جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: استقلال طلبگى
    موضوع درس:
    شماره درس: 313
    تاريخ درس: ۱۳۸۵/۶/۲۲

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    امروز استثناءً تسلسل خواطر از فقه مان راجع به يك جمله‏اى با شما صحبت كنم و آن جمله اين است كه ما بايد، استقلال فكرى، استقلال طلبگى را حفظ كنيم، يكدفعه اينجور مى‏شود كه بواسطه اينكه اين آقا تمايل به روحانيت پيدا بكند بخواهيم متابعت از گناهش، متابعت از رفتار و كردارش بكنيم، اين خيلى خطر دارد و متأسفانه بعضى از روحانيون همين جور هستند براى خاطر اينكه در ميان مردم گل بكنند  و شايد هم ريا نه، تظاهر نه، براى خاطر خدا، قولش جوان پسند باشد يك حرفهايى مى‏زند جوانها مى‏پسندند اما دين نمى‏پسندد، واين منجر به مصائب بزرگى مى‏شود و اول مصيبتش توجيه گرى است، بنا مى‏كند احكام دين را توجيه مى‏كند، بدتر از آن بنامى كند، آن رفتار و كردار فسق جوانها را توجيه مى‏كند و اين توجيه از خودگناه خيلى بدتر است من بارها به جوانها گفتم، گناه نكنيد، گناه تاريك است گناه زندگى را به سقوط مى‏كشاند، گناه دلهره، اضطراب خاطر مى‏آورد، عاقبت انسان را به خير نمى‏كند اما اگر گناه كرديد، فورا جبران، تداوم، عذر خواهى، گناه روى گناه، گناه روى گناه، نباشد تو سرازيرى گناه واقع نشويد من بسيارى از افراد را سراغ دارم كه اينها تو سرازيرى گناه كه واقع شدند ديگر نمى‏شود مثل ماشين كه ترمزش تو سرازيرى مى‏برد چه جورى مى‏شود يك اينجور چيزى مى‏شود كم پيدا مى‏شود ديگر راستى از همه چيز بگذرد. مسلم مى‏دانيد كه ابى بصير مى‏گويد «از راوى‏هاى بسيار بزرگ است» مى‏گويد كه من همسايه‏ام ساز و آواز داشت، همسايه‏ام سر و كار با مجالس لهو داشت من مى‏خواستم مسافرت كنم يعنى مى‏خواستم بروم مدينه، مكه بعنوان خداحافظى آمد پيش همسايه و صبر كردم همه رفتند ديگر من شدم و او، به او گفتم آقا بيا دست از اين گناهت بردار، خطرناك است بدبختت مى‏كند، تو الان جهنمى هستى، يك جمله گفت، جمله خيلى براى بحث من خوب است آن هم با يك دلى  با يك سوز و گدازى، گفت: ابى بصير«انا مبتلا و انت المعافى» گفت به خودت نگاه نكن من مبتلا شدم اميدوارم در جلسه ما نباشد بعضى‏ها هستند به دروغ گفتن، مى‏خواهد دروغ نگويد، اگر دروغ‏ها را بنويسد شب ده تا دروغ گفته، به زنش گفته، به بچه‏اش گفته به رفقاش گفته، بعضى غيبت مى‏كند، مى‏خواهد هم غيبت نكند مى‏داند روى منبر هم گفته «الغيبت اشد من الزنا» اما ناگهان مى‏بيند غيبت، چه غيبتى، بعضى اوقات هم غيبت پشت سر مراجع، پشت سر بزرگان، پشت سر روحانيت، كه مرحوم آقا بهبهانى مى‏گويد هر غلطى مى‏كنى، بكن اما مواظب باش اهانت به روحانيت نكنى، اهانت به بزرگان نكنى، اينها موجب عاقبت به خيرى نمى‏شود، اين موجب كفر مى‏شود، اين آقا اينجور بود، كه يك آيه هم بخوانم، در مجلس ما كه از اين حرفها نيست، از اينكه تحريك بشوند اين افراد كه راستى دروغ گفتن عادت شده، قرآن مى‏فرمايد: در روز قيامت هم به خدا دروغ مى‏گويد: «يوم يبعثم اللّه‏ جميعا فيحلفون لك كما يحلفون له و يحسبون انهم على شى‏ء» قرآن مى‏گويد ببين چقدر دروغ گوى عجيبى است، به خدا مى‏گويد خدايا به حق خودت قسم، اشتباه مى‏كنى من بهشتى هستم، من جهنمى نيستم اشتباه مى‏كنى كه در روايات دارد بعضى اوقات مى‏گويد اين نامه اصلاً مال من نيست اين كسانى كه اين نامه را نوشتند اينها بيخودى اينها را نوشتند، دشمن من بودند، اين نامه عمل من اصلا نيست حال در اين آيه شريفه نامه عمل نمى‏گويد به خود خدا قسم مى‏خورد، خدايا تو اشتباه مى‏كنى من آدم خوبى هستم، قرآن مى‏فرمايد: «الا انهم هم الكاذبون» ببين چقدر دروغ مى‏گويد، دروغ گفتن توى دنيا، در سرازيرى دروغ گفتن واقع شده ديگر نمى‏تواند، ترمزش بريده ديگر نمى‏شود الا يك عنايتى از ولايت بشود. ابى بصير مى‏گويد من دلم براى اين سوخت لذا وقتى آمدم خدمت امام صادق عليه‏السلام قضيه را براى امام صادق گفتم كه اين همسايه من تو سرازيرى گناه است من به او مى‏گويم نكن، مى‏گويد نمى‏شود حضرت يك جمله‏اى گفتند: خوشا به حال آن كسانى كه ولايت دست آن‏ها را بگيرد، حضرت فرمودند كه برو توى خانه به او بگو اگر دست از كارت بردارى من شفاعتت را در روز قيامت مى‏كنم، مى‏گويد من خيلى خوشحال شدم، آمد ديدنم وقتى آمد ديدنم، گفتم صبر كن يك حرف با تو دارم، همه رفتند به او گفتم كه آقا من قضيه تو را به امام صادق گفتم اينكه «انت المعافى و انا المبتلا» اينها را گفتم، اما امام صادق فرمودند اگر دست از كارهايت بردارى شفاعتت را مى‏كنم گفت ديدم يك تلاطم درونى، به اندازه‏اى تلاطم درونى در اين پيدا شد كه طولى نكشيد دخترش آمد پيش من، گفت بابام مى‏خواهد تو را ببيند، رفتم ديدم بابايش دم مرگ است، گفت ابى بصير امام صادق به عهدشان وفا كردند معلوم مى‏شود همانجا دم مرگ مقامات عالم برزخ را يا مقامات عالى روز قيامت را نشانشان دادند. كم پيدا مى‏شود كه تو سرازيرى گناه باشد البته يك جاذبه مى‏خواهد از طرف حق، بعضى اوقات آن جاذبه كار خودش را مى‏كند اما حالا اين جاذبه كم است مثل كسى كه تو بيابان يك گنجى پيدا كند، ما برويم تو خيابان هى شخم بزنيم بگوييم آن گنج پيدا كرده ما هم مى‏خواهيم كنج پيدا كنيم كم است اما راستى بعضى اوقات جاذبه‏ها مى‏گيرد نقل مى‏كنند كه يك كسى بوده در نجف اين از آن اراذل و اوباش بوده اسمش هم عبد فرار بوده، نمى‏دانم چه كار كرده بود قطعا يك جاذبه‏اى، يك كار مقدسى ولو تو دست و پا افتاده بايد بكند تا جاذبه بيايد، مرحوم محقق همدانى (آخوند ملا حسين) خيلى بالاست انصافا يك شاگردهاى فوق العاده بالايى تحويل جامعه داده اين آمد برود زيارت، اين عبد فرار در صحن ايستاده بود. مردم حسابى از او حساب مى‏بردند برايش جا باز مى‏كردند راه به او مى‏دادند از آن اراذل و اوباش، چاقوكشها، اين سلام نكرد، مرحوم آخوند به او گفتند «ما اسمك» اسمت چيست؟ با يك داش منشى گفت من را نمى‏شناسى، من عبد فرار هستم، مرحوم آخوند همين جا نيشتر را زد گفت: «افررت من اللّه‏ او من رسوله» از كى فرار كردى، از خدا يا از پيغمبر، اين مثل جرقه روى انبار بنزين، آتشش زد اين جمله را هى بنا كرد بگويد: افررت من اللّه‏ او رسوله، افررت من اللّه‏ او من رسوله، آمد خانه، دلش را گرفته بود، مرتب مى‏گفت افررت من اللّه‏ او رسوله، تا نصف  شب مرد، مرحوم آخوند صبح آمدند درس، گفتند يكى از اولياى خدا از دنيا رفته بياييد برويم تشيع جنازه، شاگردهاى ايشان شاگردها خيلى فروانى هم داشتند، ايشان از شاگردهاى مرحوم شيخ انصارى هستند و مرحوم شيخ خيلى روى ايشان خيلى حساب مى‏كردند، هم معلم اخلاق بوده و هم عارف بالايى بوده و هم فقيه بالايى بوده با شاگردها آمد در خانه عبد فرار، شاگردها خيال كردند خانه را آقا اشتباه مى‏كند بعد ديدند نه، اولياء اللّه‏ از دنيا رفته. اين جاذبه‏ها هست، گاهى يك جاذبه براى خاطر يك كارى كه انسان خودش هم متوجه نيست، بجا مى‏آورد، مورد آن جاذبه‏ها مى‏شود اما خيلى كم است، معمولاً اگر كسى افتاد توى سرازيرى گناه بدبخت است، ديگر مى رسيد به آنجا كه قرآن مى‏گويد: «ثم كان عاقبة الذين اساؤا السؤى ان كذبوا بايات اللّه‏». من توى روحانيت سراغ دارم كه اينها مجالس بد داشتند، مجالس غيبت داشتند درس نمى‏خواندند از امكانات حوزه استفاده مى‏كردند همينها، عاقبت به خير نشدند در وقت مرگشان اصلا منكر همه چيز شدند بى دين از دنيا رفتند «ثم كان عاقبة الذين اساؤا السؤى ان كذبوا بايات اللّه‏» حالا بحث ما كه در مورد مردم نيست در طلبه‏ها من ديدم، انسان بايد مواظب باشد در سرازيرى گناه واقع نشود و الا يك دفعه اول يك غيبت است و چيزى نيست بعد هم كم كم آن غيبت تهمت مى‏شود، بعد هم آن تهمت موجب اشاعه فحشا مى‏شود كم كم آبروى مسلمانى ريخته مى‏شود جنگ با خدا مى‏شود، ناگهان اين هم نصف بدنش فلج مى‏شود اين دعاى «اللهم اجعل عاقبت امرنا خيرا» خيلى دعاى خوبى است علامه مجلسى در زاد المعاد مى‏فرمايد: شب قدر بهترين دعاها اين است آقاى اشراقى گفته بودند با حضرت امام مى‏رفتم حضرت امام از من پرسيدند اگر يك دعاى مستجاب الان داشته باشى چه مى‏گويى، من به حضرت امام گفتم آقا سوالش را شما كرديد جوابش را هم خودتان بگوييد: گفت من مى‏گويم «اللهم اجعل عاقبت امرنا خيرا» اين سه تا معنا دارد، يعنى خدايا من محتاج غير، حتى محتاج زن و بچه نشوم انسان به پيرى برسد فلج بشود، زن و بچه بخواهند لگن زيرش بگذارند، محتاج اولاد بشود محتاج زنش بشود، انصافا خيلى سخت است اين يك معنا است يك معنا مهمتر از اين كه حالا پيدا مى‏شود يك جرقه‏هاى بى‏دينى بخورد يك مجالس گناه، يكى پس از ديگرى كم كم، نه بدن فلج نمى‏شود روح فلج مى‏شود، معناى سوم بالاتر از اين، بهتر از اين، اينكه ما دم مرگ رو سفيد خدمت اميرالمومنين على عليه‏السلام باشيم، حضرت امام توى درسها روى آن سومى خيلى پافشارى داشتند و مى‏فرمودند كه اين دل ما آيينه براى تجلى اميرالمؤمنين على عليه‏السلام است يا بالاتر آن طورى كه سير و سلوكى‏ها مى‏گويند دل ما تجلى براى خداست آن وحت وجودى كه از نظر علمى از نظر شرعى مى‏شود درستش كرد همين است كه انسان گاهى به مقام لقاء و فناء مى‏رسد، تجلى حق در دل او. يك مثال بزنم ببينيد تجلى چه جورى است، مثل عكس شما توى آيينه، اين عكس شما خود شما نيست لذا وحدت وجودى كه صوفيه مى‏گويد غلط مى‏گويد، اتحاد هم نيست يعنى عكس شما باشد، شما عكس باشيد اين هم نيست، اما يك چيز ديگر هست و آن تجلى شما در آيينه. گاهى دل انسان آيينه خدا مى‏شود خدا تجلى مى كند در دل. چنانچه دل انسان گاهى تجلى شيطان مى‏شود شيطان تجلى مى‏كند در دل او روايات هم داريم، اين مى‏شود نفس شيطان، اين مثالى كه هست مى‏گويند شيطان در پوست اين رفته، اين حرف حسابى است كه گاهى شيطان تجلى در دل مى‏كند حالا مرادم اينجاست حضرت امام اصرار روى اين حرف داشتند مى‏فرمودند كه دل ما تجلى براى اميرالمومنين على عليه‏السلام است خب اگر دل ما پاك باشد مثل آيينه پاك اميرالمومنين تجلى مى‏كند به همان ولايت و آن صورت زيباى ولايت و اما اگر آيينه مكدر باشد آيينه پر از گناه باشد اميرالمومنين را دم مرگ مى‏بيند اما به صورت بد مى‏بيند و با بغض اميرالمومنين على عليه‏السلام از دنيا مى‏رود حالا اين معناى عرفانى‏اش است معناى شرعى‏اش هم اين است كه اين را هم حضرت امام بعضى اوقات به ما نصيحت مى‏كردند مى‏گفتند اگر اين «اخلده فى الارض» باشد و راستى دنيا طلب در دل او رسوخ كرده باشد نمى‏خواهد برود نتواند برود خب دم مرگ كه مى‏شود اميرالمومنين بايد اجازه بدهند تا ملك مقرب الهى قبض روحشان بكند اميرالمومنين اجازه مى‏دهد ملك مقرب الهى مخصوصا اگر عزرائيل باشد قبض روحش مى‏كند اين نمى‏خواهد برود و با زور او را مى‏برند، با دشمنى امير المومنين و ملك مقرب خدا مى‏رود اين معناى عاقبت امرنا خيرا اين است و اگر انسان گناه بكند، مخصوصا گناه طلبگى، بعضى اوقات راستى، خدا رحمت كند آن كسى كه گفت «مؤسس حوزه علميه گفت» به طلبه فاسق و فاجر نگوييد غيبت نكن، براى اينكه تا مى‏گويى غيبت نكن تفسيق مى‏كند، ديگر پى‏گيرى نكن اگر پى‏گيرى كردى تكفير مى‏كند، آن غيبت، مى‏گويد خب غيبت كافر است و من اين را زياد ديدم حتى توى روزنامه‏ها حالا هم هست، غيبت مى‏كند، تهمت مى‏زند بعد هم مى‏گويد واجب است غيبت مى‏كنم، واجب است تهمت بزنم، براى اينكه او را از صحنه بيرون كنم، واجب است اين را از صحنه بيرون كنيم، چون فاسق است، فاجر است، كافر است، لياقت ندارد، پس من بايد غيبت كنم بايد تهمت بزنم، بايد اشاعه فحشا بكنم تا اين را از صحنه بيرون بكنم، طلبه‏ها، خيلى از ما اين جورى هستيم و اين توجيه گناه خيلى خطر دارد، خيلى موجب مى‏شود انسان عاقبت به خير نشود، بنابراين خوب است، مامثل مردم  كه غرب زده هستند ما جوان زده نشويم متابعت از جوانها آنچه كه مى‏خواهند نكنيم بعد هم توجيه بكنيم موسيقى را درست بكنيم. بگوييم راست مى‏گويند دِمده شده چيزى كه دِمده شده ديگر نمى‏شود گفت، موسيقى آن است كه توى دانشكده است و آن هم كه اشكال ندارد و اصلاً غنا طورى نيست موسيقى طورى نيست، جوان هم خيلى خوشش مى‏آيد، آقا گفتند، همان كه مى‏خواهد آقا هم دليل برايش آوردند، خيلى از آنها دنبال همين مى‏گردند آنها كه خمس مى‏خواهند بدهند دنبال اين مى‏گردند آقا حلالش كند، مى‏گردد اين طرف، آن طرف يك آقا پيدا كنند كه يا اصل را حلال كند و يا اقلاً يك مقدار بگيرد آنچه نبايد بكند، بكند بعضى جوانها دنبال اين مى‏گردند راستى سوسوى وجدان دارند، سوسوى وجدان را مى‏خواهد خاموش كند دنبال اين است كه يك آقا روى منبر يك جمله بگويد يا با آقا بنشيند، آقا يك جمله بگويد همين را بگيرد، براى گناهش براى توجيه گناهش، براى اينكه تحليلى را حرام بكند، حرامى را تحليل بكند، و اين بحث امروز بحث مهمى است براى همه مخصوصا براى ما طلبه‏ها و ما بايد بدانيم كه آقا يك چيزى كه به شما سفارش مى‏كنم خيلى به آن اهميت بدهيد كه آن آقا باقر بهبهانى آن آقا خب مى‏دانيد آن آقا خيلى بزرگ است حوزه نجف و اينجا و همه جا، حوزه علميه قم و همه جا مرهون زحمات اين مرد بزرگ هستند حوزه در مخاطره عجيبى بود، اين معلوم مى‏شود اين آقا باقر بهبهانى استعدادش هم خيلى عالى بوده ايشان يك مدتى آمد اصفهان، اما اصفهانيها با اين مرجع تقليد نساختند رفت كرمانشاه. اول رفته بود بهبهان «انذر عشيرتك الاقربين» يك مرجع تقليد، آنجا نشد، لذا روى منبر مى‏گفت من آن هستم كه با شما بازى مى‏كردم حالا زير بار من برويد و مرجعيت، زير با ر من نمى‏رويد، آمد اصفهان،، نشد رفت كرمانشاه، نشد، اما خدا مى‏خواسته نشود رفت كربلا، و آن قضيه صاحب حدائق آمد جلو، كه زمان صاحب حدائق اخبارى گرى، تمام مخصوصا ايران را گرفته بود، خيلى بالا بود، اخبارى گرى كه خون ما را هم حلال مى‏دانست در زمان فتحعلى شاه يك جنگى با روسيه آمد يك آشيخ محمد اخبارى بود، خيلى هم مسلط بر روايات بود البته اين اخبارى‏ها مسلط بر روايات هستند اما سواد ندارند، اين آمده بود پيش فتحعلى شاه، علوم غريبه داشت گفت من سرِ رئيس لشكر روسيه را برايت مى‏آورم به شرط اينكه اين آخوندها را قتل عام بكنى، گفت مى‏كنم لذا همان ساعتى كه گفته بود، گفته بود «روز چندم ساعت چندم» سرِ همان رئيس لشكر روسيه را آورد براى فتحعلى شاه، فتحعلى شاه مى‏دانست چه كار بكند لذا نوشت به شريف العلماء استاد شيخ انصارى كه آقا چه كار كنم ايشان يك جمله عجيبى گفته بود، گفته بود، سر رئيس لشكر روسيه را آوردن، اينكه كارى ندارد اگر راست مى‏گويى يك دانه مو از عانه من ببر، آن وقت درست مى‏شود گفت همين را جوابش بده، مى‏رود، دنبال كارش، لذا اخبارى گرى اينجورى بود قتل عام گرى هم اينجورى بود و اين آقا باقر بهبهانى اصلا بساط مرجعيت را انداخت كربلا. و اخبارى گرى را به طور كلى نابود كرد صاحب حدائق هم كه خيلى آدم خوبى بود ديگر سرجايش نشست، حالا اين آقا باقر بهبهانى يك فوائد حائريه دارد تو اين فوائد حائريه به ما طلبه‏ها نصيحت مى‏كند اول مى‏گويد آى طلبه‏ها، مواظب باشيد پشت سر مراجع، پشت سر روحانيت، پشت سر بزرگان حرف نزنيد اين موجب مى‏شود عاقبت به خير نشويد، يك سرگردانى عجيبى (فى وادى تيه) يك سرگردانى عجيبى برايت پيدا مى‏شود به تجربه اثبات شده كه درست است و جمله دومى كه در فوائد حائريه است  كه من به شما سفارش مى‏كنم اين است كه مى‏گويد اى طلبه‏ها سر و كار با بزرگان داشته باشيد اگر دسترسى داريد با بزرگان، اگر دسترس نداريد، سر قبر مرده‏ها، فقهايى كه از دنيا رفتند مثل تخت فولاد مثل علامه مجلسى، سر قبر اينها و از اينها استمداد كنيد، حتى ايشان مى‏فرمايند كه نفوس ضعيفه از همين جا بايد شروع كنند، تا آنها واسطه شوند بين او و ولايت و اصرار دارد كه تا مى‏توانيد با علماء و با بزرگان با آن كسانى كه غيبت را حرام مى‏دانند تهمت را حرام مى‏دانند، راستى مى‏توانند نصيحت بكنند اگر هم دسترس ندارى استمداد بكن از ارواح مطهر علماء(مثل تخت فولاد ديگر كم داريم اگر از بقيع كه مسلم بهتر است قطع نظر از ائمه طاهرين عليهم‏السلام اما اگر از وادى السلام بهتر نباشد كمتر نيست و اهميت به اين تخت فولاد خيلى بدهيد يك حمد و 11 قل هواللّه‏ براى همه مرده‏ها و بعد هم راجع به علماء 1 حمد، و 11 قل هواللّه‏ يك قبرى از قبور اينها را بگيريد حالا هر كه مى‏خواهيد و از او استمداد كنيد اينها مقدس پيش خدا هستند مقرب پيش خدا هستند به ما خيلى مى‏توانند كمك كنند. خدا را قمسش مى‏دهم به حق علماء و فقهاء به حق آن كسانى كه اين دين تشيع را از نسلى به نسل ديگر تا الان به ما دادند روحانيت خوب كار كرد، خدا را قسمش مى‏دهم به حق اين روحانيت و به حق آقايشان ائمه طاهرين عليهم‏السلام همه ما را از خواب غفلت بيدار كن.

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.

     

     

     

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365