جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: نواهی- خروج از دار الغصبی
    موضوع درس:
    شماره درس: 147
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۱۰/۱۵

    متن درس:
    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهو.ا قولی.

    بحث ما راجع به خروج عن الغصب بود که دو تا شرط هم داشت، یکی خروج عن الغصب آن جا که به سوء اختیار داخل نشده باشد یکی هم آن جا که در خروج است این توبه عملی نباشد و الا اگر خورج توبه عملی باشد معلوم است خروجش ثواب هم دارد، حالا بگویید هم مامور به و اگر هم نه بالاخره ثواب بار بر آن هست بخواهد فرار از گناه کند و چنان چه آن جا که به سوء اختیار نباشد باد او را بلند کرده انداخته در باغ مردم! خب این هم معلوم است خروجش ثواب است پس بحث ما کجا است؟ یک لاابالی رفته در باغ مردم آنجا تفریح کرده حالا می‌خواهد بیاید برود خانه‌اش‌ خروج عن الدار الغصبیه که دخولش به سوء اختیار بوده حالا هم که دارد می‌رود بیرون توبه نکرده اگر بتواند فردا هم می‌آید این خروج وضعش چیست؟ گفتم مرحوم شیخ انصاری و امثال ایشان می‌فرمایند این مامور به است به امر شرعی الغصب مردود این را می‌گیرد یا نهی عن الشیئی مقتضی امر به ترک است آن امر این را می‌گیرد و یا این خروج نظیر اکل در مخمصه محبوب ذاتی است، و وقتی محبوب ذاتی شد ملاک دارد پس امر شرعی دارد راجع به هر سه دلیل شان اشکال داشتیم و نتوانستیم بگوییم مامور به است پس آن کسانی که می‌گویند مامور به است دیگر قولشان از بحث ما بیرون می‌رود کی می‌گوید مامور به است مرحوم صاحب قوانین می‌گوید هم مامور به است هم منهی عنه، ما می‌گوییم مامور به نیست. صاحب فصول می‌گوید هم مامور به است هم منهی عنه بالنهی السابق پس این هم می‌رود بیرون مامور به نیست.

    شیخ بزرگوار هم که می‌گوید فقط مامور به است آن هم می‌رود بیرون باقی می‌ماند دو تا قول. یکی حرف مرحوم آخوند که می‌فرماید بالنهی السابق الساقط، یکی هم قول استاد بزرگوار ما حضرت امام که می‌فرمایند بالنهی الفعلی الان منهی عنه است الان دارد می‌رود بیرون گناه دارد

    مرحوم آخوند چرا می‌فرمایند منهی عنه است بالنهی السابق الساقط؟ می‌فرمایند که این مامور به نمی‌تواند باشد منهی عنه هم نمی‌تواند باشد برای این که ملاک ندارد این نهی سابق ساقط کتکش می‌زنند می‌گویند چرا خانه‌ی مردم را غصب کردی دیگر به او نمی‌گویند چرا خارج شدی و همین مقدار که وارد خانه‌ی مردم شده وارد باغ مردم شده رو این کتک می‌خورد رو آن قضیه‌ی مهمله‌اش‌ رو آن قضیه‌ی طبیعی‌اش‌ چرا وارد غصب شدی؟ و اما این دارد پا را برمی دارد برای خروج این نمی‌تواند منهی عنه باشد، از آن طرف هم نمی‌تواند مامور به باشد مامور به شرعی.

    دیروز عرض می‌کردم یک اشکال به مرحوم آخوند است این را باید جواب بدهید بعد ما حرفهایمان را بزنیم، و آن این است این نه منهی عنه شرعی است نه مامور به شرعی لازم می‌آید که شیئی بدون حکم باشد و محال است شیئی بدون حکم باشد یکی از احکام خمسه باید روی این شیئی پیاده شود و ما نداریم حتی اباحه را دارای حکمش می‌دانیم یک چیزی مباح است یعنی حکم تساوی روی آن است کل الاشیاء در اسلام که ما من شیئی یقربکم الی الجنه و یباعدکم عن النار الا و قد امرتکم به، و ما من شیئی یقربکم الی النار و یباعدکم الی الجنه الا نهیتکم عنه به ما می‌گوید هر چیزی حکمی دارد حالا این حکم گاهی واجب است گاهی حرام است گاهی مکروه است گاهی مستحب است گاهی مباح، لذا این خروج عن الدار الغصبیه، از نظر شرعی باید یک حکم داشته باشد و ما بگوییم نه واجب است نه حرام، حرام بالفعل، نه مستحب است، نه مکروه نه مباح با آن قاعده‌ای‌ که ما داریم جور نمی‌آید اگر مرحوم آخوند بگویند که می‌گویند دیروز هم گفتیم بگویند حکم عقلی دارد می‌گوییم خب اگر حکم عقلی دارد به خروج دیگر خواه ناخواه حرف مرحوم شیخ انصاری می‌شود مامور به می‌شود به قاعده کلما حکم به العقل حکم به الشرع. یعنی شارع مقدس دیگر حکمش را گذاشته به ضرورت عقلی، آن طوری نیست چنان چه شارع مقدس گاهی ارشاد می‌کند عقل را، گاهی هم حکم را می‌دهد به عقل، و خودش چیزی ندارد به قاعده‌ی کلما حکم به الفعل حکم به الشرع می‌گوییم حکمش حکم عقلی است. این خوب است مثل اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم را که شما می‌گویید ارشادی است این جا هم نحوه ارشاد بگویید که مامور به عقلا است، عقل می‌گوید برو بیرون بیشتر از این مزاحم مردم نشو، برو بیرون بیشتراز این گناه نکن خوب شارع مقدس هم می‌گوید برو بیرون برای این که رسولش می‌گوید برو بیرون این خوب است اما این حرف من اصلاً خیال می‌کنم شیخ بزرگوار همین را می‌فرمودند شیخ بزرگوار بفرمایند مامور به است به امر عقلی نه از باب نهی از شیئی مقتضی امر نه از باب این که چیزی که ذاتا مفسده دارد مصلحت پیدا کند مثل اکل در مخمصه از باب الغصب مردود که ارشاد است، ارشاد به حکم عقل است عقل ما می‌گوید برو بیرون و من خیال می‌کنم آن کسانی که می‌گویند مامور به است یک نزاع لفظی باشد همه شان چه صاحب قوانین چه صاحب فصول و مرحوم شیخ و دیگران، برای این که عقل ما مستقل است روی ضرورت است. روی این که از غصب بروی بیرون، مرتب وجدان اخلاقی ما آن الهام ما، آن عقل ما می‌گوید: برو بیرون که بیشتر از این کتک نخوری برو بیرون بیشتر از این تصرف در غصب نکنی این نهی سابق ساقط دو تا معنا دارد یک معنا این است که از باب الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار که اگر کسی وارد خانه‌ی  غصبی شد حالا در را روی او بستند نمی‌تواند بیرون برود به او می‌گویند چرا از خانه‌ی مردم بیرون نمی‌روی؟ می‌گوید نمی‌توانم میگویند چرا داخل شدی مثل آن جاها که به سوء اختیار باشد رفته در یک خانه‌ای‌ که می‌داند در این خانه شراب می‌خورند می‌داند اگر در این خانه برود شراب به او می‌دهند خب برود آنجا شراب به او بدهند کتک می‌خورد رو همین شراب خوردن چرا؟ برای این که به او می‌گویند چرا شراب خوردی؟ می‌گوید نمی‌توانستم می‌گویند چرا خودت را ملجا کردی؟ چرا رفتی تا این که کتک بخوری می‌شود الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار یعنی اگر مقدمات چیزی علل چیزی شروط و استعدادهای چیزی اختیاری شد ولو معلول مترتب است قهرا رو همان معلول کتک میخورد یک کسی از آن بالا خودش را انداخته پایین حالا آن وقتی که می‌خورد به زمین می‌میرد آن دیگر اختیارش نیست برای این که سرخورده به سنگ ضربه مغزی پیدا کرده مرده اما به او می‌گویند چرا خودت را کشتی نمی‌تواند بگوید من نکشتم سنگ مرا کشت می‌گویند چرا خودت را از بالا به زمین انداختی مثل افعال تولیدیه، افعال ما دو قسم است یکی افعال تولیدی یکی افعال اختیاری، یک دفعه یک کسی سنگ می‌زند تو سر کسی او را می‌کشد خب می‌گویند چرا کشتی؟ اما یک دفعه می‌اندازد او را در آتش آتش او را می‌سوزاند خب این مقدمات چون دست این بوده می‌گویند چرا سوزاندی؟ در حالی که سوزاندن دست این نیست دست آتش است، اما همین فصل اختیاری را نسبت می‌دهند به این به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار، این نهی سابق ساقط مرحوم صاحب فصول یا مرحوم آخوند بگوییم این معنایش است یعنی در وقتی که می‌خورد به زمین نهی ندارد نمی‌توانند بگویند خودت را نکش در وقتی که انداختند او را در آتش دیگر نمی‌شود نهی بالفعل داشته باشد بگویند نسوزان او را، اما نهی سابق ساقط می‌گویند در آتش نینداز، خودت را از بالا پایین نینداز و این نسبت را خوب می‌شود داد،

    یک معنای النهی السابق الساقط این است که در ضمن صحبت ها گفتم بگوید عرف به این می‌گوید که چرا تصرف در غصب کردی؟ و این چرا تصرف در غصب کردی آن جا که باقی باشد آن جا که داخل بشود نهی بالفعل دارد آن جا که داخل نشود نهی دارد روی طبیعت پس نهی دارد در حقیقت ولو این که راجع به این فرد نهی ساقط است چرا ساقط است؟ برای این که نمی‌تواند نهی داشته باشد چون مطلوب ذاتی است می‌گویند برو بیرون دیگر نمی‌تواند نهی داشته باشد لذا این نهی سابق ساقط که در کلمات صاحب فصول است در کلمات مرحوم آخوند هم آمده نمی‌دانم مرادشان چیست؟ نهی سابق ساقط نهی سابق رو چه چیزی بوده خب رو بقاء حالا همان نهی سابق الان هست به مرحوم آخوند می‌گوییم که نهی رو سابق بود الان خروج است نهی هست یعنی چه؟ معلق آن سابق بوده نه خروج، آن وقت چه طور می‌خواهید با نهی رو بقاء کتک بزنی رو خروج لذا اگر بگویند آن نهی روی طبیعی که ظاهر مرادشان همین است بگویند که لاتغصب روی لاتغصب کتک می‌خورد ایرادش این است که روی کلیات نمی‌تواند کتک بخورد برای این که همه‌ی کتک ها روی ماتی به است روی مامور به نیست این ماتی به‌اش‌ باید مبغوض باشد تا کتک بیاید روی آن خب این ماتی به الان خروج است نه بقاء آن که امر داشته کلی بوده آن کلی آمده رو بقاء نهی داشته رو خروج نمی‌تواند بیاید پس این ماتی به مهنی عنه نیست مگر این که همان حرف باشد بالنهی السابق الساقط مرادشان این است که این خروجش الان نظیر آن افعال تولیدی است نمی‌تواند خارج نشود، اما روی مقدماتش می‌تواند کتک بخورد بگویند که چرا تصرف در غصب کردی؟ می‌گوید نمی‌توانستم برای این که  باید بیرون بروم می‌گویند چرا وارد شدی؟ اگر این باشد به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار است. آن ایرادی که به صاحب فصول هست ایرادی که به صاحب کفایه است این است که نهی بالفعل است نهی سابق ساقط چرا؟ برای این که نهی رو همین خروج است در وقتی که دارد خارج می‌شود به او می‌گویند چرا تصرف در غصب می‌کنی؟ می‌گوید نمی‌توانم می‌گویند چرا وارد شدی؟ و قاعده الامتناع لاینافی الاختیار می‌گوید همین فعل اختیاری است عرف می‌گوید اختیاری است عقل می‌گوید اختیاری است از همین جهت هم اگر فرار بکند از دست صاحب باغ در باغ او را بگیرد یک کتک حسابی به او می‌زند روی همین خروج ها و بقاء ها و دخول ها. لذا دخول می‌شود اختیاری، بقاء می‌شود اختیار خروج می‌شود غیراختیاری که مقدماتش اختیاری است و عرف این ها را همه‌اش‌ اختیاری می‌داند می‌گوید هم دخول و هم خروج و هم بقاء اختیاری است. آن دخولش بقاءاش به قاعده این که امر اختیاری است می‌توانست داخل نشود. داخل شده می‌توانسته در باغ ننشیند در باب نشسته خروجش اختیاری نیست. برای این که باید خارج بشود عقل می‌گوید برو بیرون اما چون که دخولش اختیاری بوده به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار که هم عقلی است هم عرفی روی همین کتک می‌زنند برای این که این را اختیاری‌اش‌ می‌دانند چون مقدمات را اختیاری می‌دانند ذی المقدمه را اخیتاری می‌دانند خب اگر این حرف باشد که درست هم هست حرف حضرت امام زنده می‌شود حرف ما می‌شود نهی سابق ساقط نیست بلکه نهی بالفعل است نهی منجّز است و در نهی منجّز کتک روی همان نهی است همان وقتی که دارد می‌رود بیرون صاحب باغ در باغ رسید مرتب کتک می‌زند روی قدمهایش می‌گوید چرا تو باغ من آمدی؟ چرا در باغ من تصرف کردی؟ می‌گوید آقا دارم می‌روم بیرون می‌گوید اصلاً چرا داخل شدی؟ تا این که الا بخواهی خارج بشوی لذا مثل همان اکل در مخمصه است شرب خمر با سوء اختیار آن جا را چگونه می‌گویید می‌گویید در حالی که عقل می‌گوید شراب را بخور نمی‌شود نخوری برای این که ناموست در خطر است برای این که جانت درخطر است عقل می‌گوید بخور عقل هم می‌گوید کتکش را هم بخور عقل می‌گوید بخور به قاعده اهم و مهم عقل می‌گوید کتکش را بخور به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار معمولا اینگونه است در همه افعال مقدمات دست من است نه ذی المقدمه. و آن مقدمات چون دست من است ذی المقدمه را هم عرف دست من می‌داند عقل هم دست من می‌داند وقتی ذی المقدمه را دست من دید یعنی اختیاری می‌داند وقتی اختیاری دانست رو همین کتک می‌زند و علی الظاهر یک امر عرفی است و همین خروج منهی عنه است منهی عنه است حسابی بله مامور به عقلی هم هست لذا حرف صاحب قوانین را اگر کسی زنده بکند ظاهراً اشکال ندارد بگوییم که صاحب قوانین راستی این قوانین کتاب خیلی خوبی است، مخصوصا جلد دومش که یک فرائد مختصر اما دقیق است. من خیال می‌کنم صاحب قوانین همین را می‌فرمایند می‌فرمایند این خروج من جهه الخروج مامور به است عقلا نه شرعاً، بله شرعا هم مامور به است به قاعده اذا حکم به العقل حکم به الشرع و این خروج منهی عنه است من جهه تصرف در غصب، و خروج عن الغصب و تصرف در غصب دو تا جهت است شیئی واحد معنون شده به جهتین هم مامور به است هم منهی عنه و باید امتناعی بشود وقتی امتناعی شدیم در این جا خروج مقدم بر آن می‌شود برای این که در باب امتناع بعد صحبت می‌کنم که گاهی نهی را مقدم می‌اندازند موارد فرق می‌کند گاهی نهی مقدم می‌شود امر نیست گاهی امر مقدم می‌شود نهی نیست این بحث را دیگر صاحب قوانین نکرده اما صاحب آن چه فرموده این که از باب اجتماع امر و نهی است حرف خوبی است انصافا. خیلی خوب است لذا من خیال می‌کنم ما بگوییم علاوه بر این که نهی فعلی دارد امر فعلی هم دارد امر آمده روی خروج نهی آمده روی تصرف در غصب شیئی واحد یعنی قدم هایی که برمی دارد برای خروج معنون به عنوانین است از یک جهت محبوب است از یک جهت مبغوض است پس باب اجتماع امر و نهی است آن وقت آن جا که منهی عنه است به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار. اگر هم کسی این قاعده را قبول ندارد چون الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار مختص به اشعری و امامی است اما عام است دیگر اگر کسی قبول نداشته باشد آنکه چکش فقه ما چکش اصول ما است عرف است می‌گوییم عرفا این خروج مامور به است اماهمین خروج منهی عنه است مامور به است برای قاعده اهم و مهم، منهی عنه است برای خاطر این که مقدماتش دست خودش بوده دخول دست خودش بوده پس خروج هم دست خودش است عرفا می‌شود هم مامور به هم منهی عنه قاعده اهم و مهم می‌گوید خارج شو از آن طرف هم این منهی عنه است چرا منهی عنه است؟ من جهه این که مقدمات این تصرف در غصب یعنی خروج دست خودش بوده به سوءاختیار داخل شد. حالا که به سوء اختیار داخل شد عرف می‌گوید که مقدمه دست خودت است ذی المقدمه هم دست خودت است کتک خروج را باید بخوری این خلاصه حرف است.

    بنابراین حرف این شد که مامور به به امر شرعی تعبدی نیست قاعده کلما حکم به العقل حکم به الشرع فی الضروریات می‌گوییم امر هم دارد پس مامور به است. پس حرف شیخ انصاری را از این راه درستش بکنیم. خب آن از مامور به، بیاییم سر منهی عنه، این منهی عنه این منهی عنه بخواهیم بگوییم نهی سابق ساقط ما نهی سابق روی این خروج نداشتیم تا حالا ساقط بشود یا نباشد نهی سابق ساقط روی بقاء بود. این بقاء هم الان نیست. برای این که دارد خارج می‌شود دیگر و نهی‌اش‌ می‌شود. سالبه به انتفاء موضوع، بخواهیم بگوییم به آن نهی رو بقاء بخواهد کتک بخورد مثل این که زید گناه کرده باشد عمر را بخواهیم کتک بزنیم این هم نمی‌شود به یک جور می‌شود به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار بگوییم که نه رو بقاء گفته بود که غصب نکن و این الان چون وارد شده مقدمات این خروج هم دستش است الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار و نظیر افعال تولیدی است که آن معلول دستش است روی همان ذی المقدمه کتک می‌خورد عرفا یا عقلا، عقلا به قاعده الامتناع اگر کسی قبول نداشت می‌گوییم عرفا عرفا وقتی مقدمات دست کسی باشد چه اوامر چه در نواهی فرق هم نمی‌کند این مقدمه که دستش است ذی المقدمه هم دستش است عرفا پس روی این خروج بالنهی الفعلی، نه نهی سابق و ساقط کتک می‌خورد پس بنابراین حضرت امام که می‌فرمایند روی نهی بالفعل کتک می‌خورد درست است اما حضرت می‌گفتند مامور به نیست منهی عنه است فقط ما به ایشان عرض می‌کنیم نه مامور به هم هست مامور به است من حیث الخروج منهی عنه است من حیث این که تصرف در غصب است.

    الان فتوی این است که نماز در مکان غصبی اگر مجبور باشد صحیح است اگر مجبور نباشد گفتند نماز باطل است و برای این که الان تصرف در غصب است باید برود بیرون برود در مسجد نماز بخواند آن که نماز خواندن در وقت خروج حکمش چیست؟ دیگر برمی گردد روی مبنها که ما اختیار می‌کنیم هر مبنایی اختیار بکنیم نماز هم همان مبنا را پیدا خواهد کرد حالا بحث فردامان ان شاءالله راجع به همین امتناعی که مرحوم آقای آخوند امتناعی هستند و می‌خواهند جانب نهی را مقدم بیندازند و امر را از فعلیت بیندازند آیا این حرف درست است یا نه بحث فردا است ان شاءالله.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد.

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365