جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: قساوت قلب
    موضوع درس:
    شماره درس: 170
    تاريخ درس: ۱۳۸۰/۴/۲۰

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى. بحث هفته گذشته درباره قساوت بود سياه شدن دل و اين قساوت را قرآن و روايات اهل بيت خيلى روى آن پافشارى دارند و مراتبش را در جلسه قبل عرض كردم كه گفتم مرتبه اولش اين است كه انسان حال عبادت ندارد از نماز لذت نمى‏برد نماز براى او سنگين است انفاقات براى او گران است خسارت است اين مرتبه اولش است مرتبه دومش يك حال لجاجتى در آن حكم‏فرما مى‏شود زير بار حق نمى‏رود يك سنگ دلى بر او بار مى‏شود ديگر در مقابلش ولو كسى را بكشند باك ندارد اگر خودكشى نباشند و بالاخره سنگدلى زير بار حق نرفتن مرحله دوم قساوت است و مرتبه سوم ديگر انكار واقعيات، انكار دين، انكار پيغمبر «و اذ تتلى عليه ءاياتنا قال اساطير الاوَّلين» (قلم15) قران مى‏فرمايد كلاّ نه قرآن چيزى نيست كه انسان منكرش بشود پس چرا اين منكر است «كلاّ بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون» قساوت پيدا كرده است خدا چيزى نيست كه انسان نفهمد «افى اللّه شكُّ فاطر السّموات و الارض» (ابراهيم10) خدا يافتنى است خدا ديدنى است اما اين چرا نمى‏بيند حجاب «كلاّ انهم عن ربهم يومئذٍ لمحجوبون» قساوت برايش حجاب شده است ديگر از نظر عقلى نمى‏تواند خدا اثبات كند از نظر فطرى نمى‏تواند خدا ببيند هر كدامش باشد خيلى خسارت است همان اول مرتبه اول آدم برسد به جاى كه نماز برايش سنگين باشد انفاقات برايش خسارت باشد كه اين مرتبه را همه‏مان داريم كى پيدا مى‏شود كه نماز برايش لذت‏بخش باشد انفاق برايش خسارت نباشد لذت‏بخش باشد بحث امروز اين است چه بكنيم قساوت نداشته باشيم اين مهمتر از بحث اول است چه بكنيم اگر قساوت هست رفع بشود اين هم مراتب دارد. اول چيزى كه بايد نباشد و قرآن روايت روى آن خيلى پافشارى دارد اين توجه به ماديات اين توجه به ماديات براى قلب خيلى ضرر دارد ديگر قلبى بالاتر از قلب پيغمبر اكرم كه نداريم توجه به مادياتش در حاليكه «لا تلهيهم تجارةٌ و لا بيعٌ عن ذكر اللّه(نور37) توجه به مادياتش هم معنويت بود اما همين توجه به ماديات را پيغمبر اكرم مى‏فرمايد كه برايم قساوت پيدا مى‏شود «انهُ ليغان على قلبى فااقول استغفراللّه سبعين مره» اگر خوردنى‏ها آشاميدنى‏ها خواب‏ها حرف‏ها با مردم حرفهاى عادى حرفهاى دنيوى براى پيغمبر براى اميرالمؤمنين(ع) موجب «ليغان على قلبى» بشود ديگر براى ما ببينيد چه خبرها است بله در روايات مى‏خوانيم نماز نظير نهر است كه انسان كثيف در نهر برود چه جور پاك مى‏شود بخواهد پاك مى‏شود نخواهد پاك مى‏شود نماز هم استغفار، رابطه با خدا آن قساوت را رفعش مى‏كند چونكه رسوخى نشده اگر رسوخى بشود نه، اگر رسوخى نشده بهترين چيزها براى رفعش نماز است ولى الا كل حال اين را بايد توجه داشته باشيم همه توجه به ماديات دل را خراب مى‏كند شيخ‏الرئيس يك قصيده‏اى دارد به نام قصيده عينيه من اوايل طلبگى اين قصيده عينيه را يكى از علماى اصفهان به من گفت كه اينرا شرح كن و من شرح كردم براى او فرستادم مى‏خواستم ازش دختر بگيريم امتحانش اين شد كه اين قصيده عينيه را من تفسير كنم توضيح بدهم براى او بفرستم و آن اقا مرحوم حاج شيخ مرتضى مظاهرى وارد در اين قضايا بود و انصافا اهل دل هم بود آن قصيده عينيه شيخ‏الرئيس خيلى قصيده عينيه عالى است هفتاد شعر است كه با عين شروع مى‏شود و مرحوم شيخ‏الرئيس در اين قصيده همين را مى‏گويد اين دل از عالم ملكوت است اين دل عرش الرحمان است اين دل روح‏اللّه‏ است و اين روح‏اللّه‏ اينك از عالم ملكوت اگر توجه به عالم ماده پيدا كرد مريض مى‏شود اگر توجه به عالم ماديات پيدا كرد اين قساوت پيدا مى‏كند و بايد مواظب باشيد توجه به مادّيتش به اندازه ضرورت باشد بعد محوم شيخ الرئيس مى‏گويد به همين اندازه ضرورت هم كه باشد باز به طور ناخودآگاه به طور ضرورت قساوت مى‏آيد بايد قساوتش را هر روز رفع كنى آنوقت شيخ‏الرئيس مى‏گويد رفع قساوتش به نماز است به تضرع و زارى است به استغفار است «و انه ليغان على قلبى فااقول استغفرالله سبعين مرة» و اگر خداى نكرده اين توجه به مادّيت زياد بشود ديگر قلب، قلب نيست ديگر قلب وارونه مى‏شود مرحوم فيض رضوان‏الله تعالى عليه در وافى يك روايتى نقل مى‏كند و در آن روايت مى‏فرمايد بعضى اوقات قلب انسان را وارونه مى‏شود بعد فيض مى‏گويد اين وارونه مى‏شود كه «عله اسفل، اسفله على» اين معنايش چى است تقريبا همين جور كه شيخ الرئيس معنا مى‏كند ايشان هم معنا مى‏كند مرحوم فيض در وافى مى‏فرمايد معنايش اينكه اين دل تمام توجه‏اش خدا، معنويت، عالم ملكوت بعضى اوقات عكس مى‏شود تمام توجه‏اش مى‏شود دنيا، تمام توجه‏اش مى‏شود زرق و برق‏ها ديگر اسمى و رسمى از عالم وحدت از عالم ملكوت ندارد آنوقت اين ديگر «يأكُلون كما تأكل اللنعام»(محمد12) «اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون»(اعراف 179) چيزى كه اينجا يك توجه بدهم بروم سر مرتبه دوم اين است كه معمولاً مردم كسب‏هايشان مورد قساوت است يعنى كارهاى آنها شغل آنها دنياست موجب قساوت است بازارى هست زارع و ادارى اينها معمولاً اين دل متوجه به مادّيت است اما ما طلبه‏ها اين جور نيست كسبمان معنويت است قال الباقر قال الصادق است و نبايد ما به واسطه علممان يعنى كسبمان تعليم و تعلم ما برايمان قساوت پيدا بشود بايد توجه در علممان توجه به معنويات توجه به مجردات باشد نه توجه به ماديات والا «العلم حجاب اكبر» به قول يكى از بزرگان مى‏گويد كه بعضى اوقات طلبه كارش به آنجا مى‏رسد كه مثل يك كاسب است همين طور كه كاسب كسب مى‏كند چيزى را اين هم كسب مى‏كند علمى را و اين همان مثل كسب بازارى حجاب الاكبر است العلم حجاب الاكبر ما اگر بخواهيم مى‏شود همين علممان رفع قساوت بكند براى ما يا لااقل قساوت پيدا نشود براى ما و الا كل حال اول چيزى كه قساوت مى‏آورد توجه به اين و ذخاير دنيا توجه به ماديت توجه به عالم ماده اين با قلب نمى‏سازد ضد هم هستند وقتى ضد يكديگر باشد قلب را مريض مى‏كند و اين را هم به شما بگويم سابقا اين جورها نبود طلبه‏ها توجه به مادّيت نداشتند نبود آن قبليها كه نه اما برايمان نقل كردند در زمان ما توجه به ماديت اصلاً و ابدا نبود مثلاً در قم يك نفر از طلبه‏ها نبود كه خانه داشته باشد يك نفر از طلبه هم من سراغ ندارم كه در فكر خريدن خانه باشد بزرگان هم چنين بودند در حاليكه آنوقت خانه هم گير نمى‏آمد براى اينكه خانه‏سازى نبود بايد برود در يك خانه و پيش صاحب خانه باشد يك اتاق از آن اتاق‏هاى قديمى قمى توى كوچه‏ها و مشكل هم بود زندگى كردن درجاتشان عالى است عالى‏تر بشود مرحوم آيت‏اللّه‏ آقاى زنجانى آقاى سيد احمد زنجانى از بزرگان بود هم مباحثه‏اى حضرت امام بود و از مجتهدين مسلم نماز مرحوم آقاى حجت را در مدرسه فيضيه ايشان مى‏خواندند بالا بود ايشان به من مى‏فرمودند كه ما يك اتاق اجاره كرده بوديم توى خانه يكى از اين آقايان قمى‏ها و تطهير من مشكلى شده بود براى من اين به من مى‏گفت آفتابه را پر نكن برو دستشويى براى اينكه آب حوض را خالى مى‏كنى و مستراح را پُر مى‏كنى مى‏گفتند درد سر شده بود چه كار بكنم آفتابه را پر نكنم نمى‏شود تطهير كرد پر بكنم اشكال رضايت عدم رضايت جلو مى‏ايد آن هم اشكال اينجورى هم حوض خالى مى‏شود هم مستراح خالى مى‏شود اما حالا مرحوم آقاى زنجانى ناراحت باشد برود به فكر وام گرفتن اينطرف و آنطرف براى اينكه انه بخرد اينها نبود اصلاً بفكرشان خطور نمى‏كرد كه طلبه هم بايد خانه داشته باشد از نظر مابقى هم چنين بود آن وقتها منبر هم جاى نبود منبر تازه پيدا شد در زمان آقاى بروجردى آنهم اواخر عمرشان كه اين طلبه‏ها مازندران را فتح كردند بنا كردند كم‏كم رسيد به آنجا كه براى محرم و صفر يا براى ماه رمضان مى‏رفتند منبر يك پولى بهشان مى‏دادند براى ايام سالشان اين خوب شده بود اما نه اينكه درسشان را رويش بگذارند نه اين نبود فقط ده روز محرم مثل اصفهانيها نبود كه اينجور باشد نه ده روز فقط و روز يازدهم توى قم بودند يك ماه رمضان فقط ديگر مابقى درس بود حالا مراد اين است كه اين هم نبود اينكه نبود توى ماديت مانده بودند حسابى مقام معظم رهبرى همه و همه‏شان اينطور بودند. مقام معظم رهبرى همين دفعه به من مى‏گفتند كه با هم حجره‏ام كه هم حجره بوديم دو روز چيز گيرمان نيامد و من روز دوم از درس آمدم ديدم راستى هيچ چيزى نداريم گفتم چه كار بايد كرد به اميد خدا رفتم توى صحن مدرسه يكى از رفقا رسيد گفتم كه راستى پول ندارى ما دو روز است چيزى نداريم (با هم رفيق بوديم خيلى) گفت يك مقدار پول داشت شمرده داد به من با هم حجره رفتيم بعد از دو روز يك ديزى در آن على نقلى خورديم و شكم سير شد اما حالا مقام معظم رهبرى غصه بخورد. همه‏مان اينجور بوديم يك وقت آقاى هاشمى در زمان رياست جمهورى آمده بود قم براى اينكه صحبت بكند قبلش حضرت آيت‏الله آقاى مشكينى كه انصافا از هر نظر خيلى بالا است آقاى مشكينى خيلى خوب است من چهل سال به بالا با ايشان بوده‏ام و راستى از نظر علمى از نظر تقوى خيلى بالا است اين صحبت مى‏كرد براى طلبه‏ها مى‏گفت بعضى اوقات ما دو سه روز چيز گيرمان نمى‏آمد آن وقت مى‏رفتيم انجيرى، خرمايى از يك تركى كه مغازه داشت و به ما نسيه مى‏داد همه نسيه نمى‏دادند نسيه مى‏كردم مى‏ريختم توى كيفم گاهى يكى از اينها را براى سه رمق مى‏خوردم اما درس را هم مى‏خواند اصلاً به فكر اينكه حالا ناهار نداشته شام نداشته نبود اصلاً توجه به ماديات نبود توجه به درس بحث استاد بزرگوار ما مرحوم علامه مرحوم صاحب الميزان خيلى بالا بود انصافا خيلى ما هر چه داريم از دو كس داريم يكى مرحوم حضرت امام و يكى اين مرد بزرگ علامه طباطبايى ايشان مى‏فرمودند كه يك اشتباه بزرگى يك وقت از من سر زد و آن اين بود كه اطراف منرا قرض گرفته بود سبب هم اين بود كه يك پول مختصرى از تبريز براى من مى‏آمد جنگ شد اين پول يك ماه دو ماه نيامد و من مقروض شدم براى خاطر آن قرضها يك عصرى كه نشسته بودم براى مطالعه كردن رفتم توى قرض‏ها چه بكنم چه مى‏شود چرا چنين شد و منصرف شدم از مطالعه، مطالعه او ديگر معنويت بود آقاى طباطبايى مى‏فرمودند يكى در زد خوشا به حال اينها راستى چه موقعيتها پيدا مى‏شود چه چيزها پيدا مى‏شود مى‏گويد يكى در زد رفتم ديدم يك آدمى است و اسمش را گفت من نشناختمش دو سه روز بعد رفتم وادى‏الاسلام قبرها را مى‏خواندم ديدم كه آن مُرده آمده بود درب خانه ما اسم را ديدم مطابق با سنگ قبر اين مى‏كند مى‏گفت در زد رفتم دم در گفت خدا به تو سلام رسانده و فرموده هجده سال است من كى تو رابه خودت واگذاشتم كه حالا رفتى توى دنيا مى‏گويد رفت من هم متوجه نشدم بعد آمدم نشستم يك وقت متوجه شدم خدا بهت سلام مى‏رساند يعنى چه هيجده سال است يعنى چه كه اگر نجف باشد سه چهار سال است اگر تحصيل باشد بيست و پنج سال است اين هيجده سال ديگر چيست به فكرم آمد كه هيجده سال است معمم شده‏ام سرباز امام زمان شدم لذا چون سرباز امام زمان شدم فرمود كه كى من تو را به خودت وا گذاشتم و مى‏گويد اتفاقا آن پول آمد و من از همّذ غم قرض راحت شديم آقاى طباى طباى وقتى هم آمدند قم بودند همين بود حتى علامه طباطبايى اين الميزان را نوشتند خوب الحمدالله اين آخوندى پيدا شد و براى استفاده خودش اين الميزان را چاپ مى‏كرد ايشان كه پول نداشت كه چاپ بكند و ايشان خانه به دوش بود اين اواخر يك زمينى تبريز داشت برايش فروختند و يك خانه‏اى در قم برايش خريدند بيست سال كه ما خدمت ايشان بوديم ياشان خانه به دوش بود گاهى توى اين كوچه گاهى توى گاهى توى آن كوچه در اجاره  خانه مى‏ماند تا رسيد به اينجا كه علامه طباطبايى مقاله مى‏نوشتند پول مى‏گرفتند براى خرج و مخارج اما حالا به فكر دنيا باشد نبود مگر مى‏شود به فكر دنيا باشد الميزان بنويسد نه اگر بخواهد الميزان بنويسد نمى‏تواند با فكر دنيا نمى‏تواند با فكر ماديت مرحوم صاحب جواهر اينرا بارها حضرت امام مى‏فرمودند به ما نحصيت مى‏كردند مى‏گفتند يك خانه داشته همه‏اش شصت متر به بالا بوده اين خانه دو اتاق داشته يكى اتاقش مال مطالعه بود و يك اتاقش مال زن و بچه ديگر آنوقت سرد آب هم نبوده حضرت امام مى‏فرمودند سرد آب نجف در زمان شيخ انصارى پيدا شد از شوشتر آمد والا سردآب نبود نجف توى آن هواى پنج شصت درجه صاحب جواهر، جواهر مى‏نوشت هوا گرم بود هيچ چيزى هم نداشت نه اينكه بود نه كولر نه سرد آب بود نه چيز ديگر بقول حضرت امام مى‏گفتند يك درى توى دالان باز مى‏شد كوران مى‏شد و اين كوران كولر آقا بود اما كرامت كرد راستى كرامت كرده معجزه است در حد معجزه است اگر خدا نخواهد اگر امام زمان نخواهد مگر مى‏شود بالاخره جواهر نوشت ولى اينرا هم بدانيد اگر براى خدا شد اين مى‏شود جواهر ديگر وقتى جواهر شد يعنى حوزه‏ها مى‏گردد روى جواهر مراجع تقليد جواهر ديگر خدا پاداش مى‏دهد اينطور نيست خدا پاداش ندهد قطعا خدا پاداش مى‏دهد. خدا رحمت كند مرحوم آقاى مفيد را يكى از علماى بزرگ اصفهان بود و هيچ كس هم نمى‏شناختش از فلاسفه بزرگ بود انصافا و مى‏آمد مدرسه صدر توى يك از اين اتاق‏ها درس مى‏گفت يك فلسفه يك فقه و اصول و پياده از بيدآباد مى‏آمد اينجا و از اينجا مى‏رفت تا اول ظهر به نمازش برسد خيلى تقيد به نماز اول وقت داشت همسايه بوديم با هم من بعضى اوقات دنبال ايشان بودم و خيلى مرا دوست داشت خيلى به من لطف داشت من از قم كه مى‏آمدم دو سه ماهه درس ايشان مى‏رفتم من منظومه پيش ايشان مى‏خواندم خيلى خوب بود اما خوب‏تر از همه نصايح ايشان بود كه توى راه از بيدآباد تا مدرسه صدر به من نصيحت مى‏كردند خوب درس بخوان توقع در ماديات نداشته باش ماديات بغير بدبختى چيزى نمى‏آورد ولى اگر راستى خوب درس بخوانى خوب تقوى داشته باشى تكن در ماديات نداشته باشى يقين داشته باش كه درست مى‏شود بعد مى‏فرمودند من بارها و بارها در زمان طلبگى صبحانه نداشتم بروم صبحانه بخورم و بروم درس و شلوار هم نداشتم شب محتلم شده بودم و شلوار هم نداشتم و همان قبا را مى‏پوشيدم بدون شلوار و از خانه مى‏آمدم مدرسه صدر سر درس نه شلوار داشتم بپوشم و نه صبحانه داشتم كه بخورم استاد بزرگوار ما علامه طباطبايى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه مى‏فرمودند كه هر روزى كه مرحوم قاضى خيلى شاد بود خيلى خنده مى‏كرد ما مى‏فهميديم كه امروز خيلى مشكل دارد راستى طلبگى يعنى اين ما اصلاً همه چيز را فراموش كرده‏ايم همين است كه در جلد اول از بحار روايت را علامه مجلسى نقل مى‏كند كه پروردگار عالم فرمودند كه اصلاً من علم را گذاشتم توى همين چيزها توى مشكل توى جوع اما طلبه‏ها مى‏خواهند در غير اين باشد نمى‏شود كه نمى‏شود از همين جهت هم در زمان اول قدما كه هيچ قدما راستى اين بيست چهار نفر در حالى كه خيلى مشكل داشتند قدما اين جوامع اوليه را قدما نوشتند در فقر بودند در فلاكت بودند سنى‏ها عجيب مسلط بر سرشان بود مى‏كشتند و مى‏سوزاندند كتابخانه آتش مى‏زدند اما بالاخره قدما از نسلى به نسلى اين فقه را رساندند به ما، متأخرين هم همين طور بود شهيد اول را به جرم شيعه‏گرى محاكه كردند بعد از محاكمه محكوم به اعدام كردند سرش را بريدند اول صد تا تازيانه تيغ دار به بدن مبارك لخت ايشان زدند بعد از آن هم خاكسترش را به باد دادند سوزاندند او را به دار مدتى بالاى دار بود بعد هم آوردند آتش زند و خاكسترش را به باد دادند حالا طلبه‏ها دست برداشتند نه شاگردهاى شهيد اول از علماى فوق‏العاده بالا بزرگ توانستند اينرا بدهند بدست شهيد دوم و شهيد دوم دويست جلد كتاب بنويسد در 54 سال سن كرده مرحوم شهيد دوم اينجور است مسالك يك دوره فقه بسيار عالى است در آن وضع خفقان شهيد دوم نوشتند كه آن هم سرش را بريدند براى خاطر اينكه چرا شرح لمعه نوشت اما مراد اينجا است همين شهيد دوم مى‏گويند شب‏ها مى‏رفته براى زن و بچه‏هايش هيزم مى‏آورده روز درس مى‏گفته فقه خمسه شب مى‏رفته هيزم كنى اما همين هيزم كش به فكر اينكه من رفع ماديت بكنم من چرا هيزم‏كش باشم اينها نبود چرا نبود چون براى اينكه توقع در ماديات نبود چيزى كه به فكر طلبه نبود ماديات عرض كردم اينهايى كه مى‏گويم تاريخ است تاريخ مسلم است اما خود من حاضر بودم ناظر بودم و اين مراجع، مراجع فعلى مراجع قبلى اين طلبه‏ها اين فضلا يك حوزه گرمى يك حوزه كم بود پنج شش هزار نفر بيشتر نبود اما گرم آباد و در هيمن شش هزار نفر مراجع فراوان تحويل جامعه داد همين شش هزار نفر فضلا و مدرس‏هاى فراوانى تحويل جامعه داد و بالاخره در زمان طاغوت كه تصميم داشت دين نباشد حوزه را شيعه گرى را توانستند بدهند به ما براى اينكه توقع در ماديات نبود حالا سى هزار نفر است اما توقع در ماديات يك دهم از فضلايى آن شش هزار نفر هم نيست الان اصفهان شما هم همين جورها بود الان هم همين طور است اصفهان شما خمير مايه قم است نه خمير مايه نجف اصفهان شما اما همين اصفهان فعلاً وضعش بد است وقتى مطالعه بكنيم همه و همه بر مى‏گردد نه يك چيز و آن اين است كه قساوت پيدا كرديم در اثر توقع در ماديات روى ما به ماديات است پشت ما به معنويات است روى ما به ماديات است پشت ما به درس خواندن است لذا به يك چيز خيلى كوچكى درس را تعطيل مى‏كنيم من چهار ده سال درس آقاى داماد رفتم دوازده سال درس مرحوم امام بودم هشت سال درس آقاى بروجردى بودم به شماها بگويم من قطعا در اين چهارده سال ده روز تعطيلى نداشتم قطعا نداشتم همه مابقى هم همين طور بودند حالا من كه بطله بودند آنها گه طلبه بودند من يادم نمى‏رود عروسى كرده بودم نوزدهم شوال بود اول ذيقعده درس‏ها تعطيل بود يك هفته من مجبور شدم كه اين پنج روز عروسى جلو بيفتد يعنى مجبورم كردند آقا يك نامه تندى از يك فضلا براى من نوشته بود اى كاش اين نامه را پيدا مى‏كردم من نامه را پاره نمى‏كنم به اندازه‏اى فحش علمى به من داده بود كه آقا پنج روز درس تعطيل كردى براى عروسى آن طلبه‏اى كه براى عروسى درسش را تعطيل كند اين بطله است نه طلبه و راستى چنين بود. خدايا به عزت و جلالت حال توجه به معنويات توجه به تعليم و تعلم توجه به عالم ملكوت توجه به خودت به نمازت به همه ما عنايت بفرما.

    و صلى اللّه‏ على محمّد و آل محمّد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365