جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: بررسي نسخ در آيات قرآن مجيد
    موضوع درس:
    شماره درس: 232
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۵/۵

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرجيم رب الشرح لي صدري و يسر لي امري و احلل عقدة من لساني يفقهوا قولي.

    یکی از آیاتی که گفته اند نسخ شده است،آیه 42 از سوره مائده است«فان جاءوک فالحکم بینهم او اعرض عنهم و ان تعرض عنهم فلن یضروک شیئا وان حکمت فاحکم بینهم بالقسط ان الله یحب المقسطین».

    آیه مربوط به اهل کتاب است که می فرماید:تو می توانی در میان اهل کتاب حکم بکنی،می توانی بگویی:بروید دنبال کارتان و رهایشان کنی و اگر هم رهایشان کردی مانعی ندارد ولی اگر بخواهی حکم بکنی،معلوم است باید عدالت مراعات بشود و دیگر یهودی و مسیحی و مسلمان ندارد.در حکمت باید عدالت مراعات بشود.

    حالا قبل از اینکه به نسخش برسیم،این«فان جاءوک»را باید معنا بکنیم به یهودیها و نصرانیها ،اما اگر کسی به همه معنا کند ،هر مدعی و منکر ،هر جنایتکاری آمد « فالحکم بینهم او اعرض عنهم»اگر صلاح است،قبول کن ،اگر صلاح نیست رهایشان کن.حالا خود مدعی و منکر بروند با با کدخدا منشی کارشان را درست کنند،مثل اینکه الان هم این جوری است مثلا به قاضی مراجعه می کند قاضی می گوید در شان من نیست برو جای دیگر،یا الان همین شورای حل اختلاف می گوید:این نزاع سنگینی است،ما نمی توانیم حلش کنیم،برو جای دیگر.حالا یک نزاع جنجال آفرینی است،طائفه به هم می ریزد صلاح در این است که حکم رویش نشود.می گوید صلاح نیست که من حکم بکنم صلاح نیست حکم را بدهم،حالا در حق الناس باشد،یا در حق الله.

    همین قضیه آخری که جلو آمد این مرد مرتد به تمام معنا را که قاضی محکوم به اعدام کرد،غوغا سالارها نزدیک بود،عالم را به هم بریزند،نزدیک بود سر و کله آمریکا که دنبال بهانه می گردد پیدا بشود،خب این قضات بگویند این فراخور حال ما نیست ،رهایش کنید.کما اینکه رهایش کردند .

    گاهی مصلحت اقتضاء می کند که حکم نشود،گاهی هم مصلحت اقتضاء می کند یا زمینه هست،باید حکم بشود.

    لذا اگر آیه را این جور معنا کنیم،دیگر هیچ ربطی به نسخ و منسوخ و امثال اینها ندارد.وقتی ربط پیدا می کند که« فان جاءوک فالحکم بینهم»یعنی یهودیها یعنی نصرانیها که شأن نزولش را هم گفته اند این است که در یهودیها همین طور که در اسلام حکم زنای زن شوهردار،مرد زن دار رجم است،یهودیها هم همین طور حکم می کنند.یک زن شوهرداری با یک مرد زن داری از یهود با هم زنا کردند که باید رجم بشود.یهودیها با هم نشستند دیدند اینها از سران قوم هستند که پارتی بازی است .گفتند به اسلام مراجعه کنید هر چه اسلام بگوید،عمل کنید.به پیغمبر اکرم مراجعه کردند پیغمبر اکرم فرمودند سنگسار،که در تورات هم هست،همه آنها گفتند نه،بی خودی می گویی بعد هم پیغمبر اکرم یکی از علملی نجران را خواست و با او تنها نشست و به او قسم داد که آنچه در تورات است بگو،او هم بالاخره گفت،ولی قبول نکردند،ایه شریفه آمد که« فان جاءوک فالحکم بینهم او اعرض عنهم»اگر حکم می کنی درست همان حکم اسلام،حکم رجم را بکن،اگر هم حکم نمی کنی،رهایشان کن.گفته اند شان نزول آیه این است.

    اما شان نزول که نمی تواند مخصص باشد ما اصلا آیه شریفه را بطور عام معنا می کنیم بر می گردد به اینکه حکومت اگر مصلحت اسلام است حکم کن و اگر مصلحت اسلام نیست،تنش ایجاد می شود حکم نکن،« فان جاءوک فالحکم بینهم او اعراض عنهم و ان تعرض عنهم فلن یضروک شیئا».حالا که به عنوان ثانوی تنش ایجاد می شود دیگر نگو من باید حکم الله را بگویم،نه آن تنش ایجاد شدن بدتر از این است که حکم الله را نگویی.بعنوان ثانوی،چونکه مفسده ایجاد می شود از حکم اعراض کن،این حکم را نکن.

    خب اگر این باشد مربوط به این حرفها نمی شود که شان نزول مخصص باشد.

    علی کل حال آن کسانی که خواسته اند نسخ درست کنند گفته اند:فان جاءوک یهود و نصاری فاحکم بینهم اعراض عنهم،این نسخ شده است به چه نسخ شده است؟به آیه 48 از همان سوره مائده که می فرماید:« فالحکم بینهم بما انزل الله و لاتتبع اهواءهم»،این جور معنا کرده اند که بین یهود و نصاری بما انزل الله حکم کن،یعنی فالحکم بالعدل و لا تتبع اهواءهم،هوی و هوس آنها و خواست آنها را هم در نظر نگیر.

    خب اگر ما این را هم مطلق معنا کنیم،یعنی آقای حاکم فاحکم بما انزل الله و لا تتبع اهواءهم برای اینکه جناحی خوشش بیاید،یک جناحی بدش بیاید، اینها را در نظر نگیر بلکه فاحکم بینهم بما انزل بالعدل.اگر این جور معنا کنیم،این هم دیگر ربطی به این حرفها پیدا نمی کند،اینها وقتی ربط پیدا می کند تا مدعی بشویم یک کدام را نسخ می کند،که این آیه را این جور معنا کنیم که فاحکم بینهم،یعنی بین یهودیها و نصرانیها و بما انزل الله یعنی همان حکم رجم،و لا تتبع اهواءهم،یعنی خواست شهوت اینها را،ریاست طلبی اینها را،جناح طلبی اینها را قبول نکن،اینکه حالا این زن و شوهر یهودی و نصرانی از رؤسا هستند و نمی شود با آنها کار کرد،تو به اینها کار نداشته باشد،آن وقت آن آیه می گفت:« فان جاءوک فالحکم بینهم او اعرض عنهم»این آیه را می گویدنه« فالحکم بینهم بما انزل الله»پس این آیه آن آیه را نسخ می کند.

    نمی فهمیم این یعنی چه،برای اینکه اصلاً « فالحکم بینهم بما انزل الله و لاتتبع اهواءهم»با ذیل همان آیه ای که می گوید منسوخ شده است،یک چیز است برای اینکه ذیل همان آیه می گوید«فاحکم بینهم بالقسط»پس این عین همان است،لذا نسخ کرد یعنی چه؟آن می گفت:اگر بناست حکم بکنی               « فاحکم بینهم بالقسط»این هم می گوید اگر بناست حکم بکنی،بما انزل الله حکم کن و لا تتبع اهواءهم،در حقیقت ذیل آیه 42 را برای تأکید در آیه 48 تکرار کرده است.بنابراین نسخی نیست که این آیه را از بین برده باشد بلکه آن آیه اول زنده است،یعنی اگر مصلحت در کار است،حکم کن و اگر مصلحت در کار نیست،رها کن اما اگر می خواهی حکم بکنی معلوم است دیگر نباید جناح بندی و نظر داشتن به رؤسا-مثل یهودیها که به رئیسهاشان نظر داشتند-و اینها باشد،در روایات ما هم زیاد است که وقتی احکام مختص به متوسطها و مختص به مستضعفها شد،بدانید بلاهای خانمان سوز می آید،بلایی که دامن گیر همه بشود و داد همه بلند بشود.

    خب این آیه،این هم روایت است ،مربوط به پیغمبر اکرم هم نیست معلوم است پیغمبر حکم به قسط می کرد،معلوم است پیغمبر حکم بما انزل الله می کرد.این مربوط به جامعه اسلامی است و خطاب به پیغمبر اکرم است،چون پیغمبر اکرم رئیس جامعه اسلامی است به رئیس قوم می گویند شما باید چنین باشید،به پیغمبر اکرم هم می گویند جامعه اسلامی حکمش باید روی عدالت باشد،روی هوی و هوس نباشد ولو هوی و هوس حلال هم باشد باز هم نمی شود.یک قاضی پسرش با یک اجنبی اختلاف داشته باشند بروند پیش قاضی و قاضی بما انزل الله حکم بکند و هیچ نظری به اینکه پسرش است نداشته باشد و پسرش را محکوم به اعدام کند،خب این خیلی مرد می خواهد و قاضی یعنی همین.

    بنابراین این دو تا آیه مؤکد یکدیگر هستند.آن آیه اول می فرماید اگر مصلحت در کار است حکم کن و اگر مصلحت نیست بعنوان ثانوی حکم نکن،نه اینکه حکم به باطل کن،«اعرض عنهم».ولی اگر بناست حکم بکنی دیگر معلوم است که باید حکم به قسط و حکم بما انزل الله باشد.

    عرض کردم اینها چیزهایی است که اگر بدهند دست یک کسی که ادبیتش خوب است،یعنی مقنی خوانی که راستی مغنی خوان باشد،نه مثل حالا که ادبیت هم فیه ما فیه است،اگر این آیات را بدهند دست یک کسی که دارد شرح لمعه می خواند و شرح لمعه را هم خوب خوانده است،حسابی می فهمد که نه نسخی در کار است،نه منسوخی.وقتی معنای اینها را آنچه در تفسیر است بکنیم،وقتی قضیه عام و خاص را بلد باشیم،حمل عام بر خاص،حمل مطلق بر مقید،می فهمیم نسخی در کار نیست.حالا این نحاس در این کتاب ناسخ و منسوخ،همچنین کتاب احکام القران جصاص که اینها در میان سنی ها راستی آدمهای ملایی هم هستند،اما بالاخره دلشان می خواسته 100 تا نسخ در قران پیدا کنند.چنانچه آیات ولایت را اینها تحریف معنوی کرده اند.ما نمی گوییم تحریف در قران شده است،غلط می کند کسی در قران تحریف کند،تحریف در قران نیست،اما سرتاپای کتابهای تفسیری عامه،تحریف معنوی است.یعنی انسان برسد به آنجا که «الیوم اکملت لکم دینکم»[1] را معنا بکند به اینکه حالا که گفتیم میته حرام است پس اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا،معلوم است اینها خزف بازی می خواهند.اما خدا نکند یک کسی - نه شما،یک آدم لاابالی در دین،یک آدم متعصب-یک چیزی در ذهنش باشد و بخواهد این را توجیه کند و رویش استدلال کند،که بقول عوام آسمان و زمین را به هم می بافد تا یک توجیهی برای آنچه در ذهنش است درست بکند و این خیلی بد است.

    علی کل حال آیه« فاحکم بین الناس بما انزل الله»ندارد که باید این کار را بکنی،بلکه به این معناست که آنجا که باید حکم بکنی،باید حکم به عدل کنی.خب یک وقت مصلحت در کار است که حکم نکند،خب نمی کند و مسأله سالبه به انتفاع موضوع است.آیه« و من یحکم بما انزل الله»[2] هم یعنی اُحکم بما انزل الله اما یک وقت مصلحت در کار است که من اصلا قاضی نشوم،خب هیچ.

    حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه)در مجالس خصوصی مخصوصا جامعه مدرسین که می رفتند خدمت ایشان در جواب ما که ایراد می کردیم آقا این قوه قضائیه خراب است.بعضی اوقا اصرار می کردند که خودتان بروید اصلاحش کنید،بعضی اوقات هم ساکت می شدند و بعد جواب ما را در رادیو و تلویزیون می دادند-که من بعضی اوقات می گفتم:به ما است-و می گفتند اگر مردید بیایید در گود،دور دور ایستادن و بگو لنگش کن که معنا ندارد.خب دورادور خیلی می شود انتقاد کرد،اگر مردید بیایید در کار.

    آیه شریفه هم همین است می فرماید:اگر مردی بیا در کار،اما حالا که آمده ای در کار،باید حکمت بما انزل الله باشد و اما اینکه واجب است بیایی در کار و واجب است اعرض نکنی ،نه.

    بله از جاهای دیگر می فهمیم که قضاوت مثال چیزهای دیگر یک واجب کفایی است و این واجب کفایی بر دوش همه است و هر کسی لیاقت دارد باید قبول کند.در اجتهادش هم همین است،در مرجعیتش هم همین است،در آهنگری و نانوایی هم همین است ،در اینهایی که مربوط به اجتماع است همه اصنافش واجب کفایی است.

    البته حق نگفتن غیر از این است قاضی نشویم آن هم همین طور است،یعنی ما باید حق را بگوییم اما الان اگر بخواهم حق را بگویم،تضعیف جمهوری اسلامی است،خب باید خفه شوم.حالا بگویین نه،حق را بگو ولو علیه حمهوری اسلامی باشد ولو تضعیف جمهوری اسلامی باشد ،خب نمی شود گفت.ایه شریفه هم همین را می گوید که اگر بناست حکم بکنی حکم به عدالت کن ولی اگر مصلحت در کار است که حکم نکنی اصلا حکم نکن.این در همه جا یک قاعده کلی است.خب اول جمهوری اسلامی در لواط حسابی اعدام می کردند.بعد دیدند دنیا صدا کرد،حضرت امام هم گفتند: دنیا علیه ما است چکار می تواند بکند ،شما اعدام کنید.ولی مسئولین دیدند نمی شود،که دنیا علیه ما بعنوان اسلام،دین خشن تبلیغ کند ،لذا مجبور شدند این حکم را به چیزهای دیگر تبدیل کنند.چه چاره ای بود برای اینکه دوران امر است بین بود نظام جمهوری اسلامی و تعطیل شدن بعضی از قوانین،یا نبود جمهوری اسلامی و عمل به احکام،دوران امر بین اهم و مهم است که باید مهم را فدای اهم کرد.

    آیه دیگری که گفته اند نسخ شده است آیه 106 از سوره مائده است.

    «یا ایها الذین آمنوا شهادة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم او آخران من غیرکم ان انتم ضربتم فی الارض»،یعنی ای مسلمانها باید وصیت کنید و روی وصیتتان باید دو تا عادل شهادت بدهند،پس دو تا عادل بیاورید تا شهادت بدهند.اما اگر این دو تا عادل را ندارید،یا اصلا مسلمان ندارید دو تا کافر بیاورید،«او آخران من غیرکم».این« ان انتم ضربتم فی الارض»یعنی اگر سفر هستید،معلوم است این از باب مثال است.

    آن وقت آیه یک چیزهایی را ندارد که فقها فرموده اند،درست هم است و آن این است که حالا اگر دو تا عادل نیست،یک عادل،اگر عادل نیست،دو تا ثقه،اگر دو ثقه نیست،یک ثقه،اگر نبود،بالاخره یک کسی شاهد باشد ولو قابله.درباره غیر هم همین طور،فرموده اند غیر ثقه باشند-خب نمی تواند عادل باشد،چونکه عادل کسی است که مسلمان باشد-اگر دو تا ثقه نیست یک ثقه،اگر نه بالاخره یک کسی باشد که شهادت بدهد.

    این« ان انتم ضربتم فی الارض»از باب مثال است یعنی در وقتی که در در خانه خودتان نیستید،که دو تا عادل،دو تا آقا،دو تا ملا بیایند وصیت شما را بنویسد و در مسافرت هستید و می خواهید بمیرید،آن وقت وصیت را بکن ولو اینکه کافر ثقه،شاهد قضیه باشد.

    معنای آیه شریفه این است که این مورد فتوا هم است،نسخی هم در کار نیست،اما گفته اند نسخ شده است .در میان سنی ها مشهور است که این آیه نسخ شده است به چه نسخ شده است؟قیل انه نسخت بقوله تعالی«و اشهدوا ذوی عدل منکم»[3].گفته اند این آیه می گوید در همه جا،من جمله در باب وصیت دو تا عدل را شاهد بگیر پس این آیه آن آیه،را نسخ کرده است.این یعنی چه؟خب آن آیه هم که داشت گفت« شهادة بینکم اذا حضر احدکم الموت حین الوصیة اثنان ذوا عدل»این هم می گوید« و اشهدوا ذوی عدل»دیگر چی را نسخ کرد؟اگر بگویید بعدش را نسخ کرد خب آن آیه شریفه بعدش را دارد،این ندارد و اینکه نسخ نیست.آن آیه گفت دو تا شاهد عادل،اگر ندارید دو تا شاهد فاسق،عدول مومنین،یا فساق مومنین.در هر چه«لا یرضی الشارع بترکة»گفته اند عدول مومنین که نباشد فساق کار می کند،مثلا در ایام یتامی گفته اند اگر حاکم شرع نیست،عدول مومنین و اگر عدول مومنین نیست فساق از مومنین که مال مردم خور نباشد،ثقه در مال باشند.

    بنابراین این چه منافاتی بین این آیه و آن آیه هست؟خب آن آیه دارد« اثنان ذوا عدل منکم».آن آیه یک اضافه دارد که این آیه ندارد،ولی دو تا آیه را که پهلوی یکدیگر بگذاریم این است که آن آیه ای که بیشتر دارد،خب بیشترش را می گیریم و این آیه ای که کمتر دارد،برای خاطر آن آیه ای که بیشتر دارد به آن اضافه می کنیم .در همه جای قران شریف همین است،یک آیه می گوید«اقیموا الصلاة»یک آیه هم می گوید «اذا قمتم الصلاة فاغسلوا»[4] خب اینها ناسخ و منسوخند؟آن آه کمتر دارد،این آیه بیشتر دارد این آیه که بیشتر دارد،تفسیر آن آیه می شود.

    یک آیه می گوید: اذا قمتم الصلاة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق»،یک آیه دیگر می گوید«اقم الصلاة لدلوک الشمس الی غسق الیل»[5] یا یک آیه می گوید« اذا قمتم الصلاة فاغسلوا» یک آیه دیگر می گوید وقتی نماز می خوانی رو به قبله باشد همچنین تا آخر.

    بنابراین اصلا احتمال نسخ نیست تا ما ردش بکنیم،یا اثباتش بکنیم

    حالا آیه بعد یعنی آیه141 از سوره انعام«و آتوا حقه یوم حصاده»ان شاء الله برای فردا.

                                                       و صلی الله علی محمد و آل محمد

     



    [1] - سوره مائه آیه3

    [2] - سوره مائه آیه 44

    [3] - سوره طلاق آیه2

    [4] - سوره مائده آیه6

    [5] - سوره اسراء آیه 78

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365