جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: بررسي آیاتی که گفته اند نسخ شده است
    موضوع درس:
    شماره درس: 240
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۵/۲۰

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

    مرحوم آخوند«رضوان الله تعالی علیه»وقتی مسئله عام و خاص تمام می شود دو تا مسئله فوق العاده مهم را به طور مختصر در آخرین باب عام و خاص می آورند یکی مسئله نسخ،یکی هم مسئله بداء .مرحوم آخوند خیلی بی سر و صدا و خیلی آسان از مسئله می گذرند و در باب نصف می فرمایند تخصیص است،اشکال ندارد،در باب بداء هم می فرماید همان نسخ در تکوین است،آن هم اشکال ندارد[1].دیگران هم حتی کسانی که خیلی مفصل در این باره صحبت کرده اند ،مثل مرحوم نائینی و شاگردهایشان،مثل مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خویی امثال اینها ساده از مسئله می گذرند،حتی مرحوم آقای خویی در حالی که در مسائل عرفان و فلسفه هم وارد بودند،اما در همین البیان به سادگی از مسئله می گذرد و می فرماید این همان نسخ در تشریع است و تفاوتی با نسخ ندارد،این در تکوین است،آن در تشریع و اشکال ثبوتی و اشکال عقلی نداریم،اشکال اثباتی هم نداریم.[2]

    اما مسئله بداء از نظر روایات ما خیلی مهمتر از این حرفهاست،به اندازه ای که مرحوم کلینی « رضوان الله تعالی علیه» دو،سه تا روایت نقل می کنند،که انسان از این روایات مبهوت می شود .«ما عُبدالله بشیء مثل البداء»[3] یا«ما من شیء افضل فی الاسلام بمثل البداء»[4]  و امثال اینها که می فرمایند بداء بهترین چیزهاست که باید درباره آن بحث بکنیم،یا عقیده به بداء بالاترین عقاید است که باید به آن عقیده داشته باشیم و امثال اینها.

    این روایتها با حرف قوم نمی سازد و این که ما بخواهیم بگوییم بداء اظهار بعد الاخفاء است،یا ظهور بعد الخفاء است،مثلا به حضرت ابراهیم گفتند بچه ات را سر ببر،اما در وقتی که برای سر بریدن مهیا شد،خطاب شد بس است،«قد صدقت الرؤیا»[5] یک خفایی است که حالا ظاهر شده است.مثل نسخ و تخصیص است،چه جور در نسخ و تخصیص در تشریع می گوییم به حسب ظاهر یک عموم است،اما واقعا این عموم نیست ؟حالا یا فردی یا زمانی گفته است اکرم العلماء،خب ظاهرش این است که همیشه،ظاهرش این است که همه افراد.حالا اگر گفت لا تکرم الفساق من هذا الیوم،یا لا تکرم الفاسق من العلماء،این یک ظهور بعد از خفاء است،یعنی در واقع و نفس الامر حکم تا اینجا بوده است ،حالا ظاهر شده است.که آن قضیه حضرت ابراهیم چونکه تکوینی است،اسمش را بداء می گذاریم ،اما آن آیاتی که گفته اند نسخ شده است،چون تشریع بوده است،اسمش را نسخ می گذاریم و الا اصلا ابداء فرقی بین نسخ و بداء نیست.

    اگر مطالعه کرده باشید این حرف قوم است این حرف کفایه است که بعد هم یک مقدار درباره اش صحبت می کنیم اما این حرف با این روایتهاسازگار نیست.« ما عُبدالله بشیء مثل البداء»[6] یا اینکه این بداء تاریخ تاریکی دارد یکی از بهانه ها برای کوبیدن امام صادق(ع)برای کوبیدن شیعه همین بداء بوده است که علمای سنی در حالی که می دانسته اند ما چه می گوییم،و اما برای غوغا سالاری،برای هو کردن م به عوام مردم می گفتند این شیعه ها خدا را جاهل می دانند و می گویند خدا یک حکمی می کند،بعد می بیند اشتباه کرده دست از حکمش بر می دارد،اسمش را بداء گذاشته اند این هوچی بازی که گرفت و از جاهایی که امام صادق(ع) له شدند ،خیلی هم این طرف و آن طرف پافشاری می کردند جواب بدهند از چیزهایی که الان هم شیعه را له می کند همین قضیه بداء است،البته با تفسیر تاریکی که ابو حنیفه ها می کردند،با تفسیری تاریکی که علمای اهل تسنن برای سنی ها می کردند ،لذا این غوغا سالاری هم با آن چیزی که مرحوم آخوند در کفایه و شاگردانشان آورده اند،سازگار نیست.

    مسئله خیلی بغرنج است ،برای اینکه وقتی وارد عرفان اسلامی بشویم،می بینیم آنها یک چیزی می گویند که با عرفان-آن هم عرفان دقیق،عرفانی اسلامی،نه عرفان صوفی گری- سازگاری داد.وقتی وارد فلسفه بشویم می بینیم مرحوم ملاصدرا یک چیزی درباره بداء می گویند،که غیر از آن چیزی است که عرفا می گویند غیر از آن که مرحوم آخوند در کفایه فرموده اند.وقتی هم وارد روایات بشویم،می بینیم یک چیزهایی در روایات است که با عرفان و فلسفه سازگاری ندارد.وقتی هم وارد اصول بشویم ،وارد تفسیر بشویم،می بینیم یک چیزی اینها می گویند،که آنها نمی گویندیک چیزی آنها می گویند که اینها نمی گویند.از همین جهت هم این مسئله بداء از مسائل دقی ،عرفانی،فلسفی،کلامی و من جمله تفسیری شده است .

    حالا من امروز از نظر عرفان- آنکه عرفا گفته اند- یک مقداری درباره بداء صحبت می کنم،تا انشاء الله برویم جلو، ببینیم چه باید گفت.

    عرفا مسئله بداء را به مسئله تشکیک در وجود و مسئله وحدت وجود،که دو مسئله بغرنجی است ربط می دهند.الان مجلس ما اقتضاء ندارد که ما درباره تشکیک در وجود و مسئله وحدت وجود،با آن حرفهایی که در آن است صحبت بکنیم.اما اصل قضیه را عرض کنم بعد هم یک مقداری از کتاب مصباح الهدایه که بالاترین کتاب در عرفان است و عرفان حضرت امام در همین کتاب معلوم می شود بخوانم ببینید عرفا در باب بداءچه می گویند.

    عرفاء در باب بداء می گویند:پروردگار عالم دو تا علم دارد:یک علم ذاتی،مکنون،یک علم هم که با آن در عالم وجود تجلی کرده است و این عالم وجود پیدا شده است.لذا این عالم وجود،همان عالم ذات و تکوین است،آن عالم هم ،همین عالم است الا اینکه عام خفاست،این ظهور،آن کمنون است و این برای همه ظاهر است.یعنی بداء یعنی پروردگار عالم ظاهر کرد چه چیزی را ظاهر کرد؟ آن علم در ذات،که اسم آن علم را قضا و قدر می گذاریم،آن علمی که در ذات ربوبی بود ،پروردگار عالم تجلی کرده است و با این تجلی علمی،عالم وجود پیدا شده است.

    مرحوم حضرت امام- نه در مصباح الهدایه-در مجالس درسهای خصوصی که یک شمه ای از آن در این وصیتنامه سیاسی الهی ایشان آمده است،حرفی فرموده اند،که این حرف منحصر به فرد برای حضرت امام است و احدی تا حال این حرف را نزده،دهن این حرف را نداشته است و انصافا خیلی حرف بالایی است.می فرمایند پروردگار عالم تجلی هایی داشته است من جمله تجلی ذاتی با همه اسماء وصفاتش،حتی اسماء و صفات مستأثره،قران پیدا شد.دودفعه یک تجلی داشته،تجلی ذاتی با همه اسماء و صفاتش ،حتی اسماء و صفات مستأثره و اهل بیت پیدا شد.قران،عترت،عترت،قران همان که پیغمبر اکرم بیش از هزار مرتبه می فرمود :«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»[7] تجلی را نمی تواند معنا کند،اما یک مثال عوامانه بزنم،آن معنای دقی معلوم می شود.مثل عکس ما در آینه که ما داخل در آیینه نیستیم متحد با آن عکس هم نیستیم یعنی عکس غیر از ماست ما هم غیر از عکس هستیم.دخول،که بعضی از صوفی ها دروحدت وجود می گویند،نه،اتحاد هم که بعضی از عرفا در وحدت وجود می گویند نه بلکه تجلی،نه دخول است،نه اتحاد،اما یک چیز ثالثی است،حسابی هم هست،یعنی وقتی که شما در آینه نگاه بکنید و عکس شما در اینه باشد،به این می گوییم تجلی که نه دخول است،نه اتحاد،اما سر تا پای شما را می نمایاند حتی خال زیر لب شما را- اگر داشته باشید –می نمایاند،زشتی شما را،زیبایی شما را،پیری شما را،جوانی شما را می نمایاند اما شما نیستید.به این میگوییم تجلی عرفا  به این می گویند تجلی.

    پروردگار عالم تجلی ها داشته است ،من جمله از تجلی ها،تجلی با همه اسماء و صفات،که قران پیدا شده است.«و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین»[8] با یک تجلی هم چهارده معصوم علیهم السلام پیدا شدند که آنها هم علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن دارند.آن وقتی که قضیه خضر و موسی پیدا شد،یک مرغکی دو قطره اب با منقارش برداشت یکی را این طرف انداخت،یکی را آن طرف که امام صادق(ع)می فرماید این مرغک می خواهد بگوید علم حضرت موسی و خضر در مقابل علم ما یک قطره از دریاست لذا تجلی حق یعنی قران،تجلی حق یعنی چهارده معصوم(ع)این حرف را ندیده ام کسی غیر از ایشان بزند .ابن عربی ها با آن سنی گریشان حرفهای خوب خیلی دارند .در شیعه ها هم مثل ملا صدرا ،مثل شیخ الرئیس حرف خوب خیلی دارند.انصافاً این عرفان اسلامی در مقابل عرفانهای صوفی گری و عرفانهای هندی،عرفانهای زرتشتی یک سر و صدای عجیبی پیدا کرده است و مثل صدرالمتألهین انصافاً عرفان اسلام را زنده کرد.اما این حرف حضرت امام،که دلیل بر این است که اگر تمام اصفهان ولایتشان را روی هم بریزند،قطره ای از دریایی این حرف مرحوم حضرت امام در نمی اید،که می گویند آقای خمینی ولایت نداشته است.بعضی از شما اصفهانی ها می گویید ایشان ولایت نداشته است.آن وقت به عنوان ولایت ضد خمینی شده اید.ایشان می فرمایند ولایت یعنی این:خدا با همه اسماء و صفاتش،حتی اسماء و صفات مستاثره اش –آنهایی که انبیاء هم نمی دانند مختص به خودش است-تجلی کرد و در تجلی اول چهارده معصوم علیهم السلام پیدا شد چنانچه با تجلی دوم قران شد.

    وصیت نامه سیاسی الهی ایشان انصافاً خیلی بالاست .معلوم می شود در نصفه های شب آن وقتی که حالی داشته اند این وصیت را به جوانها کرده اند و خیلی باید به آن اهمیت بدهیم.

    حالا حضرت امام در مصباح الهدایه این حرفی که حالا زدم،یا ترسیده اند بزنند،یا چون قضیه وصیتنامه سیاسی الهی اواخر عمرشان بوده است،که دیگر ترس نداشته اند،لذا خیلی چیزها در اینها آمده که ایشان دیگر تقیه نمی کردند.حالا علی کل حال در مصباح الهدایه نیامده است و آنچه در مصباح الهدایه راجع به بداء است،همین ظهور بعد الاخفاء علم ربوبی است.اسم این را بداء گذاشته اند عبارت مصباح الهدایه را بخوانند .

    «قال فی مصباح الهدایه،صفحه33».

    این مصباح الهدایه «سر من اسرار الخمینیه»،این کتاب هم از نظر معنا خیلی قلمبه سلمبه است،هم از نظر لفظ مثل قبسات میر داماد است،که صدرالمتالهین آمد پیش میر داماد و گفت من هر چه دارم از تو یادگرفته ام ،چه جور شد که مرا تکفیر کردند و تو این قدر در میان مردم جا باز کردی؟مرحوم میر داماد علاوه بر اینکه در میان اهل علم جا داشت،در میان مردم هم،مخصوصا در اصفهان خیلی جا داشت.صدر المتالهین هم در اصفهان خیلی درس خوانده است لذا به میر داماد گفت آقا من شاگر د تو هستم،چه جور مرا تکفیر کردند و تو این قدر در میان مردم مقدسی؟گفت برای اینکه من چیزهایی گفتم که هیچ کس نفهمیده و تو همان چیزهای مرا آوردی در میان عوام اهل علم و عوام مردم،لذا تو را تکفیر کردند.حالا این مصباح الهدایه هم مثل قبسات است،هم از نظر معنا خیلی والاست،هم از نظر لفظ.

    می گوید:«هذه الحضرة (یعنی این عالم وجود)هی حضرة القضاء الالهی و القدر الربوبی و فیها یختص کل صاحب مقام به مقامه و یقدر کل استعداد و قبول به واسطة الوجهة الخاصة اللتی للفیض الاقدس مع حضرة الاعیان».

    قضا و قدر و فیض اقدس یک چیز است و اینها در حضرة الاعیان،در حاق ذات خارج موجود است.

    «فظهور الاعیان فی الحضرة العلمیة تقدیر الظهور العینی فی النشاة الخارجیة و الظهور فی العین حسب حصول اوقاتها و شرائطها».آن علم ربوبی آمد در عالم وجود،تجلی پیدا کرد،عالم وجود پیدا شد و این عالم وجود چون امر تدریجی است تا روز قیامت هر کسی به هر مقامی باید برسد،می رسد،هر مقدری ،هر قضا و قدری هم که برایش بوده،به حسب زمان بر او می رسد .پس در حقیقت این علم ذاتی پروردگار تجلی پیدا کرده است،این عالم وجود پیدا شده است.این عالم وجود یعنی علم بالفعل خدا.

    نمی دانم فلسفه خوانده اید یا نه در فلسفه علم را به 12 قسم تقسیم می کنند که یک قسمش علم بالفعل است.معنای علم بالفعل این است که اسم عمل مثل پروردگار عالم را علم بالفعل گذاشته اند حالا ایجاد این عالم توسط پروردگار عالم،یک تجلی از آن ذات مقدس خداست،که این خارج تطابق صد در صد با علم ذاتی دارد.آن علم را می گوییم مکنون،این علم را می گوییم بداء.

    حالا دودفعه از مسئله 35 می آیند تا مسئله 36 و در مسئله 36 می فرمایند :«فالان لک تعرف باذن الله و حسن توفیقه،حقیقة الحدیث الوارد فی جامع الکافی»(آنچه ما گفتیم تو الان به اذن خدا و توفیق او آنچه در کافی آمده است را می شناسی)من طریق شیخ المحدثین ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی«رضوان الله»فی باب البداء عن الی عبدالله(ع)قال: ان لله علمین:علم مکنون مخزون الا هو ،من ذلک یکون البداء(بداء از آن علم پیدا می شود)و علم علمه ملائکته و رسله و انبیاءه فنحن نعلمه[9] مرحوم کلینی وقتی به این«فنحن نعلمه»می رسد می فرماید ضمیر این فنحن معلمه به علم مخزون می خورد نه به آن علم بعدی.عبارت مرحوم کلینی این است.«یرجع ضمیر فنحن الیعلم مکنون بقرینة قول الله تبارک وتعالی عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدالامن ارتضی من رسول»[10]حضرت امام می فرمایند: «ولله درّه رحمة الله علیه».

    که اینجا بطوراشاره آن حرف راعرض کرده اند،امادروصیتنامه سیاسی الهی بیشتر شرح داده اند. اینجورمی شودکه14معصوم «عليهم السلام» عالم به علم مکنون خدا هستند،امامابقی عالم به آن علم مکنون نیستند، لذا بعضی اوقات برایشان بداء پیدا می شود.

    آن تجلی پروردگار عالم که علم باشد،خیال می کردند همین است،اما گاهی مخالف در می آید، اسم این مخالفت را بداء می گذاریم.

    حالا ظیر این حرف را مرحوم کمپانی،این افتخار اصفهانی ها در حاشیه کفایه،در آخر همین باب عام و خاص دارند.ایشان یک بحثی دارند،که استادشان مرحوم آخوند را رد می کنند و نظیر این حرفی که حضرت اما در مصباح الهدایه دارند،مرحوم کمپانی هم در آخر باب عام و خاص دارند،این خلاصه حرف اینهاست.

    حرف از نظر عرفان اسلامی خیلی خوب است،خیلی روشن است،اما آن بدایی که سروصدا رویش بوده،آن بدایی که هوچی گریها بوسیله آن، ائمه طاهرین و شیعه را هو می کردند،بخواهیم بگوییم این بداء است،انصافاً کار مشکلی است.ولی آنها گفته اند،مثلاً حضرت امام می فرمایند مراد از بداء در روایات ما این است،که اصلاً دیگر هیچ ربطی به علم اصول و باب عام و خاص و این بحثای نسخ در تشریع و نسخ درتکوین واینها ندارد،بلکه یک مسأله عرفانی است،که ذات مقدس اله تجلی عملی کرده، در آن تجلی علمی،فعل مقدس،یا فعل اقدس پیدا شده است.فعل مقدس چیست؟وجود،یعنی عالم ما سوی الله،دیگر ناسوت وملکوت وجبروت وآسمان اول تا هفتم و عرش و کرسی و لوح پیدا شده است.

    به این می گوییم فعل اقدس یا فعل مقدس.آنوقت یکی خفی بوده،بعد ظاهر شده،یکی هم ظاهر است،بالفعل است،آنکه خفی بوده،علم ذاتی است و آنکه بداء است ظاهر شده،فعل مقدس است.

    یک قدری فکر بکنید ببینید چه باید بگوییم.حالا همین مقدار اشاره برای شما کفایت می کند. یک مقدار از نظر فلسفه صحبت کنیم،ببینیم آقایان فلاسفه چه می فرمایند.

    و صلی الله علی محمد و ال محمد



    [1] - کفایة الاصول ،ج2-1،ص278و279

    [2] - البیان،ج508

    [3] - الکافی ،ج1،ص164،باب بداء،روایت1

    [4] - الکافی،ج1،ص164،باب بداء،روایت1 و لفظ روایت این است:«ما عظم الله بمثل البداء»

    [5] - سوره صافات،آیه 105

    [6] - الکافی ،ج1،ص164،باب بداء،روایت1

    [7] - دعائم الاسلام،ج1،ص28

    [8] - سوره انعام ،آیه59

    [9] - کافی ج1،ص148،باب البداء ،روایت8

    [10] - سوره جن،آیه 26و 27

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365