جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: آیا تخصیص عام قرآنی به خبر واحد جایز است یا نه؟ بررسی ادله قائلین به عدم جواز
    موضوع درس:
    شماره درس: 214
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۳/۳۰

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

    بحث این بود که آیا می شود با خبر ثقه،با خبر واحد، قرآن را تخصیص داد یا نه؟

    گفتم آری،می شود واقوی دلیل شیءاست.برای اینکه سیره از زمان پیغمبر اکرم(ص)و ائمه طاهرین(ع)و الان هم اصحاب این است که با خبر واحد تخصیص می دهند،تبیین می کنند،تفسیر می کنند،تأویل می کنند و گفتم که کتابهای روایی راجع به تفسیر قرآن،هم درمیان عامه است،مثل سیوطی[1] ، هم در میان خاصه است،مثل برهان و کار روایات- یعنی خبر واحد- تبیین است،تفسیر است،تخصیص است و حتی همین تخصیص در روایات ما بنام نسخ آمده است،که معنایش تخصیص قرآن و تقیید قرآن است.

    گفتم:در مقابل این سیره،در مقابل این حرفِ مسلّم چهار تا دلیل آورده شده که نمی شود.راجع به دو تا دلیل از این چهار تا دلیل صحبت کردم.

    یکی این بود که گفته بودند:قرآن قطعی الصدور است و روایات ظنی الصدور است،شما چه جور می خواهید با ظنی الصدور قطعی الصدور را خدشه دار بکنید و تخصیص بدهید؟

    در این باره خیلی صحبت کردم و خلاصه حرف هم این شد که قرآن قطعی الصدور است،اما ظنی الدلاله است،روایت هم ظنی الدلاله است،اما اظهر است،وقتی اظهر شد،قاعده حمل ظاهر بر اظهر روایت را بر آیه شریفه مقدم می اندازد و اصلاً بحث ما در قطعی الصدور و روایت ظنی الصدور روایات نیست،آن یک بحث دیگر است که قرآن قطعی الصدور و روایت ظنی الصدور است،این ظنی الصدور را به چه دلیل حجت می کنیم؟می گوییم:بنای عقلاء این است که این ظنی الصدور را جای قطعی الصدور گذاشته است؛خبر واحد را جای علم،جای یقین گاشته است؛عرفاًنازل منزله قطعی الصدور شده و شارع مقدس این را قبول کرده است.در حقیقت روایت تا قطعی الصدور نشود اصلاً نمی شود به آن عمل کنیم. بله قطعی الصدور به این معنا که عرف و شرع قبول کرده است که این ظنی الصدور گذاشته شود،یعنی مظنه به جای علم،علم به جای یقین گذاشته شود.

    دلیل دوم هم که از این بدتر بود این بود که دلیل حجیت خبر واحد اجماع است و اجماع قدر متیقن دارد،قدر متیقنش آنجاست که خبر واحد نخواهد با قرآن بجنگد.

    این دلیل هم معلوم است که خیلی غلط است،برای خبر واحد مدرک دارد و مدرکش بالاترین مدارک است و آن عملکردن به خبر واحد در مرأی و منظر ائمه طاهرین(ع)بلکه عملکردن ائمه طاهرین(ع)به واحد خبر است اگر کسی-عادلی،ثقه ای-می آمد به امام صادق(ع)یک حرفی می زد،آقا امام صادق(ع)قبول می کردند.قرآن می گوید:«ان جاءکم فاسق بنبأ فتبیّنوا»[2] ؛حرف فاسق را قبول نکن،تبیین کن،اما حرف عادل را قبول کن؛لازم نیست تبیین بکنی.

    لذا دلیل حجیت خبر واحد اجماع است و قدر متیقن می گیریم و قدر متیقنش این جورهاست سرتا پایش خراب است هم صغرایش خراب است هم کبرایش خراب است.

    دلیل سوم این است که گفته اند:خبر واحد می تواند قرآن نسخ بکند؟نه،پس تخصیص هم نمی تواند بدهد.این هم خیلی حرف نامربوطی است،برای اینکه فسخ یک چیزی است که استیحاش روی آن است .ما بخواهیم قرآن را که آیه اسلام عزیز است با خبر واحد نسخ بکنیم،شأن قرآن نیست،اما تخصیص نمی خواهد قرآن را موقت بکند،بلکه می گوید.اینکه قرآن شریف به طور عام گفته است،قانون است،تبصره اش در کلام معصوم است و پیغمبر اکرم(ص)در روایت ثقلین گفته است حرف معصوم را بشنو،قرآن همان عترت است،عترت همان قرآن است و اینها«لئن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض»[3] خوب اینها تبیین می کنند،تفسیر می کنند،تعدیل می کنند و من جمله تخصیص می دهند و اما معنای نسخ این است که بگوید:قرآن تا اینجا آری،بعدش نه و این خیلی مؤونه می خواهد.قرآنی که می گوید:من الی الیوم القیامه هستم،حالا خبر واحد بیاید،بگوید:این آیه الی یوم القیامه نیست معنای نسخ همین است یعنی زمان را تخصیص می دهد؛می گوید:تا اینجا،از این به بعد،نه که ما قائلیم:این اصلا در قران نیست.

    بزرگان می گویند:64تا آیه نسخ شده است که اگر حال داشته باشیم،بعد یک مقداری درباره آن آیات صحبت می کنیم و ما قائلیم که آن 64 آیه ای که گفته اند:به واسطه آیات دیگر نسخ شده است،تخصیص است و هیچ کدام نسخ نیست و ما در قران آیات نسخ نداریم.البته این ادعا،ادعای خیلی بالایی است،چون ایستادگی در مقابل مثل استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی،مثل مرحوم آقای خویی در البیان،مثل مجمع البیان و امثال اینهاست اما ما جدا ایستادیم و اصلا قائل به نسخ در قران نیستیم و ان 60 تا ایه را هم یکی پس از دیگری جواب دادیم.

    علی کل حال اینکه گفته اند در قران نسخ است ما می گوییم نه برای اینکه شان قران را حفظ بکنیم و بگوییم که این قران ولو به واسطه خودش نمی شود بگوییم که تا اینجا آری از این بعد نه.حالا ولو یک آیه باشد که اینها 64 آیه را می گویند تا اینجا آری از این به بعد نه حتی بعضی از این آیات را می گویند در زمان پیغمبر اکرم (ص)یک مدتی در مکه بود در مدینه گفتند دیگر این آیه قران نه.خیلی مشکل است که آدم این حرف را بگوید.

    اما علی کل حال اگر هم کسی قائل به نسخ شود در زمان پیغمبر(ص)و در زمان ائمه طاهرین (ع)قران را نسخ کنیم،معلوم است با تنزه قران ،با شان قران سازگاری ندارد،چون قران می گوید:من تا روز قیامت هستم حالا ما بگوییم نه،بعضی از آیاتش تا روز قیامت نیست.

    بنابراین قیاس تخصیص به نسخ،خیلی قیاس مع الفارقی است،اصلا نسخ وقتی به تخصیص ندارد.تخصیص در همه قوانین،من جمله در قوانین اسلام هست و بنابراین که اول عام بگوید،ثم تبصره بزنند،اصلا بنای قانون گذار این است،اسلام هم قانون گذار است،پس باید چنین باشد،که اول عام بگوید بعد تبصره ها را بگوید.حالا این تبصره ها گاهی در خود قران است،گاهی در زمان پیغمبر اکرم(ص)است که«لتبیین للناس ما نزّل علیهم»[4]،گاهی هم در زمان ائمه طاهرین (ع)است برای اینکه تلو قرآنند؛ثقلین.دو پشتوانه است:یکی قرآن یکی هم اهل بیت(ع)،پس همین جور که پیغمبر اکرم(ص)مبین قرآن است ائمه طاهرین(ع)هم مبین قرآنند و مبین قرآن این است که تخصیص را بیان کند،تبیین را بیان کند تأویل ها را بیان کند،تفسیرها را بیان کند.این هم حرف سوم اینها بود.

    عمده حرف چهارم است که اینها گفته اند:نسخ بوسیله خبر واحد نسخ نیست،برای اینکه روایات می گوید ما نداریم.کدام روایم؟روایتی که می گوید :«ما خالف قول ربنا لم نقله[5] ،زخرفٌ[6] باطلٌ[7] علی الجدار»[8]گفته اند:خوب عام و خاص با هم مخالفند ،اکرم العلما و لا تکرم الفساق با هم می جنگند؛ آن می گوید:همه علما این می گوید بعضی از آنها و« ما خالف قول ربنا لم نقله»می گوید که خبر واحد این عرضه را ندارد،« ما خالف قول ربنا زخزف،باطلٌ»؛هر چه مخالف قرآن است باید به دیوار زد،باید بگویید:باطل است،می گوید:خبر واحد نمی تواند قرآن را تخصیص بزند.

    حرف خوبی است و این حرف بهتر از آن دلیل اول و دوم و سوم است،الا اینکه عرف از مخالفت،مخالف عام و خاصی،مخالفت تقیدی،مخالفت تبیینی نمی بیند،بلکه وقتی این« ما خالف قول ربنا لم نقله»را دست عرف می دهیم،مخالفت تباینی می فهمد مثلا قران بگوید،این ضدش را بگوید،قرآن می گوید پیغمبر خاتم النبیین است،او بگوید نه من پیغمبرم،به این می گویند مخالفت و اما حمل عام و خاص اصلا در میان مردم مخالفت شمرده نمی شود،اسم این را می گذارند کلی گویی ضرباً للقانون و آمدن تبصره ها بعد از کلی گویی،اسم این را می گذارند تفسیر قران یک کسی که دانای در قران است،قران را برای کسی که جاهل در قران است تبیین کند،هیچ کس نمی گوید این دارد تناقض می گوید،این دارد با قران مخالفت می کند. عرف حتی از تأویل هم مخالفت نمی فهمد اگر امام صادق(ع)بفرماید که مثلا این آیه شریفه که می فرماید:«و کذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهدا علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا»[9] که معنایش این است که ای مسلمان برای جامعه بشریت الگو باش،اقا بفرمایند:این آیه یک معنای بطنی هم دارد و آن این است که آن افرادی که می توانند اینها در روز قیامت شاهدند و آنها ما هستیم و این امت وسط یعنی معصوم.خوب این«امة وسطاً»به معنای ظاهر،یعنی شما و«امة وسطاً»به معنای تاویلی یعنی ائمه طاهرین(ع).وقتی امام صادق(ع)این را بگوید هیچ کس نمی گوید.امام صادق(ع)با قرآن مخالفت کرده است ،بلکه می گویند آیه را تغییر کرده است این معنایی که ما نمی فهمیم،یک معنای خوبی برای قرآن کرده است.هیچ کدام اینها مخالفت عرفی نیست که در اصول اسمش را جمع دلالی می گذاریم.

    در باب تعادل و تراجیح ،مرحوم شیخ انصاری و مرحوم آخوند اول که وارد می شوند،می فرمایند:چون بین عام و خاص جمع دلالی هست،چون بین اظهر و ظاهر جمع دلالی هست،اینها اصلا مخالفت نیست و تعادل و تراجیح برای این نیامده است.تعادل و تراجیح برای کجا آمده است؟برای آنجا که العرف لا یوفق جمع بین دلیلین بکند.لذا مرحوم آخوند یک همیانه ملا قطب هم درست کردند و فرمودند :بعضی اوقات نه ورود است نه حکومت است نه تخصیص است نه تخصص است اما باز هم العرف وفق که جمع بین دلیلین بکند،مثل عناوین اولی و عناوین ثانوی؛عناوین اولی می گوید وضو بگیر،عناوین دومین می گویند اگر مریضی وضو نگیر.مرحوم آخوند می گوید اینها حکومت نیست ،ورود نیست،تخصیص نیست،تخصص نیست،بلکه العرف وفق که بین دلیلن جمع کند و بگوید به عنوان اولی باید برای نماز وضو بگیری،اما به عنوان ثانوی،یعنی وقتی ضرری آمد،حرجی آمد اضطراری امد دیگر لازم نیست وضو بگیری.العرف وفق اینکه جمع بکند بین مخالفت تباینی در عنوان اولی و عنوان ثانوی،اما یک وقت دیگر نمی شود،وقتی نشد،ما خالف قول ربنا لم نقله،می گوید:این تعادل و تراجیح تباینی است و تعدل و تراجیح اصلا این جاها را نمی گیرد و ما خالف قول ربنا لم نقله فاضربوه علی الجدار،زخرف،باطل.[10]

    یک مشت نا اهل از ارازل و اوباش مدعی علم جمع شده بودند تا ائمه طاهرین(ع)من جمله امام صادق(ع)را خراب بکنند،لذا یک نسبتهای ناروایی که مخالف با قرآن بود به امام صادق(ع)می دادند برای اینکه بگویند امام صادق(ع)مخالف با قرآن است،روایت آمد که « ما خالف قول ربنا لم نقله باطل زخرفٌ».

    بنابراین مخالفت اگر مخالفت به حسب ظاهر،یعنی عام و خاصی باشد،ورودی باشد،حکومتی باشد،این عرفا اصلا مخالفت نیست.

    چرا؟برای اینکه العرف وفق جمع بین دلیلین بکند به حمل عام برخاست.پس آن روایت« ما خالف قول ربنا لم نقله»مربوط به عام و خاص نیست مربوط به مبِّین و مبیّن نیست،مربوط به اطلاق و تقید نیست،مربوط به تفسیر نیست،مربوط به تاویل نیست.بله آنجا که مخالفت تباینی باشد معلوم است که باید به دیوار زد هر چه تقدسش بیشتر ما باید بیشتر آن را زیر پا بگذاریم.

    اینجا دیگر چیزی نداریم.گفتم اینها چهارتا دلیل آورده اند که عدله آنها خیلی نارساست و مخصوصا در مقابل آن سیره ای که از پیغمبر اکرم از ائمه طاهرین (ع) در تخصیص دادن قران به خبر واحد است،دیگر همه این عدله ولو ریشه دار هم که باشد باطل است چه رسد به این چهار تا دلیل که اصلا ریشه ندارد.

    این بحث تمام شد حالا بحثی که جلو آمده خیلی هم مفصل است و باید خیلی درباره اش صحبت کنیم از شما تقاضا دارم که مطالعه جدی رویش بکنید تا انشاء الله این سه چهار روز درباره آن صحبت بکنیم.

                                                                            و صلی الله علی محمد و آل محمد

     



    [1] - الدر المنثور.

    [2] - سوره حجرات آیه 6

    [3] - وسائل الشیعة،ج18،ص19،باب 5 از ابواب صفات قاضی،روایت 9

    [4] - سوره نحل آیه 44

    [5] - وسائل الشیعة،ج18،ص79،باب9 از ابواب صفات قاضی،روایت 15 و المحاسن،ج1،ص221،کتاب مصابیح الظلم،باب احتیاط فی الدین،ح130و لفظ حدیث این است که«ما جاءکم یخالف کتاب الله فلم اقله»

    [6] - المحاسن،ج1،ص220،کتاب مصابیح الظلم،باب احتیاط فی الدین،ح128و لفظ حدیث این است که «کل حدیث لا یوافق کتاب الله فهم زخرف»

    [7] - المحاسن،ج1،ص221،کتاب مصابیح الظلم،باب احتیاط فی الدین،ح129و لفظ حدیث این است که«ما اتاکم عنا من حدیث لا یصدقه کتاب الله فهو باطل»

    [8] - ما بعد از فحص در روایات باب،تعبیر«فاضربوه علی الجدار»را پیدا نکردیم.

    [9] - سوره بقره،آیه 143

    [10] - رجوع کنید به کفایة الاصول،ص496

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365