جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: معنای بداء
    موضوع درس:
    شماره درس: 244
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۵/۲۷

    متن درس:

    اعوذ باللّه‏ من الشيطان الرجيم بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى واحلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى.

    ديروز در توضيح مسأله قضا و قدر و مسأله جبر و تفويض، كه ائمه طاهرين عليهم‏السلام اسمش را بداء گذاشته‏اند و براى دشمن يك آلت دستى شده كه ائمه طاهرين عليهم‏السلام و شيعه را هو كنند، يك مقدارى صحبت كردم، اما براى اينكه براى بعضى روشن نشده است و حتى يكى از فضلاء آمده بود مى‏گفت براى خودت روشن است يا نه؟ لذا براى اينكه براى خودم هم روشن بشود، يك قدرى براى اين آقا توضيح بدهيم. شماها هم چون مسأله بغرنجى اسصت، هر چه روى آن صحبت بشود خوب است.

    قطع نظر از اينكه فلسفه چه مى‏گويد يا عرفاء چه مى‏گويند، يا حتى علم كلام چه مى‏گويد، ببينيم قرآن چه مى‏گويد ما الان اين جور بحثها نداريم، قرآن چه مى‏گويد؟

    قرآن شريف گاهى همه چيز را مى‏دهد دست خدا، «قل الهم مالك الملك تؤتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و نعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك على كل شى‏ء قدير»[1] همه چيز دست اوست. گاهى هم همه چيز را مدهد دست امتها، دست افراد، «و مااصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير»[2] اين مصيبت ناامنى را، اين مصيبت قحط و بلاء را خودتان به سر خودتان آورديد. پروردگار عالم از خيلى از آنها هم گذشته و الا بايد نابود بشويد، افعال شما را نابود بكند. «ولو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ولكن كذبوا و اخذناهم بما كانوا يكذبون»[3]

    اما امتها: «ضرب اللّه‏ مثلاً قرية كانت آمنتة مطمئنة يأيتها رزقها رغدا من ل مكان فكفرت بانعم اللّه‏ فاذاقها اللّه‏ لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون»[4] اين جمله «بما كانوا يصنعون»، «بما كانوا يكسبون»، «بما كانوا يكذبون» در قرآن زياد آمده است. اگر سعادت است، خود مى‏آوريد، اگر شقاوت است، خود مى‏آوريد. و بالاخره يك دسته آيات مى‏فرمايد: «كل يوم هم فى شأن»[5] يك دسته از آيات هم مى‏فرمايد: «بما كانوا يكسبون»، «بما كانوا يكذبون»، «بما كانوا يصنعون». خب اينها را چه جور درست بكنيم؟ كسانى كه جبرى شده‏اند، تمسك مى‏كنند به همين آيه «قل اللهم مالك الملك»، آن كسانى هم كه تفويضى شده‏اند، تمسك مى‏كنند به همين آيات «بما كانوا يكسبون»، «بما كانوا يصنعون»، «بما كانوا يكذبون».

    ائمه طاهرين عليهم‏السلام مى‏فرمايند هر دو تكرويى مى‏كنيد، نفهميدگى مى‏كنيد، بگوييد: هر دو، هر دو يعنى چه؟ «لا جبر و لا تفيض بل امر بين الامرين»[6] و آن اين است كه پروردگار عالم از ازل مى‏دانست كه اين عالم وجود در چه وضعى است. اين علم محتوم، لوح محفوظ «و عنده‏ام الكتال» است. آن علم بعنوان تجلى، بعنوان علم بالفعل آمد در خارج، «خب القلم بما كانوا و ما يكون و ما هو كائن». بناست اين عالم وجود تدريجا تا خدا خدايى مى‏كند در خارج محقق بشود. آن وقت اينهايى كه در خارج متحقق مى‏شود، گاهى هيچ ربطى به اراده و خواست ما و فعاليت ما ندارد، اما گاهى كه مربوظ به ماست، خواست ما، اراده ما و فعاليت ما دخالت صد در صد او دارد، يعنى در سلسله علل خوابيده است، كه اين آقا با اراده‏اش، با خواستش، با فعاليتش بهشتى بشود.  آنكه در علم ازلى است، اين است و اين در خارج پياده شده است. يك كسى با آن رياضتهايش درس مى‏خواند، با آن فقر و فالكتهايش از نظر علمى بالا مى‏گيرد، در مشكلات مى‏غلطد، اما رابطه‏اش با خدا روز به روز بيشتر مى‏شود نتيجه چيست؟ اين آقا سعادت دنيا و آخرت پيدا مى‏كند هم براى خودش، هم براى ديگران، يعنى سعادتمند شدن اين بما كان يكسب است.

    گاه يهم اين انسان با تنبلى، با از دست دادن فرصتها، با زمين خوردن به خاطر مشكلها، با تنبلى در دل شبها، هى مرتب شقاوت را براى خود ايجاد مى‏كند و با كسب خودش شقاوت دنيا و شقوت آخرت پيدا مى‏كند. قرآن اين را زياد تكرار مى‏كند كه وقتى جهنمى‏ها داد و فريادشان بلند مى‏شود، مى‏سوزند، مى‏سازند، اما نمى‏شود ساخت، خطاب مى‏شود «لذلك بما قدمت ايديكم»[7] گردن  خدا نگذاريد، ذلك بما قدمت ايديكم.

    بهشتيها هم وقتى كه در بهشت متنعم به آن نعمتها مى‏شوند، خطاب مى‏شود «كلوا و اشربوا هنيئا بما اسلفتم فى الايان الخالية»[8]، كارهايتان اين بهشت شده است. اين تهيه نعمتها به دستتان نوش جانتان‏باد.

    قرآن مى‏فرمايد پروردگار عالم مسلم است كه «كل يوم هو فى شأن»[9] اگر سعادت است، او مى‏دهد، اگر شقاوت است، او مى‏دهد، اما در سلسله علل فعل ما خوابيده است، اراده ما خوابيده است، جربزه و فعاليت ما خوابيده است. جبر فقط نيست، كه سعادت بدون خوابست ما، شقاوت بدون خواست ما باز بشود. شقوت فقط نه، سعادت فقط از طرف خدا هم نه، بلكه نعمتها را او ايجاد مى‏كند، سعادت را او عنايت مى‏كند، «قل اللهم مالك الملك»[10]، اما در اين سعادتى كه او را تأمين مى‏كند، در سلسه عللش فعل ما خوابيده است، اراده ما خوابيده است.

    بقول مثنوى اين يك امر عقلايى هم است. استاد عزيز ما حضرت امام «رضوان اللّه‏ تعالى عليه»يك درس خصوص درباره جبر و تفويض و قضا و قدر با ما داشتند. كه من جزوه‏اش را ننوشته بوده، از ايشان جزوه خواستم و ايشان به من گفتند بشرطى كه به كسى ندهى، جزه را به تو مى‏دهم، حتى گفتند راضى نيستم استدلال خودت را هم به كسى بدهى. آنجا خيلى دقيق، خلوت، آرام وعلمى بحث كردند، اما در اصو يك جبر و تفويض خيلى ساده، همه فهم و با تمسك به قرآن گفتند و از جمله تمسك‏هاى ايشان اين بود كه مى‏گفتند اگر شما توى صورت كسى بزنيد، تا دست شما به صورت كسى بخورد، اينها عند العقلاء تفاوت ندارد؟ خب اگر توى صورت كسى بزنى، سفت توى صورتت مى‏زنند، مى‏گويند اين جاى آن بود. اما اگر دست شما به صورت كسى بخورد، بعد هم بگوييد آقا ببخشيد، من نمى‏خواستم بزنم، يا خواب بود پايش به كاسه‏اى خورد و شكست، حالا بگوييم اين دو تا با هم تفادت ندارد عقلاء به ما مى‏خندند. همه‏اش از خودمان است؟ نه همه‏اش از خداست؟ نه. پس جبر نه، تفويض نه، بلكه امرٌ بين الامرين. بقول شاعر

    اينكه گويى اين كنم يا آن كنم

     اين دليل اختيار است اختيار

     

    نمى‏شود كه ما بگوييم ما مختاريم، چون لازمه‏اش همان است كه گفتم زنى زنا داده بود، شوهرش او را كتك مى‏زد، حرف نداشت كتك بخورد، حرف داشت كه خلاف عقيده‏اش است، لذا مى‏گفت اى مردم بياييد اين شوهر من شيعه شده بزنيد توى سرش تا دست از شيعه گريش بردارد. براى اينكه من كه زنا داده‏ام، من كه نمى‏خواستم، خدا كرده است، پس اين زنا تقصير خداست و من هيچ تقصيرى ندارم. خب همه به اين مى‏خندند. ممكن يك چيزهاى خرافى كم كم جزء عقيده يك مشت عوام بشود، اين فراوان است . قرآن اصرار دارد كه ببين اينها بت مى‏پرستند، عرسك مى‏پرستند. خب هر عقلى مى‏گويد آدم در مقابل عروسك خم بشود، علط است، اما آنها مى‏گويند «انّا وجد نا آباءنا على امة و انا على آثار هم مهتدون»[11] الان ما داريم به كامپيوتر ژاپنى‏ها، به اينترنتشان به چشم حسرت نگاه مى‏كنيم، اما همين ژاپنى‏ها بت مى‏پرستند. يك عروسك داخل جيبش هست، در مى‏آورد و به آن سجده مى‏كند. بعد هم همين مهندس كامپيوتر ساز در بن بست‏ها به همين عروسك مى‏گويد: عروسك از خدا بخواه حاجت من داده بشود. خدا نكند خرافت جزو ذات انسان بشود، كه ديگر از آنها مى‏شود و الا راستى قطع نظر از خرافتها، قطع نظر ار محيط، عقل ما مى‏گويد «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين». مثلاً اين زبان من خيلى از كارهايشان جبر است. اين خوبى كه در زبان من جريان دارد، جبر است، اين زبان، استعداد حرف زدن دارد، جبر است. كار گلبولهاى سفيد و قرمز «ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها»[12]، جبر است. اما حرف زدن من را ديگر نمى‏توان گفت جبر است، چون من مى‏توانم ساكت باشم، مى‏توانم حرف بزنم، اگر بگوييم جربان خوب در زبان من، با حرف زدن من مثل هم است، غلط است. غلط است، يعنى بقول حضرت امام عقلاء مى‏گويند اين غلط است.

    لذا آنها كه مى‏گويند پروردگار عالم «يد اللّه‏ مغلولة»، يعنى دستهاى پروردگار عالم غل شده است، قرآن مى‏فرمايد: لعنت بر شما «بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء»[13] پروردگار عالم بر اين جهان حكومت دارد، اما حكومت او بر اين جهان اين جورى است كه من حتى راجع به حيوانها هم اين عقيده را دارم ـ حالا آن بحث خيلى مفصلى دارد ـ حالا راجع به انسان، وجود انسان جبر است، حيات انسان جبر است، سلامتى او جبر است، عقلش جبر است، شعورش جبر است، اما اين انسان در افعال و كردار خودش اراده دارد. اما در افعالش، گفتارش، كردارش، بلكه افكارش جبر معنا ندارد. اما نمى‏شود هم بگوييم من صد در صد اختيار دارم. اگر بخواهيم اين حرف را در قالب علمى بريزيم اين جور مى‏شود كه خدا مى‏داند كه من با اراده خودم اينجا درس مى‏آيم. آن علم بالفعل دارد، مى‏داند. ما هم علم بالفعلمان اينكه ساعت 8 براى درس مى‏آييم اينجا. خب مى‏توانيم نياييم، مى‏توانيم بياييم، خدا اين آمدن و نيامدن ما را در آن علم ازلى، در آن علم مكتوب مى‏داند، اما بالاخره در وقتى كه دارم مى‏آيم، يا در وقتى كه دارم مى‏روم، نمى‏شود بگوييم چون خدا مى‏داند، جبر است. اين همان شعر مزخرفى است، كه البته مال خيام نيست و من خيال نمى‏كنم خيام به اين احمقى باشد.

    مى خوردن من حق ز ازل مى‏دانست

     گر مى‏نخورم علم خدا جهل بود

     

    خب اين يك مغالطه است. آنكه خدا مى‏داند اين است كه تو با اختيارت شراب بخورى، تو با اختيارت نماز شب بخوانى، معلوم خدا اين است. اگر اختيار از آن بگيريد، ديگر معلوم خدا نيست. خدا مى‏داند كه من جبرا اينجا دارم حرف مى‏زنم. نه خدا اين را نمى‏داند، اين اصلاً معلوم خدا نيست. معلوم خدا اين است كه خدا مى‏داند من اينجا اختيارا دارم با شما حرف مى‏زنم. معلوم خدا اين است و اين خيام، يا آن كسى كه اين شعر را جا زده است، مغالطه كرده است. اگر باب مغالطه را در منطق خوانده باشيد، يكى از مغالطه‏ها همين است. ايشان هم مغالطه كرده و يك جمله را از نتيجه، يا از صغرى، يا از كبرى گرفته است. معلوم است كه خراب مى‏آيد. مى خوردن من حق ز ازل مى‏دانست، مى‏دانست نيست، بلكه مى خوردن آن يارو ـ من ـ را ز ازل مى‏دانست كه اين با اراده خودش مِى مى‏خورد. بنابراين علم خدا، نمى‏شود علم تامه نباشد، نه مسلم است كه «وعنده‏ام الكتاب»، ذرهاى تغييرپذير نيست، اما ما بايد ببينيم معلوم خدا چيست، اين معلوم تغيير بكن نيست. اما «يمحوا اللّه‏ ما يشاء ويثبت»[14] «كل يوم فى شأن»[15]. الا اينكه علاوه بر اين «يمحوا اللّه‏ ما يشاء و يثبت»، «كل يوم هو فى شأن» يك چيز ديگر هم هست و آن اين كه همين «يمحوا اللّه‏ ما يشاء و يثبت» را هم خدا در علم ازلى مى‏داند.در اينجا تغيير ـ تغيير اين جورى كه عرض كردم ـ هست، اما در آن علم «و عنده‏ام الكتاب»، در آن لوح محفوظ،در آن علم ازلى، در آن علم ربوبى اصلاً تغييرى در كار نيست. اين عالم، عالم تغيير است، «كل يوم هم فى شأن»، «يمحوا اللّه‏ ما يشاء و يثبت» آن وقت ما اسم اين يمحوا اللّه‏ ما يشاء و يثبت را بداء مى‏گذاريم. آن علم ازلى بداء بردار نيست، چنانچه سه، چهار تا روايت برايتان خواندم، من جمله روايت سليمان مروزى كه خيلى عالى بود، مى‏گفت در آن علم ازلى، آن علم مكتوم اصلاً، ابدا بداء نيست، اما اين عالم تدريج، عالم وجود، آن به آن تغيير بردار است. اين تغيير را خدا مى‏داند يا نه؟ يله مى‏داند. اما خدا تغيير را مى‏داند، نه اينكه ما بگوييم چون خدا مى‏داند، پس باى ثابت باشد. نه، خدا تغيير را مى‏داند و اگر تغيير نباشد، اين ديگر معلوم خدا نيست، گفتم مثل همين فعل ما، يعنى خدا مى‏داند كه من دارم مى‏گويم، ازل مى‏دانست. اما جبر است؟ نه، خدا مى‏دانست كه من دارم اختيارا مى‏گويم، همچنين خدا مى‏دانست كه شما اختيارا مى‏شنويد لذا من الان مى‏توانم نگويم، شما هم مى‏توانيد نشنويد و بر خيزيد برويد. خدا اين را مى‏داند، خدا در علم محفوظ متغيّر را مى‏داند و خدا اسم اين متغيّر را «كل يوم هو فى شأن» گذاشته، خدا اسم اين را «يمحوا اللّه‏ ما يشاء و يثبت» گذاسته است. اگر باز هم ان قلت داريد، معلوم مى‏شود بيان من خيلى نارساست.

    ديگر در اين باره بيشتر صحبت نمى‏كنم و بحث دقى و فلسفى و عرفانيش براى اهلش ماند و چيزى كه به شما عرض مى‏كنم اينجاست كه من عقيده دارم اين مسأله بداء را كه عرفاء ـ آن جور گفتم ـ فلاسفه ـ آن جور كه گفتم ـ اهل تفسير، آن جور كه گفتم ـ و اين تفسيرى كه من كردم ـ قسم چهارم ـ همه مى‏خواهيم يك چيز بگوييم، الا اينكه آن با زبان عرفانى گفته، مصباح الهدايه در آمد ،آن به زبان فلسفى گفته، تفسير الميزان در آمده، آن به زبان اهل كلام گتفه، كفايه در آمده، يا حرفهاى حضرت امام در كفايه در آمده است، اين حرفى هم كه من حالا زدم، مساله جبر و تفوض در آمده است، ولى همه مى‏خواهد يك چيز بگويند و حسنه واحد،  گر چه كلمات متعدد باشد و اينها تفاوتى در اصل مطلب ندارد.حالا اگر شما اولى را در مصباح الهدايه هضمش كرديد، مساله بداء حل شده، اگر دومى را، بداء حل شده، اگر سومى را، بداء حل شده، اگر چهارمى را، بداء حل مى‏شود و اين ناروايى كه سنى‏ها به ما مى‏دهند كه اينها مى‏گويند پروردگار عالم، گاهى جهل مركب دارد، علمش درست از كار در نمى‏آيد، پشيمان مى‏شود، از قولش بر مى‏گردد، همه اينا تهمت به شيعه و نفهميددگى از سنى است. ديگر در اين باره حرف نمى‏زنيم انشاء اللّه‏ 18 ماه رجب باب مطلق و مقيد را شروع مى‏كنيم.

    چيزى كه لازم است همه شما را به آن توجه بدهم و در فقه توجه دادم اينكه اين ماه رجب، اين ماه شعبان، اين ماه رمضان ازفرصتهاى فوق العاده مهم است. از اين فرصتها استفاده بكنيد. ائمه طاهرين عليهم‏السلام، سير و  سلوكى‏ها، اهل دل، علماء و فقها به اين ماه رجب خيلى اهميت مى‏دادند. استاد بزرگوار ما آقاى بروجردى خيلى به شيخ طوسى علاقه داشتند. ايشان يك وقت يك جمله داشتند، كه اين جمله براى شما خيلى جمله خوبى است. ايشان مى‏فرمودند: اين مصباح المتهجد كه شيخ طوسى نوشته، كه كتاب دعايى است مثل مفاتيح الجنان، مى‏فرمودند، ايشان وقتى اين كتاب رانوشت، خودش يك دوره عمل كرد، اهل دعا بود بعد هم اهلبيتش را ـ زنش، بچه هايش ـ را وا داشت به آن عمل كردند، «وانذر عشيرتك الاقربين»[16] بعد اجازه انتشار داد. لذا بقول آقاى بروجردى شيخ طوسى در حال كه فقيه بود، در حالى كه اهل حديث بود و در همه ايناه هم كتابهاى بالا بالا نوشته است، در حالى كه اهل تفسر بود، در حالى كه اهل كلام و فلسفه بود، اما اهل دعا هم بود و تعبد به دعا داشت. مى‏رسد به ايننجا كه مرحوم حاج آقا مصطفى «رضوان اللّه‏ تعالى عليه» مى‏گفت يك شبى نجف طوفانى بود، بجاى باران، شن مى‏آمد، هوا هم سرد  بود، حضرت امام هر شب رأس ساعت 9 حرم مشرف مى‏شدند. اطرافيان مرا وادار كردند كه به آقا بگوييد امشب حرم نروند. مى‏گويم من رفتم و با علم جلو آمدم، گفتم: پدرجان آيا اميرالمومنين عليه‏السلام دو و نزديگ دارد؟ فرمودند: نه عالم وجوددر محضر اميرالمومنين عليه‏السلام است. آقا مصطفى مى‏گفت به آقا گفتم باباجان وقتى چنين باشد، حالا امشب شما اى زيارت جامعه رابراى آقا در خانه بخوانيد. شما هم خدمت اميرالمومنين هستيد. گفت: بلند شدند، عبا يشان را پوشيدند و گفتند: مصطفى اين ذهن عوامانه ما را از ما نگير، بايد مثل عوام رفت و در بوسيد و ضريح بوسيد تنه به ضريح داد و زيارت را پهلوى ضريح خواند. اين تعبد اهل دل، خمينى درست مى‏كند، شيخ طوسى درست مى‏كند.

    و اين ماه رجب، ماه دعاست و من تقاضا دارم اين فرصت ماه رجب، ماه شعبان و ماه رمضان را از دست ندهيد. دعا خيلى فايده دارد، خيلى نتيجه دارد، «ترس المومن»، «سلاح المومن»، «افضل الاعمال». براى هر كدامتان هم روزه ضرر ندارد، در اين دو ماه زياد روزه بگيريد. روزه خيلى خوب است از همه شما تقاضا دارم كه از اين فرصت ماه رجبو ماه شعبان و ماه رمضان غافل نشويد. اميدوارم با غنيمت دانستن اين فرصتها، هم دعاى خصوصى براى سعادت دنيا و آخرت خودتان بكنيد، هم دعا براى سعادت عالم اسلام، هم ريشه كن شدن غده سرطانى جامعه بشريت و ديگر بالاتر از اين دعا اول شما ظهور آقا باشد. راجع به خودتان هم دعا كنيد. آقاى اشراقى ـ خدا رحمتش كند ـ مى‏گفت خدمت حضرت امام راه مى‏رفتيم، حضرت امام يك سوال از من كردند، گفتند: اگر الان در عالم غيب به تو بگويند يك دعاى مستجاب دارى، چه دعاى مى‏كنى؟ آقاى اشراقى مى‏گفت من به حضرت امام گفتم آقا سؤال از شما، جواب هم از شما. حضرت امام فرمودند: اگر يك دعاى مستجاب داشته باشم، دعا مى‏كنم عاقبتم به خير بشود. خيلى دعاى خوبى است و شبهاى قدر هم از ائمه طاهرين عليهم‏السلام سوال كردند ،ايشان همين را جواب دادند ؛ عاقبت بخيرى. علامه مجلسى هم در زادالمعاد مى‏فرمايند كه موقع استجابت دعا عاقبت بخيرى را از خدا مسألت كنيد.

    دعا كنيد ان شاءاللّه‏ عاقبت خودتان ،عاقبت ما بخير شود.

    وصلى اللّه‏ على محمد و آل محمد



    [1]- سوره اعراف، آيه 26.

    [2]- سوره شورى، آيه 30.

    [3]- سوره اعراف، آيه 96.

    [4]- سوره نحل، آيه 12.

    [5]- سوره الرحمن، آيه 29.

    [6]- توحيد صدوق، ص 206، عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، ج 2، ص 114، باب 11، روايت 18.

    [7]- سوره آل عمران، آيه 182.

    [8]- سوره الحاقه، آيه 24.

    [9]- سوره الرحمن، آيه 29.

    [10]- سوره آل عمران، آيه 26.

     

    [11]- سوره زخرف، آيه 22.

    [12]- سوره هود، آيه 56.

    [13]- سوره مائده، آيه 64.

    [14]- سوره رعد، آيه 39.

    [15]- سوره الرحمن، آيه 29.

    [16]-سوره شعرا، آيه 214.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365