جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: شرايط طلبگى
    موضوع درس:
    شماره درس: 130
    تاريخ درس: ۱۳۷۸/۱۱/۲۵

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح‏لى صدرى و يسرلى امرى و احلل عقدة من لسانى يقفهوا قولى.

     بحث درباره شرط سوّم از شرايط طلبگى و از شرايط روحانيت بود و آن خودسازى همين طور كه تحصيلش هميشه به اندازه قدرتش مطالعه لازم است و به همان اندازه تقوا لازم است لازمتر از هر دو اينكه بايد هميشه درصدد رفع رذائل باشد درصدد جلب فضائل باشد و بالاخره بايد اين تزكى كه در قرآن شريف آمده بعد از يازده قسم مى‏فرمايد كه «قد افلح من زكاها و قد خاب من دساها» رستگارى فقط مال آن كسيكه نفس را تزكيه كرده است درخت رذالت را كنده است درخت فضيلت به جاى آن غرس كرده است بارور كرده است و ازميوه او دائما استفاده مى‏كند كه مصداق كاملش «مَثَلً كَلِمَةً طَيِّبَةَ كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةَ اصلها ثابت و فرعُها فِى السَّماءِ تُؤتى اُكُلها كُلَّ حينٍ بِإذْنِ رَبِّها»[1] انصافا مصداق كامل است دو چيز را بايد توجه داشته باشيم يك اين كار، كار مشكلى است كه بعضى‏ها مى‏گويند محال است ملا شدن چه مشكل آدم شدن محال است و راستى در سرحد محال است خيلى مشكل است بايد اينرا توجه بهش داشته باشيم سرسرى گرفتن و تسامح و درصدد نبودن اما بخواهيم باز هم تكبر نداشته باشيم ديگر منيّت و نفسيّت نباشد روح فرعونيت نباشد معلوم است نمى‏شود اين همانكه اساتيد ما از مرحوم حاج شيخ نقل مى‏كنند. حضرت امام مى‏فرمودند كه مرحوم حاج شيخ بارها مى‏فرمود ملاّ شدن چه مشكل آدم شدن محال است همين يك قصه شيرينى دارد كه يك كسى شمعى دست گرفته بود در روز در كوچه‏ها مى‏گشت يك كسى رسيد گفت چه گم كرده‏اى چه مى‏خواهى پيدا كنى گفت آدم گفت نگرد كه پيدا نمى‏شود خيلى مشكل است اين از يك طرف از يك طرف يك توجه ديگر هم بايد داشته باشيم اينكه نود و نه درصد مردم حتى ما طلبه‏ها درصدد نيستيم در جبهه نيستيم اين جهاد اكبر كه بايد هيمشه در اين جبهه باشيم اين جنگ درون هميشه بايد باشد هميشه ما بايد مبارزه كنيم با اين نفس اماره با اين صفات رذيله هميشه كه جهاد اكبر هم هست يك درصد هم اين جهاد نيست يعنى الان شما، شما خوبها هستيد انصافا خوب‏ها را بخواهند بشمارند شما هم هستيد كدام از شما هر بيست و چهار ساعت يك ساعت در جبهه هستيد راستى مبارزه با منيت مبارزه با آن روح فرعونيت مبارزه با غضب و بالاخره مبارزه با صفات رذيله بگوييم نداريم كه نمى‏شود بگوييم نداريم كى مى‏تواند بگويد من غرور علمى ندارم اين انقلت قلت ما طلبه‏ها توى درس چيست اين مرحوم حاج سيد محمد فشاركى راستى خودش را ساخته بوده است مى‏گويند اواخر عمر به شاگردها مثل مرحوم حاج شيخ، مرحوم نائينى شاگردهاى خاصى داشته مرحوم حاج سيد محمد فشاركى مى‏گفته كه راستش را بخواهيد من مى‏توانم بگويم كه الان درس كه مى‏گويم خلوص است اما اين انقلت قلت‏ها را نمى‏دانم وضعيش چيست آيا راستى خلوص است آيا راستى از آدميت سرچشمه مى‏گيرد آيا راستى مى‏خواهم غلبه كنم بر اين شاگرد و بگويم كه حرف من درست است نه حرف تو اينها بزرگان هستند اينها كه نمى‏خواهند كه همين جورى حرف بزنند و راستى مشكل است كه انسان غرور علمى نداشته باشد روح فرعونيت نباشد كى مى‏تواند بگويد اين روح فرعونيت در همه هست در همه و اگر جلويش را رها كنيم فرعون مى‏شود يعنى اگر غفلت كنيم فرعون كه اوّل فرعون نبود يك كوزه‏گر بود مى‏گويند يك آدم حسابى هم بود خدا نكند زمينه پيدا بشود بارها حضرت امام اين سفارش را به ما مى‏كردند كه خدا نكند يك كسى يك شهرتى يك رياستى پيدا كند اما زمينه نباشد. اقتضا نباشد خودسازى نباشد اگر راستى ما جلويش را نگيريم و زمينه پيدا بشود ادعا مى‏كند ادعاى «انا ربكم اعلى» حالا كى مى‏تواند بگويد ندارم اين مرحوم حاج شيخ رجبعلى خياط اين خيلى چيز داشته راستى خيلى چيز داشته اين گفته بود من مباحثه‏ام تمام شد ظهر شد به ما اسرار كردند كه ناهار اينجا بمانيد ناهار ماندم وقتى سفره را انداختند اين افراد پاى سفره نشستند و خوشحال هم بودند كه يك ناهارى به اين رفقا داديم اما يك خلجان ذهنى برايم پيدا شد كه اين براى من است گفت تا اين خلجان ذهنى برايم پيدا شد كه اين براى من است لذا ديد بلعم باعورا يك گوشه‏اى دارد به ريش من مى‏خندد دارد تبسم مى‏كند، اين مال من است اينها حرف است از اينها كه نمى‏شود سرسرى گذشت نمى‏شود و وقتى برويم تو روش بزرگان توى روش بزرگان مى‏بينيم كه يك چيزهايى هست يك حسابهايى هست يك كتابهايى هست راستى اين آدم مثل حاج شيخ رجبعلى خياط اين توى ذهنش بيايد اينها خوردند ناهار را من ثوابش را بردم اين روح منيّت همين يك دفعه «انا ربكم اعلى» زمينه پيدا شده يك دفعه زمينه پيدا نمى‏شود مثل حاج شيخ رجبعلى خياط راستى چيز داشته عالى راستى كشف داشته شهود داشته تشرف داشته اما بالاخره بارها ادعا مى‏كند كه حالا ريشه صفات رذيله كنده شد يا نه بعضى اوقات نمى‏شود ديگر «اخرما يخرج عن قلوب الصدقين حب الجاه»، عن قلوب صديق، صديق كى است صديق چيست بعضى اوقات هم اگر اينكه عرض مى‏كنم كه بايد تو جبهه باشيم بعضى اوقات اگر توى جبهه نباشيم وا مصيبتها مى‏شود اين روايتى كه مرحوم صاحب وسائل در جلد اول وسائل در مقدمه عبادات نقل مى‏كند كه امام صادق(ع) فرمودند دو نفر وارد مسجد شدند يكى فاسق ديگرى صديق وقتيكه از مسجد بيرون آمدند آن فاسق صديق شده بود آن صديق فاسق شده بود براى اينكه وقتى وارد مسجد شدند آن فاسق گريه و زارى داشت سرافكندگى داشت خجالت‏زدگى در مقابل خدا داشت از گناهش اما آن صديق مى‏گفت ما كه الحمدلله بله مى‏گفت ما كه همه چيزمان خوب است همين من كه همه چيزم خوب است به اندازه‏اى سقوط مى‏كند كه مى‏رسد به فسق يعنى از صديق سقوط مى‏كند به ورع از ورع سقوط مى‏كند به تقوا از تقوا سقوط مى‏كند به فسق نمى‏شود آقا اينها را سرسرى گرفت و اتفاقا همه ما سرسرى مى‏گيريم يعنى كى درصدد خودسازى هست كدام از شما در 24 ساعت يك ساعت مى‏نشينيد مراقبه داريد راستى ريشه‏يابى مى‏كنيم ما در اصولمان در فقهمان در فلسفه‏مان مى‏نشينيم انقلت قلت مى‏كنيم و راستى ريشه‏يابى مى‏كنيم و بعضى اوقات اين ريشه‏يابى ما در فقه بسيار عالى است مى‏رود تا اعماق فقه مى‏رود تا اعماق زمين اما راجع به تقوا مخصوصا راجع به خودسازى اين جورها است كه مى‏بينيد همه علما مى‏گويند كه اين خودسازى از اوجب واجبات است من خيال نمى‏كنم شما در اين كتابهاى اخلاقى يك ملّا را پيدا كنيد كه مسئله را متعرض شده باشد و نگويد اين اوجب واجبات است از نظر روش و منش هم راستى آن كسانيكه به يك مقام رسيده بودند اينها راستى كار مى‏كردند و مسلم است كه مرحوم شيخ انصارى مى‏آمده درس حاج سيد على شوشترى شاگرد مرحوم شيخ بوده معلم اخلاق و اين جمله را هم مرحوم شيخ مى‏گفتند كه برويم درس ايشان شايد بشود خودسازى كرد گاهى مى‏گفتند كه دلمان را كدورت گرفته برويم رفع كدورت بكنيم شيخ انصارى مى‏آمده درس اخلاق و همچنين تا آخر يعنى كلام آنهايى كه پيش ما اجر دارند پيش ما مقام دارند كدامشان اينجور نبودند و حرف دومى كه من به شما دارم اين است كه اين بى‏توجهى ما به علم اخلاق بى توجهى ما به خودسازى بى‏توجهى ما به اين كتاب‏هاى اخلاقى الان همه شما بايد اين جامع السعادة تمام فصولش تمام خصوصياتش با انقلت قلت در ذهن مباركتان باشد. كدام هست همه شما الان بايد اين كتاب غزالى را بررسى كامل كرده باشيد بد را از خوب تمييز داده باشيد خوبش را گرفته باشيد يادداشت كرده باشيد بدش را برگردانده باشيد به خودش كدام اينجورى هست و اينها نمى‏شود كه ما سرسرى بگذريم خيال نكنيد آسان بشود نه علم اخلاق بقول حضرت امام مى‏گفتند گفت و شنودش خيلى آسان است يك روايت مى‏خوانيم مى‏شود علم اخلاق نمى‏دانم يك آيه قرآن مى‏خوانيم آن ظرافتها آن لطافتها مشكل هم هست آدم از كتاب جامع‏السعادة بيرون بيايد با آن لطافتها با آن ظرافتها و ظرافتهايش را درك بكند لطافتهايش را درك بكند اين فرق بين رذائل خيلى مشكل است فرق بين در ميان فضائل خيلى‏هاشان با هم اشتراك دارند تميزدادن خيلى مشكل است حالا راستى شما خوبها كدامتان چهل فضيلت داريد اين كلياتش حالا شما در ذهنتان است كدام ديديد كدامتان اين چهل فضيلت را از هم جدا كرديد و اينها بايد جدا بشود بايد حرف رويش زده بشود و بالاخره كار مى‏خواهد همين جورى كه نمى‏شود كار بكند و قرآن حالا من آن اندازه نمى‏دانم اما حضرت امام مى‏گفتند كه آيه‏اى نيست كه رنگ خودسازى نداشته باشد اما در اينكه ما بگوييم كتاب آدم سازى است كتاب اخلاق است اين بلا اشكال است تمام قصه‏هاى قرآن تمام حكايتهاى قرآن كه تقريبا دو ثلث قرآن مى‏شود براى اخلاق براى برداشت اخلاقى تمام آيات مربوط به مبداء و معاد رنگ خودسازى دارد حضرت امام مى‏گفتند قوانين هم رنگ اخلاق دارد حالا قرآن خواندن خيلى لازم خيلى واجب سروكار داشتن با قرآن اقلاً ما طلبه‏ها شبانه روز يك جزء قرآن خواندن اين واجب لازم براى ما واجب است لازم است اين آيات را كه نمى‏شود همه‏اش را حمل بر استحباب بكنيم فقه كه نيست كه انقلت قلت بكنيم شما در تمام قرآن مثل اين آيه نمى‏توانيد پيداب كنيد «فَاقرءوا ما تيسَّرَ مِنَ القُرآنِ عَلمَ أَن سيكونُ منكم مّرضى و ءَاخرون يضرِبونَ فِى الارضِ يبتغُونَ مِن فَضلِ اللهِ وَ ءَاخَرونَ يُقتِلُونَ فِى سَبيلِ اللّه‏ فَاقْرَءُوا ما تَيَّسرَ مِنْهُ»[2]  شما تمام قران را بگرديد من بررسى كردم تأكيد مثل اين آيه نداريم براى چى؟ براى خواندن قرآن اولش فَاقْرَءوا ما تَيَسرَّ مِنْهُ و آخرش هم فَاقرءوا ما تَيسرَّ مِنْهُ يعنى اگر مريض هستى بايد قرآن بخوانى اگر مشغول كار هستى كار اطرافت را گرفته بايد قرآن بخوانى اگر در خط مقدم جبهه هستى بايد قرآن بخوانى يك جزء قرآن بايد بخوانى اقلاً اما حالا اين يك جزء قرآن خواندن ما طلبه‏ها راستى راجع به اين آياتى كه هست تفكر، تدبر «افلا يتدبَّرونَ القُرآنَ اَم عَلَى قُلُوبِ اقفالُها»[3] واقعا خيلى تنتراق دارد تأكيدش كم نظير است تدبر در قرآن براى خودسازى راستى چه جور مى‏شود از كار بلعم باعور در مى‏آيد مى‏گويند مستجاب الدعوه مرحوم آقاى طباطبايى رضوان‏اللّه‏تعالى‏عليه اين استاد عزيز دقيق ما ايشان مى‏گويند مستجاب الدعوه بوده است امّا ناگهان از كار اينجورى در مى‏آيد كه قرآن بهش مى‏گويد سگ اين من خيال نمى‏كنم اين فحش باشد حالا اگر فحش هم باشد خوب است من خيال مى‏كنم اين علاوه بر تشبيه و فحش اخبار از يك واقعيت است يعنى راستى سگ شد منافات هم ندارد آدم مثل يك سگى كه نيفتد در دريا و فورا نمك بشود بعضى اوقات هم همان نمك سگ بشود «فَمَثَلُهُ كَمَثل الكَلب انْ تَحْمِل عَليه يَلْهث او تتركهُ يلهث»[4] تشبيه باشد كمرشكن است فحش باشد كمر شكن است اخبار از واقع باشد كه هر سه ظاهرا هست كمر شكن است مگر راستى بعلم باعورا با آن تقوايش با اين يك عمر ريشش را سفيد كردن تا برسد به آنجا كه «وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنه ءَاياتِنا» علم لدنى پيدا شدن همان سقوط مى‏شود ديگر كى سقوطش داد منيّت تكبر همانكه حاج شيخ رجبعلى مى‏گفت كه تا آمد توى ذهنم كه اين ناهار مربوط به تو ديدم بلعم باعورا دارد به ريشم مى‏خندد و بايد اينها را فكر كرد. قرآن مردم را دو دسته مى‏كند يعنى يك برداشت از جامعه يك دسته آن كساينكه حقيقت ياب هستند حقيقت‏جو پاك دل و راستى در صدد اين هستند كه حقيقت را بيابند اين يك دسته كه خطاب مى‏شود به پيغمبر كه اينها اين پاك دلها اينهايى كه منيّت، خوديت، غرور، تكبر اينها بر ايشان مسلط نيست «وَ اِذا سَمعوا ما انزل إِلَى الرَّسولِ تَرى اعينهم تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الحَقِّ»[5] گريه شوق مى‏كند الحمدلله حق را يابيدم بعد قرآن با زبان حالشان با زبان قالشان مى‏گويد كه خوب من چرا زير بار نروم حق هست حق را يابيدم اين يك دسته مردم كه قرآن مى‏فرمايد افرادى كه پاك دل هستند همين است «وَ اِذا سَمِعُوا مَا اُنزِلَ إِلَى الرسول تَرَى اعينهم تفيض من الدمع مِمّا عرفوا» يك ترسيم ديگر هم قرآن دارد اينها خيلى عالى است «وَ إذَ قالُ الَّهُمَّ ان كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِئْتِنا بِعَذَابٍ اليم»[6] يعنى زبان حالش زبان قالش اين است مى‏گويد خدايا اگر راستى اين حق است من كه نمى‏توانم ببينم يك سنگى يك آتشى لااقل نبينم حق را يعنى زير بار كه نمى‏روم، نمى‏روم اقلاً نبينم آتشى بيايد سنگى بيايد كه بسيارى از مفسرين مى‏گويند كه اين واقع شد در زمان پيغمبر اكرم وقتى اميرالمؤمنين را منسوب خلافت كرد اين بادمجان دور قاب چين‏ها اينها خفه بودند نمى‏دانستند چى بگويند اِرعاب اينها راگرفته بود اما يك عربى از آن وسط پا شد آمد جلو گفت اين از خودت بود يا از خدا، از خودت بود قبول ندارم از خدا بود نمى‏توانم ببينم يك سنگى يك آتشى بيايد من نابود بشوم پيغمبر فرمودند اينجا كه نمى‏شود برو تا حقت برسد كه «سَأَلَ سَائِلُ بِعَذابٍ واقِع»[7] را بعضى‏ها همين طور معنا كردند و بالاخره رفت و صاعقه او را نابود كرد اين راستى يك ترسيم از جامعه هست من نمى‏خواهم بگويم اين شأن و نزول همين است نه يك ترسيم از جامعه يعنى اگر انسان ناپاك شد اگر حسود شد اگر پول دوست شد ديگر طلحه و زبير مى‏شود بابا طلحه و زبير شمشير پيغمبر بودند وقتيكه خبر مرگ زبير را به اميرالمؤمنين دادند اميرالمؤمنين گريه كرد اميرالمؤمنين فرمودند شمشير پيغمبر و راستى اينها بالا بودند چرا اينجور شد يعنى طلحه و زبير نمى‏دانستند كه اميرالمؤمنين خليفه بلافصل پيغمبر است نمى‏دانستند كه از اول قصب بوده نمى‏دانستند كه علم ما كان و ما يكون و ما هو كائن اميرالمؤمنين است نمى‏دانستند مجسمه قرآن است قطعا بيشتر از من و شما مى‏دانستند حتما طلحه و زبير بيشتر مى‏دانستند از ما علمى است از آنها يافتنى از ما روايت است از او درايت است و راستى يابيده بودند چه جور مى‏شود اينجور مى‏شود واى به منيّت واى به رياست طلبى واى به پول پرستى ديگر همه چيز تحت‏الشعاع واقع مى‏شود ديگر مى‏ايستد در مقابل اميرالمؤمنين و براى كشتن اميرالمؤمنين بيست هزار نفر را به كشتن مى‏دهد بيست هزار نفر كعب ابن صور اين يكى از علما است مستجاب الدعوه هم هست در اين جنگ جمل مستجاب الدعوه است همه بهش التماس دعا مى‏گويند اما حسود است يعنى در همين كه مستجاب الدعوه است همينكه مردم بهش التماس دعا مى‏گويند وقتيكه اميرالمؤمنين آمد كوفه آن وضع اميرالمؤمنين آن روشناى اميرالمؤمنين يك مقدار رياستش كم شد بنا كرد توى نماز شب نفرين به اميرالمؤمنين بكند على را مى‏شناخت مى‏گفت خدايا يك تير غيب بيايد به سينه على من راحت بشوم اين شمع ما ديگر روشنايى ندارد التماس دعا بهمان نمى‏گويند ديگر و اين روشنايى على جنگ جمل آمد جلو اينها از بصره خيلى از اين احمقها را جمع كرده بودند مردم از بصره خيلى جمع كرده بودند چهل هزار نفر با هودج عايشه اينها گفتند كه ما از نظر كم خوب است لشكرمان كيفش كم است آدمهاى حسابى اگر بياوريمش و امام جماعتش بكنيم خيلى خوب است لذا آمدند شب و بعد از نماز عشا كه كسى نباشد اين هنوز توى سجاده نشسته بود و گفتند كه آمديم و مى‏خواهيم با اميرالمؤمنين بجنگيم از شما هم تقاضا داريم بيايند اين اول وحشت كرد گفت مگر مى‏شود با اميرالمؤمنين جنگيد اقلاً ثلث قرآن درباره على است چه جور با على جنگيد يك كيسه پول گذاشتند جلوى اين گفت كه بچه را با گردو مى‏خواهيد بازى بدهيد بعضى تاريخ‏نويس‏ها تحليل مى‏كنند مى‏گويند گفت پول كم است دوّم و سوّم را گذاشتند بلند شد قرآن را حمايل كرد شمشير را حمايل كرد يك جمله گفت، گفت راستى ما هر چه فكر مى‏كنيم مى‏بينيم اين على لياقت خلافت ندارد اما طائفه اَزُد اين توده عايشه را گرفته بودند سردست با شتر بلند كرده بودند يك اُرد خوبى خواند گفت «يا ايها الاَزُد هذِهِ اُمُكَم فانهُ صلاتكم و صومكم» اين مادر شما است ام‏المؤمنين توى قرآن است ديگر اين نماز شما است اين روزه شما است و بالاخره آمد امام جماعت طلحه و زبير شد جنگ تمام شد بر نفع شيعه تمام شد راوى مى‏گويد من با اميرالمؤمنين شب در ميان كشته‏ها مى‏گشتم اميرالمؤمنين به كسى توجه نداشت رسيد به اين كعب ابن صور كه مى‏گويند اول تيرى كه آمد به پيشانى اين آمد و به روهم افتاد اميرالمؤمنين با آن چوبدستى او را به پشت خواباندند فرمودند كه ديدى چه شد آن تيرى كه در دل شب مى‏خواستى بر دل من بيايد به پيشانيت آمد و نابودت كرد اين معلوم مى‏شود اميرالمؤمنين را توى نماز شبش نفرين مى‏كرده چرا حسود است؟ حالا چرا پول‏پرست است رياست‏طلب است وقتى يك رياست بهش بدهند كيسه‏هاى پول هم يكى پس از ديگرى كى است بتواند بگذرد مى‏دانيد چى مى‏شود نه خيال كنيد همين جورى نه توجيه مى‏كند توجيه اين توجيه كه «ان الشيطان ليوفون على اوليائهم» آنهم مى‏آيد و الهام مى‏دهد توجيه مى‏كند يك دفعه مى‏شود اول حيف و ميل كن دنيا اما با توجيه خودش را بهتر از همه مى‏داند مى‏شود على كش و على را مستحق اين كار مى‏داند جرداق نصرانى يك جمله دارد اين جمله شيرينى است مى‏گويد بعضى اوقات رذالت انسان را مى‏رساند به آنجا ولى خدا را در خانه خدا قربتا الى اللّه‏ مى‏كشد با توجيه اگر شماها مى‏بينيد كه قرآن شريف مى‏گويد من كتاب قرآن هستم اگر حضرت امام مى‏گويند اصلاً آيه‏اى نداريم در قرآن كه براى اخلاق نباشد اگر راستى قرآن لااقل دو ثلثش راجع به قرآن است براى خاطر همين است كه آن علم ما موجب توجيه ما و اين توجيه ما موجب كفر ما كعب ابن صور از آب در مى‏آيد طلحه و زبير از كار در مى‏آيد عايشه از كار در مى‏آيد اين خودسازى مشكل است كى مى‏تواند بگويد من درخت رذالت را از دل كَنْدم مى‏كَنَم امّا لااقل بايد توى جبهه باشيم تا اين اندازه بايد اين صفات رذيله ما آتش زير خاكستر باشد شعله‏ور نباشد پدر همه را در بياورد آتش زير خاكستر باشد به اين اندازه و بايد هميشه در هر فرصتى مربوط به صفات رذيله فكر كنيم طرز از بين رفتنش طرز گرفتن شعله‏هاى او را بدانيم و راستى كار كنيم.  خدايا مى‏دانى، مى‏دانيم كار، كار مشكلى  است توفيق اين جبهه را به همه ما هميشه عنايت بفرما.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1]- ابراهيم / 24.

     

    [2]- مزمل / 20.

     

    [3]- محمّد / 24.

     

    [4]- اعراف / 176.

     

    [5]- مائده / 83.

     

    [6]- انفال / 32.

     

    [7]- معارج / 1.

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365