جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: مفهوم شرط
    موضوع درس:
    شماره درس: 169
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱۱/۲۸

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    مطلب دوم : که در این جا عنوان شده تقریباً از مطلب اول است ، و این مطلب اول ودوم انصافاً از مسائل مشکل اصول است ، و امیدوارم که با مطالعه ی شما ان شاءالله حل اش بکنیم ، مطلب دوم که معرکه آراء هم شده این است که گفتند : مفهوم آن جا است که سنخ حکم تعلیق شده باشد ، نه شخص حکم ، که این بحث دیروز بود و می گفتیم ک نمی دانیم یعنی چه ؟ حالا گفتند : که سنخ حکم باید تعلیق شده باشد نهشخص حکم ، و الاّ اگر شخص حکم تعلیق شده باشد این معلوم است ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء اش یک ضرورت است ، که یکی از رفقا بعد درس دیروز می فرمود که این باب إن رزقت ولذا فاختنه است ، نه ان رزقت ولداً فاختنه در صورت شرط است ، اصلاً واقعیت شرط نیست ، شرطی در کار نیست و بحث ما این است که راستی شرطی در کار است ، واقعاً شرطی داریم ، جزائی داریم ، تعلیقی هست ، نه وقتی فی نفس الامر و الواقع فکرش را بکنیم اصلاً تعلیق در کار نباشد الاّ این که حرف که هست تعلیق را گفتند : شخص نیست بلکه تعلیق سنخ حکم است نوع حکم ، طبیعی حکم ، اگر گفت : ان جاءک زیدٌ فاکرمه اکرام از ناحیه مجییء زیدٌ نه ، اکرام مطلق بار شده که بسازد با مجییء زید ، بسازد با مجییء رفیق اش ، گفتند : آن جاهاست که ما باید بحث بکنیم که آیا مفهوم هست ، با مفهوم نیست ، خوب حرف هایش دیروز زده شد که ما مدعی بودیم هیچ جا ما نداریم که شخص حکم تعلیق شده باشد ، همه جا طبیعی است ، ان جاءک زیدٌ فاکرمه ، اکرام امری که آمده روی آن ماده طبیعی است دیگر الحق انَّ الاوامر و النواهی یتعلق بالطبایع ، پس اکرمه طبیعی حکم است ، و می گفتیم : باب اوقاف باب نذورات هم همین طور است ، وقفتُ داری لاولادی ان کانوا فقراء شخص حکم نیست ، معلوم است ، طبیعی حکم است ، اما نتوانستیم یک جا پیدا کنیم که آن ماده که امر روی آن آمده این شخص باشد نه طبیعی ، حالا علی کل حال ایم اکرم وقتی شخصی می شود که پول بدهند به زید این می شود شخصی ، اگر هم ما بخواهیم شخصی مفهومی اش کنیم باید بگوئیم : ان جاءک زیدٌفاکرمه من ناحیه مجییء زیدکه اکرام مطلق نه ، اکرام من ناحیه مجییء زید که بعضی از بزرگان گفتند ، این هم که هیچ جا در عبارت هانداریم یعنی یک جا نداریم که در روایتی ، در آیه ای ، در مثال های عرفی بگویند : که ان جاءک زیدٌ فاکرمه اکراماً شخصیاً من ناحیه مجییء زید که همین هم من نمی دانم شخصی می شود یا نه ؟ حالا بگوئید : شخصی اما این یک در میلیون هم پیدا نمی شود ، آن که هست این جزا است ، این جزا یک هیئت دارد یک ماده دارد ، آن هیئت اش صیغه افعل و ما بمعناه است ، ماده اش همان طبیعت که امر متعلق به او شده ، آن هیئت روی آن ماده آمده ، و همه جا سنخ حکم است ، آن وقت عویصه ای که جلو آمده و در این بحث دوم است این است که اشکال کردند آقا همه جا شخصی است و هیچ جا شما اصلاً طبیعی و سنخ ندارید چرا ؟ برای خاطر این که امر وضعش خاص است معانی حرفی است ، و معانی حرفی همیشه شخصی است ، اصلاً کلی که در معانی حرفی نیست ، ان جاءک زیدٌفاکرمه ، ایناکرام هیئت اش گفته : این معنای حرفی است شخصی است ، معنای حرف است وضع خاص است ، موضوعٌ له خاص است مستعمل فیه خاص است ، و همه جا شخص الحکم است نه سنخ الحکم برای این که حکم یعنی آن انشاء و چون حکم یعنی انشاء تعلیق شما بین انشاء و شرط ، و انشاء هیچ وقت نمی شود کلی باشد ، انشاء همیشه جزئی است ، که اسمش هم گذاشتند وضع خاص ، موضوعٌ له خاص ، مستعملٌ فیه خاص ، که ما گفتیم : هیچ جا نداریم شخصی باشد ، این عویصه و مشکل که در امر دوم آمده و ایراد کردند گفتند : آقا اصلاً بحث این که سنخ حکم بار باشد ما هیچ جا نداریم ، همه جا انشاء تعلیق می شود و انشاء یک امر شخصی است ، ووقتی برویم در اصول من جمله همین جاها می بینیم که عجب عویصه ای شده پیش بزرگان ، مرحوم شیخ انصاری ملتزم به اشکال شدند گفتند : که بله اشکال وارد است ، گفتند : خوب حالا که اشکال وارد است پس این قضیه مفهوم چی ؟ مرحوم شیخ انصاری می فرماید : مااصلاً راجع به تعلیل بحث نمی کنیم تا بگوئیم : منحصره یا نه ؟ می رویم روی شرط ، و اطلاق گیری از شرط می کنیم همین جوری که مرحوم آخوند در کفایه اطلاق گیری از شرط تند : مولی در مقام بیان مرادش است ، ویک شرط آورده ، پس بنابراین علت منحصره است ، مرحوم شیخ انصاری هم همین را فرمودند ما علت منحصره را می بریم رو اطلاق شرط ، از شرط درست می کنیم ما اصلاً کاری به تعلیق نداریم اگر یادتان باشد دیروز ما حرف شیخ انصاری را می گفتیم : حرف خیلی خوبی است ، و اصلاً علت منحصره درست کردن مربوط به سنخ حکم ، مربوط به شخص حکم نیست تا ما بگوئیم : شخص حکم یا سنخ حکم هر چه می خواهد باشد ، سنخ حکم باشد ، ما گفتیم :تبادر علت منحصره درست می کند ، مرحوم شیخ انصاری می گویند : شرط ، اطلاق شرط ، مزحوم آقا ضیاء عراقی می گفتند : اطلاق جزا که آن یک قدری مربوط به سنخ حکم می شود ولی مشهور که در کفایه هم آمده اطلاق شرط ، لذا در مسأله امروزمان مرحوم شیخ انصاری ملتزم به اشکال شدند گفتند : حرف درست است الاّ این که ما علیت منحصره را از اطلاق شرط استفاده می کنیم نه از تعلیق سنخ حکم می خواهد سنخ حکم باشد می خواهد نباشد و ملتزم شدند سنخ حکم نیست ، برای این که تعلیق بین انشاء و بین شرط است ، و چون تعلیق بین انشاء و شرط است ، انشاء یک امر جزئی است ، امر ایجادی است ، مرحوم شیخ می فرماید: مفهوم گیری مربوط به این نیست که ما سنخ حکم  درست بکنیم می خواهی سنخ حکم درست کن ، می خواهی  شخص حکم ، اطلاق گیری مال این است که این شرط آیا منحصراست یا نه ؟ و این رابا اطلاق درستش می کنیم می گوئیم : مولی در مقام بیان مرادش است ،نگفته ان جاءک زیدٌ و امرأهٌ ، نگفته : ان جاءک زیدٌ و رفیقه ، مولی در مقام بیان مراد است و او نیاورده تلو نیاورده تلو به او یا به واو ، پس فقط همین است ، ایرادش حرف مرحوم آخوند در کفایه هست مربوط به بحث ما نیست ، گفتند : اطلاق گیری نمی توانیم بکنیم برای این که اطلاق به ما نمی گوید : علت منحصره اطلاق به ما می گوید : علت تامه ، و علت تامه غیر از علت منحصره است ، حالا آن حرف گذشت تمام شد ، اما حالا مرادم این جا است که شیخ انصاری ملتزم شدند به اشکال و فرمودند : که بله ان جاءک زیدٌ تعلیق بین انشاء و شرط است ، انشاء یک امر شخصی است ، و امر شخصی نمی تواند به ما بگوید : علت منحصره ، و بایدسنخ حکم باشد تا علت منحصره درست بکنیم این حرف شیخ انصاری ، استاد بزرگوار ما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه ایشان می گفتند : نه تعلیق انشاء و شرط نیست مخصوصاً این که انشاء امر جزئی است قابلیت برای تعلیق ندارد ، ایشان می گفتند ک بین دو ماده ، ماده جزا و ماده شرط تعلیق بین این دو است ، ان جاءک زیدٌ ایشان می گفتند :تعلیق بین مجییء زیدو وجوب اکرام دو تا مفهوم است سنخ حکم است طبیعی حکم است و قضیه جزئیه نیست تا شما بخواهید بگوئید : تعلیق در امر جزئی است ، این هم فرمایش حضرت امام ، خوب حضرت امام اشکال را رفع کردند اما در حقیقت ملتزم با اشکال شدند برای این که ایشان هم گفتند : بله تعلیق بین انشاء وبین شرط نمی شود باشد حالا که نمی شود پس تأویلش می کنیم می گوئیم : تعلیق بین دو ماده است ، تعلیق بین ماده جزا و ماده شرط ، و آن ها هر دو اسمی است مفهوم مجییء زید ، مفهوم وجوب اکرام ، این دو تا با هم تعلیق شدند ، پس سنخ حکم است نه شخص حکم ، حرف خوب است الاّ این که باید تأویل بکنیم ،باید دست از ظهور برداریم آن که ظهور است یک شرط داریم بگوئید : هیئت ، یا بگوئید : ان جاءک آن حرف ان شرطیه خودش با شرطش ، یک جزا داریم که این مرتبط به ان جاءک وآن ان جاءک زیدٌ فاکرمه است ، نه فقط اکرام اگر مثلاً به عنوان جمله اسمیه بیاوریم بگوئیم :که مجییء زید وجوب اکرام دارد آن وقت می شود تعلیق بین مادتین ، یک کدام مبتدا می شود ، یک کدام خبر می شود ، اما بردیم در قضیه شرطیه و مائیم و ان جاءک زیدٌ فاکرمه ، به طلبه بگویند : این را ترکیبش بکن ، می گوید : یک شرط داریم ، ان جاءک یک جزاداریم فاکرمه تعلیق شده دومی بر اولی ، لذا اسمش را می گذاریم شرط ، اسمش را می گذاریم جزا ، فرمایش حضرت امام خوب است تأویل است ، این معلوم است بر می گردد به این که حضرت امام هم مثل شیخ انصاری ملتزم به اشکال شدند ، حرف سوم : استاد بزرگوار ماآقای بروجردی همه جا می فرمودند : ومن جمله این جا ایشان می فرمودند ما اصلاً انشاء نداریم کلمات ائمه طاهرین مثل کلمات فقهاء در رساله عملیه است ، و این ها همه اش اخبار از واقع است ، اگر امام صادق سلام الله علیه می فرمایند : که اگر شک یک و دو کردی یعید یا اعد نه یعید و نه اعد هیچ کدام این اخبار از واقع است ، یعنی واقع و نفس الامر این است ایشان بودم خیلی جاها مدعی بودند که همه انشائات حتی انشائات در قرآن اخبار است ،لذا این جا هم همین جور مطلب را درستش می کنند ، می گویند : اگر می گوید : ان جاءک زیدٌ فاکرمه این همان حرف حضرت امام دوماده است برای این که در نفس الامر و الواقع که شرط جائی نیست ، همین است که وجوب اکرام ، مجییء زید ، و این در حقیقت با انشاء اخبار از واقع است ، اخبار از ارتباط از وجوب اکرام و مجییء زید است ، بازا شتباه هم نشود نمی خواهند بگویند : که انشاء اخبار است تا ایراد بشود آقا اخبار هم از معانی جزئیه است ، نه می گویند : همین انشاء دلالت می کند بر واقع ارتباط بین شرط و جزا نیست ، ارتباط بین مادتین که مجییء زید و وجوب اکرام باشد ، آن وقت باز چه شده ؟ ایشان ملتزم به اشکال شدند یعنی مثل شیخ انصاری ، مثل حضرت امام ایشان هم ملتزم به اشکال شدند گفتند : که بله این اشکال وارد است ، و نمی شود انشاء یک امر جزئی است ، سنخ حکم نیست وقتی سنخ حکم نشد اصلاً حرف های شما که می فرمائید : باید در مفهوم سنخ الحکم باشد سالبه به انتفاء موضوع است ، برای خاطر این که انشاء یک امر جزئی استآن است که تعلیق شده بر شرط و چون تعلیق بر شرط شده این امر جزئی است نه امر کلی باشد ، حرف ها در این جا زیاد است ، مخصوصاً مرحوم نائینی رضوان الله تعالی علیه هفت ، هشت ، ده صفحه ، همچنین مرحوم آقای خوئی نقل قول کردند ، هفت ، هشت ، ده تا قول نقل کردند ، اما علی کل حال مثل این که انسان وقتی که برود در اقوال که این سه قول بهتر اوالش است می بینیم همه ملتزم به اشکال شدند ، و از یک طرف آن امر اول یقینی گرفتنر گفتند : سنخ حکم ، از یک طرف دیدند تعلیق دیدند که تعلیق انشاء بر شرط جزئی است گفتند : این ها که جمع اش نمی شود چه کار بکنیم اولی چون مسلم بوده پیش آن ها ، آمدند سر دوم و مرتب رودوم کار کردن تا جزئی را کلی اش بکنند ، شخصی را طبیعی اش کنند ، سنخ حکم اش بکنند این خلاصه حرف ها آن که به نظر ما می رسد این است که همه جا و من جمله این جا در باب انشاء ، انشاء یک امری است که متوقف بر شخص است ، و آن است که باید انشاء بکند در مقابل اخبار یعنی ایجاد خوب امر شخصی است دیگر اگر مفهوم را می خواهند موجودش بکنند به آن می گویند : ایجاد ، لذا اگر یادتان باشد گفتند : ایجاد وموجود یک چیز هستند ، معلوم است امر شخصی است ، اما این ایجاد که ما ایجاد می کنیم ، به آن می گوئیم : انشاء گاهی ایجاد می کنیم یک امر شخصی را ، به آن می گوئیم : بیا ، برو ، یک دفعه هم ایجاد می کنیم یک امر کلی را ، و در احکام ، در قوانین همه از این باب است ، ایجاد جزئی اما موجد کلی ، یعنی ایجاد می کند سنخ حکم را ، ایجاد می کند کلی را مثل ان جاءک زیدٌ فاکرمه آن اکرمه ایجاد است آن هیئت ، اما هیئت آمده رو کجا ؟ رو ماده آمده روی ماده یعنی چه ؟ یعنی ایجاد کرده سنخ الحکم را ، به عبارت دیگر این که می گویند : اوامر و نواهی متعلق به طبیعت است ، به عبارت اُخری این است که اوامر و نواهی که هیئت هستند آمدند روی ماده آمدند روی سنخ الحکم ، وآن کسی که ایجاد می کند آن چه چیزی را ایجاد می کند ؟ گاهی کلی را ایجاد می کند گاهی جزئی را ، لذا می شود موجد شخصی ، موجد کلی ، یعنی کار من یک امر شخصی است نمی شود امر کلی باشد و اما آن چیزی که من ایجاد می کنم این علی قسمین گاهی شخصی است مثل اوامر شخصیه ، گاهی هم کلی است مثل قوانین ، مثل احکام ، مثل قرآن شریف ، مثل روایات اهل بیت ، مثل قوانین عامه که در میان عرف مردم هست پس بنابراین منافات ندارد سنخ الحکم باشد ، اما هیئت ما شخصی باشد همین جور هم هست ، عرض کردم اصلاً این که در باب اوامر گفتیم : الحق انَّ الامر و النهی یتعلق بالطبایع ، معناش همین است یعنی هیئت هیئت افعل و ما بمعناه این جزئی است ، اما ایجاد می کند این جزئی کلی را ، از همین جهت هم در باب حروف اگر آن هایی که بودند یادشان باشد ما گفتیم : که وضع خاص است موضوعٌ له خاص است ، اما این وضع خاص ، موضوعٌ له عام گاهی این جور می شود که آن موضوعٌ له گاهی کلی است ، گاهی جزئی ، و این منافات با آن هیئت حرفی هم ندارد مسلم هیئت و ما بمعناه هم معنای حرفی است ، معنایی است که آن کسی که ایجاد می کند متوقف بر آن است ، آن هم ایجاد می کند امر شخصی را ، کلی معنا ندارد در خارج بیاید الاّ کلی طبیعی که با عوارض می آید ، اماایجاد این آقا ایجاد است ، ایجاد یک امر شخصی است ، اگر عرض من درست باشد که هست ، خواه نا خواه این جور می شود که اصلاً این بحثی که عویصه شده سالبه به انتفاء موضوع است ، دیگر نه حرف شیخ انصاری را لازم داریم ، نه حرف آقای بروجردی را ، نه حرف حضرت امام را هیچ کدام این دیگر لازم نیست بلکه التزام به اشکال هم نداریم و آن این است که تعلیقی که این جا است ، تعلیق این جوری است ، که فقط هیئت که وابسته نیست ، هیئت با ماده ، با هم حکم یعنی هم هیئت افعل و ما بمعناه و هم ماده اش ، به این می گوئیم : حکم ، این حکم ما متعلق شده به ان جاءک وآن حکم از نظر هیئت جزئی است ، اما منشأما ، آن که ایجاد می کند آن تعلیق آن کلی است ، در حقیقت کلی یعنی سنخ الحکم متعلق شده به مجییء زید ، این هم امر دوم. امر سوم برای روز شنبه چهاردهم محرم ان شاء الله .

    وصلی الله علی محمد وآل محمد .

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365