جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: توكل
    موضوع درس:
    شماره درس: 179
    تاريخ درس: ۱۳۸۰/۷/۲۵

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.

    بحث اين چند جلسه ما درباره توكل بود انسان يك حالتى پيدا بكند كه اين حالت وا دارد او را اعتماد به غير خدا به عكس ديگر به چيز ديگر نداشته باشد انقطاع من غير اللّه‏ و انقطاع الى اللّه‏ پناه او در زندگى فقط خدا باشد چيز ديگرى كس ديگرى در زندگى او چشم داشت در زندگى او نداشته باشد و در جلسه قبل گفتم اين حالت علاوه بر اينكه لازم است واجب است توحيد افعالى است خيلى چيز به انسان مى‏دهد و از جمله چيزها كه به انسان مى‏دهد امنيت دل است بالاترين حالات است مى‏دانيد شما امنيت يكى از نعمتهاى بزرگالهى  ست «نعمتان مجهولتان الصحة و الامان» و شايد نعمتى بالاتر از امنيت ظاهرى ما نداشته باشيم انسان گرسنه باشد بى‏كس باشد در مضيقه باشد اما به حسب ظاهر امنيت داشته باشد جان او ناموس او مال او فرزندان او در مخاطره نباشند اين بالاترين نعمت‏ها است و به عكس اگر همه رفاه‏ها باشد اما امنيت ظاهرى نباشد مى‏بينيم كه همه آن نعمت‏ها ديگر براى اين لذت‏بخش نيست انسان پول داشته باشد اما ناامنى هم در شهرش در وطنش وجود داشته باشد معلوم است اين پول براى اين وزر و وبال است اين نعمت، نعمت ظاهرى است كه قدرش هم مجهول است قدرش را حالا افغانستان و افغانى‏ها مى‏دانند قدرش را الان اين سرحدهاى ايران بعضى جاها مى‏فهمند آن موقعيكه بمب از شوروى سابق روى اصفهان مى‏ريخت آنوقت قدرش را مى‏فهميدند و الا كل حال اين نعمت ظاهرى اين خيلى نعمت بزرگى است از همه نعمتها بالاتر است حتى همين «نعمتان مجهولتان الصحته و الامان» از صحت هم اين امان بالاتر است انسان حاضر است مريض باشد مرض هم خيلى بالا باشد اما در امان باشد در امنيت باشد روى رختخواب روى تخت بيمارستان كه خوابيده در امنيت باشد اما مهمتر از اين امنيت، امنيت دل است يعنى در دل او غم و غصه نباشد دلهره نباشد اضطراب خاطر نباشد نگرانى نباشد اين غير از آن امنيت ظاهرى است دل تأمين شده باشد سكونت، اطمينان در دل حكم‏فرما باشد بالاترين نعمتها اين نعمت  است كه ديگر نعمتى بالاتر از اين نعمت براى انسان متصور نيست امنيت دل و راجع به اهل بهشت هم در قرآن تكرار شده اينها امنيت دل دارند اينها يك زندگى منهاى غم و غصه يك زندگى منهاى نگرانى از آينده يك زندگى منهاى دلهره و اضطراب خاطر دارند نعمت خيلى بزرگ است اين نعمت بزرگ را قرآن مى‏گويد كه دو چيز به انسان مى‏دهد يكى توكل اگر راستى اعتمادش به خدا باشد فقط ولو آن مرتبه اول توكل اين امنيت دل برايش پيدا مى‏شود ديگر «ولا يخافن احدا الا اللّه» ديگر از هيچ كسى هيچ چيزى باك ندارد جز خدا و ديگر معنا هم ندارد كسى كه خدا را داشته باشد ترس داشته باشد «الا إِنَّ اولياءاللّه لا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون»(يونس 62) اينها از گذشته غم و غصه ندارند از آينده ترس ندارند يعنى همين امنيت دل و توكل اگر پيدا شد اين حالت براى انسان پيدا مى‏شود و ما از همه امتيازهاى توكل كه بگذريم اين امتياز از بالاترين امتيازها است گفتن كه يك كسى سوار هواپيما شد به اميد خدا به آيه‏الكرسى هم گفته بود خواندم در هوا بهش گفتند كه چرخهاى هواپيما باز نمى‏شود مى‏گفت غوغاى شد در هواپيما گريه، آه، ناله، خداخدا، تضرع اما ذره‏اى در من اثر نگذاشت آن كسى كه پهلوى من نشسته بود تكان داد منرا گفت كه كر هستى گفتم نه گفت مگر نمى‏دانى چرخهاى هواپيما باز نمى‏شود الان سقوط مى‏كنيم گفتم من وقتى وارد هواپيما شدم گفتم كه «و من يتَّق اللّه‏ يجعل لهُ مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكَّل على اللّه‏ فهو حسبه إِنَّ اللّه‏ بالِغُ أَمره قد جعل اللّه‏ لِكلَّ شى‏ءٍ قدرا» (طلاق2) يك آيه‏الكرسى هم خواندم و به هواپيما دميدم اگر مقدر ما مرگ باشد مى‏ميريم و اگر مقدر ما مرگ نباشد اين هواپيما سالم مى‏ماند معلوم است براى اينها تعجب‏آور بود مى‏گفت حتى اينها به اندازه‏اى از خودباختگى پيدا كرده بودند بعضى‏ها مى‏آمدند پيش من وصيت به من مى‏كردند بهشان مى‏گفتم اگر بميرم همه مى‏ميريم اگر زنده بمانيم همه مى‏مانيم مى‏گفت ناگهان در فرودگاه كه خبر داده بودند بايد دور بزنى تا بنزين تمام بشود وقتى بنزين تمام شد هواپيما را بياور پايين خود به خود سقوط مى‏كند گفت در آن فروردگاه آمبولانسهاى مرده‏كشى آمبولانسهاى مريض‏كشى گفت ديگر بيشتر آنها ترسيدند ناگهان همه گفتند كه كمربندها را ببنديد گفت من خيلى از كمربندها را بستم از آنهايى كه قدرت نداشتند از حال رفته بودند خودم هم كمربند را بستم ناگهان زنگ خطر زده شد و هواپيما افتاد روى زمين و هيچ كداممان هيچ طورى نشديم و من اول كسى كه با پاى خوش از هواپيما آمد بيرون من بودم مابقى را هم آمدند بردند بيمارستان بردند و امثال اينها، اينرا من زياد ديدم كه راستى «و لا يخافن احدا الا اللّه» اين توكل است اگر راستى انسان اعتمادش به خدا باشد بله اينرا هم فراموش نمى‏كند كه اگر مقدر من مرگ است مقدر الهى ديگر بايد جارى بشود و اما اگر نه قطعا خدا منرا نجات خواهد داد اين حالت ديگر از چى بترسد براى چى دلهره و اضطراب خاطر داشته براى چى ضعف اعصاب پيدا كند الان در همين جلسه مقدس ما نمى‏توانيد يك نفر را پيدا كنيد ضعف اعصاب نداشته باشد اين از كجا پيدا شده است از دلهره از اضطراب خاطر از غم غصه از نگرانيها خوب شما خوب‏ها هستيد ديگر اما همه ضعف عصب داريم دلهره اضطراب خاطر غم و غصه نگرانى و همان‏ها هم بيچاره‏مان كرده است هم مريض جسمى هستيم هم مريض روحى هستيم معمولاً افسردگى داريم معمولاً اين مرض‏هاى جسمى كه از غم غصه پيدا مى‏شود داريم و تمام اين مريضهاى جسمى الا شانا از همين غم و غصه پيدا مى‏شود از همين دلهره پيدا مى‏شود از همين اضطراب خاطر و نگرانى پيدا مى‏شود لذا قبلاً كه اين خبرها نبود يعنى تمدن سوغاتش را نياورده بود مردم نه ضعف عصب داشتند و... چيزى نداشت بخورد اما شاد با نشاط چه شب نشينى‏ها داشتند چه عبادات داشتند چه آن لاابالى‏ها نشاط شب نشينى‏ها داشتند چه با ابالى‏ها دعاها و راز و نيازها داشتند پيرمرد بود موقع افطار مى‏آمدند دسته‏جمعى مى‏نشستند و با هم مى‏گفتند با هم بازى مى‏كردند من يادم نمى‏رود همان موقع كه برف بود همين بزرگان مى‏رفتند برف بازى مى‏كردند و راستى خيلى شاد چيزى نداشت اما امنيت دل داشت و اين سوغات غرب اين تمدن براى ما اين حرفها را آورده حالا توى ماها اگر كسى راستى توكل داشته باشد اين دلهره ندارد اضطراب خاطر ندارد و اين آيه‏اى خواندم خيلى هم با تأكيد الا تأكيد است إِنَّ تأكيد است جمله اسميه تأكيد است «الا إِنَّ اولياء اللّه‏ الا خوفٌ عليهم و لا هم يحزنون» لا خوف عليهم يعنى از آينده دلهره و اضطراب خاطر ندارد و لا هم يحزنون يعنى از گذشته نه غم غصه دارد از گذشته نه ترس دارد از آينده اين اولياء خدا اين كسانيكه در زندگى خدا را دارند يك كارى بكنيد در زندگى خدا را داشته باشيد اگر اين باشد همه كارها اصلاح مى‏شود همه چيزها درست مى‏شود يعنى ولو اينكه ما در مضيقه مالى باشيم اما نشاط آنهم عالى حال عبادت حال كار و اين طلبه‏هاى  ابق چنين بودند من فراموش نمى‏كنم طلبه بودم در قم و كسانيكه در رديف من بودند يك مقدار بالاتر يك مقدار پايين‏تر يك نفر نبود كه در قم خانه داشته باشد اما حالا يك نفر هم غم و غصه يا اينكه توى درسش يك نگرانى كوتاهى نبود و راستى درس مى‏خوانديم حسابى در حاليكه در مضيقه شديدى بوديم خيلى شديد همه در مضيغه بوديم خدا رحمت كند آقاى زنجانى را آن موقع آيت‏اللّه هم بود خانه نداشت مى‏گفت صاحب منزل به من مى‏گويد اينقدر اين آفتابه را پُر نكن مستراح ببر براى اينكه هم حوض را خالى مى‏كنى و هم مستراح را خالى مى‏كنى اما حالا اين يك نشاط عجيبى هم همين آقاى زنجانى داشت آيت‏اللّه‏ بود راستى هم يك محبوبيت عجيبى در قم داشت من بارها ديده بودم ايشان بعد از اذان صبح يك قدرى دير نماز مى‏خواندند توى مسجد بالاسر مى‏آمدند حمام خودشان كيسه خودشان را مى‏كشيدند يك گوشه مى‏نشستند خودشان كيسه خودشان را مى‏كشيدند صابون مى‏زند و بعد هم مى‏آمدند نماز اول وقت به وقتش يك قدرى ديرتر توى مسجد بالاسر مى‏خواندند مى‏خواستند اصطكاك پيدا نشود اول آقاى گلپايگانى مى‏خواندند و بعد ايشان يك قدرى ديرتر مى‏خواندند اما من بارها چونكه منزل ايشان توى راه منزل ما بود من بارها بعد نماز ظهر و عصر با ايشان مى‏آمدم براى من تعريف مى‏كرد مثل اينكه يك دنيا نشاط است با من صحبت مى‏كرد به من دلدارى مى‏داد به من سفارش درس خواندن سفارش تقوى مى‏كرد زياد بودند زياد راستى اين صاحب جواهر خيلى در مضيقه بوده است خيلى، خيلى در مضيقه بوده است به اندازه‏اى كه بقول حضرت يك اتاق اصلاً مى‏دانيد خانه‏هاى نجف يك خانه‏هاى چهل پنجاه مترى است خانه دويست و سى صد مترى اصلاً نيست خانه مراجع هم همين جورها است اين يك خانه چهل، پنجاه مترى داشته دو اتاق هم داشته اين دو اتاق يكى زن و بچه‏اش بودند و يكى هم كتابخانه بوده كه جواهر مى‏نوشته توى هواى پنجاه درجه ايشان توى همين اتاق جواهر مى‏نوشته است حتى مى‏گويند نمى‏دانم تا چه اندازه درست باشد نذر كرده بوده است عرفه كربلا باشد براى اينكه شبهه وجوب حج برايش جلو نيايد آنوقتها حج رفتن يك سال طول مى‏كشيده شبهه وجوب حج برايش جلو نيايد نتواند جواهرش را بنويسد و شبانه روز جواهر مى‏نوشت و يقول حضرت امام كرامت كرده راستى كرامت كرده در بيست و پنج سال توانسته پايه فقه ما را اينقدر محكم كند چكش مراجع تقليد را تحويل مراجع تقليد بدهد چرا اينجور است حتى مى‏گويند در جواهر هست من يادم نيست ولى يكى از بزرگان مى‏گفت هست در جواهر كه پسر ايشان از دنيا رفته بود و عصرى اين پسر را غسل دادند و براى تشييع جنازه گفتند فردا براى اينكه همه ثواب ببرند و جنازه را آوردند توى همان اتاق كه صاحب جواهر كتابخانه‏اش بوده است و موقع جواهر نوشتن نماز ظهر و عصر را خواند و ديد كه بهترين هدايا براى اين پسر نوشتن جواهر است آمد سر تابوت پسر نشست و جواهر نوشت بعد هم گفت كه جواهر امشب اين اندازه كه نوشتم ثوابش مال پسرم چه جورى مى‏شود آدم اينجورى مى‏شود وقتى كه امنيت دل باشد صاحب جواهر مى‏شود وقتى امنيت دل باشد علامه‏ها محقق‏ها اينها خيلى در مضيقه بودند اين مشهور است كه شهيد اين متن لمعه را در شش روز در زندان نوشت محكوم به اعدام هم شده بود اما همين كه محكوم به اعدام هم شده بود به دست اين سنى‏هاى بدتر از همه چيز مى‏دانست كه مى‏كشندش اما در شش روز لمعه را نوشت بايد هم ديگر اين لمعه چند صد سال در ميان ما طلبه‏ها ثوابش مال شهيد اول باشد چه جور مى‏شود يعنى محكوم به اعدام است اما لمعه بنويسد در مضيقه شديد است مى‏گويند اين پسر صاحب جواهر عصايش بوده است عصاى صاحب جواهر رفته اما اين نه همين اواخر مرحوم آيت اللّه مديثه‏اى حاج سيد ابوالحسن يك آدمى كه خدا را نداشت آدمى كه شيطان بر او مسلط بود براى خاطر هيچ چيزى سر پسر خودش را در صف نماز خود مديثه‏اى بريد و در وسط نماز به مرحوم مديثه‏اى گفتند اما مرحوم حاج سيد ابوالحسن نماز عشا را خودشان خواندند بعد هم آمدند سر جنازه فردا توى تشيع جنازه كارهاى مردم را انجام مى‏دادند همين مرحوم آقاى مديثه‏اى را نقل مى‏كنند كه ماه به ماه اين استفتاء مى‏دانيد مراجع معمولاً يك عده‏اى دارند به نام شوراى استفتاء اما بعضى‏ها اين شوراى استفتاء را ندارند خودشان جواب مى‏دادند كه مرحوم حاج سيد ابوالحسن اينطور بود خودشان جواب مى‏دادند مرحوم حاج سيد ابوالحسن هم مرجعيت ايشان مرجعيت جهانى شد جهان تشيع خيلى بالا بود معلوم است اين خيلى بايد جواب استفتاء بدهد بعد از نماز مغرب و عشا را گذاشته بودند براى نوشتن استفتاء كه استفتاءها را مى‏نوشتند و اين اينجا مرادم است استفتاءها را كه مى‏ديدند يعنى نامه‏ها را بنا نبود كسى باز كند خودشان بنا بود باز بكنند چون مى‏دانستند بعضى طلبه‏هاى نااهل فحش مى‏دهند بد مى‏گويند اين آنجا كه استفتاء بود مى‏نوشتند آنجا كه فحش بود جمع مى‏كردند و ماهى يك مرتبه مى‏آمدند سر دجله كه كسى نبيند و آن نامه‏ها را پاره مى‏كردند و مى‏ريختند توى دجله كه غير از آن كسى كه نوشته و غير از مرحوم حاج سيد ابوالحسن هيچ كسى نبيند هيچ كس نداند فحش‏ها را مى‏خواندند، مى‏خوردند اما دلشان هم مى‏خواست احدى نداند اين حالات در ميان علماى ما در ميان مراجع در ميان بزرگان ما زياد بوده است اين از كجا پيدا مى‏شود فقط و فقط اعتماد به خدا يعنى راستى در زندگى مى‏يابيد خدا را مى‏يابيد در محضر خدا است مى‏يابيد نه اينكه بداند، بداند كه خيلى هست مى‏يابيد اين خدا رحيم است اين خدا رئوف است اين خدا قادر است اين خدا عالم به حال ما است اين خدا حكيم است و ذره‏اى خلاف مصلحت ما يك در ميليارد بر مفسده ما كار نمى‏شود اين را مى‏يابيد «لكيلا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما ءاتكم»(حديد23) نه خوشحال است از اينكه برايش نعمتى آمده جلو نه بد حال است از اينكه نعمتى رفته است «لكيلا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما ءاتكم» كه اميرالمؤمنين مى‏فرمايند زهد يعنى همين يعنى دل بستگى به هيچ چيزى نيست فقط به خدا وقتى دلبستگى فقط به خدا باشد نه به چيز ديگرى نه به كس ديگرى اين امنيت برايش پيدا مى‏شود وقتى اين امنيت برايش پيدا شد مترتب مى‏شود بر اين امنيت نشاط، فعاليت در كارش فعاليت در عبادتش و مى‏رسد به آنجا كه به غير مستحب چيزى به جا نمى‏آورد راستى رنگ بدهد به خوردنش به خوابيدنش به استراحتش و راستى مى‏تواند اينكه بيابد خدا را در زندگى نظير آدم تشنه كه مى‏يابد تشنگى را اين پناه را ببيند يك وقتى بهتان مى‏گفتم ما در بن‏بست‏ها ما نه ما كه مسلمان هستيم اين‏ها را مى‏دانيم آنهائى كه نمى‏دانند كافرها توى بن‏بست اين حالات برايمان پيدا مى‏شود براى همه پيدا مى‏شود توى بن‏بست «فاذا ركبوا فى الفلك دعواللّه مخلصين له الدين»(عنكبوت65) اين مخلصين له الدين يعنى اين حالات پيدا مى‏شود يعنى مى‏يابد خدا را يعنى مى‏بيند راستى مى‏بيند مى‏يابد اينكه هيچ پناهى نيست جز او لذا بنا مى‏كند خدا خدا مى‏كند مى‏يابد توحيد را لذا به دو مبدأ متوسل نمى‏شود مى‏يابد رحمانيت را مى‏يابد علم را مى‏يابد قدرت را لذا خدا خدا مى‏كند همين حالت توكل ديگر مى‏يابد و صد و بيست و چهار هزار پيامبر هم آمدند براى سعادت دنيا و آخرت ما و همه‏شان همين توحيد افعالى را مى‏گويند گويد كارى بكن در زندگى بيابى خدا را لاقل اگر نمى‏يابى خدا را يك كارى بكن كه اين انقطاع من غيراللّه انقطاع عن غيراللّه باشد اين انقطاع الى اللّه باشد يعنى هيچ چيزى را مؤثر در زندگى ندان جز خدا يك كارى بكن كه در خلوت و جلوت بيابى خدا پناه تو است خدا مونس تو است اين خدا خدا كردن توى بن بست‏ها اگر راستى انسان مؤمن شد متقى شد اين هميشگى مى‏شود هفته گذشته مى‏گفتم اينها چيزى نيست كه ما بتوانيم با علم و گفت و گو اينها بدست بياوريم نه مثل توكل مثل خلوص مثل حضور قلب توى نماز يا غير نماز اينها را بايد خدا بدهد چه بكنيم از خدا بگيريم تقوا «و من يتَّق اللّه يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب» من حيث لا يحتسب ناگهان مى‏بيند حال توكل پيدا كرد چنانچه من حيث لا يحتسب مى‏بيند كارها يك دفعه اصلاح شد تقوا، تقوا همين طور كه اين آيه شريفه مى‏فرمايد آن سبب است آن موجب است آنكه آن حال توكل پيدا مى‏شود ديگر هر چه تقواى ما بيشتر مقوله به تشليك است هر چه تقوا بيشتر اين توكل بيشتر تا برسد به آنجا كه راستى مثل حضرت ابراهيم بهش مى‏گويند كه پس بگو مى‏گويد كه «علمه به حالى حسبى من سؤالى» يعنى راستى ديگر منقسم در عالم وحدت است به طوريكه ديگر دعا هم نمى‏بيند البته اينها مال ما هم نيست مال حضرت ابراهيم هم اينطور نبود كه هميشه اينطور باشد اين حالات گاهى اما بالاخره هست پيدا مى‏شود كه بعضى اوقات خداخدا مى‏كند كه بعضى اوقات منقسم در عالم وحدت است اصلاً اسمى رسمى از عالم كثرت ندارد مى‏گويد «علمه به حالى حسبى من سؤالى» خيلى لذت بخش است و خوب ديگر اينها كه در قرآن آمده قصه كه نمى‏خواهد بگويد ديگر تربيتش هم حتمى است «يا نار كونى بردا و سَلما على ابراهيم» يك زندگى اينجورى بردا و سلاما على ابراهيم خدايا اين حالات حالات خوبى است تو را به حق پيغمبر اكرم با آن توكل شان كه به نتيجه هم رسيد و ائمه طاهرين عليهم السلام با آن حالاتشان اين توكل اين حالت را ولو كم‏رنگ اول مرتبه به همه ما عنايت بفرما.

    و صلى اللّه‏ على محمّد و آل محمّد.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365