنجا رفتم خط مقدم، در آنجا كشتم تا شهيد شدم فى سبيل اللّه‏. مى‏گويد اين اختلافهاى توى جبهه چى بود اين حيدرى و نعمتى و مَن مَن. پشت سر علما حرف زدن اينها چى بود. اگر فى سبيل اللّه‏ بود، گير مى‏كند خطاب مى‏شود ولو شهيد شده اين را به رو توى جهنم بيندازيد. بعد مرحوم شهيد در اين منيه مى‏فرمايد: ببين هيچى باقى نماند. آنكه يك عمر قال الباقر، قال الصادق، آنكه يك عمر خدمت به خلق خدا. آنكه شهيد توى جبهه اما اين للّه‏ «أقرا باسم ربك الذى خلق» نبود هيچى به هيچ. خيلى اينها از مو باريكتر از شمشير برنده‏تر، از آتش سوزانده‏تر است، ممكن است انسان يك عمر خدمت بكند، يك جمله همه خدمتها پوچ مى‏شود. هيچى به هيچى و اين قضيه بلعم باعور حالا شما بگوييد، آن روايت معلوم نيست درست باشد خب درست نباشد بگوييد آن تاريخ كه الاغ به او گفت نرو، خب درست نباشد اما مابقى كه ديگر از قرآن است «واتل عليهم نبأ الذى اتيناه من آياتنا» اين «آتيناه من آياتنا» خيلى معنا دارد يعنى راستى انسان با رياضت با عبوديت ممكن است شيطان بشود با خدا حرف بزند اما وقتى امتحان آمد جلو صفت رذيله آمد جلو، تشر بزند به خدا، مخصوصا ما طلبه‏ها كه ان قلت قلت گو، بلد هستيم مقابل خدا قد علم بكنيم «يوم يبعثم اللّه‏ جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شى‏ء الا انهم هم الكاذبون» يك طلبه صفت رذيله دار را مى‏آورند صف محشر، نامه عمل خراب است مى‏گويد اينها دشمن من بودند، اينها پرونده سازى است، بعد زبانش گنگ مى‏شود اعضا و جوارح شهادت مى‏دهد مى‏گويد اينها هم بيخود است، اين اعضا و جوارح من دشمن من هستند از دستم كار كشيدم حالا دشمن من شدند، خطاب مى‏شود جهنمش ببريد لج مى‏كند خدايا به حق خودت ظالم هستى و تو مى‏خواهى من را جهنم ببرى بيخودى مى‏خواهى جهنم ببرى كى گفته من آدم خوبى هستم وقتى، منيت، خوديت باشد ان قلت قلت هم بلد باشد راستى به اينجاها مى‏رسد لذا من عقيده دارم كه روز قيامت اينكه مى‏گويند توبه نيست، توبه هست اگر راستى توبه كند، متواضع در مقابل خدا حتما خدا او را مى‏آمرزد در جهنم اگر راستى در جهنم توبه كند نه اينكه دمش توى تله گير كرده حالا دارد مى‏سوزد از سوختنش توبه كند بگويد كه چرا ما در دنيا چنين كرديم كه حالا بايد آتش شده بسوزيم راستى توبه كند، عذر خواهى از خدا، دل متواضع از خدا حتما آتش برايش گلستان مى‏شود حتما همان وقت پيغمبر اكرم مى‏آيد مى‏بردش، و مى‏اندازدش توى حوض كوثر «و نزعنا ما فى صدورهم من غل اخوانا» نمى‏شود فقط توى دنيا توبه باشد اصلاً توبه يك قاعده لطف است و نمى‏شود آخرت نباشد لذا روايت داريم روايت صحيح السند است روايت اخلاقى است كه نامه عملش را به او مى‏دهند و مى‏گويند برو جهنم خب اين در مقابل خدا قد علم نمى‏كند من من بكند به قول قرآن 7 ،8 ،10 جا مى‏فرمايد اين دين خدا به واسطه مستضعفين اينهايى كه كله گنده نيستند مَن مَن بكنند و ان قلت قلت بكنند دين خدا به واسطه اينها بوده حالا روز قيامت هم همين جهنمى هست دارد مى‏برندش جهنم ناگهان برمى‏گردد يك نگاه مى‏كند پشت سرش خطاب مى‏كند اين نگاه چيست، منتظر چى هستى، مى‏گويد خدا من خيال نمى‏كردم كه من را جهنم ببرى. رحمت خدا متلاطم مى‏شود مى‏گويد ولش كنيد ببريدش بهشت، بالاخره جهنم نبريد، توبه اگر آمد اما قرآن مى‏فرمايد دم مرگ به آن طرف ديگر توبه نيست و الا اگر توبه باشد كه نمى‏شود خدا قبول نكند، چه فرقى مى‏كند يك ساعت قبل از مرگ و يك ساعت بعد از مرگ، توبه نيست در آخرت توبه نيست و آن وقت كه توبه نيست بعضى‏ها، توبه نمى‏كنند، بعضى‏ها هم با خدا ان قلت قلت و من نمى‏دانم يكى از بزرگان روايت نقل مى‏كرد، من روايتش را نديدم، هست بايد هم درست باشد كه پيغمبر اكرم مى‏روند توى جهنم يك سرى بزنند، نسيم پيغمبر اكرم جهنم را خنك مى‏كند مثل نسيم شمال مى‏گويند چه خبر است مى‏گويند پيغمبر اكرم آمده، مى‏رود توى سلول، در سلول را مى‏بندد براى اينكه صورتش به صورت پيغمبر اكرم نيفتد، خب اين حتما بايد جهنم برود. اگر انسان توى دنيا اينجورى شد كه چشم ديدن مؤمن را ندارد چشم ديدن طلبه را ندارد خب اين در روز قيامت چشم ديدن خدا را ندارد توى جهنم هم چشم ديدن پيغمبر را ندارد پيغمبر آمده نجاتش بدهد، باز هم نمى‏شود خب قضيه. قضيه امام حسين آن رحمت واسعه امام حسين نشد، هر چه كرد نشد آن نصيحت مى‏كند، سنگش مى‏زدند. اگر راستى كار به آنجا برسد، صفت رذيله رسوخ در دل بكند لشكر امام حسين مى‏شود همه شما براى مريدتان خوانديد، چقدر امام حسين به عمر سعد التماس كرد دو سه جلسه امام حسين با او داشت، هرچه عذر مى‏آورد امام حسين جوابش را مى‏داد، در آخر كار آب پاك را روى دست امام حسين ريخت، گفت راستش اين است من نمى‏توانم از رياست ايران دست بردارم، از اين حكومت رى حضرت هم گفتند. (اين هم نفرين نبود خبر دادند) اگر اين مى‏فهميد شايد هم فهميد خبر دادند) اميدوارم از گندمش نخورى، به امام حسين جسارت كرد گفت جويش ما را بس است. آدم اگر ناپاك شد اينجورى مى‏شود و مقابل امام حسين، امام حسين به او التماس مى‏كند. او مى‏گويد جويش ما را بس است. دستش را بگيرد. دستش را نمى‏دهد. همان چيزى كه مشهور است مى‏گويند يك بخيل افتاد روى آب، هرچه آن آقا مى‏گفت دستت را بده به من، يك كسى رسيد مى‏دانست گفت نگو دستت را بده به من بگو دست من را بگير، نجاتش بده، راستى بعضى اوقات اينجورى است دستش را نمى‏دهد. نمى‏دهد من خودم بهتر از تو بلد هستم، من خودم بيشتر از تو سرم مى‏شود، ديگر راجع به پيغمبر هم همين است، آن زمان راجع به پيغمبر هم همين است آن زمان زمان پيغمبر بود حالا هم زمان روحانيت است آن نبى تشريعى بود، ماها هم نبى تبليغى هستيم، خيلى بايد كار كنيم صفت رذيله را هم به اين زوديها نمى‏شود رفعش كرد چهل سال خون جگر مى‏خواهد انسان بتواند صفت رذيله را رفع بكند راستى مبارزه مى‏خواهد تا صفت رذيله گل كرد بزند توى سرش مثلاً اگر توى خانه زن بدى كرده، بچه‏ها بدى كردند اين به جاى دعوا بلند شود بچه را ببوسد، تشكر از زن و بالاخره عصبانى شدن يعنى چه. يكدفعه به شما مى‏گفتم آقاى حسن زاده آملى مى‏گفت كه مازندران من ناهار خوردم خوابيدم بچه‏ها سرو صدا كردند، نگذاشتند بخوابم. پا شدم زنم را دعوا كردم يك وقت متوجه شدم كه خب زنم چه كار كرده بود، اين بچه‏ها، چه كار كرده بودند خب بچه يعنى بازى، شلوغ كردن مى‏گفت خيلى ناراحت شدم ديگر خوابم نبرد عصر پا شدم رفتم شيرينى خريدم، زنم را نوازش كردم بچه‏ها را نوازش كردم اظهار پشيمانى كردم به زنم گفتم عذرخواهى مى‏كنم مرا ببخشيد، اما ديدم باز هم نمى‏شود، خب معناى مبارزه يعنى اين. ديدم نمى‏شود گفتم بايد بروم پيش استاد خصوصى، مرحوم الهى بود، مرحوم الهى برادر استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى بود، و آن انصافا خيلى چيز داشت در حالى كه علم علامه طباطبائى را نداشت اما خيلى چيز داشت، مى‏گفت كه پا شدم رفتم تبريز، آمدم تهران، ماشين نشستم رفتم تبريز، صبح رسيدم تبريز. آقاى الهى منتظر من بود حتى رفتم ديدم كه سفره صبحانه را پهن كرده، نشستيم صبحانه خورديم در وسط صبحانه خوردن يك جمله گفت گفت راستى ما خدمت مرحوم آقاى قاضى رسيديم آقاى قاضى استاد علامه طباطبائى، استاد آقاى الهى، پيغام شما را هم داديم. ايشان گفته بودند، به آقاى قاضى بگو به فرياد ما برسد يك فكرى به حال ما بكن اين صفات رذيله را رفع بكنم خب پيغام را هم داديم، اما ايشان به من گفتند آنكه زنش را دعوا مى‏كند اينكه لياقت اين كارها را ندارد، خب راستى اينجورهاست، از مو باريكتر، از آتش سوزانده‏تر، از شمشير برنده‏تر، اما اگر باشد پدر در مى‏آورد ممكن است آتش زير خاكستر باشد اما توى امتحانها گل كند براى خاطر مثلاً يك لقمه نان پدر خودش را در مى‏آورد براى يك سلام. براى خاطر يك بى‏احترامى براى خاطر يك هيچى. اين دنياى پست، اين رياستها براى مريدبازى هم پدر خودش را در مى‏آورد هم پدر ديگران را براى اينكه آتش وقتى شلعه ور شد هم خودش را مى‏سوزاند هم ديگران را چنانچه آن شجره طيبه راستى اگر شجره طيبه باشد اينجور مى‏شود هم خودش را آباد مى‏كند هم ديگران را و من ديدم بعضى‏ها كه واقعا پاك هستند يك حرفهاى عجيب و غريبى در زمان ما يكى از مراجع بزرگ اين مواظب بود كه اين مراجع در قم بتوانند شهريه‏ها را بدهند حتى خيلى عفيف النفس بود اما اگر مى‏ديد كه نمى‏شود اين طرف و آن طرف مى‏زد حتى اگر مى‏ديد نمى‏شود شهريه خودش را تعطيل مى‏كرد شهريه را به او مى‏داد تا او بدهد اگر شجره طيبه در نفس باشد اينجورهاست. نه حسود بازى نيست، نه كار شكنى و كسى را زمين زدن نيست به هر اندازه بتواند بلند بكند بلند مى‏كند، پيش مرحوم حاج شيخ يك كسى سخن چينى كرد از رفقاى مرحوم حاج شيخ بود، اهل علم بود، مرحوم حاج شيخ فرموده بودند آنكه اصالة الصحة دارد اما تو حتما فاسق هستى يا نمامى سخن چينى كردى يا غيبت تو فاسق هستى خب راستى اگر ما با رفقايمان چنين بكنيم ما با ديگران با خودمان اينجورى بكنيم از كجا پيدا مى‏شود، مرحوم حاج شيخ خب عالم بود، متقى بود اما مهمتر كه خدا اين حوزه علميه قم را به او داد بلكه همه حوزه‏ها مرهون حوزه علميه قم است اين در اثر آن پاكدلى است در اثر آن صفاى نفس در اثر آن كه راستى مبارزه كرده بود كار كرده بود درخت رذيلت را از دلش كنده بود درخت فضيلت غرس كرده بود، خب همه كار مى‏توانست بكند راستى هم مرحوم آخوند هر كارى مى‏خواست بكند مى‏توانست، چه كارهاى ارزنده‏اى و اگر هيچ كار نكرده بود خود اين حوزه، بس بود ديگر. اگر ما پاك باشيم خدا هم در دنيا و هم در آخرت خيلى به ما كمك مى‏كند اگر ناپاك باشيم عبادات ما خيلى اهميت ندارد نمى‏شود با عبادت كارى كرد براى اينكه روايت هم داريم خدا به دل نگاه مى‏كند آن عبادتى كه از دل پاك بلند بشود مثل بويى كه از مستراح بلند مى‏شود خب نسيم شمال بوزد توى مستراح چى پيدا مى‏شود. من از همه شما تقاضا دارم روزى دو سه ساعت در خلوت، موقع بيدارى موقع بيكارى، موقعى كه دنيا مشغولتان مى‏كند و غم و غصه به شما هجوم مى‏آورد و برويد توى صفات رذيله. ديگر آن موقع مى‏شود «الا ان اولياء اللّه‏ لاخوف عليهم و لا هم يحزنون» آنهايى كه اولياء خدا هستند نه غم دارند و نه غصه. نه اضطراب خاطر دارند. نه نگرانى. نه ترس از اين و آن دارند نه ترس از زندگى و معلوم است يك دنيا طمأنينه. معلوم است رابطه با خدا، دل پاك رابطه با خدا، تا دل پاك نباشد نمى‏شود رابطه وصل بشود هرچه كليد را بزند نمى‏شود لذا وقتى هم كه كليد را بزند، لذا وقتى هم كه مى‏خواهد نماز شب بخواند توى نماز شب مى‏بيند نمى‏تواند هى ذهن از اينجا به آنجا، از آنجا به آنجا، مثل يك پرنده ترسو كه از اين شاخه به آن شاخه تا وقتى كه بگويد السلام عليكم و رحمة اللّه‏ و بركاته تا وقتى كه برود توى نماز وتر. چيزى كه به فكرش نيست خودش صفات رذيله‏اش يك دعاهاى عجيب و غريبى كه نه ربطى به خدا دارد نه ربطى به خودش وقتى دل ناپاك شد ديگر دعاهايش هم اينجورى مى‏شود بايد خودسازى كرد اگر دنيا مى‏خواهيد سلامت نفس، اگر آخرت مى‏خواهيد سلامت نفس اگر مقام عندالهى مى‏خواهيد سلامت نفس اگر رضايت امام زمان مى‏خواهيد سلامت نفس «يوم لاينفع مال و لابنون الا من اتى اللّه‏ بقلب سليم». خدايا به خودت قسمت مى‏دهيم كه يك نظر لطفى به همه ما عنايت بفرما.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آله محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365