جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: غرور
    موضوع درس:
    شماره درس: 262
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۱۰/۳۰

    متن درس:

     اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم. رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث ما درباره دو امر مهمى بود كه جلو آمده است و از روايات فهميده مى‏شود از تجربه فهيمده مى‏شود غالب انسانها هم به واسطه اين دو امر خذلان پيدا مى‏كنند جهنمى مى‏شوند و مخصوصا ما طلبه‏ها.  يكى تكبر و خود برتر ديدن. خودش را از ديگران بالاتر ديدن، يكى هم عجب، علم را برتر ديدن به عبارت ديگر خود پسندى و عمل پسندى و اين در غالب مردم هست مثلا مكه مى‏رود و مى‏آيد چه دردسرها براى خودش درست مى‏كند از اول كه مى‏نشيند تا ظهر تعريف خودش را مى‏كند تعريف عملش را مى‏كند. حتى ماها بعضى اوقات مى‏شود كه روى منبر تعريف خودمان را تعريف علممان را، خود پسندى‏هاى، عمل پسنديها. حتى مى‏بينيم توى كتابش، تعريف خودش را تعريف عملش را. در حالى كه گناه خيلى بزرگ است. يك روايتى است صحيح السند هم است مرحوم صاحب وسائل در جلد اول وسائل در مقدمه عبادات نقل مى‏كند خيلى روايت كمر شكن است امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايد دو نفر وارد مسجد شدند يكى فاسق ،يكى صديق. اما وقتى كه مسجد از بيرون آمدند آن صديق فاسق شده بود وآن فاسق و فاجر، صديق شده بود امام صادق مى‏فرمايند: براى خاطر اينكه فاسق و فاجر وقتى كه وارد مسجد شد خجالت زده بود از عملش از گناهش و اين توبه انابه. ديگر رساندش به مقام بالا. يك آن راه صد ساله را پيمود «يبدل اللّه‏ سيئاتهم حسنات» پرونده سياه نابود شد. پرونده درخشان كه ورق اولش ثواب توبه برايش جلو آمده و اما صديق نازيد به عملش، مثل اينكه طلبكار از خدا شد. به اندازه‏اى پائين آمد كه رسيد به مقام فاسق و فاجر معلوم بود كه خود اين گناه گناهش هم خيلى بزرگ است كه انسان را به سقوط مى‏كشاند. سقوط اين جورى. چنانچه اثر وضعى‏اش همين است اثر وضعى در روايات دارد اين افرادى كه خودپسند باشند يا عمل پسند باشند اينها يك رسوايى برايشان بالا مى‏آيد. يك خجالت زدگى در ميان مردم. بالاخره با آن حالت تكبرشان و با آن حالت عجبشان خودشان را خوار و ذليل مى‏كنند اين به تجربه هم اثبات شده. راجع به تكبرش هم روايت داريم كه «لا يدخل الجنة من كان فى قلبه ذرة من الكبر» و نمى‏شود از اين روايات‏ها همين جورى گذشت. يعنى چه. از همين جا آن بحث جلسه قبل را فراموش نكنيد كه غالب بزرگان مى‏گويند كه: مثلا كبر بد است اگر اثر وارد بر آن باشد. آن اثرش است كه گناه است آن اثر است كه گناه كبيره است و اما اگر اثر وارد بر آن نشود،  گفتند نه اين حرام نيست به قول مرحوم آخوند در كفايه مذموم‏است، اما حرام نيست و اين روايت مى‏گويد نه، خود اين حرام است بايد اين را دفعش بكنيد. بايد مبارزه با آن بكنيد. جهاد اكبر هم است جهاد اكبر را بايد ما داشته باشيم. اين جهاد در درون دلها «لا يدخل الجنة من كان فى قلبه ذره من الكبر» و گفته‏اند فرق بين كبر و تكبر اين است كه كبر آن حالت تكبر آن حالتى است كه عمل بر او بار باشد و نظير اين روايت كه مى‏خوانم زياد هست زياد است كه روى صفات رذيله گناه بار كرده و اين همه سفارش راجع به تهذيب نفس، ما نمى‏توانيم بگوييم مراد تهذيب عمل نه تهذيب نفس، «قد افلح من ذكى‏ها» نه ذكى عمل و «قد خاب من دسها» نه، عمل انسان بايد پاك باشد «يوم لا ينفع مال و بنون الا من اتى اللّه‏ بقلب سليم» نه به عمل سليم، نه، به قلب سليم. و اگر دل ناپاك باشد معلوم است چه خبرهاست. چيزى كه بايد توجه به آن داشته باشيم اصلا نمى‏شود دل ناپاك باشد اين بتواند سالم در برود نمى‏شود. اگر هم خيلى اراده‏اش قوى باشد خدا ترس باشد. جلوى چشم و گوش و زبانش را بگيرد، راستى بتواند كار بكند اما توى امتحانها رفوزه مى‏شود. يك دفعه مى‏شود مثل شيطان. خب راستى اين شيطان در زمره ملائكه است گر چه انسان نمى‏تواند بفهمد. يعنى چه. چه جور بوده كى بوده؟ چى بوده؟ ولى آنچه مسلم است مقام بالا بوده راستى مقدس بوده، اما اين امتحان آمد، امتحان رسيد، به آنجا كه در مقابل خدا قد علم كرد. بقول حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏فرمودند كه از قرآن فهميده مى‏شود چند جا تشر به خدا زد. و اين تشرها، تكبر در مقابل خدا، بالاخره رانده درگاه خدا شد. چه چيزى رانده‏اش كرد؟ «أنا خير منه» اين برتر ديدن خود بعدا معمولا اين جورى است. مسلما شما هم تجربه كرده‏ايد، در استدلال هايش هم ممكن است نفهمد. ممكن است مغالطه بكند. مثلا همين «أنا خير منه» را مى‏بينيد پروردگار عالم به شيطان گفت: آقا شيطان «اذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» وقتى روحم را در آن دميدم سجده به او بكنيد. يعنى بواسطه آن روح، نه بواسطه آن جسم، اما اين چه مى‏گويد. «انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين» خدا كه نگفت به جسم سجده كن كه تو مى‏گويى، «خلقتنى من نار و خلقته من طين» خدا گفت: «اذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين» اما ديگر آدمهاى متكبر اين جورى هستند كه هر چه جلو بيايد مى‏گويند، مى‏كنند براى اينكه ارضاء بكنند آن صفت رذيله را. اما حالا مگر دست برمى دارد. خب حالا راستى اين شيطان سجده نكرد. اما بعدش اگر توبه كرده بود، ديگر. خب پروردگار عالم مگر مى‏شود كه توبه را قبول نكند. اصلا قاعده لطف مى‏گويد، گناه هر چه بزرگ، گناه هر چه فراوان، گناه از هر كه، اگر آن حالت خجالت زدگى پيدا شود. خدا مى‏آمرزد. نمى‏شود غير از اين. حالا اين آقا شيطان كه اين قضايا را خدا نقل مى‏كند براى چه نقل مى‏كند؟ براى اينكه ما از اين پندها مواظب باشيم متكبر نباشيم و الا تو سرازيرى گناه مى‏افتيم ديگر مثل ماشينى كه ترمزش ببرد ديگر نمى‏شود نگاهش بدارى. آنوقت اين آقا شيطان گفت چى؟ گفت كه خدايا حالا كه اين جورى شد، به جاى اينكه بگويد غلط كردم، خدايا بيامرز، بدكارى كردم، مى‏گويد خدايا حالاكه اينجور شد. من را تا روز قيامت مهلتم بده. براى اينكه بنى آدم را نابود كنم. حالا تو تكبر با آدم كردى، بنى آدم بيچاره چه كردند؟ چرا مى‏خواهى نابودشان كنى؟ خب بالاخره تكبر انتقام جويى مى‏آورد و انتقام جويى به اين جاها مى‏رسد. به جاى اينكه توبه كند تصميم مى‏گيرد گناه اين جورى انجام بدهد. پروردگار عالم هم گفت: مهلت مى‏دهم تا آن وقت معلوم. كه ظاهرا چون تقييد در عبارت آمده وقت معلوم يعنى تا ظهور حضرت مهدى روحى فداه زمان مهدى روحى فداه كه مى‏شود ديگر قطعا شيطان را مى‏كشندش بدست حضرت مهدى روحى فداه شيطان نابود مى‏شود، لذا قرآن دو سه جا كه نقل مى‏كند، نمى‏گويد كه يوم المعلوم. مى‏گويد الى وقت المعلوم. شيطان گفت تا روز قيامت مهلتم بده. قرآن گفت الى وقت المعلوم مهلت مى‏دهم. يعنى تا زمان مهدى. ولى بالاخره حالا كه مى‏خواهد آنوقت، وقتى كه از خدا قول گرفت، ببينيد چه مى‏گويد. گفت: خدايا به عزت و جلالت همه شان را نابود مى‏كنم. «فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين» كه آن عبادك منهم المخلصين براى اينكه دسترسى به آنها ندارد. و الا با آن‏ها بيشتر دشمن است. كه اين تقريبا يك استثناى منقطع و يك استثناى متصل نيست. يعنى خدايا به مخلصين كه دسترسى ندارم. اما غير مخلصين را لاغوينهم. آنوقت خدا غضب كرد. براى اينكه معلوم شود اين تكبر خيلى مبغوض پيش خداست. خدا غضب كرد. فرمود به عزت و جلالم تو و هر كه متابعت از تو كند جهنمش مى‏برم. يك روايتى علامه مجلسى نقل مى‏كند و يكى از بزرگان يكدفعه اين روايت را از آقاى بهجت براى من نقل مى‏كرد. بعد من اين روايت را در بحار هم
    ديدم، ديدم در بحار هم است اين روايت و آن اين است كه يك وقت حضرت عيسى به خدا گفت. خدايا مى‏شود مايك واسطه گرى بكنيم و اين كه تواين شيطا را ببخشى، براى اينكه خيلى عبادت كرده. حالا براى خاطر اين تكبر و نافرمانى مى‏شود ببخشى‏اش. خطاب شد. بله فقط بگويد غلط كردم. جدى بگويد غلط كردم. حضرت عيسى خيلى خوشحال شد. لذا آمد و آقاشيطان را ديد. شيطان خيلى خوب شده،  عالى شده. چى؟ من واسطه گرى كرده‏ام، پروردگار عالم تو را ببخشد. به شرطى كه توبه كنى و بگوئى غلط كردم. عصبانى شد. گفت بد كارى كردى. خدا بايد از من عذرخواهى كند، نه من از خدا. خدا من را رانده در گاه خودش كرد. او بايد از من عذر خواهى كند اگر او عذر خواهى كند من قبول مى‏كنم و الا نه. اينها چى به ما مى‏گويد. به تجربه به من ثابت شده. خيلى از زنها، از مردها، از زن ومردهاى عادى اين جورى هستند خيلى از طلبه‏ها كه راستى آن تكبرش نمى‏گذارد زير بار برود. نمى‏گذارد. حاضر است به همه جا برسد اما زير بار نرود. زياد هست. هم توى عوام مردم، توى خواص، توى زنها، توى مردها، خدا نكند آدم لج كند همه چيز را زير پا مى‏گذارد همه چيز را. خدا نكند يك كسى بخواهد يك خلاف واقعى را اثباتش بكند. مثل همين آقا شيطان ببينيد، «خلقتنى من نار و خلقته من طين لاغوينهم اجمعين» و امثال اينها. اينها همه آن تكبراست. توى امتحانها انسان را رفوزه مى‏كند. اينكه قرآن هم اين همه اصرار دارد، بابا اگر صفت رذيله داشتى، نمى‏شود، نابودت مى‏كند و لو مقدس باشد و لو تقيد به ظواهر شرعت عالى باشد. تا آن صفت رذيله گل نكرده باشد. طوفانى نشده باشد. مى‏شود جلويش را گرفت اما خدا نكند حسد گل كند. ديگر قابيل مى‏شود هابيل را مى‏كشد. قابيل پسر پيغمبر است ديگه ، ايمانش كه مربوط به من و شما نيست. پسر پيغمبر است. اما حسد گل مى‏كند. چرا گل مى‏كند؟ ديگه چرايش هم آيا اين تقصير دارد يا نه اين فكرها هم نيست خب قربانيش قبول نشده، مى‏گويد، تو را مى‏كشم. دسترسى به خدا كه ندارد و الا خدا را مى‏كشت، مى‏گويد تو را مى‏كشم. هابيل مى‏گويد به من چه كه من را مى‏كشى. من چه كرده‏ام؟ خب اگر قربانى را قبول نكرد خدا بود گفت خير مى‏كشمت. گفت ما كه آدم كش نيستيم. بالاخره برادر را كشت. برادران حضرت يوسف مى‏شود. اينها بالايند از نظر ايمان اينها از نظر قانون وراثت بالايند. پسر پيغمبرند، پسر يعقوبند، اما «نحن عصبة» همن نحن عصبة آن غريزه حسادت را تحريك مى‏كند يا غريزه حسادت آن را تحريك مى‏كند اين‏ها با هم رفيق هم هستند خيلى يعنى همين طور كه فضائل با هم رفيقند تسلسل خواطر و تداعى معانى بزرگ يكى پس از ديگرى را مى‏كِشد صفات رذيله هم اين جورى است تداعى هم ديگر را مى‏كِشند. ناگهان حسادت و تكبر و عجب و خودپسندى و منيت روى هم رفته انسان را نابود مى‏كند. ديد انسان را مى‏گيرد و اين وقتى هم ملكه شد همه جا ملكه است همه جا اين روايت هم باز علامه مجلسى نقل مى‏كند.الان نمى‏دانم روايت كجاست روايت ميكنند اين كه پيغمبر اكرم سرى مى‏زنند توى جهنم گاهى .براى خاطر اينكه مثل مرغى كه دانه بردارد. مى‏شود يك كسى ديگرى مورد شفاعت واقع شود. آنوقت نسيمى در جهنم پيدا مى‏شود. بعضى‏ها از متكبرها كه براى اسلام جهنم رفتند آنهايى كه ضربه به اسلام زدند و جهنم رفتند. پيغمبر را ديده باشند. يا نديده باشند. اينها حس انتقام گيرى مى‏گويند اين نسيم چيست؟ مثل نسيم شمال مى‏وزد مى‏گويند پيغمبر دارد مى‏آيد. مى‏رود توى سلول و در سلولش را مى‏بندد براى اينكه چشمش به پيغمبر نيافتد. نگذريد از اينها يعنى اگر اين تكبر رسوخ در دل كرد. اين جورى است .مى‏بيند رفيقش به نوائى رسيده ديگر نمى‏تواند ببيند. غيبت مى‏كند. تهمت مى‏زند اگر بيفتد او را مى‏كشد. براى اينكه از دست اين راحت شود .خب حالا خدا اين را به يك جايى رسانده به نوائيش رسانده. به مقامش رسانده ولى اينها كه نيست نه. در سلول را مى‏بندد تا چشمش نيفتد  در همين ماها من زياد سراغ دارم. كه رفيقش به نوائى رسيده نمى‏تواند اين را ببيند لذا سال به سال هم چشمش به اين رفيق نمى‏افتد. با هم رفيق بودند خيلى‏ها اما چشمش نمى‏افتد. نمى‏تواند ببيند، ببيند رنگش تغيير مى‏كند يك نيش بالاخره مى‏زند. و وقتى هم رد مى‏شود يكى دو تا غيبت آبدار پشت سرش مى‏كند. مقدس است و مى‏داند كه غيبت گناه است ولى نمى‏تواند نكند. نمى‏شود نكند «يوم يبعثهم اللّه‏ جميعا فيحلفون له كما يحلفون لكم و يحسبون انهم على شى الا انهم هم الكاذبون» اين حالات متكبر هاست در روز قيامت. قرآن مى‏فرمايد در مقابل خدا مى‏ايستد مى‏گويد خدايا به حق خودت قسم تو ظالمى مى‏خواهى من را جهنم ببرى من بهشتى هستم، تو نمى‏فهمى، قرآن مى‏فرمايد. ببين چقدر آدمهاى دروغگو و بد جنس، متكبر، و معجب «فيحلفون له كمايحلفون لكم و يحسبون انهم على شى» همين جور كه توى دنيا خودپسند بود حالا هم در مقابل خدا خودپسند است  همين جور كه توى دنيا مومنين را زمين مى‏زد حالا خدا را زمين مى‏زند با خدا در مى‏افتد، خدا نكند صفت رذيله‏اى در عمق جان انسان باشد و طوفانى شود. عرض كردم تا طوفانى نشود ممكن است براى خاطر آبرويش، براى خاطر علمش، براى خاطر دينش نگذارد طوفانى شود اما يكدفعه‏اى استثناء بيايد جلو، يك امتحان بيايد جلو صدى نود و نه كسانى كه صفت رذيله دارند توى اينها رفوزه مى‏شوند. ديگر نمى‏شود جلويش را گرفت سيل صفت رذيله ديگر هر سد خاكى را بر مى‏دارد مى‏رود. اگر قرآن يازده تا قسم مى‏خورد، بعد يازده تا قسم يا چهار پنج تا تأكيد مى‏فرمايد «قد افلح من ذكى‏ها و قد خاب من دسها» براى خاطر همين است اين خطبه قاصعه خيلى خطبه خوبى است. سر تا پايش هم براى همين چيزهاست. در وسط خطبه اميرالؤمنين عليه‏السلام مى‏فرمايد اينها از پيامبر اكرم خواستند كه درخت نصف شود. نصفش بيايد در مقابل پيغمبر و به پيغمبر ايمان بياورد. اميرالمؤمنين مى‏فرمايد: نصف درخت آمد شاخه‏هاى درخت روى شانه من و پيغمبر بود و ايمان آورد و گفتند آن نصف درخت هم بيايد آن نصف درخت هم آمد گفتند برگردد درخت برگشت. يك نفر ايمان نياورد. كه نياورد بعد گفتند عجب جادوگرى هستى. چرا چنين مى‏شود؟ مرگ بر صفت رذيله، مرگ بر تكبر، مرگ بر عجب، مرگ بر حسادت و «اضله اللّه‏ على علم» دانسته آدم را جهنمى مى‏كند. در ميان اين صفات رذيله اين كبركه بقول آيت اللّه‏ نجفى  «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» آيت اللّه‏ مرعشى من كفايه پيش ايشان خواندم. خيلى خوب بود. باحالى بود، مى‏گفت شترش در خانه خودمان خوابيده، پناه بر خدا. اين صفت عجب، خيلى بدبختى مى‏آورد. بايد مبارزه كرد و متأسفانه همه ما مبارزه با صفت رذيله نمى‏كنيم اگر يك ذره فكر صفات رذيله و اين دشمنى‏ها بوديم حالا هم دنيا اصلاح شده بود و هم آخرتمان. خدايا به حق آن كسانى كه شبانه روز زحمت مى‏كشند مبارزه مى‏كنند براى رفع صفات رذيله توفيق اين مقام را به همه ما عنايت بفرما.  

    و صلى اللّه‏ على محمد و آل محمد

     


    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365