جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: مفهوم شرط
    موضوع درس:
    شماره درس: 170
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱۲/۱۶

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    در باب مفهوم شرط دو تا مسئله خیلی مهم و مفید در فقه است ، که ما این دو مسئله را متعرض نشدیم و ما باید مفصل متعرض بشویم ، مسئله اول : اگر ما دو تا شرط پیدا کردیم و یک جزاء اذا خفی الاذان فقصر و اذا خفی الجدران فقصر ، تعدد شرط ، و وحدت جزاء بنابراین که مفهوم نباشد با هم تعارض ندارد ، برای این که یک روایت می گوید : خفاء جدران یک روایت دیگر می گوید ک خفاء اذان این موجب قصر است ، هر کدام جلو افتادند وجوب قصر متحقق می شود ، اگر وجوب قصر باشد صدای اذان بیاید یا نیاید همین موجب قصر است ، اگر هم خفاء اذان شد موجب قصر است ، کدام جلو افتادند و شرط متحقق شد جزامتحقق می شود ، هذا اذا لم یتحقق المفهوم ، باهم تحافتی نیست ، تناقضی نیست ، و عمل می شود بر طبق هر دو اگر با هم پیدا شد اگر نه هر کدام مقدم شد خفا اذان باشد یا خفا جدران وجوب قصر را می آورد ، و اما اگر قائل شدیم به مفهوم که معنای آن این طور شد اذا خفی الاذان فقصر مفهومش این شد اذا لم یخفی الاذان فلا یجب القصر ، علت منحصره برای وجوب قصر خفاء جدران ، وقتی که یک روایت دیگر بگوید : اذا خفی الاذان فقصر . او می گوید : منعلت منحصره هستم ، آن هم می گوید : من علت منحصره هستم با هم تعارض می کند ، آن می گوید : اذا خفی الاذان فقط آن روایت هم می گوید: اذا خفی الجدران فقط با هم تعارض می کنند وقتی برویم در فقه می بینیم فقها تعارض دیدند اگر یادتان باشد اول می خواستم وارد مفهوم شرط بشویم می گفتیم : که وقتی برویم در فقه می بینیم فقهاء برای شرط مفهوم می بینند از همین جهت هم روی اذا خفی الجدران فقصر ، اذا خفی الاذان فقصر خیلی در فقه حرف زدند ، و مشهور در میان اصولیین  هم این است که شرط مفهوم دارد ، ما هم که قائل شدیم شرط مفهوم دارد ، قائل به وضع هم شدیم و گفتیم : جمله شرطیه وضع شده منطوقش یک حرف ، مفهومش هم یک حرف دیگری ، مفهوم دار است . حالا شد تعارض ، حالا که شد تعارض رفع تعارض را چه طور بکنیم برای خاطر این که از طرف شارع مقدس آمده است اذا خفی الاذان فقصر ، اذا خفی الجدران فقصر ، مثالهای عرفی هم زیاد دارد ، اذا جائک زیدٌفاکرمه ، خوب علت منحصره اش مجیئی زید است ، دیگر نمی شود چیزی به جای مجیئی زید بنشیند ؛ جمع عرفی اش چیز خیلی واضحی است ، اما اگر کفایه مطالعه کرده باشید مرحوم آخوند از خودشان ، از دیگران خیلی ما را در دست انداز می اندازند ، همه اقوال هم برای این است که می خواهند این مفهوم رااز این شرط بگیرند ، همه حرف ها در همین است ، جمع عرفی اش است ، یعنی وقتی می گوید : اذا خفی الاذان فقصر ، اگر ما باشیم و این جمله می گوید : من علت منحصره هستم وقتی روایت دیگر آمد اذا خفی الجدران فقصر از آن پی می بریم آن علت منحصره نیست علت تامه است ، این جمع عرفی اش هست که نه تخصیص است ، قبل از تخصیص ، نه جامع انتزاعی است و امثال این ها هیچ کدام این ها نیست ، کل واحد از منطوق به ما می گوید : که دیگری مفهوم ندارد ، و این سهل الموؤنه هم هست ، برای این که معمولاً مفهوم گرفتن ، علت منحصره درست کردن کار مشکلی است در همه جا ، از همین جهت هم مرحوم آخوند در باب مفاهیم یک مفهوم که بی درد سر باشد نتوانستند درست بکنند و بسیاری از بزرگان اصلاً مفهوم را گفتند ، با قرینه باید درستش کرد و الاّ قواعد بخواهد برای ما مفهوم درست بکند نمی تواند اصلاً یک امر شاذی گرفتند ، اگر کفایه مطالعه کرده باشید در باب مفاهیم می بینید که مرحوم آخوند اصلاً مشکلشان این است که قائل به مفهوم شرط بشوند ، قائل به مفهوم وصف بشوند ، قائل به مفهوم غایت بشوند ، وقتی که این طوری با این درد سر باشد خوب منطوق کل واحد می گوید من علت هستم دیگر خواه نا خواه آن می گوید من علت هستم تو نه نمی گوید می گوید ، تو علت باش با هم منافات ندارد ، اما تو بخواهی علت منصره باشی مرا بیرون کنی نه ، علت منحصره نه ، او به او می گوید : تو علت تامه باش نه علت منحصره آن هم به آن می گوید : تو علت تامه باش نه علت منحصره ، لذا اذا خفی الاذان فقصر می گوید من علت منحصره هستم ، ظهور هم بگویید : ما قائل به وضع هم شدیم اما ظهورآن دیگری می گوید : تو علت منحصره نیستی علت تامه هستی ، می شود اظهر و ظاهر ، اظهر و ظاهر آن ظهور مقدم براو به عبارت دیگر قرینه می شود ، کل واحد از منطوق قرینه می شود ، برای این که در این جا مفهومی نیست ، بگوئید : مجاز مجاز به این معنا یعنی مفهوم را از ما می گیرد همه ی مجاز ها همین است ظهور را از ما می گیرید ، این جمله ی شرطیه ظهور دارد در مفهوم این ظهور منطوق کل واحد از دیگری می گیرد . استاد بزرگوار ما مرحوم آیت الله بروجردی در درس می فرمودند : که منطوق کل واحد قدر جامع درست می کند آن می گوید : اذا خفی الاذان فقصر معنای آن این است که خفای جدران خصوصیت دارد ، آن هم که می گوید اذا خفی الاذان فقصر می گوید : خفاء اذان خصوصیت دارد آن وقت این خصوصیت کل واحد گرفته می شود معنای آن این است که قدر جامع ، به عبارت دیگر می گوید : این معرف است نه مؤثر قد رجامع یک مسافت معمولاً یک مسافتی که از شهر بیرون آمد ، یک مسافتی پیدا می شود که خفای جدران است خفاء اذان است ، آن شرط است آن علت تامه است ، آن علت منحصره است ، و ما از شرط کل واحد که ظهور دارد در این که من مؤثرهستم می گوئیم : نه تو مؤثر نیستی بلکه معرف هستی . فرمایش آقای بروجردی دوتا اشکال دارد ، اشکال اول : اشکال صغروی است ، این که یک قدر جامع که خفای اذان نه ، خفای جدران هم نه ، این علی الظاهر کم پیدا میشود الاّ با تسامح عرفی برای این که معمولاً خفا جدران قبل از خفا اذان است ، و ما حالا بگوئیم : یک کیلو متر وقتی این کیلومتر آمد نه خفای جدران است ، نه خفای اذان ، آن هیچ کاره ، آن هم هیچ کاره ، هر دو علامت برا ی یک مسافت مخصوصی ، این فرمایش آقای بروجردی خوب است ، آن جا ها که راستی قدر جامع داشته باشد ، ولی ظاهراً قدر جامع نیست الاّ به تسامح عرفی بگوئیم : مثلاً صد قدم این خیلی اهمیت ندارد و این خیلی بعید است انسان قائل بشود ، معمولاً این طوری است که خفاء جدران اول پیدا می شود ، خفاء اذان بعد پیدا می شود ، خفای جدران معنایش این است که دیوار ها را با کیفیت نبینیم که حتی در رساله ها می گویند : کاه گلی است یا خشتی این را نتواند تشخیص دهد این علی الظاهر با چشم عادی ، بگویم : پانصد متر تشخیص می دهد . اما خفای اذان معمولاً تا هزار متر صدای اذان می آید خیلی باهم تفاوت دارد و این قدر جامعی که آقای بروجردی می فرمایندآن جاها خوب است که باتسامح عرفی با هم تفاهم نداشته باشد ، اما این جا مخصوصاً در روایت اذا خفی اذان فقصر ، اذا خفی الجدران فقصر این با تسامح عرفی هم نمی شود درست کرد خفای جدران اول پیدا می شود ، خفای اذان بعد پیدا میشود یا آن وقت یک مشکلی هم پیدا می شود مشکل خیلی بالا است و آن این است که در آب کر هم همین را فقها گفته اند ، صاحب جواهر درآن حسابی مانده که یک جمله ای صاحب جواهر دارد که به شأن و مقام ایشان هم نمی خورد از اشتباهات بزرگی است که چطو ربرای صاحب جواهر جلوآمده علی کل حال چون خیلی مشکل بوده نتوانسته صاحب جواهر از مشکل در برود یک حرف بی جایی زده راجع به اعتقادات ، و آن هم همین است که شصت و چهار من شاه که صدو بیست و هشت من تبریز گفته اند : کر است ، اما وقتی وزن می خواهند بکنند سه وجب ، در سه وجب ، در سه وجب می شود بیست وهفت تا . آن بیست و هفت تا خیلی بیش از صدو بیست من تبریز می شود ، لذا درآن جا هم ماندند که چه جور می شود ؟ و هر کسی درآن جا چیزی گفته ، و آن که قول تحقیق است درآن جا این است که آب را که نمی شود کشید خیلی کم پیدا می شود لذا این کشیدن مناط است . اما چون که نمی شود دومی را معرف قرار دادم لذا درحقیقت دومی هیچ کاره است ، چون قدر متیقنه از آن صدو بیست و هشت من گفتند : سه وجب در سه وجب ، در سه وجب ، از این جهت هم بعضی اوقات گفتند: سه وجب ونیم در سه وجب ونیم در سه وجب و نیم ، چهل ودو وجب ، ولی مسأله ی مشکل در آن جا همین است که آن هم یک نحو مفهوم است دیگر ، مثل اذا خفی الاذان فقصر ، اذا خفی الجدران فقصر ، آن جا هم همین را گفتند ، گفتند که مناط همان خفاء جدران است  اما چون که اذان زودتر فهمیده می شود ، از همین جهت فرمودند : اذا خفی الاذان فقصر و الا مناط آن اولی است که خفاء جدران باشد . مرادم این است که این مسائل مشکل درفقه است و این جور را فقها که میخواهند حلش بکنند ، هر کدام جلو می افتد آن را اصل گرفتند ما بقی را دیگر فرع او ، معرف او گرفتند ، اماره است به عبارت دیگر ، نه مؤثر باشد اماره ای را ، اماره قدر متیقن به جای آن اصل گذاشتند و گفتند : اذا خفی الاذان فقصرو چون که می خواستند حتماً پیدا بشود قدر متیقن گرفتند لذا در همان آب گفتند : اصل وزن است الا این که آن وجب کردن چون در بیابان است نمی تواند که آب را بکشد خوب پس باید چه کار بکند ؟ گفتند : باید وجب بکند آن وقت سه وجب در سه وجب در سه وجب یا این که یک آبی که بیست و هفت وجب باشد پیدا بشود گفتند : کر است ، و چون آب را نمی شود وزن کرد مشکل است گفتند : اصل آن است مابقی اماره ، لذا بین وزن و وجب تفاوت است ، اما این جوری که فقها فرمودند حرف خیلی خوبی است و دیگر نباید هم گیری بکنیم ، صاحب جواهر رضوان الله تعالی علیه همین جور ها هم درستش می کنند و این ها را صاحب جواهر یاد ما داده اند ولی بعضی اوقات هم برای این که خدا بفهماند ما معصوم می خواهیم در امامت لذا یک خذلان هایی هم برای ما جلو می آورد ، لذا این جوری است که همین جمعی که فقها در باب کر کرده اند یک جمع عرفی هم هست عرف می پسندد دیگر ، یعنی وقتی که ببیند آن ها حسابی با هم تفاوت دارند بعد هم از صادق مصدَّق صادر شده دیگر خواه نا خواه باید یک اصلی درست بکند و یک فرعی درست بکند ، یک امر عرفی است دیگر ، بعضی اوقات هم نمی تواند وقتی نتوانست دیگر باید بگوید : صادق مصدَّق گفته ، راجع به معاد همین جور است ، مرحوم شیخ الرئیس نتوانست معاد جسمانی درست بکند ، صدر المتالهین آمد با علم ، معاد جسمانی درست کرد ، الا این که آن معاد جسمانی معاد قرآنی نبود از همین جهت خیلی با شهامت مرحوم شیخ الرئیس درشفاء می فرماید : صادق مصدق گفته است معاد جسمانی قرآن ، من هم می گویم : معاد جسمانی قرآن ، و لو علمم به جایی نرسید ، مرحوم صدر المتألهین هم دو ، سه جور معاد جسمانی درست می کند خودش می بیند با معاد قرآنی جور نمی آید ، لذا بار ها مخصوصاً در مثل تفسیر آن جائی که جای تعبد است ، نه جای فلسفه می فرماید : من اقرار دارم به آن معادی که قرآن می گوید ، همین جور که قرآن می گوید : با آن خصوصیاتی که در قرآن هست ، من اعتقاد به آن معاد دارم که از شاهکارهای مرحوم ملاصدرا همین است که می گوید : علمم با قرآن منافات دارد ، علمم را می گذارم کنار قرآن را می گیرم ، شیخ الرئیس می گوید : علم من نمی تواند اثبات بکند پس صادق مصدق فرموده من هم می گویم : بله و این که صدر المتألهین را هو می کنند ،  کتاب علیه او نوشتند این هم از بی سوادی آن ها است ، برای این که صدر التالهین آن جا که باید بگوید : معاد قرآن در تفسیرش در مبدأ و معاد با کمال شهامت : با کمال صراحت می گوید : معاد جسمانی است آن هم معاد قرآن یک یک  آن چه قرآن می فرماید ، نقل می کند می گوید : این ها درست است ، قرآن می گوید : صادق مصدق گفته درست است ، اما مثل اسفار فلسفه می گوید : و طبق فلسفه و علمش یک معاد جسمانی درست می کند با قرآن نمی خواند ، این ها دلیل بر علم صدر المتالهین است دلیل بر تعبد صدر التالهین است ، که صدر المتالهین می فرماید : علمم چیزی می گوید، اما عقیده ام چیز دیگر است ، حرکت جوهری من حرفی دارد ، اما سوره ی اذا وقع هم حرفی دارد و ان چه را من می گویم سوره اذا وقعت الواقعه را می گویم ، آخر سوره ی یس را می گویم ، عقیده ام این است ، صادق مصدق هم گفته من هم می گویم : چشم اصلاً معاد جسمانی این جوری است ، معد جسمانی را باید ما با تعبد درستش بکنیم ، یعنی قرآن معجزه ی باهره است ، آن استدلال است ، هر چه قرآن گفته باید بگوئیم : چشم از جمله معاد جسمانی که با دلیل نمی شود درستش کرد.

     راجع به باب کر و اذا خفی الاذان فقصر و اذا خفی الجدران فقصر و امثال این ها در فقه زیاد است . صادق مصدق فرموده آنجا که مي تواني جعل درست بکنيم يکي را اصل درست مي کنيم يکي را فرع . آنجا که نتوانستيم اصل و فرع درست کنيم، ديگه ما نمي دانيم

    علم ما در مقابل جهل ما مثل قطره است در مقابل دريا. اجازه بدهيد فردا هم درباره اين اذا خفی الجدران فقصر صحبت کنيم.

    وصلی الله علی محمد وآل محمد .

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365