جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: عام وخاص / مقدمات
    موضوع درس:
    شماره درس: 182
    تاريخ درس: ۱۳۸۳/۲/۵

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم .رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی .

    بحثی که امروز شروع می شود ، بحث عام وخاص و بحث مطلق و مقید است، که سیال در فقه و مشهور در فقه است و از مسائل مبتلا به در فقه ، همین مسئله عام و خاص و مسئله مطلق و مقید است . چند تا مقدمه عنوان کرده اند ، مقدمات را عنوان کنیم ، بعد برویم در اصل مسأله .

    اولین مقدمه ای که فرموده اند  این است که عام چیست ؟ مانده اند در این که یک تعریفی برای عام بکنند که جامع افراد و مانع اغیار باشد ، از همین جهت هم هر کسی تعریفی کرده است ، دیگری هم آن تعریف را رد کرده است . اما همین طور که مرحوم آخوند بار ها فرموده اند – اما خودشان به آن عمل نکرده اند – این ها تعریف لفظی است و تعریف لفظی ، تبدیل لفظ به لفظ برای تقریب به ذهن است وبعضی اوقات از نظر عرف ؛ از نظر ذهن عوامانه خود شیء خیلی واضح است ووقتی که ببریم در اصطلاحات خیلی مشکل می شود و خیلی چیز ها چنین است . به قول حاجی سبزواری راجع به وجود می فرمایند : وجود از اعرف اشیاء است ، اما همین وجود را بخواهیم معنا کنیم ، نمی شود ؛ بخواهیم تفسیر کنیم ، نمی شود ؛" کنهه فی غایه الخفاء ". این عام همین طور است ، یعنی معنای عرفیش خیلی واضح است ؛ یک چیزی که دارای افراد است ، عام می گویم ، اما همین عام را ببریم در اصطلاحات خیلی مشکل می شود .

    لذا مثلاً اگر عام را تعریف بکنیم به این که " عام ما یدل علی افراد " ؛ مثل کل بر افرادش دلالت می کند ، یا ما یدل علی مصادیقه ، یا ما یدل علی افراد مدخوله و امثال این حرف ها ، اصل مسأله حرفی ندار . مرحوم آخوند شاید 20 جا عرض مرا فرموده اند ، اما باز خودشان مارا گرفتار کرده اند . همین جا هم مین طور است؛ در حالی که می گویند تعریف لفظی است ، خیلی اهمیت ندارد ، تبدیل لفظ به لفظ برای تقریب به ذهن است ، اما رفته اند در تعریف و مشکل شده است .

    خب این مطلب اول چیزی ندارد ، اما هرچه مطلب اول چیزی ندارد مطلب دوم دارد . مطلب دوم این است که فرق بین عام و مطلق چیست ؟ مشهور در میان اهل اصول گفته اند اگر مقدمات حکمت در مطلق جاری نشود ، یک طبیعت مهمله است ، ولی اگر مقدمات حکمت درآن جاری شد ، عام است ؛ العام هو المطلق و المطلق هو العام ، تفاوتی ندارد ، فقط فرقش این است که عام مقدمات حکمت لازم ندارد تا بر افراد دلالت کند ، اما مطلق برای این که دلالت بر افراد کند ، مقدمات حکمت لازم دارد . یک جمله ای در میان اهل اصول مشهور است که گفته اند : مطلق قبل از جریان مقدمات حکمت ، مهملهٌ و بعد از جریان مقدمات حکمت ساریهٌ ، به همین معنا که اگر مقدمات حکمت در مطلق جاری نکنم ، مطلق مهمل است ؛ یک طبیعت مهمله است و اما اگر بتوانم مقدمات حکمت جاری بکنم ، ساری می شود و یک طبیعت در افراد می شود و دیگر خود عام است که یک طبیعت در افراد است . این در میان اهل اصول مشهور شده است . اما ما این شهرت را قبول نداریم و می گوئیم : هیچ وجه اشتراکی بین مطلق و عام نیست ؛ این ها دوامر متباین هستند . مقدمات حکمت جاری هم نکنم ، دو امر متباین است . عام این است که مثلاً لفظ کل را واضح برای تکثیر مصادیق وضع کرده است . اکرم کل عالم ، اگر بخواهیم به فاسی ترجمه کنیم ، یعنی همه علماء در خارج مصادیق ، لذا مثلاً صغری و کبری درست می کنم ، می گویم : هذا عالم ، کل عالم یجب اکرامه ، هذا یجب اکرامه ، دو دفعه روی عمرو هم یک صغری درست می کنم ، یک کبری و می گویم : هذا عالم ، کل عالم یجب اکرامه ، هذا یجب اکرامه ، به " ما تدل علی جمیع افراده ، علی جمیع مصادیقه " عام می گوئیم .

    اما مطلق کدام است ؟ مطلق آن است که اصلاً به افراد نظر ندارد ، بلکه یک ماهیتی من حیث هی هی است ، اگر مقدمات حکمت درآن جاری نکنیم ، این مهمله است؛ طبیعت مهمله است، اگر مقدمات حکمت درآن جاری کنیم ، معنایش این جور می شود که این ماهیت من حیث هی هی می تواند بیاید در خارج و بشود کلی طبیعی . لذا فرق است بین الرجل – اگر الف ولام را جنس گرفتیم – و کل رجل ، مثلاً اگر این جور بگوئید " کل رجل خیرٌ من کل مرآه " ، این غلط است ، برای این کل رجل بهتر از کل مرأه باشد ، معلوم است که خیلی غلط است ، برای این که می گیرد مثلاً مردهای اراذل و اوباش را که این ها بهتر از زنهای مقدس باشند ، پس این غلط است . اما اگر گفتید " الرجل خیر من المرأه " این صحیح است . چرا ؟ برای این که نظر به فرد ندارد و می گوید این طبیعت بهتر از آن طبیعت است . مقدمات حکمت جاری کنم ، این درست است ، جاری هم نکنم ، باز هم درست است، الرجل خیر من المرأه ، یعنی این طبیعت بهتر از آن طبیعت است ، چون نظر به فرد ندارد ، نظر به طبیعت دارد ، آن وقت نمی توانی به من بگوئی حضرت زهرا علیها السلام یک دنیا ارزش دارد ؛ به همه ی مردها ارزش دارد ، این الرجل خیر من المرأه ، غلط است . می گویم : من که نگفتم : کل رجل خیر من کل مرأه ، گفتم الرجل المرأه ، یعنی طبیعت مرد بهتر از طبیعت زن است و در طبیعت اصلاً فرد نخوابیده است ، اما درکل فرد خوابیده است، فرد به این معنا که وقتی می گویم کل رجل ، این کل می آید رجل را به عدد وجود رجال در خارج تکثیر می کند . البته نمی خواهیم بگویم : خصوصیات هم دخالت دارد ، مثل مرحوم نائینی و شاگردان ایشان می گویند : عام استغراقی تکثیر می کند ، حتی دال بر خصوصیات هم است ، مثلاً اکرم کل رجل ، یعنی اکرم زیداً ، اکرم عمراًواکرم خالداً .[1] این نه ، برای این که رجل دلالت بر عوارض مشخصه و زیدیت زید نمی کند ؛ برای زید و عمرو و عوارض مشخصه وضع نشده است ، اما کل رجل ، همان رجل در ضمن زید را هم می گیرد ، برای این که کلی طبیعی در خارج ، همان ماهیت با عوارض مشخصه است، از همین جهت هم می تواند وجود خارجی پیدا کند و زید در خارج ، رجل است و زیدیت ، زیدیت مباین با رجل است ، رجل هم مباین با زیدیت است ؛ اسمش را عوارض مشخصه برای ماهیت می گذاریم ، لذا اکرم کل رجل ، زیدیت زید را نمی گیرد ، اما رجلیت زید را می گیرد ، پس وجوب اکرام پیدا می شود . لذا این که مرحوم نا ئینی و شاگردانش می گویند : اکرم رجلاً ، یعنی اکرم زیداً ، اکرم عمرواً ، اکرم بکراً ، این غلطاست ، چون معنایش اکرم زیداً ، اکر بکراً نیست ، بلکه معنایش این است : اکرم رجل در ضمن زید را . ولی علی کل حال تکثیر می کند ؛ کل می آید و به عدد افراد رجل تکثیر می شود ، اما طبیعت اصلاً فرد ندارد ، تا این که تکثیر بشود ؛ ماهیت من حیث هی هی است که لیس الا هی ؛ همان که در منطق خواندید که ماهیت من حیث هی هی لیس الا هی ، لا محبوبه و لا مغبوضه ، لا فرد و لا عام و لا خاص ؛ هیچ چیز ، طبیعت است ، رجل ، رجل است ، می گوئیم : الرجل رجل به حمل هو هو . لذا مطلق یعنی طبیعت که اصلاً فرد در او نخوابیده است و عام یعنی تکثیر افراد ؛ یک عنوانی که آن عنوان بر افراد دلالت می کند ؛ " ما یدل علی مصادیقه مدخوله " .

    لذا این که گفته اند : الطبیعه قبل جریان حکمت مهمله بعد جریان حکمت ساریه ، طبیعت این جا ساری نیست ، این کل است که ساری است . یا نه ، خیلی بالاتر ، الطبیعه هو العام بعد جریان مقدمات حکمت . می گوئیم : نه ، طبیعت هیچ وقت عام نمی شود ، عام هیچ وقت طبیعت نمی شود ، اصلاً با هم متباینند ، برای این که عام دلالت فردی دارد و طبیعت دلالت ماهوی دارد و ماهیت غیر فرد است ، فرد غیر ماهیت است . عام در حالی که ماهیت را تکثیر می کند ، اما یک خصوصیت هم دارد که آن چه در ضمن عوارض مشخصه است ، تکثیر می کند ، یعنی وقتی می گویم : کل رجل ، این کل رجل دال بر زیدیت زید نیست ، اما دال بر رجل در ضمن زید – البته ضمن این جوری که عوارض مشخصه است – است . کل رجل همه ی مصادیق را به حمل شایع صناعی می گیرد ، لذا می توانم بگویم : زیدٌرجلٌ، بکرٌرجلٌ، تا آخر و در طبیعت نمی توانم این را بگویم ؛ اگر بخواهمدر طبیعت این را بگویم که طبیعت ، رجل است ، رجل ، طبیعت است ، نمی شود ، اما در کل رجل به حمل شایع صناعی درست است . به عبارت دیگر حمل هو هو ، مال طبیعت است و حمل شایع صناعی مال عام های استغراقی است . می توانیم یک قاعده کلی این جوری دست بدهیم که هر کجا حمل شایع صناعی است ؛ طبیعت بر فرد حمل می شود ، این عام است و هر کجا که طبیعت است ، حمل هو هو است ، الانسان انسانٌ ، الرجلُ رجلٌ ، الرجلُ خیرٌ من المرأه ،این طبیعت است ، عام نیست .

    همین مثالی که زدم ، خیلی واضح است که اگر بگویم : کل رجل خیر من کل مرأه این غلط است . چرا غلط است ؟ برای این که کل رجل ، عمر را می گیرد ، کل مرأه حضرت زهرا را می گیرد و این کفر است که بگوئیم کلُّ ؟ رجلٍ خیرٌ من کل مرأه و اما اگر گفتیم الرجل خیر من المرأه ، این صحیح است ، چرا ؟ برای این که الرجل عمر را نمی گیرد ، المرأه هم زهرا را نمی گیرد و می گوئیم این طبیعت بهتر از آن طبیعت است و اما در افراد ممکن است یک فردی باشد که بیشتر از همه دنیا ارزش داشته باشد ، مثل حضرت زهرا سلام الله علیها . لذا نظر به فرد ندارد ؛ نظر به طبیعت دارد و نظر به طبیعت اصلاً خارجیت ندارد . لذا کل رجل خیر من کل مرأه غلط است ، اما الرجل خیرٌ من المرأه صحیح است . لمّ قضیه چیست ؟آن معنای فلسفی است وآن این است که طبیعت نظر به افراد ندارد ، اما کل با مدخولش ، نظر به افراد دارد . اعتق رقبه هم همین طور است ؛ نظر به افراد ندارد ، حکم را روی طبیعت من حیث هی هی آورده است . بله وقتی که این یک غلامی را آزاد بکند ، طبیعت ساقط می شود  چرا ؟ برای این که طبیعت من حیث هی هی را آورده است . روی همین اصل هم می گوئیم احکام متعلق به طبیعت است ، نه به عام استغراقی ، اما همین جا هم که ما می گوئیم احکام متعلق به طبیعت من حیث هی هی است ، می خواهیم در مقابل این بگوئیم که طبیعت متعلق به فرد نیست والا اگر شما تکلیف را روی کل ببرید ، بجای اقیموا الصلاه ، بگوئید اقیموا کل صلاه ، یا هر غیبتی را ترک کن ، یا هر نمازی محبوب است ، خب آن جاها – البته نه هر جا – هم بعضی اوقات صحیح است . ولی این الان بحث ما نیست ، ما الان معنای عام را می فهمیم ،بعد از این که عام و مطلق را فهمیدیم و فرق عام و مطلق را فهمیدیم ، آن وقت حرف دوم میآید که تکلیف متعلق به چیست ؟ آیا متعلق به افراد من حیث هی هی است ، یا متعلق به افراد در خارج است ، یا متعلق به کل افراد منحیث هی هی است ، یا متعلق به افراد درخارج است ، یا متعلق به کل افراد ؛ کل مصادیق است ؟ این بحث بعد می آید ، نمی شود این بحث ها را با هم خلط کرد . اما بحثی که من الان دارم عرض می کنم این است که فرق بین عام ومطلق چیست ؟ می گوئیم در عام مصادیق بدون عوارض مشخصه لحاظ است ، اما در مطلق مصادیق لحاظ نمی شود ، از همین جهت هم وقتی نظر به مصادیق ندارد ، می توانیم بگوئیم : این طبیعت بهتر از آن طبیعت است ،یا آن طبیعت بهتر از این طبیعت است و اما اگر نظر به فرد داشت ، دیگر مسلم خیریت و شریت روی طبیعت نمی آید ، برای این که مصادیق این جوری است که بعضی ازآن طبیعت بهتر است ، بعضی هم از آن بهتر است .

    به عبارت دیگر وقتی کل را روی رجل می آورم ، طبیعت را تکثیر می کند و معنای تکثیر کردن طبیعت این است که کل رجل ، یعنی رجل در ضمن زید ، رجل در ضمن عمرو ، رجل در ضمن بکر و زیدیت و عمرویت و بکریت هم در حکم دخالت ندارد و اگر بخواهد دخالت بدهد ، دیگر کل نیست ، قضیه جزئی می شود ؛ می شود اکرم زیداً ،اکرم بکراً ، مثلاً اگر سه تا عالم داشته باشیم ، گاهی می گوید اکرم کل عالمٍ ، یعنی علم در ضمن زید و علم در ضمن بکر و علم در ضمن خالد و اصلاً زیدیت و بکریت و خالدیت را نمی گیرد و اما اگر گفتم اکرم زیداً ، اکرم بکراً ، اکرم خالداً ، همان است ، اما سه تا قضیه جزئی است و آن اولی قضیه کلی است . لذا " ما دلَّ علی شایع فی جسنه " هم غلط است ، برای این که اصلاً در طبیعت شیوع نخوابیده است ؛ در طبیعت فرد – ولو فرد مبهم ، و لو فرد کلی طبیعی – نخوابیده است ؛ در طبیعت خوابیده است – چه بعد جریان مقدمات حکمت ، چه قبل جریان مقدمات حکمت – ماهیت لا بشرط است ، حمل هو هو است ؛ الرجلُ رجلٌ ، الانسانُ انسانٌ . چطور وقتی حمل هو هو می کنم و می گویم الانسان ُ انسانٌ ، هیچ نظری به مصداق و فرد ندارم و می خواهم بگویم این طبیعت ، طبیعت است ، انسان ، انسان است ، لا غیر ، از همین جهت هم در منطق می گویند ماهیت من حیث هی هی لیس الا هی ، یعنی زید درآن نخوابیده است ، در حالی که می تواند بر زید تطبیق بشود ، اما فرد درآن نخوابیده است ، عالم درآن نخوابیده است ، جاهل درآن نخوابیده است ، بلکه انسان من حیث هو الانسان درآن خوابیده است . بنابراین عام استغراقی ، یعنی شایع صناعی ، پس اکرم کل رجل ، یعنی اکرم زیداً اکرم بکراً ، اکرم خالداً .....، همه روی مصداق است . بله نه آن جور که مرحوم نائینی می فرمایند مصداق با عوارض مشخصه ، این معنا ندارد . می گوئیم مصداق قطع نظر از عوارض مشخصه ، اما بالاخره حمل شایع صناعی است، نه حمل هوهو .

    این عرض من معنای دقیقی دارد ، گرچه غیر مشهور هم است و مشهور همان حرف ها را زده اند که فرقی بین عام و طبیعت نیست ، ولی این که من عرض می کنم ، حرف دقیقی است ؛ حرف لطیفی است . حالا روی این حرف فکر بکنید، ببینید من درست گفته ام ، یا قوم ؟

    وصلی الله علی محمد وآل محمد .   

     



    [1] . فوائد الاصول ، ج2، ص515 .

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365