جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: نهی در عبادت
    موضوع درس:
    شماره درس: 154
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱۰/۲۸

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.

    در امر پنجم مرحوم آخوند و دیگران می‌خواهند معنای فساد را بگویند برای اینکه عنوان بحث این است که نهی از شیءای آیا موجب فساد آن شیء می‌شود یا نه؟ نهی در عبادات آیا موجب فساد آن عبادت است یا نه؟ راجع به صحت فساد فرمودند امران اضافیان مساوقان لتمام و النقص بینهما تقابل العدم و الملکه.

    راجع بهامران اضافیان صحبت کردیم و گفتیم همین است هم صحت و فساد هم نقص و کمال یک امر اضافی است شیء واحد به بعضی ناقص است راجع به بعضی کامل و شیء واحد به نسبت بعضی صحیح است به نسبت بعضی فاسد نماز دو رکعتی نسبت به مسافر کامل است و صحیح است راجع به حاضر ناقص است و فاسد است.

    بنابراین امران اضافیان هر صحت و فسادی را هر نقص و کمالی  را وقتی که بسنجیم در خارج برای بعضی ناقص است برای بعضی کامل برای بعضی صحیح است برای بعضی فاسد لذا امران اضافیان حرف خوبی است اما مساوقان لتمام و التقص دیروز ما اشکال کردیم گفتیم که صحت و فساد مربوط به کیفیات است نه کمیات نقص و کمال مربوط به کمیات است نه کیفیات و نداریم یک چیزی که من جهه واحده اطلاق صحت و فساد بر او بشود از همان جهت هم اطلاق نقص و کمال بر او بشود.

    اگر بخواهیم بگوییم ناقص است مقدارش را حساب می‌کنیم تمم و نقص راجع به کم است راجع به مقدار است اما صحت و فساد راجع به مقدار نیست راجع به کیفیت است کیف‌اش‌ گاهی مطابق  با مامور به است گاهی نه ان جا که مطلق نباشد می‌گوییم صحیح پس این مساوقان گفتیم این را قبول نداریم اصلاً اطلاق عرفی همه جا چه مرکب عرفی باشد چه مرکب عقلی باشد چه مرکب خارجی باشد و چه مرکب شرعی انجاها که کیف‌اش‌ خراب باشد می‌گوییم فاسد است کیف‌اش‌ درست باشد می‌گوییم صحیح است و آنجا که کم‌اش‌ خراب باشد می‌گوییم ناقص است کم باش درست باشد می‌گوییم تام است  اما یک جا پیدا کنیم که مساوق بشود آن که می‌گوییم فاسد است بگوییم ناقص است آنجا که می‌گوییم ناقص است

    مساوقان ان است که ترادف باشد مثل همین قرصی که دیروز مثال زدم این وقت اشت گذشته این قرص فاسد است ناقص نیست چنانچه مثلا آن دوایی که مرکب از چهار چیز است اگر دو چیز باشد این ناقص است نه فاسد باشد آنجا که فاسد است اطلاق فاسد می‌شود اطلاق ناقص نمی‌شود آنجا که ناقص است اطلاق فاسد نمی‌شود و اما ان حرف آخر که می‌فرماید بینهما تقابل العدم و الملکه راجع به صحت و فساد همین طور است تقابل تقابل عدم و ملکه است تقابل عدم و ملکه آنجا است که یکی امر عدم اضافی باشد با یک امر وجودی مثال می‌زنند به عمی به دیوار نمیشود گفت عمی برای اینکه آن چشم ندارد اما به انسان می‌شود گفت عمی به انسانی که کور باشد لذا می‌گویند این من شانه ان یکون بصیرا حالا که بصیر نیست عمی است و اما به دیوار نمی‌شود بین آن تناقص است نه عدم و ملکه برای اینکه لیس من شانه ان یکون بصیرا برمی گردد به این که عدم ملکه آنجاست که عدم عدم مضاف باشد تناقص آنجاست که عدم مطلق باشد حالا راجع به صحت و فساد همین طور است مثلا این قرصی که وقت‌اش‌ تمام شده من شانه ان یکون اینکه موثر باشد اما موثر نیست برای اینکه وقت‌اش‌ تمام شده است یا مثلا نماز من شانه ان یکون صحیح باشد تا حالا که بلند خوانده باید آهسته بخواند حمد و سور هرذا یا سبحان الله و الحمدالله را این من شانه ان یکون صحیحا اما صار فاسدا این شیی خارجی که من شانه ان یکون صحیحا صار فاسدا راجع به صحت وفساد خوب است اما راجع به نقص و کمال آیا تصاد است یا عدم و ملکه مثلا نماز بدون رکوع و نماز با رکوع جمع‌اش‌ نمی‌شود و امران وجودیان یطردان کل آخر را بگوییم تضاد است اما راجع به همین هم بگوییم نه این نماز من شانه ان یکون تاما رکوع‌اش‌ را نیاوردیم پس ناقص است می‌بشود عدم و ملکه مرحوم آخوند دیگران ایثن گونه درست‌اش‌ می‌کنند می‌فرمایند که بین نقص و تمام بین صحت و فساد این تقابل تقابل عدم و ملکه است و آنجا اطلاق می‌شود فاسد که من شانه ان یکون صحیحا اقتضای صحت دارد من شانه ان یکون تاما راجع به صحت و فساد مشکلنیست که تقابل تقابل عدم و ملکه است و اما راجع به نقص و تمام مشکل‌ام‌ است بگویم که این عدم و ملکه است خیلی ظهور دارد اینکه بین‌اش‌ تضاد باشد حالا نتیجه خیلی ندارد اینجا حالا بگویید تقابل تقابل عدم و ملکه است و معنا این که نماز بدون حمد و سوره شان‌اش‌ بود حمد و سوره را بخواند حالا نخواند این نماز اقتضا داشت اگر حمد و سوره نیامده فیکون ناقصا مثل همان انسان و کوری. اقتضا داشت این حمد و سوره نیامده فیکون ناقصا مثل همان انسان و کوری. اقتضا داشت این که این بینا باشد حالا ضربه‌ای‌ خورد این کور شده هر چه که شانیت از برای چیزی داشته باشد عدم او میشود تقابل عدم و ملکه. می‌شود عدم مضاف و اما اگر شانیت نباشد می‌شود تناقض یا میشود تضاد حالا مثل دیوار راجع به بصیرت عدم و ملکه است برای اینکه اقتضا ندارد این که چشم دار باشد راجع به انسان عدم و ملکه است برای  اینکه اقتضا دارد این انسان بصیر باشد حالا نیست پس عدم‌اش‌ عدم مضاف است یعنی به نسبت  این ضربه ایکه خورده الان کور است راجع به صحت و فسادش آدم خوب می‌تواند بگوید بینهما تقابل العدم و الملکه اما راجع به نقص و کمال‌اش‌ یک قدبری مشکل است انسان بگوید تقابل عدم و ملکه و خیلی شباهت دارد به تقابل تضاد راجع به کور و امثال اینها صحبت نمی‌کنیم حالا این مفهوم تام و کمال این مفهوم تام و کمال آیا ضدین است؟ یا تقابل تقابل عدم و ملکه مرحوم آخوند می‌فرماید تقابل تقابل عدم و ملکه است برای اینکه شان هر ناقصی این است که کامل باشد یا هر کاملی اگر ناقص شد این است که تام باشد مثل این که صحت و فساد این است مفهوم صحت در مقابل فساد فسادش عدم مضاف است حالا علی کل حال خیلی نتیجه ندارد حالا یا بگویید تقابل تقابل تضاد یا بگویید تقابل تقابل عدم و ملکه که گفتم مشهور شده در اصول ما این که الصحه و الفساد شاید راجع به نقص و تمام هم قبول داشته باشند ضدین باشد راجع به صحت و فساد مشهور شده امران اضافیان مساوقان لنقص و التمام بینهما تقابل العدم و الملکه ظاهراً حرفی دیگر نداریم راجع به تقابل عدم و ملکه اگر بگوییم مرادشان صحت و فساد است نه مرادشان کمال و نقص باشد چیزی که خیلی به درد می‌خورد اشکال هم روی آن است یک قدری روی آن بحث بکنیم از شما استفاده کنیم امر ششم فرمودند که این صحت و فساد نزد فقیه یعنی در فقه این است که در عبادات اگر می‌گوییم صحیح است یعنی قضا ندار یعنی اعاده ندارد اگر می‌گوییم فاسد است یعنی اعاده دارد یعنی قضا دارد راجع به معاملات می‌گویند این نیست صحت و فساد این است که می‌گوییم اثر دارد اثر ندارد مثل این که مرحوم آخوند می‌خواهند یک اصطلاح درست بکنند در فقه و بفرمایند که در فقه ما اصطلاح است صحت را آنجا می‌گوییم که اعاده و قضا نداشته باشد فساد را انجا می‌گوییم که ثبوت اعاده یا ثبوت قضا باشد و می‌فرمایند در فقه ما یعنی عندالفقیه در باب معاملات معامله صحیح را آن معامله‌ای‌ می‌گوییم که اثر بار بر او باشد فساد به آن معامله‌ای‌ میگوییم که اثر بار بر او نباشد این فرمایش ایشان و در حالی که ظاهراً این طور نیست صحت و فساد برمیگردد به تقابل ماتی با ماموربه یعنی فقیه نگاه می‌کند می‌بیند ماتی به این آقا مطابق با مامور به است یا نه؟ اگر مطابق است می‌گوید صحیح استس اگر مطابق نباشد می‌گوید فاسد است آن وقت اگر صحیح باشد می‌گوید آقا نمی‌خواهد نمازت را اعاده کنی نمی‌خواهد قضا کنی اما اگر فاسد باشد می‌گوید برو نمازت را اعاده کن علی الظاهر در فقه ما این گونه است که تطابق ماتی به با مامور به را فقیه داریم صحت و فساد است آن بحث ما هم هست راجع به صحت و فساد است آن بحث کمال و نقص که مساوقان است اصلاً یک بحثی بود و تمام شد.

    مطلب ششمی که مرحوم آخوند متعرض هستند این که درفقه ما اصطلاح است وقتی به شیی‌ای‌ می‌گوییم صحیح که قضا نخواهد اعاده نخواهد به شی‌ای‌ می‌گوییم فاسد که اعاده بخواهد قضا بخواهد راجع به معاملات نتوانستند این حرف را بزنند برای اینکه آن دیگر اعاده بخواهد  و قضا بخواهد نمی‌شود گفت لذا فرمودند که در فقه عندالفقیه در باب معاملات معامله‌ای‌ صحیح آن است که اثر داشته باشد بیع صحیح آن است که انتقال آور باشد خانه بشود مال او پول بشود مال او ترتیب اثر داشته باشد فاسد آن است که ترتب اثر نباشد خانه منتقل نشود پول منتقل نشود اشکالی که ما داریمی به مرحوم آخوند این است که آقا علی الظاهر این طور نیست در فقه می‌بینید که این عبادت مطابقت با مامور به دارد یا نه؟ می‌بینید این معامله مطابقت با مامور به دارد یا نه؟ با مسائلی که در رساله‌اش‌ است استنباط کرده تطابق با او می‌کند یا نه؟ اگر تطابق کرد می‌گوید این معامله صحتیح است این عبادت صحیح است وقتی صحیح است می‌گوید اعاده ندارد قضا ندارد اگر هم فاسد باشد ماتی به مطابق با مامور به نباشد می‌گوید که اعاده دارد قضا داد اول تطابق بعد تطابق صحت و فساد بعد صحت و فساد اعاده و قضا و عدم اعاده و قضا ترتب اثر و عدم ترتب اثر سه مرحله باید بگذریم در فقه مان تا برسیم به حرف مرحوم آخوند علی الظاهر این گونه است در فقه اگر برویم اگر این کاری که مکلف انجام داده مطابقت دارد با فتاوی این را می‌گویند مامور به اگر مطابقت دارد با فتوانیمرجع تقلیدش می‌گویند که این صحیح است اگر مطابقت ندارد می‌گویند این فاسد است پس تطابق ماتی به با مامور به را می‌گویند صحت و فساد اول تطابق است بعد حکم به صحت است بعد از آن که حکم به صحت شد آن وقت می‌گوید قضا و اعاده ندارد آن هم فاسد است تطابق ندارد می‌گوید که این عبادت فاسد است قضا دارد این معامله ترتیب اثر ندارد ترتب اثر در مرتبه سوم است یاترتب عدم اثر و درباب عبادات هم صحت در مرتبه سوم است یعنی ترتب اثر یعنی ثبوت اعاده ثبوت قضا مرحوم آخوند همان اصل این معنا کردند فرمودند که صحت و فساد عندالفقیه هو ثبوت الاعاده و عدم ثبوت الاعاده، ثبوت القضا، و عدم ثبوت القضا و حالا این معنای لغوی که نیست خودشان قبول دارند معنای اصطلاحی در فقه هم نیست و آن چه در فقه اصطلاح است ما صحت و فساد را آن جاها استعمال می‌کنیم که تطابق ماتی به با مامور به عدم تطابق ماتی به با مامور به باشد بحث ما این است که این صحت فساد چه وقت بار می‌شود بر عبادت بر معامله مرحوم آخوند می‌گویند که صحت و فساد چه وقت بار می‌شود که ثبوت الاعاده و القضا باشد یک دفعه اعاده دارد می‌گوییم فاسد است یک دفعه اعاده ندارد می‌گوییم صحیح. و عند الفقیه این است عرض می‌کنیم نه بابا عند الفقیه اولا تطابق ماتی به با فتوای خودش با آن مامور به اگر تطابق داشت آن وقت می‌گوید صحیح وقتی صحیح شد می‌گوید که عدم اعاده اگر هم نه تطابق نداشت می‌گوید فاسد بعد از آن می‌گوید فاسد می‌گوید برو قضایش را بخوان شما در حقیقت مامور به این آقا را رساله قرار بده یعنی آن چه بر عامی لازم است تطابق ماتی به‌اش‌ است تطابق معاملات و عبادات‌اش‌ است با رساله مرجع تقلید یا فقیه روی همین حساب می‌کند هر کجا که اعمال این به رساله بخواند این را صحیح میداند وقتی صحیح دانست می‌گوید قضا ندارد هر کجا که تطابق نباشد اعمال این به رساله نخواند فقیه می‌گویند که این تطابق نیست پس فاسد است حالا که فاسد است پس اعاده می‌خواهد پس قضا می‌خواهد اول فقیه تطابق مامور به با ماتی به را می‌سنجد ثم صحت و فساد را می‌سنجد ثم ترتب اثر و یا ثبوت اعاده و یا ثبوت قضا. یاعدم ثبوت اعاده یا عدم ثبوت قضا.

    بالاخره حرف مرحوم آخوند این شد که مرحوم آخوند می‌فرمایند که صحت و فساد دذر فقه عندالفقیه ثبوت الاعاده یا قضا یا عدم ثبوت الاعاده یا قضا و می‌گویند در فقه اصطلاح ما عندالفقها این گونه است من به مرحوم آخوند می‌گویم آقا بیا در فقه ببین فقیه این ثبوت اعاده و قضا ر ادر مرتبه سوم می‌برد اول میگوید این کار تو مطابق با رساله است. ثم می‌گوید پس صحیح است ثم می‌گوید اعاده ندارد قضا ندارد و ما بخواهیم بگوییم که معنای صحت و فساد عند الفقیه ثبوت الاعاده و القضا رمسلم درست نیست و اگر ما بخواهیم درست‌اش‌ بکنیم باید این جور بگوییم که صحت و فساد اول ترتب اعاده و قضا دوم پس ترتب اعاده و قضا عندالفقیه کجا است؟ آنجا که بگوید صحیح است چه وقت می‌گوید صحیح است؟ آنجا که بخواند با فتوای او می‌شود ماتی به مطابق با ماموربه هر کجا ماتی به مطابق با مامور به نباشد فقیه می‌گوید فاسد است وقتی می‌گوید فاسد است یترتب بر این می‌گوید این معامله اثر ندارد یا این که نماز باید دو دفعه خوانده شود این هم امر ششم. امر هفتم ان شاء الله برای فردا.

    وصلی الله علی محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365