جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر


 
  • پیام به یادوارۀ شهدای گمنام جامعۀ اطلاعاتی استان اصفهان
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ دوازدهم: انسان، حامل امانت الهی
  • پيام تسلیت در پى شهادت حجت‌الاسلام والمسلمين سيدحسن نصرالله
  • پیام در پی جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در لبنان
  • پيام تسلیت در پی حادثۀ اندوهبار معدن طبس
  • پيام تسلیت به مناسبت ارتحال حضرت آيت‌الله محفوظى«رضوان‌الله‌عليه»
  • پیام خطاب به حضرت آیت‌الله العظمى شبيرى زنجانى«دامت‌بركاته‌الشّريف»
  • پیام به نشست نکوداشت علّامۀ مجلسی«قدّس‌سرّه‌الشّریف»
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ یازدهم: هدف از خلقت انسان(5)

  • -->

    عنوان درس: ترتب
    موضوع درس:
    شماره درس: 120
    تاريخ درس: ۱۳۸۲/۷/۱۴

    متن درس:

    اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. ربّ اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقده من لسانی یفقهوا قولی

    مساله ترتب یک مسأله فوق العاده مُهّمی است، و در فقه این مسأله ترتب خیلی بدرد می‌خورد، و این مسأله را مرحوم کاشف الغطاء(رضوان الله تعالی علیه) اختراع کرده بر رد شیخ بهائی، و کم کم در محافل علمی آمده است، و سر وصدایی پیدا کرده است، بعضی‌ها قبول دارند، برای آن ارکانی درست کرده اند، پایه‌های محکمی، مثل مرحوم میرزای بزرگ، شاگردهایش مثل مرحم آسید محمد فشارکی، میرزای کوچک، بعضی‌ها هم در مقابلش قدعلم کرده‌اند خیلی جدی مثل مرحوم آخوند(ره) و شاگردهایش. لذا آنها که گفته‌اند نه آدم‌های خیلی حسابی هستند مثل مرحوم آخوند(ره)، آن‌ها که گفته اند: آری آدم‌های حسابی در علم هستند مثل مرحوم میرزا، مرحوم آسید محمد فشارکی، و امثال این‌ها، چیزی که در مسأله افزوده است از نظر اشکال این است که مرحوم آخوند در کفایه می‌فرماید: این یک امر عرفی است، در حالی که خودشان ترتب را قبول ندارند و بالاخره بعد اللَّتیی و اللّتی می‌گویند: نمی‌توانم حرف استادم را بشنوم تناقض است، جمع بین ضدّین است، نمی‌شود اما می‌فرمایند: که اگر اشکال عقلی نبود حرفی نیست که عرف این ترتب را دارد یک امر عرفی، یک امر شایع در میان مردم، اقرار می‌کنند مرحوم آخوند، که همین جا باید بگوییم: به مرحوم آخوند(ره)، آقای آخوند اگر عرفی است. خُب؛ بگویید: دلیل عقلی دارد که نمی‌شود خُب؛ اقوی دلیل شیء به وقوع شیء می‌شود. شما می‌گویید: عرفی است و وقتی که عرفی شد، دیگر معنا ندارد عقل بتواند در فقه یا عرف جنگ بکند، خُب؛ عرف می‌گوید: که من می‌گویم این جور مثل هما اصل مثبت که عقل می‌گوید جایز است، عرف می‌گوید: جایز نیست خُب؛ می‌گویید: عرف در مثل آن دقت‌های عقلی عقل می‌گوید: جایز نیست عرف می‌گوید: جایز است، شما می‌گویید: عرف این‌ها که یکی و دوتا و هزار تا نیست، ما در فقه عقل مان کشش ندارد اما عرف چیزی گفته می‌گوییم: عرف درست است، عقل ما کشش ندارد، نداشته باشد، مثلاً؛ در رنگ خون و خون عقل ما می‌گوید: رنگ خون، خون است، رنگ خون با خون دو چیز است شما در فقه می‌گویید: رنگ خون با خون دو چیز است، رنگ خون پاک است، اما خون نجس است، در حالی که عقل نمی پسندد عقل می‌گوید: آقا مگر می‌شود عَرضْ بدون جوهر، عرض بدون جوهر که معنا ندارد پس این سرخی کاشف از این است که ذرّات دمیّه این جا موجود است، یا مثلا استصحاب می‌کنی می‌گویی که زید در خانه بود الان در خانه است بعد می‌گویی فقط همین را بگو، نمی‌توانی بگوئی انسان در خانه است، در حالی که عقل ما می‌گوید: اگر زید هست دیگر نمی‌شود که زید باشد انسان نباشد خُب؛ انسان هم هست اگر انسان باشد زید هم است، نمی‌شود انسان باشد زید نباشد، اما عرف می‌گوید تفکیک. بگو فقط زید، و اما عقل شما چی می‌گوید: لوازم حجت نیست، و اصلاً؛ فقه ما این است که ما در فقه مان یک قاعده داریم این که دقت‌های عقلی در فقه حجت نیست استصحاب موضوع اش را از عقل باید گرفت، یا از عرف، یا از لسان دلیل، خُب؛ می‌گوید: از عرف برای این که از عقل بخواهی بگیری اصلاً؛ استصحاب هیچ جا جاری نیست، استصحاب موضوعی استصحاب حکمی هم جاری نیست، برای این که بالاخره یک تغییری می‌کند آن تغییر مورد شک می‌شود آن مورد استصحاب می‌شود، بدون تغییر که نمی‌شود خُب؛ اگر تغییر کرد عقل ما می‌گوید: قضیه متیقّنه غیرمشکوکه است، قضیه مشکوکه غیر مُتیقّنه، اما عرف چی؟ هذویت می‌خواهد باید بگوید: این آب کُرّ بود الان هم هست و لو یقین دارد یک مقدار از این آب هم رفته و زیر آب این شُل بوده یک مقدار آب از حوض رفت می‌دانم. لذا قضیه متیقّنه غیرمشکوکه است، مشکوکه غیر متیقنه است، اما هذویت محفوظ است، می‌گوید: این آب کان کُرّا الان یکون کذلک، عقل ما می‌گوید: نه نمی‌توانی بگوئی این آب این آب کان کُرّا نه آبی که یک مقدارش رفته کان کُرّا این آب نمی‌توانی بگوئی، لذا هذویت عقلی ندارد هذویت عرفی دارد، عرف کفایت می‌کند می‌گوید: استصحاب جاری است، همین جا به مرحوم آخوند(ره) عرض می‌کنیم آقا اگر مسأله از نظر عرفی تمام است، خُب؛ تمام است دیگر حالا ما ولو اشکال عقلی داشته باشیم، راستی هم اشکال عقلی وارد باشد مثل همان جاها که عقل ما می‌گوید: رنگ خون با خون دوچیز است، یقیناً دو چیز است، مُکبّرات است می‌گوید: دو چیز است، لذا مرحوم آخوند(ره) خیلی این طرف و آن طرف می‌زنند ولی در آخر کار می‌فرمایند: که اگر این اشکال عقلی نبود، اگر جمع بین ضدّین نبود ما قائل به جواز می‌شدیم، برای این که عرف ترتبی است، و همین طور که مرحوم آخوند گفته شبانه روز این جوری است، به پسرش می‌گوید: که برو نان بگیر لااقل برو درس بخوان این یک چیز عرفی است که بیا درس، لااقل بنشین مطالعه‌اش را بکن، نمی‌دانم هزارتومان بده اگر عصیان می‌کنی، اگر نمی‌دهی اقلاً پنجاه تومان بده، این‌ها همه ترتُّب است، شبانه روز ما ترتبی هستیم و یک چیزی است که دربست باید ما قائل تبه جواز ترتب بشویم و نرویم تو آن مسائل عقلی، و همین طور که مرحوم آخوند(ره) رفتند تو آن مسائل دقی عقلی، و مسأله راستی بغرنجی شده است، در مثل این جاها استاد بزرگوار ما حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) اصلاً؛ مدعی هستند این که ما بخواهیم علت یابی بکنیم غلط است، مثلاً؛ در صیغه افعل و ما بمعناه ایشان می‌فرمایند: این ظهور دارد و در وجوب، برای این که اگر گفت بیا نرود کتک بخورد اشکال ندارد، خُب؛ این حرف حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) بعد می‌فرمایند: خوب این فهم عرفی از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ ایشان می‌فرمایند: از هر کجا می‌خواهد سرچشمه گرفته باشد به ما چه، و ایشان در اصول در همین جا تصریح می‌کنند در باب نهی اش هم تصریح می‌کنند به ما چه از کجا سرچشمه گرفته، ما می‌بینیم این صیغه افعل و ما بمعناه عرفا ظهور در حالا دارد دلیلش هم این است که اگر کسی مخالفت کرد کتک خورد نمی‌گویند: چرا عقاب دارد عرفا، می‌گویند: همین مقدار برای ما بس است، که اگر یادتان باشد ما آن جا علت یابی می‌کردیم می‌گفتیم که به غیر وضع چیزی نمی‌تواند باشد، لذا صیغه افعل و ما بمعناه وضع شده برای وجوب ولی حالا مرادم این جا است که استاد بزرگوار ما حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمایند: معنا ندارد علت یابی خُب؛ اگر عرف می‌گوید: که وجوب تو هم بگو وجوب حالا از هر کجا می‌خواهد سرچشمه بگیرد، همان حرف حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) این جا به مرحوم آقای آخوند هم هست می‌گوییم: آقای آخوند ما چه داعی داریم بگوییم: که عقلا چی؟ و از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ منع اش چی؟ و می‌گوییم: این مسأله ترتب یک امر عرفی است، و این مسأله عرفی روزمره است، شما هم اقرار می‌کنید یک مسأله ی عرفی است، خُب؛ فقه ما هم موضوع اش عرف است بنابراین باید بگوییم: جایز است ولو بدانیم تمام باشد، ولو بدانیم عقلا جایز نیست، و اما شما تو فقه تان انفکاک لازم از ملزوم را می‌گویید: عقل حتماً می‌گوید: جایز نیست، و اما شما تو فقه تان انفکاک لازم از ملزوم را می‌گویید: جایز است غرفیت دارد، خُب؛ اگر این حرف من درست باشد تمام این حرف‌ها دیگر سالبه به انتفاء موضوع است، ولی خُب؛ باید یک مقداری درباره‌اش صحبت بکنیم، آن که مرحوم آخوند(ره) را گیر انداخته در این ترتب دو چیز است:

    1-                   می فرمایند: خُب؛ این قید از کجا مثلاً؛ در ازاله نجاست و نماز شما می‌گویید: مرحوم کاشف الغطاء(رضوان الله تعالی علیه) این جور گفته: «ازلِ النّحاسه و ان عَصیْتَ فَصَلِّ»، این قید مال کی است، خُب؛ مال مُهّم است، حالا این قید که مال مُهّم است یا بنحو شرط متأخر است، ان عَصیت یعنی اگر عصیان کردی آن وقت بعد می‌فهمی که آن نماز درست است یا نه؟ این‌ها معمولاً ان عَصیت را گفتند: ان عزمتَ علی العصیان، این شرط مقارن می‌شود، این جور می‌شود که این نماز یک شرط دارد و آن عزم به این که ازاله را نکند به این صورت درآمده که گفته است: «ازلِ النّحاسه و ان عَصیْتَ فَصَلِّ»،خب قید برای مُهّم است حالا که این قید برای مُهّم است مرحوم آخوند(ره) می‌گوید: این قید از کجا آمده؟ عقل ما که نمی‌تواند قید به حکم شرعی بزند، و چون نمی‌تواند ما باید شروط را، قیودات داخلی، قیودات خارجی، شروط، اجزاء این‌ها، همه را از شرع بگیریم، و از عقل بخواهیم بگیریم عقل ما نمی‌تواند جزء درست کن باشد بگوییم: که نماز آن وقت‌ها یک مقدماتی داشت شش تاً یک مقارناتی داشت دوازده تا، حالا یک شرط دیگر هم پیدا می‌کند مرحوم کاشف الغطاء(رضوان الله تعالی علیه) درست کرده است عقلا، و این که مقدمات نماز مثلاً؛ هفت تا است این که نمی‌شود این اشکال در کفایه می‌بینیم مرحوم آخوند(ره) را واداشته در مقابل مرحوم میزرا مرتب إن قلت قلت می‌کنند این یک اشکال است.

    2-                   یک اشکال هم این که مُهّم‌تر است در نظر مرحوم آخوند(ره) که در کفایه می‌فرمایند: ما این ایراد را مرتب به میرزا وارد می‌کردیم میرزا نمی‌توانستند جواب بدهند و آن این است که روی فرمایش شما که ترتُّبی هستنید، اگر ازاله نجاست نکرد نماز هم نخواند باید دو تا معصیت کرده باشد، در حالی که مسلم این طور نیست، اگر ازاله نجاست نکرد نماز هم نخواند یعنی نماز همان موقع خُب؛ معلوم است که یک گناه دارد و آن چرا که ازاله نجاست نکردی، عقاب روی اهم است، و روی حرف شما که می‌گویید: هر دو فعلیّت دارد، اول: فعلیّت دارد که می‌گویید: ازل النجاسه، ثم فعلیّت دارد وقتی شرط موجود بشود إن عصیتَ خُب؛ ان عصیت کتک می‌خورد، حالا فَصَلِّ نخواند کتک می‌خورد و بخواهیم قائل به دو تا کتک بشویم مسلم نمی‌شود پس ترتب جایز نیست، لذا می‌بینیم آن جمع بین ضدّین، و. آن در رتبه آن است، و آن چیزهائی مُهّمی است، اما آن که مرحوم آخوند را گرفته این دو چیز است.

    لذا در آن جا که وقت مضیق باشد قضیه به عکس می‌شود برای این که نماز می‌شود اهم، آن وقت این طور می‌شود که صَلِّ و «ازلِ النّحاسه و ان عَصیْتَ فَصَلِّ»، این‌ها حالا فرقی نمی‌کند، در همین ازاله نجاست و نماز، گاهی اهم می‌شود نماز، گاهی اهم می‌شود ازاله نجاست اگر اول وقت باشد ساعت سه و چهار که نماز وقت داشته باشد، خُب؛ معلوم است، ازاله نجاست اهم است، و اما اگر در ضیق وقت باشد معلوم است که نماز اهم است، آن وقت می‌گوید: « صَلِّ ازلِ النّحاسه و ان عَصیْتَ فَصَلِّ»، بخواهی نماز نخوانی ازاله نجاست هم نکنی نمی‌شود.

     حالا ما یک حرفی داریم این جا مثل این که دو تا اشکال مرحوم آخوند(ره) را سالبه به انتفاء موضوع می‌کند، تا ببینیم فردا چه باید گفت؟ و آن این است که مرحوم آخوند(ره) یا استادشان مرحوم میرزای بزرگ بحث را بردند روی فعلیّت تکلیف، آن تکلیف که دست شارع مقدس است روی این دارند پافشاری می‌کنند که مثلاً؛ اگر شارع مقدس بخواهد بگوید، که: «ازلِ النّحاسه و ان عَصیْتَ فَصَلِّ»، آن امر اهم در وقتی که مُهّم را بخواهد به جا بیاورد، از فعلیّت نیفتاده آن هست. می‌بردنش در مقام انشاء و در مقام فعلیّت تکلیف، و این طوری در حالی که این ترتب مربوط به تنجیز تکلیف است مربوط به عقل است، اصلاً؛ مربوط به شارع مقدس نیست، دیروز اگر یادتان باشد می‌گفتیم: که شارع مقدس دروقتی می‌گوید: صَلِّ خُب؛ هیچ نظر به ازاله نجاست ندارد و وقتی هم که می‌گوید: اَزِلِ النّجاسه هیچ نظر به صَلِّ ندارد این دو تا عنوان اصلاً؛ با هم اصطکاک ندارند، کی اصطکاک پیدا می‌کند در تنجیز تکلیف، در آن وقتی که مُکلِّف می‌خواهد به جا بیاورد نمی‌تواند جمع بکند بین هر دو، والا از طرف شارع مقدس که اشکال ندارد بگویدکه: «ازلِ النّحاسه و ان عَصیْتَ فَصَلِّ»، اصلاً؛ ما در اسلام احکام جزئیه نداریم.

    در اسلام آن چه داریی ازل النجاسه، در اسلام آن چه داریم صل، و این‌ها هیچ اصطکاک با هم ندارند، آن یک حکمی است روی عنوان دارد، آن هم یک حکمی است روی عنوان است، نه آن عنوان با آن اصطکاک دارد، نه آن عنوان با آن اصطکاک دارد، بله یک وقتی اصطکاک پیدا می‌کند، آن وقتی که این آقا بخواهد به جا بیاورد می‌شود مقام تنجیز تکلیف این مقام تنجیز تکلیف، این طوری است که گاهی این آقا ازاله نجاست می‌کند و بعد هم نماز می‌خواند خُب؛ حرف تمام است، گاهی هم نه ازاله نجاست می‌کند، نه نماز می‌خواند آن هم هیچی. گاهی نماز می‌خواند ازاله نجاست را بعد می‌کند، همه حرفها در این جا است این نماز درست است یا نه؟ خُب؛ گفتند: ترتب به آن گفتند: بابا جان ازاله نجاست کن. اما اگر بنا است عصیان نکنی ،نماز را بخوان، این شرط را کی آورده؟ عقل از کجا آورده؟ در مقام تنجیز، که مقام تنجیز حکم عقل است، نه حکم شرع باشد و این که مرحوم آخوند(ره) می‌فرمایند: که این شرط را کی آورده می‌گوییم: عقل آورده می‌گوید: نمی‌تواند شرط را عقل بیاورد برای شرع می‌گوییم: برای شرع که نیاورده برای خودش آورده و حکم در مقام تنجیز مربوط به عقل است، نه مربوط به شرع، شارع مقدس مصلحت اقتضائی می‌کند می‌بیند مصلحت تامّه ملزمه هست، انشا می‌کند می‌گوید: صَلِّ این انشا را می‌دهد دست عرف، می‌گویدمی شود مقام فعلیّت این اولش را می‌گوییم: مقام اقتضاء دومش را می‌گوییم: مقام انشا. سومش را می‌گوییم: مقام فعلیّت .

    این مقام دیر هم دارد و آن مقام تنجیز تکلیف است این مربوط به شارع مقدس نیست، مربوط به عقل ما است، می‌گوید: نماز بخوان، عقل ما است می‌گوید، نماز اول وقت بخوان عقل ما است می‌گوید: مصداق خوبی تحویل بده، عقل ما است می‌گوید: مأتیبه مطابق مأمورٌ به تا تکلیف ساقط بشود، و بالاخره عقل ما است در باب ترتب می‌گوید: که ازاله نجاست کن الااقل نمازت را بخوان، آن حالا هر دو نه که نه حالا که حالش را نداری ازاله نجاست بکنی، پس اقلاً نماز بخوان حکم مال عقل است مشرط قید هم مال عقل است و عقل می‌تواند حکم خودش را به طور مطلق بگوید چنان چه می‌تواند به طور مقید بگوید: خُب؛ این حرف اول مرحوم آخوند(ره) که اصلاً؛ اشکال سالبه به انتفاء موضوع می‌شود و اصلاً؛ روی عرض دوم هم اشکال را سالبه به انتفاء موضوع می‌کند و آن این است که اصلاً؛ إن قلت قلت استاد و شاگرد به قول حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمودند: من سپر به سر می‌گیرم تو شمشیر را به کمر می‌زنی خُب؛ این‌ها ربطی به هم ندارد اصلا إن قلت قلت طلبگی همه مربوط به عالم تکلیف است در حالی که ترتب مربوط به تنجیز است این یک حرف یک حرف هم این دو تا عقاب این هم عرض می‌کنیم این تخییر است، در آن جا که عقل ما تخییر بگوید چه می‌گوید؟ که این زید را اکرام کن یا عمر را، تو که یک غذا بیشتر نداری، و این غذا که به هر دو نمی‌شود داد یا به زید بده، یا به عمر حالا تو به هیچ کدام ندادی دو تا عقاب داری؟ خب، تخییر است دیگر یک عقاب است.

    یا در تخییر طولی می‌گوید: که اگر قسم خوردی مخالفت با قسم سه روز روزه، اگر نمی‌توانی دیگر ده نفر را طعام بده حالا این نه روزه را می‌گیرد، نه طعام می‌دهد دو تا عقاب دارد، نه تخییر طولی، تخییر طولی اصلاً؛ تخییر یعنی یک عقاب ما نحن فیه هم تخییر طولی است، البته تخییر عقلی است می‌گویدکه: «ازلِ النّحاسه و ان عَصیْتَ فَصَلِّ»،ح این نه نماز خواند، نه ازاله نجاست کرد مثل آن جا است که تخییر نه زید را اکرام کرد نه عمرو را، آن جا یک عقاب است، این جا هم یک عقاب عقل ما می‌گوید: یک عقاب است و این که ما بخواهیم بگوییم: دو تا عقاب ظاهراً لازمه‌اش این است که ما در تخییر چه عرضی، چه طولی بگوییم: دو تا عقاب، دو تا عقاب نیست، در این جا هم دو تا عقاب نیست. و ان عصیتَ یعنی طولی، یعنی تخییر طولی خودمان هم می‌گوییم: ازاله نجاست کن اگر حالش را نداری پس لااقل نماز بخوان حالا هیچ کدام نخواند کتک می‌خورد روی برای این که یک قدرت که بیشتر ندارد این یک قدرت را باید صرف کند یا در این یا در آن مثل این که گفتم: نمی‌تواند دو نفر را اطعام بکند، قدرت ندارد، یا دو نفر در دریا افتادند، و این دو  نفر با هم تفاوتی هم ندارند و یکی آن طرف است، یکی این طرف، امر به هر دو دارد، اما به نحو تخییر، یک‌دفعه می‌تواند هر دو را نجات بدهد امر به هردو دارد، لاعلی سبیل التخییر، اگر نشست و آن دو تا هلاک شدند و دو تا عقاب دارد خیلی خب، اما یک‌دفعه نمی‌تواند قدرت را صرف کند الا در یکی خُب؛ عقل می‌گوید: می‌خواهی برو دنبال او، می‌خواهی برو دنبال دیگری، و اگر هیچ کدام را نرفت یک عقاب بیشتر ندارد به عبارت دیگر یک مقدار واضح تر این است، که آقا عقاب به اندازه قدرت است، وقتی عقاب به اندازه قدرت شد، این قدرت بر دو تا که ندارد جمع بین ضدّین است، وقتی جمع بین ضدّین شد قدرت بر دو ندارد به اندازه قدرت کتک می‌خورد حالا این جا چون اهم است کتک می‌آید، روی اهم مثل یک عالم و یک جاهل دو تا دارند غرق می‌شوند، این هیچ کدام را نمی‌گیرد ولو آن جاهل برادرش هم هست، می‌نشیند نگاه می‌کند هردو غرق می‌شوند خُب؛ این یک قدرت که بیشتر نداشته می‌توانسته صرف او بکند، یا دیگری، صرف هیچ کدام نکرد بالاخره یک کتک دارد به اندازه قدرتش به او می‌گوییم: تخییر عرضی، تخییر طولی، و ترتب و یک عقاب هم مسلم بیشتر نمی‌شد باشد.

    و صلی الله علی محمد و آل محمد

    چاپ دانلود فايل صوتي
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365