جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: حق اولاد
    موضوع درس:
    شماره درس: 253
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۷/۸

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    بحث ما راجع به تربيت اولاد راجع به دو تا قانون در تربيت صحبت كردم يكى قانون وراثت يكى تغذيه و هر دو آنها به اندازه‏اى مشكل است كه بايد بگوييم در سر حد محال است. كه انسان بتواند مراعات بكند به عبارت ديگر اول خود بسازد بعد ازدواج كند اين مشكل است كسى هم مراعات نكرده، نمى‏كند حتى ما طلبه‏ها مواظب باشد زن همين طور كه زيباى اش را مى‏خواهد از نظر اخلاق هم زيبا باشد و اين قانون واراثت تأثير بسزايى در اولاد دارد در سعادت و شقاوت اولاد دارد مرحوم فيض «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» در صافى يك روايتى در ذيل اين آيه «و يصوركم فى الارحام كيف يشاء» در ذيل اين آيه مى‏فرمايند كه ملك مصور، دو تا ملك هم هست نمى‏دانم چرا! دو تا ملك مصور مى‏آيند براى تصوير ملك مصور مى‏آيد براى تصوير از پرودگار عالم سؤال مى‏كند پسرش كنم يا دختر؟ چه شكل و چه شباهتى چه صفاتى پرودرگار عالم مى‏فرمايند به پيشانى مادرش نگاه كنيد سعادت و شقاوتش را در پيشانى اش بنويسيد و اين خيلى حرف است و همين «السعيد سعيد فى بطن امه و الشقى شقى فى بطن امه» همين است معنايش ديگر يعنى پدر و مادر زمينه ساز ـ هستند مخصوصا مادر ـ براى سعادت بچه زمينه ساز هستند براى شقاوت بچه لذا اين‏ها از باب تشبيه است كه خطاب مى‏شود به ملك مصور به پيشانى مادر نگاه كنيد و سعادت اين بچه را بنويسيد نوشتن تكوينى. يكى هم قانون تغذيه اين بچه قبل از انعقاد نطفه‏اش حين انعقاد نطفه‏اش اين نه ماه مخصوصا در شكم مادر بعدش هم شير مادر بعدش هم غذاى پدر همه اينها تأثير بسزايى در سعادت و شقاوت اين بچه دارد و معمولاً هم اين بچه‏ها كه حرام هستند لقمه حرام هستند لقمه شبهه ناك  هستند و بخواهد هم حلال، نطفه منعقد بشود از حلال در دل مادر اين بچه تغذيه كند از حلال شير حلال غذاى حلال تا لااقل كودكى اش تمام بشود عمده هم اين كودكى تمام شدن اين تأثير بسزاى دارد همين است كه امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند «مجالدة السيف اهون من طلب الحلال» در خط مقدم جبهه و شمشير و توپ و تفنگ او بزند و او بزند او بزند اين آسانتر است از اين كه انسان بتواند حلال تهيه بكند شأن و نزول عجيبى هم دارد روايت كه وقتى شأن نزولش را ببينيم اين بازار مؤمنين، خراب است خراب شأن نزول هم مرحوم صاحب وسائل نقل مى‏كند: مى‏فرمايد كه امام صادق عليه‏السلامهزار درهم دادند به معطب اين قبلاً غلامشان بوده و امام صادق عليه‏السلام او را آزاد كرده بود آدم خوبى بود گفتند من دلم مى‏خواهد يك تجارتى بكنم و علاوه بر اين كه امام صادق عليه‏السلام زراعت هم مى‏كردند زراعت مى‏كردند تجارت مى‏كردند براى در آمد زن و بچه‏شان براى خرج و مخارج و زن و بچه شان و اين هزار درهم را تو تجارت كن براى من معطب مى‏گويد كه من يك جنسى خريدم با قافله رفتيم شام نرسيده به شام قافله از شام برگشته بود ما از او پرسيدم اين جنسهاى كه ما داريم وضعش چه جور است در اينجا گفت خيلى خوب است كساد نيست خوب مى‏خرند معطب مى‏گويد رفقا همه ما تصميم گرفتيم دو برابر بفروشيم رفتيم شام و ديدم بله اين كسب جنس ما خيلى خريدار گرم است دو برابر فروختيم و كيسه امام صادق عليه‏السلاميك كيسه شد دو تا كيسه هزار درهم شد دو هزار درهم مى‏گويد من خيلى خوشحال شدم كه توانستم براى امام صادق عليه‏السلامكاسبى كنم هزار درهم ايشان را دو هزار درهم بكنم با يك خوشحالى زياد آمدم خدمت امام صادق عليه‏السلام دو تا كيسه را گذاشتم خدمت ايشان حضرت فرمودند چيست قضيه را گفتم آقا خيلى عصبانى شدند هر دو كيسه را انداختند در مقابل من فرمودند اين پولها به درد ما نمى‏خورد بعد هم فرمودند «مجالدة السيف اهون من طلب الحلال» حالا اين كاسبى كه حرام نبوده است اما آن حلالى كه امام صادق عليه‏السلاممى‏خواهند امام صادق عليه‏السلام چه مى‏خواهند اين بازار صبحى دو سه تا مشترى كه رد مى‏كند خرج و مخارج روزانه‏اش كه در مى‏آيد ديگر هر چه خريده است همان اندازه بفروشد اصلاً به ما مى‏خندند اگر اين حرفها را بزنيم ولى مى‏خواهد اين را اسلام ميخواهد اين را يعنى اينقدر بايد خودمانى باشيم اين قدر بايد متحد و برادر باشيم و على كل حال راستى بخواهيم حلال واقعى خيلى مشكل است خيلى اين هم كه شما مى‏بينيد فقها، بزرگان خيلى راجع به سهم امام راجع به وجوه بريه يك احتياطهاى عجيب و غريب مى‏كنند مى‏كردند آن وقتها رسم بود كه قليان
    مى‏كشيدند يا سيگار مى‏كسيدند الحمدللّه‏ اين فعلاً در اهل علم كم شده است اميدوارم ان شاءاللّه‏ به طور كلى از بين برود آن وقتها رسم بود اما بزرگان هيچ وقت سهم امام را صرف قليانشان يا صرف چپقشان نمى‏كردند سيگارشان نمى‏كردند اينها را ما سر سرى مى‏گيريم اين قضيه مرحوم سيد رضى را شماها مى‏دانيد شايد هم روى منبر گفتيد اما راستى انسان روى آن دقت مى‏كند ديگر اين صاحب نهج البلاغه اين خيلى بالا بوده است كشف هم داشته است شهود هم داشته است خيلى بالا بوده است برادرش هم سيد مرتضى كه از مراجع بزرگ بوده است از متمولين بزرگ بود است خيلى احترام به اين مى‏گذاشته است حالا اينجا اين زنش درد زائيدن گرفت چراغ متعدد نبود در خانه يك چراغ داشتند اگر براى او مى‏بردند اين بى مطالعه مى‏ماند اگر اين مطالعه مى‏كرد آن زنها ماما مى‏خواست كه زن زايمان نمايد تصميم گرفت از سهم امام برود يك چراغ بخرد رفت هم پول را برداشت اما پشيمان شد بالاخره دفعه اول، دوم، سوم و پول را بر نداشت بالاخره وقتى زن درد زائيدن مى‏گرفت چراغ را مى‏برد براى آنها اين حرفها اصلاً قابل هضم نيست براى ما ديگر اصلاً اينها مزخرف است اينها خرافات است اينها دروغ است و هر وقت هم كه آن ساكت مى‏شد درد زائيدن چراغ را مى‏برد براى اين مطالعه مى‏كرد و بالاخره زن زائيد الحمدللّه و اين هم مطالعه‏اش را كرد خيلى خوشحال شد يك اهل دلى همان شب خواب ديده بود كه آمد به سيد رضى گفت، گفت شيطان را ديديم طنابها روى دوشش بود رنگارنگ يك زنجير گفت اين زنجير مال سيد رضى است سه مرتبه رفتم زنجيرش كردم اما پاره كرد آن اهل دل كه خيلى بالا بوده است به سيد رضى گفت كه از او پرسيدم طناب من كجاست؟ گفت تو و امثال تو جلو جلو مى‏رويد احتياج به طناب نداريد طنابها مال سيد رضى‏ها است. همان روز يا روزهاى بعدش از طرف خليفه مى‏خواستند رضى را بدزدند از طرف خليفه طلاو نقره درهم و دينار آوردند به عنوان چشم روشنى بچه‏اش ايشان فرمودند ما احتياج نداريم و اصلاً محتاج پول نيستيم اينها بايد صرف فقرا و بيچاره هابشود خرج فقرا كنيد بيچاره‏ها كنيد رفت و دو دفعه برگشت گفت بدهيد به مامايتان گفت ما، ماما نداريم خودمان يكديگر را مامايى مى‏كنيم رفت و برگشت گفت بدهيد به طلبه‏ها اينجا ديگر سيد رضى ماند تصرف در مال مشتبه مى‏توانست بگويد من حاكم شرع هستم من مجتهد هستم همه اين‏ها مال من است مثل ماها كه مى‏كنيم ديگر ما، مراجع خوب همه ما اينها مال خودمان است اينها شبهه ناكش مال خودمان است ما بايد تحليل كنيم ما بايد تحريم كنيم گفت اين ديگر دست من نيست آقايان طلبه هر كدام مى‏خواهيد بياييد برداريد مشت مشت برداريد احدى بلند نشد يك نفر بلند شد يك درهم برداشت بعد كه ديد پولها را هيچ كس بر نمى‏دارد پول‏ها را برگرداند سر جايش طلبه‏ها اعتراض به اين كردند كه چرا برداشتى گفت راستى اين است من ديشب نفت نداشتم از آن مغازه سر كوچه نفت گرفته بودم پولش را نداشتم بدهم نسيه كرده بودم خجالت مى‏كشيدم اين پول رابرداشتم آن دين را ادا بكنم اينها پيش ما خرافات است معمولاً هم مى‏گوييم دروغ است اما راستى وقتى كه برويم سر واقع كه غذاى حرام چه مى‏كند و غذاى شبهه ناك چه مى‏كند و وقتى بدهند دست آقا سيد محمد باقر درچه‏اى مهمانش كرده بودند در همين اصفهان رفته بود مهمانى را خورد وقتى شام را خورد آقاى صاحب خانه يك قباله آورد در مقابلش امضاء كند ديد شام رشوه بوده است ـ رشوه نبوده اينها كه اينها رشوه نيست ـ مدام مى‏لرزيد مدام مى‏گفت اه من چه كرده بودم با تو كه اين زهر مار را به خورد من دادى بالاخره بلند شد استفراغ كرد سر باغچه اما باز هم گريه مى‏كرد مى‏گفت ذراتش را چه كار كنم همين آقاى سيد محمد باقر ازمراجع تقليد است ديگر ايشان در اين مدرسه نيم آور يك حجره دارد و پنجشنبه، جمعه مى‏رفت درچه نماز مى‏خواند يك ملكى يك چيزى داشت برادرش اصلاً زارع بود يك قدرى نان تهيه مى‏كرد نان خشك يك قدرى ماست هم تهيه مى‏كرد مى‏آورد به دوش هم مى‏گرفت مى‏آورد به حجره نيم آور هفته را با همين نان و ماست سر مى‏كرد اگر يك موقع يك پول حلالى پيدا مى‏كرد يك آب بريان وبريانى آن هم هفته‏اى يك مرتبه آن آقا مى‏گفت كه من وقتى مثلاً نانى چيزى براى ايشان مى‏آوردم يك تعارفى مى‏كرد اما وقتى اين بريان بود تعارفم نمى‏كرد مى‏گفت دروغ است تعارف من چيست براى اين كه خودم مى‏خواهم بخورم اين آقا سيد محمد باقر درچه‏اى اين آقا مرجع تقليد آيت اللّه‏ العظمى بلد است حسابى بگويد مال خودم است تحليل كند تحريم كند اما حق الناس مشكل است مشكل اميرالمومنين عليه‏السلام از شب تا به صبح من راروى تيغ خاردار برهنه و عريان بغلتانند بهتر از اين است كه يك حق الناسى بكنم «واللّه‏ لو اعطيت الاقاليم سبع و ما تحت افلاكها على ان اعصى اللّه‏ فى نملة اصلبها جلب شعيرة ما فعلته» عالم هستى را به بدهند بگويند پوست جو از دهن مورچه بگير من كه على هستم نمى‏كنم اينها نهج البلاغه است ديگر اينها روش و منش است و ما خيلى از آن را سراغ داريم عمده هم اينجاست كه اين غذاى حرام براى دل خيلى ضرر دارد براى اولاد هم خيلى ضرر دارد در روايت داريم يك لقمه حرام چهل شبانه روز ديگر دعايش مستجاب نمى‏شود چهل شبانه روز هم بى حال است ديگر حال قبض دارد بسط ندارد معمولاً اصلاً طلبه نماز شب نخواند ننگ است ديگر آقا امام زمان فرمودند ننگ است مرحوم آيت اللّه‏ العظمى آقاى نجفى مى‏گفتند كه من از كربلا مى‏رفتم سيد محمد راه را گم كردم بالاخره افتادم در حال غش آقا آمدند آب به صورتم پاشيدند بعد آب بود من را شنا دادند بعد هم با من آمدند من جمله حرفها اين بود مى‏گفتند كه عيب است براى طلبه نماز شب نخواند راستى عيب است عيب است براى طلبه نماز اول وقت نخواند ديگر حالا ببينيد اگر خدايى نكرده طلبه غيبت بكند نه اصلاً خدا رحمت كند آن مردى كه خيلى بالا بوده است مرحوم حاج شيخ عبدالكرم مؤسس حوزه وقتى مرد آهاى طلبه‏ها حاج شيخ وقتى مرد اين بچه هايش شام نداشتند حضرت امام «رضوان اللّه تعالى عليه» مى‏گفتند شام اين بچه‏ها را ما برديم مرحوم حاج شيخ است يك خانه برايش خريد فروخت داد به طلبه‏ها آن مرحوم بافقى هم كه خدمت امام زمان (عج) مى‏رسيد خيلى آن قضيه پلهوى را دارد اين هم مقسمش بود خودش كه خيلى بالا بود آقاى بافقى هم خيلى بالا بود مقسمش اين بود يك خانه ديگر خريدند اين دو دفعه فروخت داد به طلبه ديگر تجار تهران يك خانه خريدند به نام آقا مرتضى و آقا مهدى دو تا پسر داشت مرحوم حاج شيخ يكى آن آيت اللّه بزرگ حاج شيخ مرتضى كه خيلى بالا بود دراين خانه‏اى كه مال اينها بود من رفته بودم از وقتى كه مرحوم حاج شيخ زنده بود تا وقتى كه مرحوم حاج آقا مرتضى از دنيا رفت يك بنا يك رنگرز در اين خانه نرفت يعنى  من مى‏رفتم منزل حاج آقا مرتضى هم در اندرونى هم در بيرونى راستى مثل مطبخ سياه بود يك وقتى مى‏گفتيم آخر آقاجان رنگ كردن اين اتاق كه اشكالى ندارد اين كه چيزى خرج ندارد مى‏گفت مى‏گذرد حالا سفيد باشد يا سياه معلوم است حاج شيخ يك چنين پسرى تحويل مى‏دهد وقتى در يك مجلس مى‏خواستند يك بالشت پشت ايشان بگذارند نگذاشت بالاخره بعد هم مى‏گفت هر چه سفت‏تر باشد بهتر ديوار سفت‏تر است بهتر است خوب مى‏شود پشت دهيم يك عمر حاضر نيست يك اتفاق رنگ بكند آن هم مريد داشت اتفاقا مرحوم حاج آقا مرتضى مثل آن مرجع تقليدهاى حاج شيخ عبدالكريم مريدهاى خاصى داشت در قم براى اين كه مرحوم حاج آقا مرتضى من كفايه پيش ايشان خوانده بودم من پيش شش نفر كفايه خواندم بهترينش مرحوم حاج آقا مرتضى بود خيلى بالا بود اما خيلى متواضع بود خيلى بالا بود اما خيلى مقدس بود و اين آقا خيلى مريد خصوصى داشت كه حاضر بودند خانه براى ايشان بسازد ولى مى‏گفت مى‏گذرد چه داعى داريم حالا در خانه رنگى در خانه بالا باشيم حالا يك زير پوشى مى‏خواهيم هست گليم بود يك بالا پوشى مى‏خواهيم هست حالا سياه باشد يا سفيد نمى‏گويم اين جورها باشيم نمى‏شود كه گفتم كه در سر حد محال است نمى‏توانيم اين جورها باشيم ما بخواهيم باشيم در روايات دارد مقدسها بخواهند باشند زن و بچه ايشان نمى‏گذارند «يعيرونهم بضيق المعيشه» اصلاً تعييرشان مى‏كنند سرزنشان مى‏كنند زن و بچه  ما مگر مى‏گذارند ما حاج شيخ مرتضى باشيم حاج شيخ عبدالكريم باشيم اما اميرالمومنين عليه‏السلام در نهج البلاغه خوش مى‏گويد اين نهج البلاغه را من از شماها تقاضا دارم كار كنيد خيلى خوب است خيلى عالى است و بدانيد سندهايش هم خيلى خوب است اى كاش مرحوم سيد رضى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» سند اينها را خود آورده بود اما الحمدللّه‏ آوردند سندها خيلى خوب است خيلى سند ضعيف در نهج البلاغه هست و به قول حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» اگر سند هم ضعيف باشد سند هم نباشد مضمون دلالت بر صحت سند مى‏كند خيلى بالا است اين قضيه عثمان بن حفيف را شما براى مريدهايتان گفتيد روى منبر گفتيد اميرالمومنين عليه‏السلام در نهج البلاغه 23 ـ 24 جا لفظ عين و عيون دارد يعنى جاسوس داشت ناظر داشت ناظر روى كارهاى خودش ناظر روى اعمال حكومتها و استاندارها و ناظرها خيلى دقيق عثمان بن حنيف استاندار بود خيلى هم مرد مقدسى بود خيلى مرد خوبى بود اميرالمومنين عليه‏السلام خيلى تعريفش را مى‏كنند خيلى بالا بود اين را مهمانى‏اش كردند رفت آنجا در مجلس عمومى آن وقت يك مقدار گوشت با استخوان بااستخوان پهلويش گذاشتند مى‏خواستند احترام به او بگذارند اين آقا استخوآنهارا بلند كرد و با آن استخوان گوشتها را خورد و استخوان را گذاشت روى زمين همين را خبر دادند به اميرالمونين عليه‏السلام عصبانى در نهج البلاغه در خطبه‏اش دارد ديگر عثمان بن حنيف من شنيدم در مهمانى اغنيا
    رفتى من شنيدم تو گوشت را با استخوان برداشتى گوشتش را خوردى استخوانش را زمين گذاشتى اين تشريفات چيست؟ من به دولباس كهنه دو نان جو در سال در عمر كفايت مى‏كنم كه اميرالمومنين عليه‏السلام در آن چهار سال حكومتشان اصلاً لباس عوض نكردند همان لباسها اينها پيش ما مى‏گوييم دروغ است خود اميرالمونين عليه‏السلام در نهج البلاغه لباس من را از بس كه دادم به وصله كن وصله كند ديگر خجالت مى‏كشيدم اما بالاخره تصميم دارم در اين حكومت خود لباس عوض نكنم با يك كوله بار آمدم با همين كوله بار بر گردم مدينه يا بميرم و اينجا دفنم كنند در اين خطبه به عثمان بن حنيف مى‏گويد عثمان بن حنيف من اين هستم حالا اينجا مراد من هست مى‏گويد كه عثمان  تو نمى‏توانى مثل من باشى شما نمى‏توانيد مثل من باشيد اما «اعينونى بورع و تقوى و اجتهاد و سداد» به هر اندازه كه مى‏شود من از حلال خدا نخوردم شما از حرام نخوريد من زهد بازى آن هم چه زهد شما تجمل بازى نكنيد بالاخره به هر اندازه كه بشود به هر اندازه كه بتوانيم گشاد بازى در ميان ما فراوان شده است تجمل گرايى در ميان ما فراوان شده است حالا بدبختى اش اين است كه آن تجار نمى‏دانم حيف و ميل كنها در ميان ما فراوان شده است تجمل گرايى در ميان ما فراوان شده است حالا بدبختى اش اين است كه آن تجار نمى‏دانم حيف و ميل كنها اينها به جلو، ما كه نمى‏توانيم به اينها برسيم آنها آن  حيف و ميل‏ها آن خانه‏ها آن زندگى‏ها مى‏گفت جهيزيه دخترش لحافهايش همه پولكهايش بهار آزادى بوده است اين كوچكهايشاست آن مهمانى‏هاى نمى‏دانيد چه خبر است؟ با چه گناههاى غريب و عجيب حالا اگر مى‏خواهيم دنباله رو باشيم كه اصلاً نمى‏توانيم اما بالاخره بايد آن زهد اسلامى را به هر اندازه مى‏شود نشان بدهيم نشان بدهيم هيچكدام از ما نتوانستيم در اين 25 ساله غير از امام حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» راستى عجيب بود و اين از افتخارهاى بزرگ روحانيت است ديگر حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» وقتى كه آمدند از فرانسه چند توئطه بود گفتند اين خانه وقفى است روزى كه در آن مدرسه ماندند بعد تصميم داشتند بيايند قم بمانند ايشان منزل نداشتند كه براى آن حكومت در همين خيابان بهار ما يك منزلى براى ايشان اجاره كرديم ماها. و آمدند دراين منزل منزل بزرگى بود نمى‏دانم چه كسى شايد هم اصلاً... آن بر او شهادت داد كه وقفى جاى نيست ما اجازه مى‏دهيم و يك كسى گفت آقا حكومت يعنى تصرف در همين‏ها فرمودند من در اين خانه نمى‏مانم هيچى خانه هم كه فورا نبود آقاى يزدى خانه‏اش را داد گفت من خانه‏ام را ميدهم يك جا مى‏روم ديگر آقاى يزدى خانه‏اش را داد ايشان آمدند خانه آقاى يزدى كه ديگر بعد هم آن وضع غريب و عجيب ايشان كه در وسط برف ايشان را با يك وضعى بردند تهران ديگر نگذاشتند بيايند رفت تهران الحمدللّه‏ از بيمارستان آمدند بيرون ايشان را بردند در يك خانه من در آن خانه رفته بودم باطن خانه خيلى معمولى بود ظاهر خانه سنگى بود و در خيابان يك چند روزى كه حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» ماندند سنگهايش را نديده بودند نمى‏دانم از خانه آمدند بيرون و بروند سنگها خانه را تشريفات ديدند گفتند من در اين خانه نمى‏مانم هر چه همه من جمله خدا رحمتش خيلى خوب بود پسر ايشان احمد آقا مى‏گفت بابا طورى نيست صبر بكنيد گفتند من در اين خانه نمى‏مانم و بالاخره اين خانه آن خانه نشد تا اين كه آقاى جمارانى گفت كه من خانه‏ام را مى‏دهم هم ـ مغازه را ـ حسينه را مى‏دهم حضرت امام رفتند آنجا احمد آقا مى‏گفت چايى را گذاشتيم پيش حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» گفتند احمد چه خانه خوبى راحت شدم چه حسنيه خوبى راحت شدم بالاخره حسينيه كاه گلى بود تا مردند اما يك افتخار شد در دنيا به اندازه‏اى افتخار شد كه وزير خارجه شورى سابق آن زمان، آمده بود در مقابل حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» لرزش گرفته بود اصلاً نمى‏توانست حرف بزند ديگر ابهتش بود حكومت اسلامى اين قدرتى كه جهان را تكان داده است با اين خانه‏اش است اندرونى اش يك اتاق كه اتفاقا اين اندرونى آقاى دكتر پور مقدس به من مى‏گفت كه ما يك اتاقى داشتيم بالا و يك وقتى كه حال حضرت امام بد مى‏شد بايد بروم پايين اما زن ايشان خب اتاق نداشتند در همين اتاق بودند تا اين كه زن برود بيرون من بروم سر حضرت امام  يك اتاق هم داشتند كه ماها مى‏رفتيم حسينه جماران هم بود كاه گلى، براى مردم مى‏توانستند كه همه كار بكند حلال هم بود اشاره مى‏كرند بهترين خانه‏ها بهترين حسينه‏ها نه اصلاً اين اتاقهايش همه‏اش مال حضرت امام بود ديگر شاه را بيرون كردند ايشان به جايش نشستند خوب اركان همه‏اش مال ايشان بود يك قدرى روى اينها فكر بكنيد همه ما و بدانيد خيلى‏ها اصلاً از سهم امام استفاده نمى‏كنند همين آقاى خامنه‏اى اصلاً از سهم امام استفاده نمى‏كند اصلاً از اين حكومت استفاده نمى‏كند نذورات دارد نمى‏دانم هدايا دارد آقاى محمدى به من مى‏گفت آن وقتها مى‏گفت بعضى اوقات 50 هزار تومان از من قرض مى‏كند براى اين كه پول ندارد كه نذورات يك چيزى مى‏آيد 50 هزار تومان جايش بگذارد حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» هم همين جور بودند حضرت امام هم يك شاهى از سهم امام در مدت عمرشان استفاده نكردند و زياد هستند ولى حالا سهم امام بالاتر از همه چيز براى جيره خواران امام زمان عليه‏السلاماما حالا اگر طلبه بطله شد اصلاً درس نخواند اصلاً مى‏گويد چرا امتحان يعنى يعنى چه و قانون يعنى چه و نظم در بى نظمى است و پول هم مى‏دهند كم است اين پول كه مى‏دهند بايد 8 ـ 7 برابر بدهند باز هم كم است معلوم است اين ديگر آخر نمى‏خورد به هيچ چيز سهم امام مال طلبه حلال‏تر از همه چيز جيره خوار امام زمان(عج) اما آن زهد اينها مال حضرت امام و امثال اينها است اما ما بايد اقلاً درس بخوانيم ديگر مااقلاً نبايد در حجره بنشينيم دور هم پشت سر مراجع حرف بزنيم خودمان بنشينيم مرجع درست كن بشويم بگوييم اين مرجع درست نيست آن مرجع درست است آخر تو چه كسى هستى كه مرجع درست مى‏كنى اعلم درست مى‏كنى فالاعلم درست مى‏كنى و همچنين در مدرسه‏ها نمى‏دانم چه بگويم بالاخره غيبت داريم تهمت داريم شايعه پراكنى داريم و اينها نمى‏شود اگر بچه هايمان بد در مى‏آيند از اينجاها سر چشمه مى‏گيرند معمولاً بچه آخوندها مريد آخوند نيستند البته شماها نه شماها كه مستثنى هستيد وقتى ريشه يابى كنيم ببينيم از كجا سر چشمه مى‏گيرد چرا بچه آخوند حاضر نيست به آخوند شوهر كند دخترهاى شما چرا حاضر نستيد به طلبه‏ها شوهر بكنند طلبه بد است طلبه اگر محصل باشد از نظر شخصيت بالاترين شخصيت را دارد طلبه اگر متدين باشد بالاترين شخصيت را دارد اما دخترهاى آقايان حاضر نيستند به طلبه‏ها شوهر كنند پسرهاى آقايان حاضر نيستند دختر طلبه را بگيرند اين همه از يك جا سر چشمه مى‏گيرد از كجا سر چشمه مى‏گيرد. مى‏خواستم اين جور حرف بزنم نبايد هم اين جور حرف بزنم حالا بعضى اوقات از دهانم مى‏رود يك درد و دلهايى با شما مى‏كنم خدا را قسمش مى‏دهم به حق آقا امام زمان (عج) همه ما را از خواب غفلت بيدار بفرمايد.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد.


    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365