جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: مفاهیم مفهوم شرط
    موضوع درس:
    شماره درس: 167
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱۱/۲۶

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    بحث این بود که آیا شرط یا جمله ی شرطیه مفهوم دارد یانه ؟ گفته : ان جاءک زیدٌ فاکرمه یک معنای آن ثبوت عند الثبوت است ، یعنی اگر زید آمد وجوب اکرام هست ، یک معنا هم انتفاء عند الانتفاء است اگر زید نیامد وجوب اکرام از ناحیه ی این که زید نیامده نیست ، معلوم است ثبوت عند الثبوت انتفاء عند الانتفاء اما یک معنا که ما داریم بحث می کنیم  که آیااگر زید نیامد و چیزی به جای او نشست، زید نیامد زن او آمد گفتند : در باب شهریه زید مریض بود نیامد شهریه  بگیرد زن او آمد ، حالا این می تواند به جای زید بنشیند یا نه ؟ در جایی که ثبوت عند الثبوت اگر زید آمد حتماً باید شهریه بگیرد شکی نیست ، در جایی که اگر زید نیامد نباید شهریه بگیرد آن هم حرفی نیست برای این که زید نیست شهریه هم نیست ، اما اگر به جای زید کس دیگر آمد ان جاءک زید فاکرمه می گوید : که شهریه را بده نده ؟ به این می گوئیم مفهوم ، لذا به استادبزرگوارمان آقای بروجردی می گفتیم : آقا ثبوت عند الثبوت ، انتفاء عند الانتفاء یعنی شخص الحکم معلوم است که این ضررت است ، اذا انتفی القید انتفی المقید ، اذا انتفی الشرط انتفی المشروط ، این حرف درآن نیست اما همه ی حرف ها در این است که اگر بخواهیم در غالب عوامی اش بریزیم گفته : اگر زید آمد اکرامش کن ، حالا زنش آمده زید نیامده وجوب اکرام هست یا نه ؟ اگر گفتید : که مجییء زید  علت منحصره  است می گوئید : هر که به جای او بیاید فایده ای ندارد ، اگر گفتید علت منحصره نیست آن وقت باید ببینید اگر زنش به جایش نشست وجوب اکرام هست یا نه ؟ بالاخره این جور نیست که بگوئیم : دیگر حکم نیست دیگر چون این علت منحصره نبود مفهوم ندارد یعنی این که حتماً به او ندهید و اما حالا وضعش چیست ؟ باید از جای دیگر درست بکنیم ، این ها از بحث هایی است که مرحوم آخوند خیلی خوب بحث کردند این جا مرحو آخوند اسمش را گذاشتند علت منحصره ، بعدکه می فرماید : فیه مسائل ، مسئله ی اولش این است که آیا سنخ حکم است یا شخص حکم ، که معلوم است همه می گویند : بحث ماآن جاست که عمومیت حکم باشد ، سنخ حکم باشد شخصی نباشد قضیه ، اگر شخصی باشد که معلوم است ، اذا انتفی الشرط انتفی المشروط حرف در این است شرط نباشد طبیعی حکم است ، سنخ حکم هست حالا این سنخ حکم یک چیزی به جای شرط شخص نشست می تواند آن سنخ را زنده کند یا نمی تواند ؟ بعد ان شاء الله درباره اش صحبت می کنیم ، اما قطع نظر از آن حرف ها حالا که می خواهیم وارد بحث بشویم ، و بخواهیم ذهن عوامانه مان آماده بشود ، برای بحث همین حرف مرحوم آخوند است این جا که آیا این شرط علت منحصره است یا نه ؟ که اگر علت منحصره باشد خوب علت که نیست دیگر معلوم است معلول نیست شرط منحصر وقتی شرط نباشد مشروط نیست ، واگر منحصر نباشد می تواند شرط دیگری به جای این شرط بنشیند ، حالا اگر به جای این نشست قاعده اذا انتفی الشرط انتفی المشروط نمی آید جلو ، برای این که این شرط رفته شرط دیگر آمده ، مثل توارد علتین بر سر معلول واحد ، یک علت برود علت دیگر موجود است ، علی کل حال بحث این جااست که حالا سنخ حکم باشد ، شخص حکم باشد هر چه باشد بحث ما است که اذا جاءک زیدٌ مجییءزید که شرط است ، آیا این علت منحصره است یا نه ؟ اگر گفتید : علت منحصره است معلوم است وقتی نباشد ، مشروط ما هم نیست ، و اما اگر علت منحصره نشد معناش این است که این شرط رفته شرط دیگر آمده آن مشروط به جای خود هست ، اگر ما اثبات کردیم علت منحصره نیست دیگر خواه نا خواه هر شرطی که جانشین او باشد می تواند به جای او بنشیند ، حالا زن او باشد ، هم حجره او باشد ، همین که ما احراز بکنیم از طرف آن است دیگر خواه نا خواه حکم موجود است ، و با آن شرط به جای ان جاءک زید فاکرمهُ دیگر زن زید ، زید است ، رفیق زید ، زید است ، فاکرمه این بحث است ، ما مدعی شدیم که شرط مفهوم دارد یعنی هیچ چیزی به جای شرط نمی تواند بنشیند ، مگر یک قرینه ای بیاید که آن خلاف قاعده هست ، می شود مجاز و الاّ اگر قرینه نباشد ظهور ان جاءک زیدٌفاکرمهُ این است وجوب اکرام متوقف برمجییء زید ، و این مجییء زید هم منحصر به فرد است هیچ چیز به جای آن نمی تواند بنشیند ، لذا می گوئیم : شرط مفهوم دارد ، دلیل مان چیست ؟ تبادر تبادر یعنی چه ؟ یعنی فهم عرف مثل صیغه امر می بیند ، اگر گفت : که بیا عرف از این می فهمد وجوب را ، اگر نرفت و عذر آورد کتک می خورد ، عذر غیر موجه می گوئیم : صیغه افعل  و ما به معناه یدل علی الوجوب ، دلیل مان تبادر ، دلیل مان عرف عرف از او وجوب می فهمد ، در باب شرط همهمین را می گوئیم :و وقتی هم برویمدر فقه مان می بینیم که فقهاء که از عرف هستند همین جوری از او مفهوم می فهمند ، دیروز می گفتم :اذا خفی الجدران فقصر ، و اذا خفی الاذان فقصر را تعارض انداختند ، اگر مفهوم نداشت و علت منحصره نبود که دیگر تعارض نداشت ، دفع تعارضش هم به دفع مفهوم کردند گفتند : منطوق هر کدام قرینه است برای این که مفهوم در کار نیست ، یعنی چه ؟ یعنی قضیه شرطیه مفهوم دارد الاّ ما اخرجه الدلیل و در همه جا همین است ، ان جاءکم فاسق بنباءٍ فتبینوا همه از آن مفهوم فهمیدند لذا می بینید که هر کسی حرفی زده یکی گفته : مفهوم دارد ، یکی گفته :مفهوم ندارد ، مرحوم شیخ در فرائد بیست و یک اشکال به این وارد می کند برای این که مفهومش را بگیرد ، این طبع قضیه است که از این مفهوم می فهمد مفهوم . می فهمند این که خبر ثقه وجوب تبین ندارد ، خبر فاسق و فاجر وجوب تبین دارد واگر ما بخواهیم بگوئیم : این آیه مفهوم ندارد باید بیست و یک اشکال مرحوم شیخ راوارد کنیم ، و الاّ معمولاً در قرآن شریف برویم ، در روایات برویم ، در عرف برویم می بینیم که قضیه شرطیه مفهوم دارد یعنی قضیه شرطیه ، شرط ره است ، علاوه براین که شرط است علت فلسفی است ، علاوه بر این که علت است ، علت تامه است ، علاوه بر این که علت تامه است ، علت منحصره است ، در این که شرط است و علت است و علت تامه است و این ها بحثش را نکردند این جا ، آن که هست باید چهار چیز درست بکنیم شرط است ، علت است ، علت تامه است ، علت منحصره است ، ما گفتیم : تبادر این هم دلیل مان بود ، ما گفتیم :فهم عرف ، اما سه تا دلیل دیگر آورده شده برای این که قضیه شرطیه مفهوم دارد یکی راجع به هیئت بود ، اطلاق گیری از هیئت دیروز درباره اش صحبت کردم ، یکی اطلاق گیری از مشروط مرحوم  آقا ضیاء الدین عراقی رو ی این خیلی پا فشاری دارد ، و می گوید : که ان جاءک زیدٌفاکرمهُ ، این وجوب اکرام این معلق شده بر مجییء زید و قید ندارد ، مولی در مقام بیان مراد بوده قید نیاورده ، وجوب اکرام ، اگر چه زنش بیاید ، اگر چه رفیقش بیاید پس قید ندارد وقتی مولی در مقام بیان مراد است ، قید ذکر نکرده پس مطلق بر شرط تعلیق شده و اذا انتفی الشرط انتفی آن اطلاق ، انتفی آن طبیعی حکم ، آن سنخ حکم ، پس برای وجوب اکرام فقط یک شرط هست و آن مجییء زید ، این حرف مرحوم آقا ضیاء عراقی ، مرحوم آخوند همین را دارند الاّ آوردند آن را روی قضیه شرطیه ، رو مجییء زید ، نه روی آن هیئت ها ، روی متعلق ، که یک معنای اسمی ، مجییء زید ، وجوب اکرام ، این هر دو معلوم است که معنای اسمی دارد ، یکی هم تعلیق آن وجوب اکرام بر مجییء زید ، که این را اسمش می گذاریم جمله شرطیه ، اسمش را می گذاریم هیئت شرطیه این معنای حرفی است ، که دیروز درباره اش صحبت کردیم ، یعنی این وابسته به مجییء زید و وجوب اکرام است ، به صورت ان جاءک زیدٌفاکرمهُ آمده حالا مرحوم آقا ضیاء وقتی اطلاق گیری می خواستند بکنند بردند روی مفهوم جزاوجوب اکرام را ، مرحوم آخوند در کفایه ودیگران آوردند روی مجییء زید ، رو ان جاءک زید ، البته روی معنای هیئتی اش نه ، رو معنای اسم مصدری آن ، رو معنای مجییء زید ، گفتند : این مجییء زید ، مولی در مقام بیان مراد است ، نگفته : مجییء زیدو مجییء زنش ، اطلاق به ما می گوید : مجییء زید است فقط ، با مقدمات حکمت ، مولی در مقام بیان شرطش است ،شرط اضافی نکرده ، پس شرط اضافی نیست ، پس شرط فقط این مجییء زید است ، این هم حرف مرحوم آخوند ودیگران ، خب این حرف ها را ما باید اثبات کنیم ، تا این که بتوانیم مقدمات حکمت جاری کنیم ، بگوئیم :مولی در مقام بیان خصوصیات است ، در مقام بیان مهمله حکم نبوده ، خصوصیت نیاورده ، پس مطلق ، باید این را اثبات کنیم ، حالا این بگوئید : اثبات ، بگوئید : در مقام بیان خصوصیات است و مقدمات حکمت می توانیم جاری بکنیم ، الاّ این که مقدمات حکمت به ما می گوید : علت تامه است ،نمی گوید : علت منحصره است ، می گوید : مولی در مقام بیان مراد است ،علت را این قرار داده ، برای این که اگر گفته بود ،ان جاءک زیدٌاو امرأتک این باز دو تا علت بود ، چنان چه اگر به او بگوید : ان جاءک زیدٌ و امرأتک این باز دو تا علت بود ، چنان چه اگر به او بگوید : ان جاءک زیدٌو امرأتک ، این دو تا علت ناقصه است ،واما اگر بخواهید علت منحصره درست بکند نه واو می شود درست کرد نه بو واو ، باید جور دیگران جاءک زیدٌ فقط ، و این هیچ وقت در مقام بیان مراد این جوری نیست ، حرف ها همه ، همه در مقام تعلیق جزا بر حکم است ، تعلیق جزاء برحکم برای ما علت تامه درست می کند ، شرط درست می کند ، یعنی شرطی که ما در اصول می گوئیم : که اذا انتفی الشرط انتفی المشروط یعنی علت تامه دیگر ، علت تامه فلسفی راما اسمش می گذاریم شرط ، ان جاءک زیدٌ فاکرمهُ می گوئید : مولی در مقام بیان مراد است ،قید نیاورده پس این علت است ، درست است ، این علت ناقصه نیست پس خوب است ، این علت تامه است پس خوب است می شود با مقدمات حکمت درست کرد اما این علت منحصره است مولی درمقام بیان مراد نیست تا علت منحصره درست بکند ، آن تعلیق حکم بر جزاء می خواهد درست بکند علت منحصره باشد تعلیق حکم بر جزاء هست ، علت تامه هم نباشد تعلیق حکم بر جزاء هست ، می خواهد علت منحصره باشد می خواهد نباشد ، آن که مولی می خواهد و شما با مقدمات حکمت می توانید درستش بکنید این است که بگوئید : علت ،علت تامه است ، خوب است ما تعلیق می خواهیم درست بکنیم تعلیق جزاء بر حکم ، و اگر علت منحصره نباشد این تعلیق حکم بر جزاء هست ، یعنی علت تامه درست می کنم ، مقدمات حکمت برای من علت تامه درست می کند ، این تعلیق حکم بر جزاء درست می کند ، و اما این که علت منحصره هست یا نه ؟ مسلم به قول مرحوم آخوند باید برویم جای دیگر باید برویم با صحبت دیگر ، باید این جور بکنیم که آیا این جانشین می خواهد یا نه ؟ باید مولی بیان بکند ،باحرف دیگر ، با بیان دیگر ، که این تعلیق جزاء بر شرط این شرط من علاوه بر این که تعلیق بردار است می تواند جزا متوقف براوباشد ، خودش هم هیچ چیز به جای او نمی تواند باشد ، من اعتقاد دارم روی هر سه مقدمات حکمت را می توانیم جاری بکنیم ، هم روی آن تعلیق البته مفهوم وصفی آن یعنی منشأ ، هم روی جزا هم روی شرط و می توانیم بگوئیم : مولی در مقام بیان مراد است ، قید نیاورده پس این علت است این شرط است ، اما ایراد مرحوم آخوند هست ، این که آقا مقدمات حکمت را جاری کن درست است حالا در مشروط ،یا در شرط ، یا در تعلیق یعنی در هیئت ، اما مقدمات حکمت به تو نمی گوید : این علت منحصره است می گوید :این تعلیق حکم بر شرط درست است ، یعنی علت تامه ، یعنی این دیگر احتیاج به او ندارد ، احتیاج به واو ندارد ، خودش می تواند علت باشد این ها همه خوب است ، اما خودش می تواند علت منحصره باشد دیگر تعلیق حکم بر شرط این حرف را به ما نمی گوید ، اطلاقش هم به ما نمی گوید ، این خلاصه حرف است ، حالا بعد می رویم سراغ شخص حکم و سنخ حکم ان شاءالله مطالعه کنید برای فردا.

    و صلی الله علی محمد وآل محمد .

     

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365