جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: در دوران امر بين نسخ و تخصيص کدام مقدّم است؟
    موضوع درس:
    شماره درس: 217
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۴/۲

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

    دیروز عرض کردم این بحثِ محرکه آرا،که انصافاً بحث مشکلی هم هست،که اگر دوران امر بین تخصیص و نسخ شد چه کنیم،از نظر مااصلاسالبه به انتفاءموضوع است.گرچه مرحوم آخوند(رضوان الله تعالی علیه)در کفایه با وجود موجز بودن قلمشان خیلی در این باره حرف دارند،دیگران هم مثل مرحوم نائینی،مثل شاگردانشان مثل مرحوم عراقی در این باره ها خیلی قلم فرسایی کرده اند یا شاگردهای اینها مثل مرحوم خویی،مثل مرحوم حضرت امام در این باره ها صحبت کرده اندحالا مرحوم آخوند بحث را به پنج قسم منقسم کرده اند و می بینیم که مرحوم آخوند فوق العاده به بحث اهمیت می دهند ما برای اینکه مدعیان را به شما بفهمانیم ،سه تا مقدمه داریم و این سه تا مقدمه،مقدمات خیلی مشهوری هم است.

    1- اینکه در روایات اهل بیت(علیه السلام)تقدم خاص بر عام و تقدم عام بر خاص اصلا معنا ندارد ولو اینکه خاص از طرف امام باقر(علیه السلام)باشد،عام از طرف امام صادق (علیه السلام)باشد،در واقع نفس الامر عام اول است خاص بعد است.چرا؟برای اینکه ائمه طاهرین(علیهم السلام)خودشان بارها فرمودند،که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی بارها روی منبر این روایت را می خواندند.امام باقر(علیه السلام)می فرماید:آنچه که من بگویم از پدرم،پدرم از پدرشان،تا برسد به رسول گرامی و روسول گرامی آنچه بفرمایند از طرف حق تبارک و تعالی،است آن لوح محفوظ است که همه چیز در آن است،یکی عامش را می گوید،یکی خاصش را می گوید،یکی مجملش را می گوید،یکی مبینش را ،از همین جهت هم خود ائمه طاهرین اجازه داده اند،که اگر من روایتی را از امام باقر(علیه السلام)دیدم،طوری نیست که به امام صادق(علیه السلام)نسبت بدهم،یا اگر روایتی را از حضرت رضا دیدم،بگویم امام صادق فرموده اند،طوری نیست،اگر هم بگویم:که پیغمبر اکرم فرموده اند آن هم طوری نیست.سوال و جواب هم شده است،سوال شده که اگر روایتی از پدرتان است من به شما نسبت بدهم جایز است؟امام صادق(علیه السلام)می فرمایند:طوری نیست،روایت من را به پدرم نسبت بده،یا روایت پدرم را به من نسبت بده،اشکال ندارد.

    لذا تقدم و تاخر خاص و عام ممکن است  در عرف باشد در قوانین عرفیه،در محاورت عرفیه ممکن است که ما تقدم و تاخر خاص و عام پیدا بکنیم،اما در روایات اهل بیت(علیه السلام)اصلا تقدم خاص بر عام معقول نیست،هر چه هست تقدم عام بر خاص است،یعنی در لوح محفوظ یک قانون کلی است ،آن قانون کلی تبصره ها خورده است،حالا اول این تبصره ها را بگویند ،بعد عام،یا اول عام را بگویند،بعد خاص را بگویند.لذا این پنج قسمی که مرحوم آخوند درست کردند،یعنی عام مقدم بر خاص،قبل حضور وقت عمل،قبل حضور وقت عمل،همه اینها مربوط به قوانین عرفیه و مربوط به محاورات است،اما اصلا مربوط روایات نیست و این اولیت و بعدیت در روایات اهل بیت(علیه السلام)فرض نمی شود.

    بله به حسب ظاهر ممکن است که امام صادق(علیه السلام) امروز خاص گفته باشند،اما وقتی برویم در واقع و نفس الامر می بینیم که عام همیشه اولیت دارد؛اما باید کلی محفوظ بماند،ثم آن کلّی را تخصیص بزنیم.لذا آن اولیت در عموم عام در لوح محفوظ همیشه محفوظ است و هیچ جا نمی توانیم پیدا کنیم که اول خاص باشد،بعد عام باشد.بله از نظر ظاهر ممکن است،خاص در زمان امام باقر(علیه السلام)باشدو عام در زمان امام صادق(علیه السلام)باشد،اما لبّاً اینطور نیست.

    دلیلش هم این است که همه قدما و متاخرین وقتیکه یک عامی پیدا کردند،یک خاص پیدا کردند،اصلا فکر این را نمی کنند که این عام اول است،خاص بعد است،یا خاص اول است،عام بعد است هیچ کدام از علمای بزرگ تا حال در فقه این فکر را نکرده اند.

    اگر خاص در زمان امام باقر(علیه السلام)باشد،عام در زمان امام صادق(علیه السلام)باشد ما طلبه ها،علماء،بزرگان می گوییم:یک عام داریم،یک خاص داریم،حمل عام بر خاص می کنیم و عاممان را تخصیص می زنیم.اصلا بنا نیست که همین طوری که ما رجال داریم،علم درایه داریم یک علم هم داشته باشیم ،ببینیم کدام مقدم است،کدام موخر.نه چنین علمی داریم نه چنین علمی می خواهیم،نه به این حرفها توجه شده است ما اگر در کلمات ائمه طاهرین(علیهم السلام)اگر یک عام و خاص پیدا کردیم،حمل عام بر خاص می کنیم،من دون اینکه برویم دنبال اینکه خاص اول بوده،یا عام اول بوده،خاص بعد بوده است.این مقدمه اول ما است که اصلا تقدم و تاخر در روایات ما یک چیز بی معنایی است.

    مقدمه دوم ما که این هم فوق العاده اهمیت دارد این است که «تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است،محال است»این یک حرف بی ریشه ای،است دلیلش هم سیره ائمه طاهرین(علیه السلام)است.در کلمات امام باقر(علیه السلام)عام زیاد بوده است،در کلمات سایر ائمه طاهرین(علیه السلام)عام زیاد بوده است.امام صادق(علیه السلام)در همان کلمات تصرف کرده ،در حالی که مدتها به آن عمل می شده است دیروز می گفتم:قرآن عمومات زیاد دارد،اما تفسیر و تبیین و تأویل و تخصیص و تقیدش در کلمات امام صادق (علیه السلام)است.حالا مگر این تاخیر بیان از وقت حاجت نیست؟و اصلا هیچ وقت توجه نمی کنیم که چون تاخیر بیان از وقت حاجت است،پس بگوییم نسخ است ،یا شک کنیم نسخ است یا نه و این حرفهایی که در این فصل آخر آمده را ببریم در فقه،هیچ کس نکرده است،هیچ کس نگفته است.وقتی وارد فقه بشویم تمام اینها که تاخیر بیان از وقت حاجت است،مدتی به آنها عمل شده است،اگر خاص اول بوده و خیلی به آن عمل شده است،ما به همان خاص،عام را تقید می کنیم،تخصیص می زنیم و اگر هم عام اول بوده،تخصیص بعد آمده است،باز همین طور و اصلا فکرش را نمی کنیم؛اصلا متوجه این تاخیر بیان از وقت حاجت نیستیم.

    آن وقت اگر کسی از ما سوال بکند که این روایاتی که در زمان امام صادق(علیه السلام)است و مدتی به این عمل شده ،مدتی به قید این تفسیر عمل شده است،اینها چیست؟جواب می دهیم به اینکه یا می گوییم:چاره ای غیر از این نبوده است یا می گوییم:این تاخیر بیان از وقت حاجت مصلحت داشته است.

    لذا اینکه عام ما در قرآن است تاخیر بیان از وقت حاجت قبیح است و این عملهایی که ائمه طاهرین(علیه السلام)و ما کرده ایم،قبیح بوده است،اصلا در فقه نمی شود تصورش را کرد،هیچ کس هم نکرده است،هیچ کس هم نگفته است.مسلم است،که اگر نمی توانسته اند بگویند مانع بوده است،اگر هم می توانسته اند بگویند،صلاح نبوده است و علی کل حال تاخیر،بیان از وقت حاجت در فقه ما فراوان است و صد نود روایت ما بلکه بیشتر تاخیر بیان از وقت حاجت است.صد نود این تفسیر برهان از امام صادق(علیه السلام)است.از زمان نزول قرآن،تا زمان امام صادق(علیه السلام)تقریبا 100 سال است،حالا کسی بگوید:تاخیر بیان از وقت حاجت است.قبیح است،چرا پیغمبر اکرم نگفته است؟خب می گوییم:نمی شد بگویند؛می گوییم،مصلحت در این بوده است،بالاخره تاخیر بیان از وقت حاجت در فقه ما و در تفسیر ما زیاد است.گفتم که ما در زمان پیغمبر اکرم تفسیر خیلی کم داریم و همه تفسیرها،مثل برهان،مثل نورالثقلین،تفسیر فیض کاشانی و همه این روایاتی که در کتب روایی ما است،در تفسیر ،در تبیین،در تاویل،در تقید و در تخصیص،همه اینها تاخیر بیان از وقت است و ما اصلا نباید فکرش را بکنیم که تاخیر بیان از وقت حاجت قبیح است،یا محال است،نه قبیح است نه محال.عمده اینجاست که ما عرفیت را با شرعیت خلط کردیم،آنکه در محاورات است ،بله تاخیر بیان از وقت حاجت قبیح است ،اما بیا در مجالس دنیا ،من جمله همین مجلس ایران،چه قبل نظام ،چه بعد از نظام،خوب اینها یک کلیاتی را وضع می کنند،می دهند دست مردم مردم به این کلیات ،به این قانون عمل می کنند،ناگهان یک تبصره ای به آن می زنند و مثلا تبصره 66،یعنی بعد از اجراء66 تا تخصیص به این عام خورد،گاهی قبل از اجراست،مثلا الان می گویند:کلیات تصویب شد،بعد می روند در جزئیات تفسیر کنند.اینها را بفرمایید عام و خاص قبل از وقت عمل است و تاخیر بیان از وقت حاجت نیست.اما کلی را تصویب می کنند،دیگر چیزی به نظرشان نمی رسد،می دهند دست اجراء مدتی به آن عمل می شود ،بعد یک تبصره به آن می زنند،می گویند:صلاح در این است که یک تبصره بخورد .سال دیگر4تا تبصره می زنند و بعضی اوقات آدم می بیند تبصره پنجاهم،یا تبصره هفتادم را به قانون می زنند.این مختص به ایران هم نیست،دنیا چنین است.

    قرآن شریف هم همین است؛قرآن شریف هم کلیاتش نازل شده است،همان روز داده اند دست مردم.رسم پیغمبر اکرم این بوده است که وقتی آیه شریفه ای نازل می شد،اول به کتاب وحی می فرمودند بنویسند.17 نفر از کتاب وحی ،من جمله امیرالمومنین(علیه السلام) آیه را می نوشتند.بعد پیغمبر اکرم تدریس می کردند،تبیین می کردند در همان وقت نزول -فردا،یا پس فردا-می دادند دست اجراء و می گفتند:عمل کنید.اما یک سال دیگر همین قران تخصیص می داد،یا در همان زمان پیغمبر اکرم همان همین قران تفسیر می شد،تبیین می شد،تخصیص می خورد تا زمان حضرت مهدی روحی فداء.حالا تازه یک حرف،دو حرف بیشتر تا زمان حضرت مهدی روحی فداء بیایند،ناگهان به قول آقای بروجردی این بقچه باز می شود و دیگر قران دنیا را می گیرد .دیگر قوانین،مثل قوانین این جوری نیست مختص به ایران باشد ،می خواهد دنیا اداره بکند ،خب قران باید اداره کند ،قران باید دنیا را اداره بکند.خب چه کسی تبیینش می کند ؟آقا امام زمان(عج)ان شاء الله در زمان ما می آیند و ما تبیین و تفسیر و تخصیص و تقید و تاویلش را ببینیم.حالا اگر ان شاء الله در زمان ما بیایند ،از زمان نزول وحی تا زمان ما 1400 سال است.همه اینها تاخیر بیان از وقت حاجت است.حالا بگوییم:محال است،قبیح است؟نه،خب نمی شده است،یا صلاح نبوده است؛خیلی از آنها صلاح نیست،مثلا در زمان ائمه طاهرین(علیه السلام)می شده است که بگویند،اما صلاح نبوده که بگویند.

    بنابراین این قاعده دوم هم که «تاخیر بیان از وقت حاجت قبیح است،محال است»این هم پشمی به کلاهش نیست و ریشه ندارد.

    حرف سومی که ما اینجا داریم این است که اصلا در فقه ما،در میان فقهاء ما ،حتی در میان فقهاء سنی،آنهایی که هی نسخ نسخ در کلامشان هست یک استیحاش روی نسخ هست.ما اگر بگوییم تخصیص خورده است هیچ کس ،هیچ چیزش نمی شود،اما اگر بگوییم:نسخ شده است یک استیحاشی می کند .در حالی که نسخ و تخصیص تفاوتی با هم ندارند،که انشاء الله روز شنبه درباره اش صحبت می کنم.نسخ یعنی تخصیص ،اما تخصیص در زمان و تخصیص اصطلاحی هم یعنی تخصیص ،اما تخصیص در افراد .یک دفعه می گوید :اکرم العلماء یک دلیل می گوید:لا تکرم الفساق منهم ،به این می گوییم:تخصیص یک دفعه هم می گوید:اکرم العلماء یک دلیل دیگر هم می گوید:فساق از این علماء را از امروز به بعد اکرام نکن،این می شود نسخ.

    لذا نسخ و تخصیص هیچ تفاوتی ندارد ،الا اینکه نسخ مربوط به زمان است و تخصیص مربوط به افراد است.اگر بگوید:علماءفاسق را اکرام نکن .تخصیص است و اگر بگوید :علما فاسق را از امروز به بعد اکرام نکن این نسخ است اما روی نسخ یک استیحاش عرفی است اگر بگویند تخصیص است هیچ چیزش نمی شود اما اگر بگویند:نسخ است،یک استیحاش می کند.

    قران هم همین است«ما من عام الا و قد خصّ»شما عامی در قرآن پیدا نمی کنید که تخصیص نخورده باشد،شاید این 6620 تا آیه،بیش از چهار هزار تا تخصیص و تبیین دارد،اما هیچ چیزمان نمی شود ولی تا می رسیم به نسخ،که می گویند:64آیه نسخ شده،یک استیحاش پیدا می شود،که یعنی چه مگر می شود قران نسخ بشود؟که ما قائلیم به اینکه نسخ در قرآن نیست،اما بزرگان قائلند به اینکه نسخ در قرآن نیست،اما بزرگان قائلند که64 تا آیه نسخ شده است،اما محدود است و در همان محدودها هم استیحاش عرفی هست.

    لذا اصلا شک در نسخ عرفا مساوق با عدم نسخ است.اگر یادتان باشد،مرحوم آخوند در کفایه در مقام حجیت می فرمودند:شک در حجیت مساوق با قطع به عدم حجیت است.در هر چه شک کردی که آیا حجت است یا نه.بگو:حجت نیست،تا اینکه یقین کنی حجت است.

    مرحوم شیخ ،جور دیگر فرمودند ،فرمودند:«الاصل حرمة العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل»[1]لذا عرفاً شک در نسخ مساوق با عدم نسخ است .

    اگر شما این سه مقدمه را تصور کنید،دیگر تصدیق خودش می آید و آن این است که این بحث جنجال آفرین اصلاً سالبه به انتفاء موضوع است ما تأخیر بیان از وقت حاجت خیلی داریم،طوری هم نیست،ما در روایات اصلاً تقدم خاص بر عام نداریم،ما شک به نسخ را مساوق با عدم نسخ می دانیم،پس هیچ کدام از پنج قسم مرحوم آخوند موضوعیت ندارد یعنی اصلا نمی شود موضوع داشته باشد،تا رویش حکم بکنیم و بر می گردد به اینکه اگر شک کردیم نسخ شده یا نه،می گوییم :نه.اگر تا سه ما اول بوده،عام بعد،می گوییم عام اول بوده ولو به حسب ظاهر،خاص اول بوده،عام بعد بوده است.اگر تاخیر بیان از وقت حاجت بوده،می گوییم همه عام ها تاخیر بیان از وقت حاجت است،هم عرفاً هم مخصوصاً قرآن،مخصوصاً شرعاً تاخیر بیان از وقت حاجت به قول عوام یک نرخ شاه عباسی است.

    بنابراین ما جایی پیدا نمی کنیم که دوران امر بین نسخ و تخصیص باشد،بلکه هر کجا شک جلو بیاید،همان شک در نسخ،نسخ را می زند و تخصیص به حال خود باقی می ماند.نمی دانیم نسخ است یا نه،عرف می گوید نسخ نیست،اگر بخواهی نسخ باشد،باید با دلیل باشد.لذا ما اصلا دوران امر بین تخصیص و نسخ پیدا نمی کنیم،عرف این جور می گوید که هر کجا می دانی نسخ است،نسخ کن. که ما می گوییم هیچ جا نیست نه در روایات اهل بیت علیه السلام داریم نه در قران.اما حالا عرف می گوید:هر کجا می دانیم نسخ است،نسخ کن و آنجا که نمی دانی نسخ است حتماً تخصیص است.لذا یک جا پیدا نمی کنیم که دوران امر بین تخصیص و نسخ باشد،تا 5 قسم درست بکنیم و بعضی جاهایش را بگوییم نسخ است بعضی جاهایش را بگوییم تخصیص است.

    این خلاصه حرف ما است،البته کسی نگفته است و این حرف ابتکاری است،اما ظاهراً حرف خوبی است،شما هم می پسندید.لذا روی این سه تا مقدمه ای که عرض کردم،بحث را سالبه به انتفاء موضوع می کنیم.

    الحمدالله باب عام و خاص تمام شد،دیگر چیزی ندارد و باید برویم سر مطلق و مقید،اما مرحوم آخوند لطف کردند و به طور فشرده دو تا مطلب فرمودند:یکی راجع به نسخ و اینکه آیا نسخ یعنی چه؟قران نسخ شده،یا نشده است؟و بزرگان اینجا وارد شده اند،بعضی ها مثل استاد بزرگوارمان علامه طباطبایی قائمند به اینکه در قرآن نسخ داریم،البته فی الجمله،اما این البیان مرحوم آقای خویی،که اگر خدا توفیق داده بود این البیان تمام شده بود،افتخاری برای تشیع و مرحوم آقای خویی بود اما نشد.ولی همین جلد اولی که ایشان نوشته اند،خیلی خوب است .این البیان راستی وارد بودن مرحوم آقای خویی را در تفسیر بیان می کند.همین جور که ایشان فقیه هستند،انصافاً یک مفسر است و مرحوم آقای خویی قائلند به اینکه ما در قرآن نسخی نداریم و ایشان درباره حرف 64 تا آیه مفصل صحبت می کند و می فرمایند :ما در قران نسخ نداریم.[2]

    ما هم همین را می گوییم که در قرآن نسخ نداریم.گر چه استاد بزرگوارمان علامه طباطبایی در المیزان می گویند نسخ در قران است .[3]

    یک مطلب هم راجع به بداء است ،که کسی راجع به این صحبت نکرده است.استاد بزرگوارمان حضرت امام در آن دوره اول وقتی وارد این بداء وارد شدند،مثل جبر و تفویض یک کتاب درباره اش نوشتند و بحث های فلسفی و عرفانی در آن کردند.اما مرحوم آخوند در اینجا با اشاره از مسئله گذشته،چون دیدند زمینه برایش نیست لذا خیلی مختصر از مسئله گذشته است.[4] اما بالاخره بداء هم بحث فوق العاده مفصلی دارد.

    حالا شنبه راجع به آیاتی که نسخ شده صحبت می کنیم.شما لا اقل این البیان مرحوم آقای خویی را مطالعه کنید.بعدش ببینیم شما حال بداء شنیدن را دارید یا نه،که اگر نه،برای ما هم بداء حاصل می شود که حال ندارید و اگر حال داشتید یک مقدار درباره بداء با شما صحبت می کنیم.

                                                       و صلی الله علی محمد و آل محمد

     



    [1] - فوائد الاصول،ج1،ص113

    [2] - «و قد عقدنا هذا البحث لتستعرض جملة من تلک الآیات للمدعی نسخهما و لنتبین فیها انه لیست-فی الواقع الامر- واحدة منها منسوخة،فضلاً ان جمیعها».«البیان فی تفسیر القران،ص275»البته ایشان نسخ آیه نجوی را پذیرفته اند علاوه براین ،ایشان فقط درباره 36 آیه بحث می کند و می فرمایند عدم نسخ بقیه آیات واضح است.برای روشن شدن مطلب به صفحه375 همین کتاب البیان رجوع شود.

    [3] - المیزان فی تفسیر قران،ج1،ص252-249،ذیل آیه«ما ننسخ من آیة او تسها نأت بخیرٍ او مثلها».

    [4] - کفایة الاصول

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365