جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: توكل
    موضوع درس:
    شماره درس: 178
    تاريخ درس: ۱۳۸۰/۷/۱۸

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى. بحث ما درباره توكل بود اين لفظى كه علماى علم اخلاق خيلى روى آن پافشارى دارند و بزرگان اهل دل هم براى اينكه از مصاديق توحيد افعالى است روى آن خيلى پافشارى دارند و قرآن شريف هم روى آن خيلى پافشارى دارد و وعده داده است پروردگار عالم در آيات فراوانى كه اگر انسان در زندگى فقط اعتمادش خدا باشد پروردگار يار او است كمك كار او است «و من يتوكل على اللّه‏ فهو حسبه» «حسبنا اللّه‏ و نعم الوكيل» «نعم المولى و نعم النصير» و «على اللّه‏ فليتوكل المتوكلون» «و على اللّه‏ فليتوكل المؤمنون» كه اين جار و مجرورهم كه مقدم شده است اين امرى كه آمده يعنى پناه به هيچ چيزى به هيچ كسى نداشته باشى جز خدا، انسان اگر مى‏خواهد اعتماد پيدا كند فقط خدا نه چيز ديگرى نه كسى ديگرى كه علماى علم اخلاق به اين مى‏گويند انقطاع من الناس و انقطاع الى اللّه‏ البته به اين زوديها پيدا نمى‏شود خود قرآن هم مى‏فرمايد به اين زوديها پيدا نمى‏شود در اين سوره طلاق آيه سه اول مى‏فرمايد تقوا مى‏خواهد «و من يتّق اللّه‏ يجعل لهُ مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكَّل على اللّه‏ فهو حسبه» البته توجه به اين مطلب هم ضرورى است كه نظير اين چيزها را به اين زودى به كسى نمى‏دهند نظير حضور قلب در نماز به اين زوديها براى كسى پيدا نمى‏شود نظير خلوص در عمل هيچ رنگى نباشد جز رنگ خدا به اين زوديها پيدا نمى‏شود دواعى فراوان است تا انسان بتواند اين دواعى را يكى پس از ديگرى بسوزاند و داعى فقط و فقط خدا باشد معلوم است به اين زوديها پيدا نمى‏شود توكلش هم همين است اين چيزهاى كه خيلى گران قيمت است معلوم است مفت به كسى نمى‏دهند معلوم است به يك خرما دُرّ نمى‏دهند و اگر راستى درّ بخواهد خيلى پول مى‏خواهد اگر كسى بخواهد توى زندگى خلوص پيدا كند حضور قلب پيدا كند انقطاع من غير اللّه‏ پيدا كند انقطاع الى اللّه‏ پيدا كند و توكل پيدا كند و امثال اينها خيلى مبارزه مى‏خواهد خيلى رياضت مى‏خواهد و در باب توكل اول رياضتش تقوا است راستى اگر انسان متقى شد اين توكل را بهش مى‏دهند و راستى اگر متوكل شد قرآن وعده داده است از راهى كه گمان ندارد دنيا و آخرتش را اصلاح مى‏كند و همين در ذيل اين آيه شريفه «و من يتق اللّه‏ يجعل له مخرجا و يرزقهُ من حيث لايحتسب» پيغمبر اكرم فرمودند فقط دنيا نه از راه بى‏گمان دنيا را كه اصلاح مى‏كند شب اول قبر را در قيامت را اصلاح مى‏كند من حيث لا يحتسب روز قيامت بهشتى مى‏شود «من حيث لا يحتسب شب اول قبرش اميرالمؤمنين(ع) به فريادش مى‏رسد پيغمبر اكرم مى‏فرمايند اينرا فقط براى دنيا معنا نكنيد هم دنيا و هم آخرت و به تجربه اثبات شده است اين افرادى اين طلبه‏ها كه براى خدا چيزى در نظرشان نيست جز ترويج دين چيزى در نظرشان نيست جز اينكه اين امانت را اين بار سنگين را از نسلى به نسل ديگر منتقل بكنند اينها كارهايشان نه فقط دنياشان درسشان بحثشان من حيث لا يحتسب درست مى‏شود من در اين باره خيلى افراد را سراغ دارم كه راستى هيچ گمان ندارد كه كارها رو به راه بشود يك سال طول نمى‏كشد كه در اخلاقش درست مى‏شود در فقه و اصول درست مى‏شود رابطه با خدايش درست مى‏شود و دنيا هم من حيث لا يحتسب درست مى‏شود به قول علامه طباطبائى ررضوان‏الله تعالى عليه مى‏گفتند كه وقتى رفتم نجف نه دنيا بود نه درس و بحثى سرگردان بودم از نظر دنيا خيلى گرفتار بودم از نظر آخرت هم يعنى درس و بحث خيلى سرگردان بودم يك خدا، يك توجه، اين يك توبه را ايشان چون مربوط به خودشان بود نمى‏فرمودند ولى يك توكل يك توبه ديگر به جاى اينكه ايشان دنبال استاد برود استاد آمد دنبال ايشان مى‏گويند هنوز من فرشهاى خانه را پهن نكرده بودم مرحوم آقاى قاضى آمدند از كجا خانه منرا پيدا كرده بودند نمى‏دانم من اصلاً ايشان را نمى‏شناختم ايشان منرا نمى‏شناختند ديدم يك سيد بزرگوارى آمدند اجازه گرفتند چند دقيقه مى‏خواهم بيايم توى منزلتان گفتم وضع من بد بود فرشها پهن نبود اما بالاخره گفتم بفرماييد آمدند جاذبه ايشان منرا گرفت و بعد هم به من گفتند درس فقه و اصول و درسهاى رسمى حوزه بايد باشد اما تو يك درس اخلاق مى‏خواهى مى‏گويد كشاندندم بعد هم يك آهى مى‏كشيدند و خيلى احترام براى آقاى قاضى قائل بودند ايشان بيست سال بعد از فوت ايشان يكى از رفقا مى‏گفت يك شيشه عطرى دادم به ايشان، ايشان سختشان بود بگيرند و براى اينكه من بدم نيايد گفتند اين عطر را مى‏خواهيد بدهيد به من استعمال بكنم من بعد از آنكه آقاى قاضى از دنيا رفتند عطر استعمال نكردم خيلى احترام براى آقاى قاضى قائل بودند اينجا مرادم است ايشان مى‏فرمودند كه هر چه دارم از آقاى قاضى دارم انسان ممكن است يك آن بعضى اوقات آن توكل رسوخى نيست اما گاهى يك آن انقطاع عن‏الناس از بين مى‏رود انقطاع الى اللّه‏ جلو مى‏آيد بعضى اوقات مى‏شود همان وقت همين يك آن توكل كار خودش را مى‏كند ديگر ببينيد اگر رسوخى باشد چه كار مى‏كند همين استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه نقل مى‏كردند از يك بزرگى كه من هم صندلى بودم با يك جوانى و كربلا كه رسيديم اين جوان بنا كرد بلند بلند گريه كند توى راهيم وارد خاك كربلا شديم آنجا كه تربت است بهش گفتم چى است گفت مگر نمى‏شنوى امام حسين(ع) به همه خوش‏آمد گفت تعجب كردم يك جوان رسيده به اينجا كه نظر ولايت به اين اندازه كه براى خاطر آن به ما هم مشرف باد گفته شده است كه ديدم علامه طباطبايى مى‏گفتند ديدم آن آقا خيلى تعجب كردند گفتم جوان چه كردى به اينجا رسيدى گفتم گنه‏كار بودم خيلى، خيلى وضعم بد بود اما معلوم است كه جنسش، جنس خوبى بوده است معلوم مى‏شود كه تلاطم داشته مى‏گويد از جلسه گناه آمدم بيرون ناگهان يك توجه به من شد گفتم كه خدا دستم را بگير خدا كسى نيست جز تو اينكه به فريادم برسى گفته بود كه فردا صبحى برخورد كردم با يك عالمى كه او را نمى‏شناختم (اهل زنجان هم بوده) اما رفتم جلو گفتم با شما كار دارم مسئله دارم منرا برد خانه گفتم گنه‏كار هستم مسأله دارم مى‏خواهم توبه كنم، توبه‏ام دادند در عرض چند روز يك دوره اصول دين علمى بهم دادند بعد هم يك دستورالعمل براى اصول‏الدين رسوخى بهم داند و يك سالى زير نظر اين آقا بودم وقتى كه آن اصول ين من رسوخى شد گفت ديگر حالا موقع توكل است برو كربلا من به امر آن آقا آمدم كربلا و حالا ديدم امام حسين(ع) به من گفت مشرف فرمودى صداى امام حسين را شنيدم اما راستى كار مى‏كند زياد اتفاق افتاده است كه يك ذره يك آن توكل اما يك توكل واقعى ولو همان رتبه اول هم گفتم به دوم و سوم هم نرسد كار مى‏كند و اينها حرف من نيست حرف خدا است با سند آنهم سند قرآنى «حسبى‏اللّه» «و من يتوكل على الله فهو حسبه» «نعم الوكيل» «نعم المولى و نعم النصير» اينها همه سند قرآنى است اينها همه به ما گويد كه راستى اگر توكل باشد زمينه مى‏خواهد بدون تقوى كه نمى‏شود توكل اگر زمينه باشد آن توكل رسوخى خيلى كار مى‏كند و بعضى اوقات هم راستى راه پنجاه ساله را با توبه مى‏رود همان وقت توكل غير رسوخى كار مى‏كند همان وقت يك انقطاع من الناس يك انقطاع الى اللّه‏ مى‏رساندش به آنجا كه هم دنيايش اصلاح مى‏شود هم آخرتش و من در اين زندگى طلبه‏گى فراوان ديدم يك افرادى را كه اين توكشان هم دنيايشان اصلاح است هم آخرتشان يعنى من حيث لا يحتسب دنياشان اصلاح است زياد ديدم و خودش تعجب است اطرافيانش تعجب است كه اين از كجا اصلاح شد چه جور اين سال گذشت خوب گذشت با رفاه گذشت و زندگى ضرورى هم نه يك زندگى خوش زندگى خوش هم اين نيست كه انسان تجمل‏گرا و قصر و آن اوضاع تجمل‏گراى داشته باشد آن كه نه زندگى خدا است نه زندگى عقلا يك زندگى رفاهى يك زندگى كه در آن خوش باشد زندگى كه در آن محتاج نباشد و من زياد سراغ دارم افراديكه مخصوصا طلبه‏ها چونكه پروردگار عالم قسم خورده است روايت را علامه مجلسى در جلد اول بحار نقل مى‏كنند قسم خورده است كه اگر طلبه، طلبه باشد ديگر روزى او مال من به عزت و جلالم كه روزى او مال من، من ديگر او را صلاح مى‏كنم و دنياشان اصلاح خوب مى‏تواند درس بخواند هم مباحثه‏اى خود به خود درست مى‏شود معلمش خود به خود درست مى‏شود معلم اخلاقش خود به خود درست مى‏شود معلم فقه و اصولش خود به خود درست مى‏شود يك وقت متوجه است همه چيزها جور شده است چه جور، جور شده است نمى‏دانم براى اينكه مى‏گويد «و من يتوكل على الله فهو حسبه» وقتى انقطاع من الناس شد ناس هيچ كاره اصلاً، يك قدرى بالاتر انقطاع من غير اللّه ديگر وقتى كه توكل درست شد اين حال انقطاع حتى از خودش ديگر خودش هم نمى‏بيند ديگر در زندگى عقل خودش هم نمى‏بيند ديگر زد و بند خودش هم نمى‏بيند مى‏بيند كه زد و بندها از طرف پروردگار عالم همه چيز را جور كرده است و اينرا هم به شما بگويم قبلاً در زمان ما صد نود و پنج آقايان اينها از نظر دنيا خيلى در مضيقه بودند اما همين صد نود و پنج كه من برخورد باهاشان داشتم الان هم به مقامهاى رسيدند از نظر معيشت بسيار در مضيقه بودند اما زندگى خوشى داشتند خوش، راحت، خانه نداشت نِق نِق صاحب خانه را هم داشت اما يك زندگى فوق‏العاده رفاهى خيلى خوب من از علماى قم زياد سراغ دارم از گذشته‏ها از علماى فعلى كه اينها در مضيقه بودند اما زندگى خوش بود چنانچه درس و بحثشان هم رو به راه مى‏شد نه يك قدرى بالاتر بگويم تقوايشان هم رو براه مى‏شد خدا اگر انسان را به خودش وا بگذارد ديگر گناه پدرش را در مى‏آورد اطرافش مى‏شود گناه دست عنايت خدا روى سرش باشد معناى توحيد اصلاً همين است توجيه الصوات نحو المطلوب ديگر زندگى خوش مى‏شود ديگر درس و بحث رو به راه مى‏شود ديگر تقوا رو به راه مى‏شود ديگر مى‏رسد به آنجا كه شيطان درون، شيطان برون، شيطان صفات رذيله اينها هم خود به خود دور مى‏شود اگر يادتان باشد آيه‏اش را خواندم اين هم از وعده‏هاى بزرگ خدا است از الطاف جليه خدا است كه مى‏فرمايد «انَّه ليس لهُ سلطانً على الَّذين امنوا و على ربهم يتوكلون انَّما سلطانهُ على الّذين يتولَّونه و الَّذين هم به مشركون» نحل(99) اگر تأكيدش را حساب بكنيد هفت هشت تأكيد دارد آيه دوم به عنوان مفهوم براى تأكيد ذكر شده است و ديگر از مشتبهات و مجملات هم نيست خيلى ظهور قوى دارد مى‏فرمايد حتما يقينا بلا اشكال آن كسانيكه توكل بر خدا دارند آن كسانيكه تقواى توأم با توكل دارند ديگر شيطان بر اينها مسلط نيست نفس اماره مسلط نيست صفات رذيله مسلط نيست شيطان جنى شيطان انسى ديگر كار به اين ندارد ديگر نمى‏تواند كار داشته باشد نه اينكه نخواهد نمى‏تواند كار داشته باشد اينكه شيطان دو سه جا تشر زد به خدا و گفت همه‏شان را نابود مى‏كنم به غير مخلصين نه اينكه دوست مخلصين است نه يعنى اينكه نمى‏توانم «فباذتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك المخلصين» يعنى نمى‏توانم نزديكش نمى‏توانم بروم و اين آيه شريفه هم همين را مى‏گويد اگر توك باشد ديگر شيطان نزديكمان نمى‏تواند بيايد حق نزديك آمدن را ندارد با آن تيرهاى كه در روايات داريم تيرهاى ملائكه به آن زده مى‏شود تيرها فقط آن نيست كه بخواهد به آسمان برود و تير شهاب خورده بشود اينرا من خيال مى‏كنم كنايه است معنايش همين است آسمان تقوا آسمان توكل آن فرديكه از نظر تقوا به آسمان است در عرش است اينها ملائكه مواظبش هستند اگر هم ملائكه را نبيند كه اگر مقام خيلى بالا شد ملائك محافظين را هم مى‏بيند حالا اگر نبيند محافظين يارش هستند كمك كارش هستند لذا اصلاً شيطان مى‏ترسد آن شخص ابهتش شيطان شخصى را مى‏گيرد اصلاً نزديكش نمى‏آيد نفس اماره كنترل شده اينها توفيق  ى‏خواهد مگر به همين زوديها انسان مى‏تواند مسلط بر نفس اماره بشود بقول حضرت امام توى درسهاى اخلاقى بارها مى‏فرمودند چهل سال خون جگر مى‏خواهد انسان بتواند مسلط بر هوى و  وس بشود مسلط بر نفس اماره بشود بتواند صفات رذيله را ريشه‏كن بكند به اين زوديها كه نمى‏شود اما اين «انّه ليس له سلطان على الّذين امنوا و على ربِّهم يتوكَّلون إِنَّما سلطانهُ على الَّذين يتولَّونه»نحل(99) آنكه تقوا ندارد آنكه توكل ندارد اين زير پرچم شيطان است اين ديگر با يك بادى مى‏رود گاهى از طلبگى مى‏رود گاهى طلبه هست از درس خواندن مى‏رود گاهى درس مى‏خوانداما از معنويت مى‏رود معلوم است ديگر هر كه زير پرچم شيطان است همه چيز او را مى‏برد جز خدا چنانچه اگر كسى زير پرچم خدا باشد همه كسى يعنى دشمن خدا از او دور هستند چى نزديك به او است «انَّ اللّه يحول بين مرء و قلبه» اين براى كى است جز مؤمن كه حال توكل داشته باشد و از همه اينها كه بگذريم من نمى‏خواهم اسم بياورم بتوانم در زمان طلبگى عده‏اى از بزرگان را نشان بدهم كه يك حال اطمينان صد در صدى برايشان بود اصلاً به فكر اينكه فردا چى نبودند مى‏دانستند فردا درست مى‏شود به فكر اينكه بخواهد قرضى... جلو بيايد درست مى‏شود و آنجا هم كه ديگر معيشت سخت اگر بطور موقت جلو مى‏آمد و مى‏خواست فكرشان را ببرد خداوند عالم به كمكشان مى‏رسيد در جلسه قبل مى‏گفتم علامه طباطبايى مى‏گفتند عصرى نشسته بودم براى مطالعه كردن ناگهان ذهنم رفت به اينكه وضع معيشت بد است و چه كار بايد كرد تا ذهنم رفت يكى در زد رفتم درب را باز كردم يك كسى بود گفت من از طرف خداوند آمدم خدا سلام به تو رساند و گفت من تو را هجده سال است كى به خودت واگذاشتم كه حالا فكر دنيا مطالعه تور را از بين برد كه علامه طباطبايى مى‏گفتند من رفتم وادى‏السلام اسم آن آقا را روى قبرى ديدم و فهميدم فوت شده بوده و از طرف خدا براى من پيغام آورده بعد علامه طباطبايى مى‏گويد اين هجده سال را نمى‏دانستم يعنى چه فكر كردم ديدم هيجده سال است معمم شده‏ام و اين تعمم شدنم يك خصوصيت داشته كه خدا پيغام مى‏دهد كه من كى تو را به خودت واگذاشتم كه حالا به فكر دنيا رفتى آنوقت هم كه مى‏خواهد يك ذره‏اى ولو كم برود توى دنيا پروردگار عالم دستش را مى‏گيرد گاهى اگر لياقت داشته باشد مثل علامه طباطبايى برايش پيغام مى‏دهد آنهم پيغام اينجورى اگر نه الهام بهش مى‏شود مؤمن الهام دارد الهام بهش مى‏شود و اگر نه بدون الهام اين فكر را پروردگار عالم از ذهن اين مى‏برد بيرون نمى‏گذارد رسوخ پيدا كند نمى‏گذارد صدمه ببيند «الا بذكراللّه تطمئن القلوب» اين آيه خيلى آيه كوچكى است اما خيلى پر محتوا است كلمه الا آمده بذكر اللّه جار و مجرور مقدم شده هيچ چاره‏اى نيست جز خدا هيچ پناهى نيست جز خدا و الا ديگر «كسراب بقيعه يحسبه الضمئان ماء»(نور39) به تجربه براى من اثبات شده است وقتيكه اتكا به كسى داشته باشيم همان كس ناكس مى‏شود از آن طرف اگر ضربه نخوريم لااقل نااميد مى‏شويم كه پروردگار عالم قسم خورده گفته به عزت و جلالم اگر اميد به غير من باشد از همان غير ضرر مى‏بيند لااقل از همان غير اميدت نااميد مى‏شود اگر سكونت مى‏خواهيم در مقابل دلهره و اضطراب خاطر نگرانى از آينده اين توكل چيز خوبى است اگر يك زندگى رفاهى زندگى خوش مى‏خواهيم كه در خانه راستى لتسكنوا عليها باشد توكل اعتماد به خدا اگر من حيث لا يحتسب بخواهيد كارهايتان درست بشود توكل به خدا اگر بخواهيد عمر پر بركت توكل به خدا و الا «و من لم يجعل اللّه له نورا فمالهُ من نور»(نور40) اين آيات بايد خوانده بشود بايد تكرار بشود بايد ما هر روز بخوانيم بايد رسوخ بدهيم توى دلمان توى قلبمان كم‏كم آيه شريفه رسوخى بشود قرآن تشبيه مى‏كند زندگى منهاى خدا را به يك كسيكه در دريا باشد آن دريا موج‏دار باشد ابر محيط بر دريا باشد و آن ابر هم ببارد يعنى دو سه تا تاريكى دريا خود تاريك است وحشتناك است اگر موجى باشد تاريك دوم است وحشت دوم است اگر ابر محيط بر او باشد وحشت سوم است تاريكى سوم است تشبيه مى‏كند زندگى كه منهاى خدا باشد را به اين تشبيه معقول به محسوس «او فى كظلمات فى جرٍ لُجّىٍّ يغشهُ مموج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض» و مى‏فرمايد كه اول مصيبت اين است «انا اخرج يدهُ لم يكد يَريها» يك از خود باختگى يك سردرگمى برايش پيدا مى‏شود بعد در آخر كار يك جمله براى سرمشق ما «و من لم يجعل‏اللّه له نورا فمالُه من نور» ما نور مى‏خواهيم در زندگيمان در تبليغمان و بالاخره راجع به علممان راجع به هر چى راجع به عاقبت به خيرى و اولادمان بايد نور خدا باشد و اگر نور خدا نباشد ديگر هيچ چيزى نمى‏تواند براى ما نورانيت داشته باشد تقاضا دارم روى اين بحث‏ها يك مقدار فكر كنيد فكرش خيلى اهميت دارد رسوخ بدهيد كم‏كم از مجاز به حقيقت كم‏كم اين حقيقت، حقيقت علمى رسوخى و اگر راستى مراتب توكل مرتبه اولش براى ما پيدا بشود هم دنيامان اصلاح است و هم آخر تمام «و من اصلح بينه و بين اللّه‏ اصلح اللّه‏ دنياه و اخرته». خدايا اين نكته‏ها نكته‏هاى ظريف روايات و قرآن است خدايا توجه به اين گونه مطالب پيدا كردن توكل ولو مرتبه اول پيدا شدن اين نورانيت‏ها به همه ما عنايت بفرما.

    و صلى اللّه‏ على محمّد و آل محمّد.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365