جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: آیا قبل از تمسک بهعام فحص از مخصص لازم است یانه ؟
    موضوع درس:
    شماره درس: 197
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۲/۲۹

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

     بحث این بود که اگر بخواهیم به عام یا مطلق عمل کنیم ، آیا تفحص از مخصص ، تفحص از مقید لازم است یا نه؟ اخباریها می گویند : نه و اصولی ها می گویند:در احکام آری، اما در موضوعات نه .

    و این حرف مربوط به اصاله العموم و اصاله الاطلاق هم نیست ، راجع به همه اصول ، چه اصول لفظیه و چه اصول تعبدیه مشهور در میان اهل اصول این است که این اصول مطلقاً اگر مربوط به احکام باشد ،تفحص لازم است واگر مربوط به موضوعات باشد،تفحص لازم نیست .دیروز درباره چرایش صحبت کردیم ؛ گفتم: برای این که این اصول وضع شده برای این که کار مردم را راه بیندازد و اگر ما بخواهیم بگوئیم:در موضوعات تفحص لازم است،اختلال نظام لازم می آید.این الان نمی داند این زمین پاک است یا نه ، تصرف این زمین حلال است یا نه ، چیز خریدن از این مغازه پاک است یا نه ، اگر بخواهد تفحص بکند،بخواهد کلّ شیءٍ طاهر ، کلّ شیءٍ لک حلال ، قاعده ید و اصاله الصحه فی فعل الغیر را جاری نکند،عرفیت ندارد،چرا عرفیت ندارد؟برای این که اختلال نظام لازم می آید.خب معت می رود بازار با قاعده ید جنس می خرد ، بدن این که تفحص بکند و اگر تفحص کند مسخره اش می کنند . می رود مغازه گوشت فروشی با اصاله الصحه گوشت می خرد و اگر بخواهد دراین گوشت تفحص بکند ، مسخره اش می کنند . در کل شیء طاهر بخواهد هی تجسس کند ، معلوم است که نمی شود.لذا دیروز گفتم :در موضوعات تفحص لازم نیست لبناء العقلاء و بناء عقلاء برای این است که اگر بخواهیم بگوئیم :تفحص ،اختلال نظام لازم می آید.و اما در احکام که اخباری می گوید:تفحص لازم نیست ،بحث بعد ماست ، که باید تفحص کنیم یا نه؟که مشهور در میان اهل اصول این است که باید تفحص بکنیم .یک مسأله دیگری که امروز هست و دیروز اشاره کردم این است که فحص از مخصص آنجاهاست که مخصص منفصل باشد و الا مخصص متصل معلوم است که این دیگر تفحص نمی خواهد ، برای این که کلام وقتی ظهور پیدا می کند که حرف آقای متکلم تمام بشود، خب حرف آقای متکلم به اکرم العلماء تمام شد . این ظهور استعمالش این است که یعنی دیگر بعد ندارد . حالا اگر بخواهیم بگوئیم : بعد دارد ، باید احتمال بدهیم خطا کرده باشد ، احتمال بدهیم که عصیان کرده و نیاورده است ، احتمال بدهیم سقط شده باشد ، احتمال بدهیم به مرور زمان یک مقدار از این روایت افتاده باشد ،خب این ها همان اصول عقلائیه اصل عدم خطا ، اصل عدم نسیان است ، که تقریباً مربوط به موضوعات می شود . برای این که اصل عدم خطا مربوط به موضوعات است ، نمی دانیم این جا خطا کرد و مخصص را نیاورد ، یا نه ، همین بود یا عمداً نیاورد ، یا همین بود ، یا این که به مرور زمان سقط شد، یا همین بود . خب همه این ها اصول تعبدیه عقلایی ، مثل اصل عدم خطا ، اصل عدم نسیان ، اصل عدم تعمد به سقط و امثال این ها دارد . پس اگر در مخصص متصل شک کنیم ، آن هم از بحث ما بیرون است ویک اصول دیگری – نه اصاله العموم – می آید و ان اصول که تفحص لازم ندارد ، در موضوعات است ، زمینه درست می کند برای اصاله العموم . لذا بعد از آن که آن اصول را جاری کرده باشند ، به اصاله العموم تمسک می کنند . بلکه ما در باب ظواهر گفته ایم : اگر ما بخواهیم به ظاهر کلام کسی تمسک بکنیم ، اول باید هفده تا اصل جاری بکنیم ، تا بعد ازآن بتوانیم بگوئیم : ظواهر حجت است . اگر من بخواهم به ظواهر کلمات شما تمسک بکنم ، بطور ناخود آگاه ده ، هفده تا اصل جاری می کنم . نمی دانم شما خطا می کنید این حرف ها را می زنید یا نه ، نمی دانیم نسیان کرده اید یا نه، عمداً دروغ می گوئید یا نه و نمی دانیم از این کلام چیزی سقط شده یا نه ، و امثال این ها . آن اصول را که جاری بکنم ، ظاهر کلام حجت می شود و از جمله ظواهر کلام این اصاله العموم و اصاله الاطلاق است.پس مقدمه دیگری هم که در مسأله گفتیم ، این است که بحث ما راجع به مخصص منفصل است، نه متصل ، برای این که اگر در مخصص متصل شک بکنیم ، حتماً تفحص لازم نیست و اصاله عدم الخطاء می گوید : کلام همین است. بحث دیگری که در مسأله ما هست این است که گفته اند : اگر ظن شخصی داشته باشیم به این که عموم نیست ، یا عموم هست ، آیا باز هم تفحص لازم است یا ته؟ در این باره در خبرواحد یک بحث مفصلی می شود ، این جا هم می آید و آن این است که اصلاً این اصاله العموم ، اصاله الطلاق ، قاعده ید ، قاعده اصاله الصحه ، اصول تعبدیه برای چه آمده است ؟ آن که باید در اصل مسأله بگوییم تا این جا واضح بشود این است که مردم روی قطع ، روی یقین حکم دارند ؛ حجت در میان مردم قطع است . اما اگر بخواهند روی قطع ، روی یقین جلو بروند،اختلال نظام لازم می آید،لذا عرف مردم – عقلا- مجبور شدند به جای قطع اماره بگذارند.گفته اند :حالا که نمی شود با قطع جلو برویم ، چون اختلاف نظام لازم می آید، کمبود لازم می آید، اماره حجت است. لذا به این می گویند : دلیل علمی ، قطع تعبدی و مراد از این تعبد ، تعبدی شرعی نیست،تعبدعقلایی است .عقلا می گویند :این اماره،مثل القطع .همین جوری که العلم الاجمالی کالعلم التفصیلی، امثل قطع می ماند ؛ کالعلم التفصیلی هم درتنجّز تکلیف و هم در اسقاط تکلیف. لذا شما می توانید مثلاً با بیّنه ، با خبر واحد اثبات تکلیف بکنید ، می توانید اسقاط تکلیف بکنید .عقلاء می بینند باز کمبود پیدا می شود ،باز اختلاف نظام لازم می آید ، لذا اگر بخواهند طبق یقین و امارات جلو بروند ، عسروحجر است.از این جهت عقلاء یک اصول تعبدیه آورده اند.اصول تعبدیه دو قسم است : یکی اصول لفظیه است ،مثل قاعده ید و اصاله الصحه و امثال این ها ، یکی هم اصول عملیه است ،مثل اصاله عدم خطاء ،اصاله عدم نسیان ،مثل برائت ،قاعده قبح عقاببلا بیان . که ما همه اصول عملیه را از بناء عقلاء می دانیم و آن چهار چیزی مرحوم شیخ انصاری رویش یک کتاب درست کرده است ، ما هیچ کدامش را شرعی نمی دانیم ، بلکه می گوییم: شارع مقدس این ها را امضاء کرده است . برائت باشد ،اشتغال باشد، دوران امر بین محذورین باشد ،یا استصحاب، همه ای ها اصول عقلایی است ،اما اصول عقلایی تعبدی ، یعنی عقلاء در مقام عمل به این اصول تعبد کرده اند، که اسمش را اصل علمی می گذارند. عقلاء در مقام عمل به این اصول تعبد کرده اند . قطع آور نیست، اما جای علم است ، لذا استصحاب جای علم است . لا تنقض الیقین بالشک، یعنی تو یقین داری ، البته تعبداً .آن کسانی که استصحاب را شرعی می دانند ، می گویند: تعبد شرعی ، آن کسانی که –مثل ما – استصحاب را عقلی می دانند ، می گویند: تعبد عقلی.نمی دانم چه شده است که مرحوم شیخ بزرگوار از اول کلام تا آخر کلامشان فقهاً و اصولاً درباره این اصول عملی عقلایی حرفی نزده اند،نمی دانم قبول نداشته اند، یا غفلتی شده است. مرحوم آخوند در کفایه گاهی با اشاره –مثل این که می ترسند ، لذا گاهی با اشاره – این اصول عملی عقلایی را با لفظ تعبد می فرمایند .مرحوم آخوند گفته اند : ما همین طوری که اصول عملیه شرعی داریم ، مثل برائت و قاعده قبح عقاب بلا بیان و دوران امر بین محذورین و استصحاب ، یک اصول تعبدی هم داریم ، که عقلا تعبد کرده اند. که ما عرض می کنیم اصلاً همین چهارتا اصل هم تعبد عقلایی است و عقلاء می دیده اند اگر بخواهد طبقاً للاماره عمل بکنند ، نمی شود ، اصول لفظیه را وضع کرده اند ، دیده اند باز هم کمبود دارند، اگر رفع ما لا یعلمون ، اگر استصحاب نباشد ، باز هم عسر و حرج است ، کمبود پیدا می شود ، یک اصول عملیه ی تعبدی وضع کرده اند. این تعبدی که می گوییم ، یعنی عقلاء تعبد کرده اند که به این اصل عمل بکن. لذا همه این ها که در دسترس ماست و حجت بینی و بین الله است ،که یقین و مظنه – یعنی مظنه شخصی – وو اصول لفظیه- که ما همه اصول لفظیه را اماره می دانیم ، اما مرحوم شیخ انصاری همه اش را اصل می دانند – واصول عملیه ، که در مقام عمل به کار می رود و همان چهار اصلی است که مرحوم شیخ انصاری در فرائد آورده اند ، این ها همه همه اصول عقلائیه است ، شارع مقدس هم این ها را امضاء کرده اند . همین طور که مرحوم شیخ انصاری راجع به آن چهار تا اصل ، یعنی راجع به برائت ، راجع به اشتغال ، راجع به دوران امر بین محذورین و راجع به استصحاب می فرمایند : این ها حجت است ، اما حجت شرعی ؛ حجت بینی و بین الله شرعاً ، ماعرض می کنیم:همه این اصول عقلایی است ، که شارع مقدس آن را امضاء کرده است و عقلاً بینی و بین الله حجت است.تفاوتی نمی کند،ما می گوییم :عقلاً، شیخ انصاری فرموده اند شرعاً خب بنابر این حجت است .آن وقت از جمله این اصول ، اصاله العموم و اصاله الاطلاقی است که الان داریم درباده اش بحث می کنیم .از کفایه- این جا و جاهای دیگر ، چنانچه مشهور این است- فهمیده می شود که این ها چون ظن نوعی می آورند حجت است[1]  مثلاً خبر واحد را که در باب مظنه عنوان کرده اند برای همین است که می گویند : خبر واحد ظن نوعی می آورد و چون ظن نوعی می آورد ، حجت است ، یعنی وقتی یک ثقه ای به شما حرفی زد ، شما اگر اطمینان پیدا نکنید ، لا اقل مظنه نوعی پیدا می کنید ، یعنی اگر وسواسی نباشید ، اگر غیر عادی نباشید ، اگر قَطّاع نباشید ، ظنّان نباشید ، از این خبر ثقه مظنه پیدا می کنید ، آن ظن نوعی حجت است . مشهور این را می گویند. اما روی آنچه من عرض کردم ، می خواهد ظن شخصی باشد ، آن مناط نیست ، می خواهد ظن نوعی پیدا بشود،آن مناط نیست، می خواهد ظن نوعی پیدا نشود ، ظن شخصی پیدا نشود ، خبر ثقه حجت است . چرا؟ للسیره ، لبناء العقلاو این که ما بگردیم دنبال این که آیا ظن شحصی است یا نه ، آیا ظن نوعی است یا نه ،اصلاً نباید در مقام بیان این باشیم. در یک جا ظن نوعی نیست، ولی خبر واحد هست ، این خبر واحد حجت است و ما بخواهیم بگوییم : مردم از این خبر مظنه پیدا نکرده اند ، پس من به آن عمل نکنم ، ظاهراً نمی شود، گما نکنم شیخ بزرگوار هم بفرمایند.چنان چه راجع به ظن شخصی هم فرموده اند، من جمله مرحوم آخوند همین جا فرموده اند که اگر جلو برویم ؛ ظن شخصی پیدا نشد ، این اصاله العموم حجت است ، ظن شخص هم پیدا شد ، اصاله العموم حجت است اگر هم این اصاله العموم نباشد ، ولی ظن شخصی پیدا بشود ، حجت نیست ، " انّ الظنّ لا یغنی من الحق شیئاً"[2]  ما در همه اش اشکال داریم و می گوییم : ظن شخصی مناط نیست، عقلاء ظن شخصی را حجت نم دانند ؛ " الاصل حرمة عمل بالطن الا ما اخرجه الدلیل"ظن نوعی را هم عقلاء بما هو ظن النوعی جای قطع نگذاشته اند بلکه آنکه عقلاء به جای یقین گذاشته اند ، خبر ثقه است ، می خواهد ظن شخصی پیدا بشود می خواهد نه،می خواهد ظن نوعی پیدا بشود می خواهد نه ، حتی اگر روی خبر ثقه ، ظن نوعی به عکس باشد ، باز هم این خبر واحد حجت است . لذا عقلاء برای خاطر کمبودشان دیدند که خبر واحد خیلی خوب است ، مناطش هم ظن نوعی است، خبر واحد را حجت کردند ، لذا نمی شود که ما دنبال مناط برویم و ما نباید به دنبال داعی برویم ، نباید هم به دنبال مناط برویم ، یک جا هم نداریم که ظن نوعی بما هو ظن نوعی حجت باشد. در باب قیاس ، ظن نوعی هست، ولی هیچ کس حجت نمی داند.

    بله ابو حنیفه حجت می داند و ابو حنیفه روی همین ظن نوعی جلو آمده است و در قیاس بعضی اوقات یقین پیدا می شود ، مثلاً در قضیه ابان ببینلی بالاتر از ظن نوعی است . آمد خدمت امام صادق علیه السلام و گفت : اگر انگشت دست زنی را بریدند چه قدر دیه دارد ؟ حضرت فرمودند ده تا شتر.

    گفت : اگر دو تا انگشتش را بریدند چه قدر دیه دارد ؟ فرمودند : بیست تا شتر .

    گفت : اگرسه تا انگشتش را بریدند چه قدر دیه دارد ؟ فرمودند :سی تا شتر .

    گفت: اگرجهار تا انگشتش را بریدند چه قدر ؟ فرمودند : بیست تا شتر .

    گفت پناه بر خدا . این حکم را به ما می گفتند ، ما می گفتیم : هذا حکمُ شیطانی ، اما حالا می بینیم شما هم می فرمایید.

    این ابان با این که فقیه هم بود ، و اما امام صادق علیه السلام فرمودند: دوست دارم تو بنشینی در مسجد کوفه و برای مردم فتوا بدهی . ام همین ابان تا این جور گفت ، امام صادق علیه السلام عصبانی شدندو فرمودند:"مهلا مهلا یا ابان السنه اذا قیست محق الدین ".[3] خب این ابان یقین پیدا کرده ، یا لا اقل ظن نوعی پیدا کرده بود ، اما حضرت فرمودند" السنه اذا قیست محق الدین " نمی شود که ما روی ظن نوعی ، یا روی ظن شخصی جلو برویم ؛ " انّ الظنّ لا یغنی من الحق شیئاً ".[4] لذا یک جا پیدا نمی کنیم که ظن حجت باشد ، اما خبر ثقه حجت است قاعه ید حجت است ، اصاله الصحه فی فعل الغیر که ما اماره اش می دانیم حجت است ، حالا آن ها برزخ بین اماره و اصل می دانند ولی علی کل حال حجت است ، می خواهد ظن نوعی پیدا بشود ، یا پیدا نشود . الان فکرش را نباید کرد. در این بازار چیز- پاک واقعی- پیدا بشود ، که بشود قسم حضرت عباس روی آن بخوریم و ظن نوعی داریم که سر تا پای این بازار نجس است . ظن نوعی به پاک بودن این گوشت ها پیدا بشود ، نمی شود،بلکه ظن نوعی است که این ها پاک نیست ، اما آیا می شود روی این ها حرف زد ؟ می گفت : شخصی- ظاهراً ای وسواسی بوده است- آمده خدمت مرحوم میرزای بزرگ و گفت : آقا این سقا خانه ای که در دالان خانه شماست ، ده ، هیجده سال است این جا گذاشته شده است ، این همه عربی که هیچ اهمیتی به طهارت و نجاست نمی دهد می آید از این جا آب می خورد ، شما هنوز یقین پیدا نکرده اید که این جا نجس است ؟ مرحوم میرزا  فرمودند: این ها را باید فکرش را هم نکرد ، کل شیءِ طاهر را بدون فکر جاری کرد ، یعنی و لو ظن نوعی هم هست،اما تو بگو :کل شیءِ طاهر حتی تعلم ، یعنی ظن نوعی حجت نیست . در روایت داریم در دوران آخر الزمان همه ربا خوار می شوند ن کسانی هم که ربا نمی خورند ، گردش به دامنشان می نشیند.حالا اگر ما با این حرف ها بیاییم جلو، همان است که مرحومشیخ در فرائد می فرمایند : باید برویم در بیابان آن جا علف بیابان و آب چشمه بخوریم ، بعد هم می فرمایند ک فتأمل ، یعنی آن هم نمی شود ، پس ظن نوعی و ظن شخصی نمی شود ، چه می شود؟ یقین اگر نباشد ، امارات اگر نباشد، اصول عملیه ، به قول مرحوم آسید محمد باقر درچه ای – خدا رحمتش کند ، ایشا محتاط هم بوده است – شارع مقدس هر روز با کل شیئ حتی تعلم چندین تن نجاست خُرد مردم می دهد .

    خدا رحمتش کند یک کسی بود، وسواسی بود، اما از علماء بزرگ بود ، از اساتیدما در ادبیات بود ، آدم خوبی بود از هر نظر ، الا این که وسواس بود . به من می گفت : در این کل شیء طاهر حتی تعلم ، اگر این حتی داخل در مغیی باشد ، این خوب است ، یعنی کل شیء طاهر حتی تعلم . اما اگر شما غایت را در داخل مغیی ندانید ، چی چی کل شیء طاهر حتی تعلم؟ هیچ جا نمی شود پیاده کرد.

    اما این آقا یک چیزی را فراموش کرده است و آن این است که ما اصلاً جایی نداریم که ظن نوعی حجت باشد . البته شیخ فرموده اند ، دیگران هم فرموده اند ،اما ما قبول نداریم ، ظن نوعی حجت نیست " ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً" پس چی حجت است ؟ ان که عقلا حجتش کرده اند . برای چه حجتش کرده اند ؟ برای این که اختلال نظام لازم نیاید . چه چیزی را حجت کرده اند ؟ امارات را ، مثل خبر واحد ، خبر ثقه و مثل قاعده ید . خب باز هم دیدند کمبود دارند ، یک چیز دیگری را هم حجت کردند ، که اصلاً استشمام ظن هم از آن ها نیست و آن اصول عملیه – اصول تعبدیه- است ،مثل قاعده طهارت ، قاعده حلیت ، قاعده اشتغال ، قاعده احتیاط و امثال این ها .گفته اند طبق این ها عمل کن . ظن شخصی برایت پیدا می شود ، بشود ، ظن شخصی برایت پیدا نمی شود نشود . حتی اگر ظن شخصی بر خلاف داری، استصحاب را جاری کن ، یادمان هم داده اند ؛ آمد گفت: یابن رسول الله از دماغم خون آمد ، نمی دانم روی زمبن ریخت ، با به لباسم ، فرمودند : لا تنقض الیقین بالشک،، بگو روی زمین ریخت ، گفت آقا اگر نگاه کنم ، می فهمم که به لباسم ریخته است یا به زمین ، فرمودند لازم نیست ،" لا تنقض الیقین بالشک"؛ بگو پاک است .[5] خب این ها را اما صادق علیه السلام یاد ما داده است ، که ما دنبال این نباشیم که ظن نوعی یا ظن شخصی پیدا بشود. این که مناطات روی ظن شخصی باشد ، روی ظن نوعی باشد ، هیچ کدام این ها را من قبول ندارم. نباید هم قبول کنیم ، فقهاهم آن جا که باید بکویند ، گفته اند . و علی کل حال این که مناط اصاله العموم ظن شخصی نیست ، ظن نوعی است ،ما قبول نداریم . مناط اصاله العموم بنای عقلاست ، می خواهد ظن نوعی داشته باشیم می خواهد نداشته باشیم ، می خواهد ظن شخصی داشته باشیم ،می خواهد نداشته باشیم ، حتی اگر ظن نوعی ، یا ظن شخصی به خلاف هم داشته باشیم ، باز هم اصاله العموم ، اصاله الاطلاق جاری است .

    من نگفتم که فرق است بین مناط در جعل و مناط در اجراء ، ما اصلاً مناطات را حجت نمی دانیم ، مناطات داعی برای اجرای حکم است ، اما خودش پشمی به کلاهش باشد ، نه ، چون مقدمه که پشمی به کلاهش نیست . آنکه مناط است ، آنکه بینی و بین الله حجت است یقین است ، اگر یقین نباشد ، امارات ، اگر امارات نباشد ، اصول عملیه . اما یک کسی را پیدا کنید که گفته باشد، ظن نوعی بما هو هو حجت است، یا این که شکننده اصول تعبدی است، شکننده اصول لفظی است، مسلم کسی نگفته است. علی کل حال آن که هست مناط است ، آن که هست داعی است و داعی لیس بحجه .آنکه حجت است ،خبر واحد است ، می خواهد ظن نوعی داشته باشد ، می خواهد نه ، اگر در خبر واحد ظن نوعی دارید ، یا ظن شخصی دارید که این بی خود می گوید ، باز هم می گوئیم : با خود می گوید ، باز می گوئیم : خبر ثقه حجت است . مگر این که متهم بشود ، که آن حرف دیگری می شود ولی اگر متهم نباشد، خبرش حجت است . حالا ما راستی ظن نوعی داریم ، ظن شخصی داریم که این رساله ها نصفش خلاف واقع است . دلیلش هم این است که این آقا یک چیز می گوید ، آن آقا یک چیز می گوید : خب حالا رساله حجت نیست ؟ مسلم رساله حجت است .

    وصلی الله علی محمد وآل محمد .

     



    [1] . الکفایه الاصول ،ص264." و الذی ینبقی ان یکون محل الکلام فی المقام انه هل یکون اصاله العموم متبهه

    مطلقاً د الفحص عن المخصص و الیأس عن الظفربه ؟ بعد الفراغ عن اعتبارها بالخصوص فی الجمله من باب الظن النوعی للمشافه و غیره...." 

    [2] . سوره یونس،آیه36.

    [3] . وسائل الشیعه ، ج1968، باب44از ابواب دیات الاعضاء ،روایت1.

    [4] . سوره یونس، ایه 36

    [5] . وسائل الشیعه ،ج1،ص1053،باب37 از ابواب نجاسات ،روایت 1. 

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365